مأموریت غیرممکن/ دولت دلقکها/ برند و برندسازی
• روزنامه حمایت یادداشتی با عنوان ماموریت غیرممکن منتشر کرده که به این شرح است:
کاخ سفید حدود دو ماه پیش از برگزاری نشست منامه با هدف رونمایی از بخش اقتصادی «معامله قرن» و جذب سرمایهگذاری خارجی برای بهاصطلاح رونق دادن به معیشت و کسبوکار در نوار غزه و کرانه باختری خبر داد؛ توطئهای که با اعتراضات گستردهای در میان مردم و کشورهای اسلامی مواجه شد و به دلیل عدم استقبال بسیاری از دولتهای منطقه از آن، از سطح «کنفرانس اقتصادی» به «کارگاه اقتصادی» تقلیل یافت. با توجه به رویکرد تاجرمآبانه ترامپ، قطعا بخش اعظم بودجه این طرح بهظاهر صلحطلبانه باید از کیسه کشورها و شرکتهای حاضر در آن تامین شود. در واقع، ترامپ میخواهد خود را در قامت یک شخصیت کاریزماتیک صلحطلب و خیرخواه به جهان معرفی کند و این در حالی است که وی در سال گذشته کمکهای اقتصادی به فلسطینیها و بودجه مالی «آژانس امداد و کاریابی برای آوارگان فلسطینی» (آنروا) را قطع کرد. نکته اینجاست که رویکرد ترامپ در بازی کردن نقش دایه دلسوزتر از مادر برای فلسطینیها از جیب مرتجعین منطقه، همان نگاه طماعانه وی را در خصوص دلارهای نفتی عربستان تداعی میکند؛ به این مفهوم که آمریکا بدون اینکه زیر بار هزینهای برود، این بار هم بنا دارد که گاو شیرده منطقه و همقطارانش را در راستای مطامع خود دوباره بدوشد. به فرض اینکه کارگاه اقتصادی بحرین که از دیروز کلید خورد و امروز به پایان میرسد، به نتایجی هم برسد و جدول زمانی مشخصی برای احداث فرودگاهها، مراکز و طرحهای اقتصادی هم معین شود، اما تا زمانی که با حماس و جهاد اسلامی در نوار غزه و تشکیلات خودگردان در کرانه باختری در خصوص اجرای مفاد معامله قرن تفاهمی حاصل نشود، عملاً همه نشستوبرخاستهای آن بیحاصل خواهند بود. بهطور مشخص، سرمایهگذاران خارجی چگونه میخواهند و بهتر است بگوییم چطور میتوانند زیر آتش موشکهای مقاومت و مخالفت سرسختانه تشکیلات خودگردان آجر روی آجر پروژههای خود بگذارند؟ حتی اگر با تسامح تصور کنیم که فلسطینیها از این طرح استقبال میکنند یا حداقل کاری به کلید خوردن پروژههای اقتصادی ندارند، بهطور حتم اجرای مفاد مرتبط با اسکان آوارگان در خارج از سرزمین آبا و اجدادیشان یا ترسیم مرزهای جدید با محوریت یهودیسازی کامل بیتالمقدس و مهمتر از آن، خلع سلاح مقاومت، امکانپذیر نیست و دست گذاشتن روی هر کدام از این موارد، منطقه را به آتش خواهد کشید. علاوه بر این، «جارد کوشنر»، مجری معامله قرن بهگونهای از اجرای سهل و آسان این طرح سخن میگوید که گویی مناقشهای جزیی در این نقطه حساس جهان رخداده، حالآنکه اختلاف فلسطینیها و صهیونیستها بر سر مؤلفههای معامله قرن از قبیل تغییر پایتخت، مرزها و تغییر شهروندی، بنیادی و عمیق است. مردم فلسطین، اسرائیلیها را که با حمایت آمریکا و اروپا بر سرزمینهایشان سیطره پیدا کردهاند را کماکان اشغالگر و جنایتکار میدانند چراکه بدون اعتنا به موازین بینالمللی مرتکب نسلکشی و جنایات فراوانی شدهاند؛ لذا تردیدی نیست که فلسطینیها تا آزادی کامل سرزمین خود و بیرون راندن اشغالگران، با غاصبان و قاتلان مستقر در فلسطین، مصالحه و سازش نخواهند کرد. دلیل دیگری که ثابت میکند این طرح، شانسی برای موفقیت ندارد، ابراز تردید و نگرش منفی مقامات آمریکایی و کارشناسان و ناظران بینالمللی به آن است. بهبیاندیگر، آش این طرح آنچنان شور شده که حتی حلقه اول منصوبین ترامپ نیز نسبت به توفیق و تداوم آن امیدی ندارند. بهعنوان نمونه، ماه گذشته، «مایک پمپئو»، وزیر امور خارجه آمریکا در دیدار با گروهی از سران یهودی گفته بود که هیچ تضمینی وجود ندارد که دولت کنونی آمریکا بتواند این گره را باز کند و تصریح کرده بود که اصلاً شاید معامله قرن اجرا نشود. «جیسون گرینبلات»، فرستاده ویژه آمریکا در امور خاورمیانه نیز در گفتگو با یکی از شبکههای تلویزیونی رژیم صهیونیستی تصریح کرد: «از بسیاری از رهبران جهان و یا وزیران خارجه دیگر کشورها دعوت نشده است و سطح نمایندگی کشورها در این کارگاه، در صورت برگزاری، به بازرگانان محدود خواهد شد.» جالب اینجاست که فشارها بر سازماندهندگان این کنفرانس آنچنان شدید بود که گرینبلات از عبارت شرطی «در صورت برگزاری» استفاده کرد؛ هرچند که برگزار شدن کارگاه اقتصادی منامه تأثیری در بینتیجه بودن آن ندارد! حتی جارد کوشنر، معمار این بنای شوم هم دو ماه پیش از عدم استقبال رهبران فلسطینی از معامله قرن احساس یأس کرد و گفت: «دلسردکننده است که رهبران فلسطینی تا قبل از رونمایی از طرح آن را موردحمله قرار میدهند.» در همین راستا، «عبدالباری عطوان»، تحلیلگر مشهور جهان عرب خطاب به کشورهای حاضر و حامی نشست بحرین طی یادداشتی نوشت: «به این دولتها و کشورهای دیگر اطمینان میدهیم که ملت فلسطین و گروههای مقاومت پرچم تسلیم را به دست نخواهند گرفت و آن را برنخواهند افراشت. آنها همچنان عوامل قدرت و بازدارندگی بسیاری در اختیار دارند. هنوز موشکهایشان بهرغم پیشرفته نبودن میتوانند وحشت به جان دشمنان بیندازد و آنها را ناگزیر به گدایی آتشبس بکند، چراکه اولاً ارادهای وجود دارد و دوماً این ملت به خود اتکا دارد و دیگر چیزی ندارد که آن را از دست بدهد.» تجارب تاریخی نیز حاکی از شکست حتمی این طرح است. بهعنوان نمونه، پیمانهای