«نقاشی قهوهخانه»، روایتی از خاطرات کاظم دارابی متهم دادگاه میکونوس/اثر جدید محسن کاظمی به چاپ سوم رسید
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، چاپ سوم کتاب «نقاشی قهوهخانه» خاطرات کاظم دارابی متهم دادگاه میکونوس، آخرین اثر محسن کاظمی به تازگی از سوی سوره مهر روانه بازار کتاب شد.
کتاب «نقاشی قهوهخانه» به بیان خاطرات کاظم دارابی دانشجو و تاجر ایرانی مقیم آلمان و از متهمان اصلی حادثه تروریستی رستوران میکونوس یکی از جنجالیترین پروندههای تاریخ قضائی آلمان در شهریور ۱۳۷۱ میپردازد که منجر به کشته شدن تعدادی از رهبران حزب دموکرات کردستان ایران گردید