کمپ دیوید و اسلو که درصد بسیار ناچیزی از مفاد معامله قرن را در خود گنجانده بودند، بعد از چندین دهه همچنان موردپذیرش قاطبه اکثریت فلسطینیها نیستند و ارکان آن از جمله به رسمیت شناختن رژیم صهیونیستی و عدم برخورداری فلسطینیها از ارتش، با چالشهای فراوانی مواجه است. ضمن اینکه هیچکدام از این توافقنامهها و نشستها نتوانستند تشکیل کشور مستقل فلسطین بر اساس خواست فلسطینیها را محقق کنند و در نتیجه با چند دور انتفاضه پس از آن مواجه شد. طرحهای دیگری نیز در سالهای بعد تحت عنوان «نقش راه برای صلح»، «گروه چهار خاورمیانه» و قرارداد «وادی عربه» ارائه شد که آنها هم به نتیجه مورد نظر مردم فلسطین منجر نشدند، بلکه باعث تشدید خشم و بدبینی فلسطینیها نسبت به هرگونه طرح سازش و صلح گردید. واکاوی اینکه چرا دولت ترامپ نقش اول سریالی از رویکردهای ضدفلسطینی از انتقال سفارت آمریکا از تلآویو به بیتالمقدس تا به رسمیت شناختن بلندیهای جولان به نفع صهیونیستهاست، کار دشواری نیست. کلیددار کاخ سفید مدعی بود که تمرکز آمریکا را از مناطق مورد مناقشه مثل غرب آسیا بر مسائل داخلی قرار خواهد داد، حالآنکه وی حتی بیش از اسلافش در باتلاق خاورمیانه گرفتار شده است. ترامپ پس از خروج از برجام، ناکامی در تعامل با کره شمالی، جنگ تجاری با چین و اروپا و حالا نابود شدن هژمونی کاخ سفید در منطقه به دلیل دست برتر جمهوری اسلامی در برابر آمریکا، در سراشیبی افول و سقوط قرار گرفته و لذا میکوشد تا با برگزاری نشست منامه، بخشی از سوختگیهای عمیق خود را بهبود بخشد. مشروعیت بخشیدن به رژیم سفاک بحرین که با ایستادن در مقابل دموکراسی به قتل و تبعید و شکنجه مخالفین خود مشغول است و نیز کمک به نتانیاهو برای پیروزی در انتخابات پیش روی کنست نیز یکی از اهداف پنهان این نشست به شمار میآید. اما باید گفت که هر چه استراتژیهای پیشین کاخ سفید در قبال مسئله فلسطین و مقاومت موفق بودند، نشست بحرین و معامله قرن که باید از آنها بهعنوان «مأموریت غیرممکن» آمریکا یاد کرد نیز از چنین سرنوشتی برخوردار خواهند بود!
• روزنامه کیهان مطلبی با عنوان دولت دلقکها منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
برایان هوک رئیسگروه اقدام علیه ایران هم که به منطقه آمده بود گفته است آمریکا حاضر است روابط دیپلماتیک خود با ایران را از سر گیرد، ولی ایران باید پای میز مذاکره آمده و درباره موشک و منطقه و تتمه فعالیت هستهای خود مذاکره کند. نکته مضحک ماجرا اینجاست که این همان آقایی است که به تازگی گفته بود توان موشکی ایران آنقدرها هم که میگویند نیست و فتوشاپی است! قدرت فتوشاپی که دیگر آنقدر سر و صدا و نگرانی ندارد و لابد پهپاد تریتون شما هم در بازی «کلش آوکلنز» سرنگون شده است! دلقک بعدی پمپئو بود که راهی منطقه شد تا با سفر به عربستان و امارات تشکیل یک «ائتلاف استراتژیک» علیه ایران را دنبال کند. بد نیست کاخ سفید تیمی را برای شمارش و سروسامان دادن به این ائتلافها تاسیس کند، چرا که حساب و کتاب آنها از دست خودشان نیز در رفته است. قرار بود یکی از این ائتلافهای جنجالی و توخالی اواخر بهمن ماه سال گذشته در نشست ورشو تشکیل شود. منابع سعودی با خوشخیالی اعلام کردند در ورشو شش کمیته ضدایرانی تشکیل شده است؛ «مبارزه با تهدید امنیت سایبری»، «موشکهای بالستیک»، «مبارزه با تروریسم»، «فراهم کردن امنیت و انرژی»، «امنیت راههای دریایی» و «حقوق بشر». آن ائتلاف کذایی در مقیاس به اصطلاح جهانی، رسیده است به دورهمی آمریکا و عربستان و امارات. تنها خروجی این دورهمی هم مانند همیشه پر شدن جیب آمریکا خواهد بود و مقداری رجزخوانی برای خالی نبودن عریضه. شبکه ان. بی. سی به تازگی مصاحبهای با ترامپ داشته است. چاک تاد میگوید از ترامپ پرسیدم با وجود نقض حقوق بشر توسط عربستان چرا اینقدر سلاح به آنها میفروشید؟ پاسخ او این بود: پول! به همین صراحت و وقاحت. شلیک سحرگاه سامانه سوم خرداد در کوه مبارک، یک شلیک بود، اما ارزش و تاثیر آن برابر با هزاران شلیک. چرا که بهموقع، دقیق و هدفمند انجام شد. مهمتر از انهدام پهپاد آمریکاییها، هیمنه آنها بود که فروریخت. اگر کسی بخواهد به اهمیت ماجرا پی ببرد باید این گفته ژنرال چهار ستاره آمریکایی را بیاد بیاورد. ژنرال وسلیکلارک، مارس ۲۰۰۷ گفته بود: ما رفتهایم تا طی پنج سال هفت کشور را در منطقه در اختیار بگیریم. با عراق شروع شد، پس از آن سوریه، لبنان، لیبی، سومالی و سودان خواهد بود و با ایران تمام خواهد شد. ۱۲ سال از این طرح آمریکاییها میگذرد و کار به جایی رسیده است که ترامپ که با شعار «بازگرداندن عظمت به آمریکا» روی کار آمده از ایران تشکر میکند که هواپیمای سرنشیندار آنها را ساقط نکرده است. پرونده گزینه نظامی علیه ایران سالهاست که بسته شده و آمریکاییها بهتر از هرکسی این را میدانند. تنها پرونده مفتوح میان ایران و آمریکا تحریمهاست که ترامپ در این میدان، آخرین گلولههای خود را هم شلیک کرده است و عملاً اهرمی برای افزایش فشار ندارد. دست حریف از همیشه خالیتر است و نوبت ماست که به سرعت ورق را به نفع خودمان برگردانیم. طبق برنامه از پیش اعلام شده، فردا اورانیوم غنی شده ایران از سقف ۳۰۰ کیلوگرم برجام میگذرد. این اولین گام است و چهره دلقکهای دولت آمریکا، در آینده نزدیک دیدنیتر نیز خواهد شد.
• روزنامه فرهیختگان مطلبی با تیتر برند و برندسازی منتشر کرده که به این شرح است:
طبق نظر محققان، خرید یک فرآیند چند مرحلهای است که شامل احساس نیاز و تصمیم به خرید، جست وجوی اطلاعات درمورد کالا یا خدمات مورد نظر، ارزیابی گزینههای مختلف، اتخاذ تصمیم نهایی درمورد خرید و انتخاب گزینه و درنهایت ارزیابی محصول پس از خرید است. مصرف کنندگان ممکن است از برخی از این مراحل پرش کرده و مسیر معکوس را طی کنند. به هر ترتیب بسیاری بر این باورند که مصرف کنندگان برای خرید همیشه به اندازه کافی، دانش، اطمینان و آگاهی ندارند و به همین خاطر ترجیح میدهند به رغم هزینههای بالاتر به سراغ مارکهای معروفتر بروند و ریسک کمتری را متحمل شوند. با این تفسیر، برندسازی علاوه بر آنکه بازاریابی محسوب شده، نوعی اطمینان بخشی به مشتری نیز قلمداد میشود. امروزه با توجه به تغییرات فوق العاده سریع بازار جهانی و افزایش رقابت پذیری، مدیریت برند اهمیت بالایی پیدا کرده است. مدیریت برند موثر و کارآمد، تمایز محصول را سبب شده و وفاداری مشتری را ارتقا داده و درنتیجه سهم بازار را افزایش میدهد. امروزه برندیابی و مدیریت برند از شرکتها و کارخانهها به عرصه شهرها نیز کشیده شده است و شهرها در تلاش برای خلق برندی منحصر به فرد و بی نظیر از خود هستند. برندسازی شهری امروزه به طور ویژهای مورد توجه محافل علمی، سیاستگذاران و تصمیم گیران شهری است. شهرها در سراسر جهان برای جذب گردشگر، سرمایه، استعدادها و نخبگان در حال رقابتند و در این راستا به طور فزایندهای در پی برندسازی هستند. میتوان مدیریت برند شهرها را تلاش برای ایجاد آوازه و اعتباری دانست که قدرتمند و جذاب بوده و برای اهداف اقتصادی، سیاسی و اجتماعی مفید باشد و بتواند جوهره و اصالت مردم را منعکس کند. میتوان گفت همچنان که شرکتها به مدیریت برند سازمان و کالاهای تولیدی خود میپردازند؛ شهرها نیز باید به شهرت و آوازه خود توجه کنند. این نگرش به تلاش برای طراحی، شکل دهی یا تغییر تصاویر ذهنی مخاطبان میپردازد، چراکه اعتبار و شهرت شهر راهنمای عمل بسیار خوبی برای گردشگر و سرمایه گذار مهیا کرده و میانبر اطلاعاتی ایجاد میکند که این امر علت اساسی علاقه اخیر بسیاری از شهرها به برند و نشان ویژه است. برند و برندسازی در راستای اهداف اقتصادی شهرها قرار دارد. جین جاکوبز، شهرشناس و شهرساز معروف، هدف شهرها را به طور مختصر و مفید ایجاد ثروت معرفی کرده و معتقد است شهری که نتواند خلق ثروت کند، نمیتواند کیفیت زیست شهروندانش را ارتقا بخشد. در چند دهه گذشته، اقتصادهای توسعه یافته از سمت تولید صنعتی به سوی خدمات و تکنولوژی تغییر جهت داده اند که این امر تا حدودی نقش جغرافیا را در موفقیت اقتصادی کمرنگ کرده است و به طور فزایندهای شهرت، هویت و کیفیت ادراک شده تعیین میکند که استعدادها، منابع و سرمایهها کجا سرازیر شوند. در ادامه به برند جهانی برخی از شهرها اشاره میشود؛ لندن در صدر برندسازی جهانی قرار دارد و به پایتخت سرمایهها و پایتخت پایتختها شهرت دارد. گردشگران پیچیده و مرموز جهانی سرانجام از لندن سر در میآورند. مسافران در این شهر معمولا در بهترین حالت و وضعیت قرار دارند. آمار بیش از ۳۰ میلیون بازدید کننده در سال نشان میدهد این شهر چه تصویر قدرتمند و جذابی از خود خلق کرده و همین امر باعث شده است که دپارتمان بازاریابی شهری در سال ۲۰۱۱ توسط شهردار این شهر و شرکای تجاری شهر راه اندازی شود. سنگاپور، نیویورک، پاریس و سیدنی در رتبههای بعدی بالاترین برندهای شهری هستند. سنگاپور؛ مرکز مالی جاه طلب آسیا که جاذبه عجیبی در زمینه نوآوری و سرزندگی شهری دارد و کمتر شهری را طی ۵۰ سال گذشته میتوان یافت که مانند سنگاپور از فقر و بی ثباتی سیاسی به چنین حدی از پیشرفت رسیده باشد. نیویورک نیز با ویژگی باز بودن، چگالی و میراث خلاقانه شهرگرایی، مقر چندملیتیها و دو قرن پیشینه فکر، اندیشه، فیلم، موسیقی، هنر و کتاب است که ستایش جهان را به دنبال دارد و رویای آمریکایی را تعبیر میکند. پاریس که همه چیز را در خود نگه میدارد و قلب مقاصد جست وجوگران است و سیدنی که اگر موقعیتی منفک و ایزوله نداشت، میتوانست در زمینه تعداد گردشگر، پاریس و لندن را به چالش بکشد؛ این شهر نمونه تمام و کمال تظاهر واقعی و مصداق عینی کیفیت زندگی مطلوب است. اما برندسازی امری نیست که در خلأ اتفاق بیفتد، بلکه نیازمند معماری و طراحی برند است. به منظور ایجاد یک برند شهری قوی، مسیری پیچیده و طولانی باید طی شود. سیاستگذاران شهری باید روی مجموعهای از ویژگیهای شهر که میتواند مبنای ادراکات مثبت شود، متمرکز شوند؛ ویژگیهایی که وقتی از بازدید کننده سوال شود وقتی به این شهر فکر میکنید بلافاصله چه چیزی به ذهن شما متبادر میشود و این شهر تداعی کننده چیست؟ به روشنی جواب دهند. فرآیند شناسایی و توافق بر سر ویژگی ها، نیازمند مشارکت همه ذی نفعان شهر است نه یک اسم یا علامت دستوری دیکته شده و از بالا به پایین؛ بنابراین مدیر شهری باید با ذهن باز به استقبال برندیابی شهر برود. شهرهایی مانند بارسلونا و کوالالامپور سعی کرده اند ویژگیهای نام تجاری خود را به عنوان بخشی از یک استراتژی جامع برندیابی دنبال کنند. به عبارتی برندآفرینی شهری یک راهبرد جامع و بلندمدت در کنار راهبرد توسعه شهری و راهبرد توسعه اقتصادی شهر است که خود شامل سلسلهای از راهبردها، فرآیندها و فعالیتهای به همپیوسته و یکپارچه است که درنهایت موجب ارتقای اعتبار و خوشنامی شهر میان سایر شهرها و افزایش توانمندیهای رقابتی و بهبود زندگی شهروندان میشود. در شهرهای کشور ما نیز تلاشهای مختصری در حوزه برندآفرینی شهری شده است؛ تهران ام القرای جهان اسلام، تبریز پایتخت گردشگری، اصفهان پایتخت فرهنگی و... که اینها بخشی از این تلاش هاست. همچنین برای خلق برندهای پایدار در کلانشهرها و شهرهای کشور، راه درازی در پیش است؛ چراکه برندسازیای که از درون یک دالان پر پیچ و خم عبور میکند و تکامل مییابد، نیازمند برنامه ریزی و سرمایهگذاری است. برای اینکه ناخودآگاه ذهن گردشگران و جهانگردان را تسخیر کنیم و شهری را مطلوب و احترام آمیز جلوه دهیم، باید کلیشهها و تصورات نامطلوب را از چهره شهر بزداییم و تصویری شفاف و آیندهای درخشان از شهر نمایش دهیم که جاذبه فراوانی داشته باشد.
• روزنامه رسالت سرمقالهای با تیتر آخرین میخ بر تابوت مذاکره منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
ترامپ از واکنش به آخرین تحولات منطقه و ضرباتی که بهخاطر مشاوران و معاونین جنگطلب خود دریافت کرده است گفته: «آماده گفتگو بدون قید و شرط با ایران هستم و خواهان جنگ نیستم.» وی همچنین گفته: «بولتون میخواهد با دنیا بجنگد و فردی جنگطلب است.» وی که در گفتگو با ان بی سی کاملا دچار سرگیجه سیاسی است گفته: «یک بار دیگر تأکید میکنم به دنبال درگیری نظامی با ایران نیستم.» او دوشنبه گذشته فهرست بلندبالایی از تحریمها را به تحریمهای گذشته اضافه کرد. در حقهبازی و تزویر ترامپ همین بس که یک جنگ تمام عیار اقتصادی، فرهنگی، سیاسی و اجتماعی را در خزانهداری، سیا و وزارت خارجه مدیریت میکند، اما میگوید؛ «خواهان جنگ نیست!» او توضیح نمیدهد این بساط عربدهکشی، تهدید، تحریم و تحقیر ملت ایران که در حوزههای اقتصادی، سیاسی، فرهنگی و اجتماعی پهن کرده اگر جنگ نیست، پس چیست؟ او کرکره پنتاگون را پایین کشیده و وزیر جنگ خود را هم عزل کرده و سرپرست آن را هم شوت کرده بیرون کاخ سفید! چون میداند اصلا در حوزه نظامی حرفی برای گفتن ندارد. اگر هم بخواهد در اینباره فکر کند اول باید ۱۰ هزار تابوت برای سربازان خود مهیا کند که در اولین ساعات نبرد آنها را با کشتی و هواپیما به واشنگتن ببرد. اکنون هیچ ناو هواپیمابر در خلیج فارس حضور ندارد و چند ناو مین جمع کن و تزئیناتی هستند که کاری از آنها به عمل نمیآید. تعداد نیروی نظامی آمریکایی که در خشکی در اطراف ایران در کشورهای همسایه هستند خاصیتی جز یک سیبل ثابت در برابر انبوه موشکهای نقطهزن ایران که به طور همزمان شلیک میشود، ندارد. آسمان ایران، آبهای سرزمین ایران و خاک ایران امنترین روزهای تاریخ خود را میگذراند. میلیونها جوان عاشق و جان برکف در آمادهباش کامل هستند تا هر شرارتی را در نطفه خفه کنند و سقوط پهپاد کلوبال هاک نشانه این آمادگی است. پس آمریکاییها حتی در عالم مستی هم به جنگ فکر نمیکنند تا چه رسد هوشیاری. اما هر لحظه و هر ثانیه فشار اقتصادی خود را میافزایند. آنها تیرهای زهرآگین تهمت و دروغ را در رسانههای شیطانی خود علیه ملت ایران و سیاستهای صلحجویانه دولت و برنامههای صلحآمیز هستهای ایران شلیک میکنند و در حوزه فرهنگی مشغول تهاجم و قتل عام هستند. اینکه جنگی بین آمریکا و ایران نیست یک دروغ است. خصومت رهبران کاخ سفید با ملت ایران حداقل یک سابقه ۵۰ ساله دارد و آنها هیچگاه دست از این دشمنی برنداشتهاند. اینکه ترامپ میگوید آماده گفتگو هستم هم دروغ است. چون گفتگو صورت گرفته، توافق به عمل آمده و پنج قدرت جهانی آن را امضاء کردهاند که با خود آمریکاییها میشوند ۶ قدرت! پس جایی برای گفتگو و تضمینی برای عمل به توافق جدید نیست. وقتی ترامپ به راحتی برجام را که ۶ قدرت هستهای جهان آن را امضاء کردهاند، به هم میزند چطور ممکن است همین توافقی که خود مدعی است در اثر گفتگو بر فرض احتمال بهدست آورد به هم نزند. گفتگو با ترامپ و تیم احمق امنیتی و دیپلماتهای وزارت خارجه او ممکن نیست. چون حوزه اندیشه سیاسی او زیادهخواهی و فزونطلبی است. او اشتهای سیری ناپذیری دارد که هر چه امتیاز بگیرد هم کم میداند. جان بولتون و پمپئو و برخی مشاوران او همچون سر در آخور اخبار منافقین. دارند آنها جز ماجراجویی و جنگطلبی حرفی برای گفتن ندارند. ترامپ با تحریم وزیرخارجه ما آخرین میخ را به تابوت گفتگو و مذاکره زد، اما باز مدعی است آماده گفتگو است. ترامپ اصلا صلاحیت گفتگو با کشوری مثل ایران که به صلح جهانی، نجات انسانها، احترام متقابل، حمایت از مظلوم و مقاومت در برابر ظالم فکر میکند، ندارد. میدان اندیشه سیاسی جمهوری اسلامی «عقل» است. این با جهل، دیوانگی، ماجراجویی، جنایت، خیانت و نقضعهد که مرتب از آن سوی مذاکره به عنوان یک علامت شیطانی خودنمایی میکند، پایه جدید دیپلماسی خارجی آمریکاست که قابل جمع نیست. پس جمع جبری همه اینها در یک جمله خلاصه میشود جنگ نمیشود، مذاکرهای هم در کار نیست، اما مقاومت ادامه دارد. این جمله کلیدی رهبری در تفسیر و تحلیل اوضاع کنونی است. نمودار مقاومت در تمام اندیشکدههای سیاسی و نظامی نشان میدهد که دشمن رو به افول است و عقب میرود و جبهه مقاومت هر روز با اقتدار بیشتری به سوی اهداف بشردوستانه، صلحجویانه و استقلال طلبانه خود پیش میرود. مطمئن هستیم دیر یا زود آمریکا در برابر مقاومت ملت ایران و مقاومت ملتهای مظلوم منطقه بهویژه مردم فلسطین زانو خواهد زد. آن روز خیلی دور نیست.
• روزنامه خراسان یادداشتی با عنوان مسئولان به «عصرجدید» سلام کنند! منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
برنامه تلویزیونی «عصر جدید» در مدت چند ماهی که به قاب تلویزیون آمده است، شاید در نگاه نخست به ذهن آید که این برنامه کار سادهای را در پیش گرفته است. اما همین کار ساده را کدام فرد یا نهاد مسئول تاکنون انجام داده است. خیلی ساده میتوان نمونه ورزشی اش را به یاد آورد. از آن زمان که ما نوجوان بودیم و در فوتبال سرک میکشیدیم از فوتبالیها میشنیدیم که میگفتند برای رشد ورزش فوتبال باید از دوران کودکی استعدادیابی صورت گیرد و آن را در فرایند آموزشهای تخصصی پرورش داد و در بزرگ سالی بهرهاش را برد. امروز که از دوران نوجوانی ما سی سال میگذرد هنوز هم همین حرفها را از کارشناسان فوتبال میشنویم. تازه این فوتبال، مهیجترین و محبوبترین ورزش جهان، آن قدر جذابیت دارد که مردم حاضرند هزینه کنند تا پای فرزندانشان در مدارس فوتبال به توپ بخورد. این روزهای تابستان در مدارس فوتبال که قرار است استعدادیاب هم باشند غوغایی است از کودکان فوتبال دوست که شبها خواب رونالدو و مسی شدن را میبینند، اما کیست که بداند و نظارت کند که در این مدارس غیر از معدود موارد، جز پول پرستی هیچ اتفاق دیگری نمیافتد. برنامه عصر جدید، اما در قالب جمع و جورتر و بدون ردیف بودجه دولتی و تبصره مجلس از مرکز پایتخت تا گوشه و کنار این سرزمین استعدادهای درخشان را به مردم معرفی میکند، تشویقش شان میکند؛ به احترام شان تمام قد میایستد و گاهی نیز از شوق برایشان اشک میریزد. «عصر جدید» میتواند برای همه مسئولان و به ویژه آن دسته از مسئولان که فاقد حداقلها در توان برنامه ریزی و خلاقیت هستند، الگوی فکر و عمل باشد، این که چگونه یک استعداد ویژه را بشناسند و چگونه آن را در مسیر موفقیت هدایت کنند. اگرچه از یک برنامه چندان نمیتوان هدایت و پرورش این استعدادها را انتظار داشت، اما عصر جدید آن طور که بیان میکند بنا ندارد استعدادهای ویژه اش را رها کند. خوب است اکنون چند درس ساده از عصر جدید را با هم مرور کنیم.
شناسایی استعدادها
ایجاد عرصه بروز استعداد
تشویق و حمایت معنوی و مادی
آموزش
تقویت انگیزه و خلاقیت
برانگیختن حس غرور و اصل خواستن توانستن است
ایجاد احساس بالندگی برای ایران و ایرانی که به فرزندان خود افتخار کند
و مهمترین دستاورد «عصرجدید» ایجاد این باور در میان دور افتادهترین فرزندان این مرزوبوم است که دریافتند جایی برای دیده شدن استعداد آنها هست، جایی که آنها را به کلیتی به نام ایران وابستهتر و باورمندتر میکند.
• روزنامه ایران یادداشتی با تیتر ابعاد سیاسی و حقوقی تحریمهای اخیر منتشر کرده که به این شرح است:
تحریم نهاد رهبری و وعده تحریم وزیر امور خارجه ایران از اقدامات نسنجیده، اما قابل پیشبینیای بود که از دولت ترامپ انتظار میرفت. ماههاست لابیها و جریانهای تندرو در واشنگتن- با محوریت «تیم ب» - در نشستها و مقالات متعدد خود از رئیس جمهوری امریکا تقاضای اِعمال چنین تحریمهایی را دارند تا- به زعم خود- با حذف تدریجی گزینههای دیپلماتیک، صحنه را به نحوی سامان دهند که فقط و فقط «گزینه نظامی» روی میز باقی بماند. سرنگونی پهپاد امریکایی در آبهای سرزمینی ایران فضایی را فراهم آورد تا سرانجام جریان تندرو به این خواسته خود دست یابد. از نظر حقوقی، تحریم نهاد رهبری تأثیر ویژهای در پی نخواهد داشت. کسانی که در واشنگتن منتظر و دلخوش تأثیرات حقوقی این تحریم هستند، صرفاً متأثر از اطلاعات غلط و راهنماییهای مغرضانه و دروغهای بی اساسی هستند که جریان تندرو- و «کارشناسان» صوری آن- طی سالهای اخیر در مورد داراییهای خارج از کشور و فعالیتهای اقتصادی برونمرزی نهاد رهبری به بدنه دولتمردان امریکا تزریق کردهاند. از نظر سیاسی، تحریم نهاد رهبری- هرچند با مقاصد افراطگرایانه «تیم ب» سازگار است-، اما شخص دونالد ترامپ را فرسنگها از آرزوی «مذاکره» با ایران دور خواهد ساخت و چه بسا در هفتههای آینده موجبات سرخوردگی و ناامیدی او از تیم مشاورانش را بیش از پیش فراهم آورد. تأثیر حقوقی تحریم احتمالی دکتر ظریف در هفته آینده هنوز چندان مشخص نیست. هنوز دامنه محدودیتها، تبصرهها و جزئیات این تحریم علنی نشده تا بشود نسبت به مطابقت آن با کنوانسیونهای بینالمللی، امکان سفر وزیر امور خارجه به مقر سازمان ملل در نیویورک یا سایر موازین حقوق بینالملل به صورت دقیق اظهار نظر کرد. این امکان وجود دارد که وزارت خزانهداری امریکا تحریم دکتر ظریف را به این دلیل به هفته آینده موکول کرده که بتواند از نظر حقوقی آن را به نحوی تنظیم کند که مانع تعاملات دیپلماتیک ایشان نشود. اما در هر صورت، در نظام حقوق بینالملل، قاعده کُلی این است که وزرای امور خارجه بتوانند - مصون از هرگونه تهدید و فشار شخصی- در کسوت رسمی خود و در راستای انجام وظایفشان در صحنه بینالمللی ایفای نقش کنند. چنانچه این تحریم در انجام وظیفه وزیر امور خارجه ایران- بویژه در رابطه با سفر به مقر سازمان ملل - خللی ایجاد کند، قطعاً ایران با ابزارهای حقوقی خود واکنش نشان خواهد داد. به عنوان مثال، چنانچه تحریم امریکا علیه دکتر ظریف مانع سفر ایشان به نیویورک شود، مجمع عمومی سازمان ملل میتواند به درخواست ایران جلسه سالانه خود را به جای نیویورک به ژنو (سوئیس) منتقل کند. این اتفاق مسبوق به سابقه است. در سال ۱۹۸۸، وقتی دولت ریگان از صدور ویزا برای یاسر عرفات- رئیس وقت سازمان آزادیبخش فلسطین- برای شرکت در مجمع عمومی خودداری کرد، مجمع عمومی رأی به انتقال اجلاس به مقر دوم سازمان ملل در ژنو داد! قطعاً اعتبار ظریف و برتری حقوقی و اخلاقی ایران نسبت به امریکا در قضیه برجام، تکرار چنین اتفاقی را بسیار محتمل میکند. از نظر سیاسی، تحریم دکتر ظریف اقدام قابل پیشبینیای بود که صرفاً بیانگر ضعف و استیصال جریان تندرو در واشنگتن در برابر ایشان است. محمدجواد ظریف دیپلمات بسیار کارآمدی است که هم حقانیت ایران در صحنه بینالمللی را به اثبات رسانده و هم تا حدود زیادی فضاسازیها و بسیاری از برنامههای تندروهای واشنگتن را- عمدتاً با اتکا به قابلیتهای شخصی خود - خنثی کرده است. کارآمدی و قدرت تاثیرگذاری او در سالهای گذشته- چه در صحنه بینالمللی و چه در فضای سیاست داخلی امریکا- او را به یکی از سیبلهای حملات سازمانیافته جریانهای متخاصم تبدیل کرده است. این اقدام اخیر دولت امریکا نیز واکنشِ نامتعارف تندروهای واشنگتن به رقیب سرسختی است که تا بهحال نتوانستهاند با ابزار «متعارف» رسانهای و دیپلماتیک شکستش دهند. از طرف دیگر، توسل به حملات «شخصی» علیه دیپلمات خوشنامی که در سالهای اخیر بارها نامزد دریافت جایزه صلح نوبل بوده - آن هم در زمانی که مرتکبین جنایات جنگی و قصابان روزنامهنگاران در عربستان سعودی از هرگونه واکنش حقوقی دولت ترامپ مصون بودهاند- خود تأییدیه دیگری بر استانداردهای دوگانه، ضعف منطق و خصومت دولت امریکا با موازین اخلاقی و حقوقی خواهد بود. در بُعد کلانتر، تحریمهای اخیر علیه وزیر امور خارجه ایران نشاندهده یک حقیقت دیگر نیز هست و آن اینکه دولت ترامپ از تحریم صنایع بزرگ، حوزه انرژی، بانکها، حوزه نظامی و شریانهای تجاری کشور، به تحریم دیپلماتها رسیده است! این یعنی «سیاست فشار حداکثری» هم در رسیدن به اهداف خود - یعنی فروپاشی شیرازه سیاسی و اقتصادی کشور - شکست خورده است و هم از نظر نمادین یک فاجعه تمامعیار برای ایالات متحده امریکا بوده است!
• روزنامه دنیای اقتصاد مطلبی با تیتر به کجا میرویم؟ منتشر کرده که به این شرح است:
ما آب و هوای کشور و همچنین محیطزیست را مصرف کردهایم، بدون آنکه آن را وسیلهای برای تولید بهرهور قرار دهیم. منابع زیرزمینی را بدتر از دیگر منابع مصرف کردهایم. دانشگاهها و مراکز تحقیقاتی متعددی بهوجود آوردهایم، بدون آنکه رابطه معقولی میان آموزش و تحقیق و تولید در کشور وجود داشته باشد و مثالهای فراوان از این قبیل. علاوهبر آن، بر هیچ یک از موارد مهمی که در بخش اول اشاره شد، تکیه نکردهام. تعرفهها را همیشه بالا نگه داشتهایم، تکنولوژی را رشد ندادهایم و رابطه مناسبی با جهان نداریم. ولی حال که جهان در حال تغییر است و موج جدیدی از اتفاقات در راه، ضروری است در این مرحله از جریان امور عقب نمانیم و خود را برای بهرهگیری از اتفاقات پیشرو آماده کنیم. برای آمادگی، قطعا لازم است نگرش به اداره اقتصاد تغییر کند. بپذیریم که روشهای به کار گرفتهشده و حکمرانی مورد استفاده در اقتصاد در ۵۰ سال گذشته جواب معقولی نمیدهد؛ بنابراین با تغییر پارادایم یا تغییر نگرش (با توجه به تحولات جدید در جهان و منطقه) در اداره کشور مواجه هستیم. مفهوم این جمله آن است که اولویتها باید تغییر کنند. ما در سالهای پس از انقلاب، اهداف سیاسی را در اولویت قرار دادیم. اما هزینه سنگینی در اقتصاد متحمل شدهایم؛ زیرا تلاشی برای تولید بهینه و دستیابی به بازارهای صادراتی نداشتیم، درحالیکه چین در همان مدت، رشد اقتصادی را در اولویت قرار داد و به هر دو هدف سیاسی و اقتصادی خود دست یافت. در همین راستا، در سال گذشته چین، ۵۷۰ میلیارد دلار کالا و خدمات به آمریکا- که دشمن درجه اول او بوده است- صادر کرد و فقط ۱۸۰ میلیارد دلار از آن کشور واردات داشت؛ یعنی نزدیک به ۴۰۰ میلیارد دلار موازنه تجاری مثبت به نفع چین فقط در یک سال بهوجود آمده است. بهعبارتی نزدیک به ۴۰۰ میلیارد دلار از منابع آمریکا به چین فقط در یک سال منتقل شده است. این هدف به جز روش اتخاذ شده در اولویتبندی، از راه دیگری قابلدسترس نبوده است. دولت چین به جای صرف منابع برای قیمتگذاری، تلاش خود را صرف دسترسی صادرکنندگان چینی به بازارهایی مانند آمریکا کرده است. چین نه تنها بزرگترین صادرکننده به آمریکا است، بلکه بزرگترین صادرکننده به کشورهایی، چون روسیه و... نیز است. بهعبارت دیگر چین، آمریکای دشمن را به آمریکای رقیب تبدیل کرده است و با روسیه هم به همان گونه عمل میکند. اگر در فضایی که امکانات جدید بهوجود آمده بتوانیم راه خود را برای نیل به موفقیت اقتصادی پیدا کنیم، آنگاه سیاستهای اجتماعی، فرهنگی و سیاسی ما هم در همان راستا تعریف خواهند شد. کاش کشور برای یک بار هم به روشهای علمی بها دهد و کارشناسان را به کمک بگیرد تا مشکلات را از دریچه پیشامدهای جدید، مورد بررسی قرار دهند. در حال حاضر، بحث گستردهای مطرح است که آیا کشور باید با آمریکا مذاکره کند یا خیر. طبیعی است که توسل به دیپلماسی، محور اصلی تنظیم روابط میان کشورها در جهان دموکراتیک است. اما دیپلماسی یا مذاکره، بدون داشتن هدف روشن، راه به مقصد مشخصی نمیبرد، مگر آنکه استراتژی اداره کشور براساس مقتضیات متداول کشور و جهان و نیازهای مردم برای زندگی متناسب با امکانات تعریف شود و این امر همان است که در برجام در نظر گرفته نشد، ولی در زمانی که ماهیت و شکل روابط میان کشورها در جهان- همانگونه که در بالا تشریح شد- در حال تغییر است، تدوین راهبردهای جدید از اهمیتی بیش از گذشته و حتی در مقایسه با زمان برجام برخوردار میشود و البته چنین برنامهای جز با همکاری گسترده متخصصان و اطلاع از مکانیزمهای جاری و در حال تغییر در جهان امکانپذیر نخواهد بود.
• روزنامه صبح نو سرمقالهای با عنوان مصائب ترامپ منتشر کرده که به این شرح است:
برعکس آمریکا در ایران، سیاست داخلی یکپارچه و متحد است. در حالی که در واشنگتن، دموکراتها منتظر نخستین اشتباه دونالد ترامپ هستند تا پروژه استیضاح او را آغاز کنند. در ایران جناحهای مختلف سیاسی از عبدی تا ذوالنور در مقابل دشمن همنظر هستند. این یکپارچگی، بخش مهمی از جدالی است که میان دو کشور ایجاد شده و در جلورفتن آن تاثیرگذار است. اقدام بخش نظامی کشور از پشتوانه سیاسی برخوردار است و موجب شده افراد تندرویی، چون تاجزاده هم نتوانند در مقابل جریان غالب سیاسی عرضاندام کنند. در طرف مقابل، ترامپ توانایی جنگ با ایران را ندارد و چنین اشتباهی او را وارد باتلاقی خواهد کرد که خروج از آن غیرممکن است. غرور و تبختر او از سوی دیگر، اجازه نمیدهد امتیازی بزرگ به ایران بدهد که در چنین شرایطی او در وضعی بغرنج وارد نبرد انتخاباتی خواهد شد. او نه میتواند بجنگد، نه صلاحیت مذاکره خواهد داشت؛ پس طبیعی است که خیلی زود به فکر امتیازهای بزرگ باشد که ترجمهاش بازگشت به برجام است. در این میان، این یک سؤال مهم و غرورآفرین آن است که کدام کشور در دنیا میتوانست یک پهپاد آمریکایی را سرنگون کند و در مقابل، آمریکا هیچ حرکتی در تلافی انجام ندهد؟ ترامپ در گوشه رینگ گرفتار شده و رهبری انقلاب بهخوبی و با تدبیر صحنه بازی را مدیریت میکنند. این وحدت ایران و این ازهمگسیختگی دشمن، سرمایه بزرگی برای ادامه بازی است.
• روزنامه سیاست روز سرمقالهای با عنوان تیر ماه پایان مهلت ایران به اروپا درج کرده که به این شرح است:
واکنشهای قاطع ایران به وضعیتی که برای توافق هستهای از سوی اروپا و آمریکا ایجاد شده، آنها را به تکاپو انداخته است.
از زمانی که آمریکا از برجام خارج شد و آن را زیر پا گذاشت بیش از یکسال میگذرد و در این مدت جمهوری اسلامی ایران با وجود بدعهدی اروپا و آمریکا تعهدات خود را اجرا کرد و آژانس بین المللی انرژی اتمی نیز آن را تأیید کرده است. اما سرانجام ایران تصمیم گرفت تا نسبت به رفتارهای آمریکا و اروپا اقداماتی انجام دهد، برای همین خاطر رئیس جمهور بیش از یک ماه پیش و همزمان با نخستین سال خروج آمریکا از توافق هسته ای، رسماً اعلام کرد که دو تعهد ایران در برجام را کنار میگذاریم و ۶۰ روز نیز به اروپا مهلت میدهیم تا سهل انگاری و بدعهدیهای خود را جبران کند. اکنون که روزهای پایانی اولتیماتوم ایران به اروا سپری میشود، فرصت زیادی برای اروپا باقی نمانده، به همین خاطر مقامات اتحادیه اروپا مدام خواهان صبوری و شکیبایی ایران در حفظ برجام هستند. وزیر خارجه آلمان نیز که پیش از سفر آبه شینزو به تهران آمده بود، در نشست خبری مشترک با وزیر امور خارجه کشورمان محمد جواد ظریف به ایران توصیه کرد؛ ایران اگر از میوه برجام بهره نبرده است از سایه آن استفاده کند؟! البته اینگونه واکنشها که از سوی اروپا و آمریکا نشان داده میشود، تنها یک دلیل دارد آن هم سیاست مقاومتی است که جمهوری اسلامی ایران مقابل دشمنان در پیش گرفته است. روشن است که اگر ایران همان سیاست مدارا در زمان مذاکرات هستهای را ادامه میداد، لحن اروپا و آمریکا تندتر میشد و بر فشارهای سیاسی و اقتصادی نیز میافزودند، اما اکنون راهبرد مقاومت توانسته است دشمن را نه تنها به چالش بکشد بلکه باعث شود تا استیصال اروپا و آمریکا مقابل مقاومت ایران نمایانتر شود. کمالوندی سخنگوی سازمان انرژی اتمی کشورمان در نشست خبری در تأسیسات هستهای اراک در جمع خبرنگاران اعلام کرد که به زودی (۶ تیر ماه) از سقف ۳۰۰ کیلو گرم اورانیوم غنی شده عبور میکنیم. به واقع ظرفیت غنی سازی ایران به چهار برابر خواهد رسید. اقدامات ایران در راستای پاسخ به خروج آمریکا از برجام و بدعهدی اروپا در اجرا نکردن تعهدات آنها است. رئیس جمهور فرانسه در واکنش به اظهارات سخنگوی سازمان انرژی اتمی کشورمان گفته این تصمیم باعث تاسف او شده و فرانسه ایران را قویاً تشویق به صبوری و مسئولیتپذیری میکند. ظاهراً پایبندی ایران به تعهدات خود در برجام به مذاق اروپا و آمریکا خوش آمده است که هر دو خواهان ماندن ایران در برجام و توصیه به مسئولیت پذیری میکنند، اما این مسئولیت پذیری آیا برای اروپا و آمریکا نیز وجود دارد؟ ایران در تصمیم خود جدی است، گام به گام تعهدات خود را در قبال بدعهدی اروپا و خروج آمریکا از توافق هستهای آغاز کرده و ادامه خواهد، اگر اروپاییها از فرصت داده شده استفاده کردند و برای جبران بدعهدیهای چند سال گذشته آستینها را بالا زدند به گونهای که خسارات وارد شده به ایران پرداخت شود و هر آنچه که در برجام تعهد داده اند اجرا گردد، میتوان امیدوار بود که ایران به شرایط پیش از بدعهدی اروپا باز میگردد، در غیر این صورت پس از پایان مهلت ۶۰ روزه باید شاهد خروج ایران از برجام نیز باشند و این واکنش حق ایران در قبال همه بدعهدیهایی است که اروپا و آمریکا در مدت مذاکرات و پس از امضای توافق هستهای از خود نشان دادند. پایان برجام به زیان آمریکا و اروپا تمام خواهد شد و ایران نه تنها زیان نخواهد دید بلکه به خسارت محض چنین شرایطی پایان خواهد داد. هشدارهای اروپا را نیز نباید جدی گرفت چرا که آنها در تلاش هستند تا ایران را به ماندن در برجام و اجرای تعهدات تشویق کنند. کافی است اروپا اقدامات برجامی خود را آغاز کند تا ایران به کاهش تعهدات در توافق هستهای پایان دهد. در غیر این صورت اروا را باید کنار گذاشت و برای عبور از تحریمها روی روسیه و چین حساب کرد.
• روزنامه جوان سرمقالهای با عنوان پایان حسرت ۲۲۰ ساله منتشر کرده که به این شرح است:
حاکم هرات در سال ۱۲۳۶ خورشیدی اعلام استقلال کرد. ناصرالدینشاه سپاهی را برای محاصره آنجا فرستاد، اما بلافاصله انگلیس جزیره خارک و بوشهر را تصرف کرد و عازم شیراز شد. شاه بلافاصله دستور تخلیه هرات را صادر کرد و طبق معاهده پاریس استقلال هرات را به رسمیت شناخت. در مثالی دیگر، خانم شیل، همسر سفیر وقت انگلیس در ایران در زمان صدارت امیرکبیر (۱۲۶۸-۱۲۶۴ قمری) در خاطرات خود مینویسد: «ایران امروز مانند برّه رام در دامن انگلیس و روسیه جابهجا میشود. امیر میخواهد این بره را از دامن آنها بیرون بکشد، اما هرگز نخواهد توانست» و البته درست میگفت و همین اتفاق افتاد و امیر در کمتر از چهار سال صدارت، عزل و کشته شد و جنازه وی را نیز از ایران به در کردند. در مثالی دیگر میرزا آغاسی، صدراعظم محمدشاه هشت سال پس از شکست دوم از روسیه مینویسد: «برای کاری از کاخ گلستان به سمت دوشانتپه در شرق تهران روان شدم که دیدم از پشت سر صدایی میآید. یکی از اعضای دفترم بود و گفت: از سفارت روسیه آمدهاند با شما کار دارند. گفتم به طرف بگو میروم دوشانتپه و برمیگردم، اما فرستاده گفت: باید همین الان برگردی! گفتم مگر سفیر روسیه است؟ گفت، خیر کارمند سفارت است.» در جمعبندی این داستان خود مینویسد: «مردهشور حکومتی را ببرد که کارمند سفارت روسیه برای صدراعظم آن تصمیم میگیرد.» این دوران تلخ با شروع انقلاب اسلامی معکوس شد، اما در این ماهها و روزها که ایران یکپارچه مقابل قدرت اول نظامی-اقتصادی جهان ایستاده است و طرف مقابل روزی چندبار میگوید «ما دنبال جنگ با ایران نیستیم»، میتوان آن حسرت ۲۲۰ ساله را پایان یافته دانست. وقتی رهبر این کشور به فرستاده رئیسجمهور امریکا –که خود نیز شأنی در جهان دارد- میگوید من ترامپ را شایسته مبادله نامه هم نمیدانم چه رسد به مذاکره و ترامپ پاسخ میدهد که: «بله نه ایرانیان فعلاً آماده مذاکرهاند و نه من»، یعنی آن دوران گذشته است. ما هواپیمای آنان را در سرزمینمان ساقط میکنیم، اما آنان توجیه میکنند که «شاید اشتباهی شده باشد». تصمیم به جنگ محدود میگیرند، اما به آنان مشاوره میدهند که ایران امروز آن کشوری نیست که به جنگ محدود شما پاسخ نامحدود ندهد. از مذاکره بدون پیششرط تا سلسله میانجیان تا اعتراف نزد رئیس فلان کشور که اشتباه کردم از برجام خارج شدم را در پرونده دارند، اما هیچ روزی نیست که یک یا دو مسئول امریکایی نگویند ما دنبال جنگ با ایران نیستیم. در نقطه مقابل آمادگی ایران را بازدارنده ارزیابی میکنند و فرماندهان سپاه با صراحت میگویند ناوهای امریکا امروز برای ما تهدید نیستند بلکه هدف هستند و ۱۲ سال پیش مسئله آنان را حل کردیم و اینگونه ناوشان نیز در اقیانوس هند میماند و جلوتر نمیآید. این سرمایه و این قدرت بازدارندگی بعد از ۲۲۰ سال چگونه بهدست آمده است؟ چرا برخی نمیخواهند احیای عظمت تاریخی ایران را ببینند؟ معمولاً هیچ ملتی در تاریخ به خاطر پیروزی یا شکست ستایش نمیشود. یزید ظاهراً پیروز صحنه کربلا بود، اما پیروزی وی با ظلم معنا شد. امریکا با اتم هیروشیما و ناکازاکی را نابود کرد، اما پیروز شناخته نمیشود. در نقطه مقابل هیچکس سلطان حسین صفوی را به خاطر سقوط اصفهان نمیبخشد. به تعبیر مقام معظم رهبری اگر او به بیرون شهر میآمد و مقاومت میکرد و کشته میشد امروز در تاریخ بهعنوان شهید ایستادگی شناخته میشد. هیچکس فتحعلیشاه را نمیستاید و همه او را به بیعرضگی و زنبارگی متهم میکنند که ۲۵۰ هزار کیلومتر مربع از حاصلخیزترین بخشهای ایران را از دست داد. آنچه تاریخ به احترام آن خواهد ایستاد، ایستادگی یک ملت است. ایستادگی مقابل حمله دشمن، موجهترین و مشروعترین نوع دفاع است و پیروزی در این ایستادگی قطعاً پرافتخارتر از پیروزی پس از حمله به یک سرزمین یا کشور دیگر است. در جنگ تحمیلی نه ما جایی را تصرف کردیم و نه شروعکننده جنگ بودیم، اما فقط ایستادیم و امام فرمود: «در جنگ پیروزی از آن ما گردید و دشمنان در تحمیل آن همه خسارت چیزی به دست نیاوردند.» بنابراین ما شروعکننده هیچ نبردی نیستیم و، اما هیچ ستم و ظلمی را به آغوش نخواهیم کشید. خواهیم ایستاد و تاریخ را در مقابل این ایستادگی به مالکیت خویش درخواهیم آورد و آیندگان رمز این ایستادگی و نتایج آن را تمسک به اسلام و علمای آن خواهند شناخت. امروز و پس از ۲۲۰ سال آنچه میبینیم آرزوی به بغض نشسته سلسله نسلهای ایرانیان است که پس از ۱۸۰ سال تحقیر و وابستگی و استضعاف روی پای خود ایستادهایم و ابهت قدرتهای مادی جهان را به سخره گرفتهایم و «واژه جنگ» برای ملت ایران هیچ حسی را تحریک نمیکند. امام به ما آموخت که رمز استمرار همان رمز پیروزی است و آن وحدت کلمه است. هزینه ایستادگی قابل دفاعتر از هزینه تسلیم است. غرور تاریخی ایرانیان در دست نسل امروز امانت است. ما امروز امانتدار یک تاریخ کهن هستیم.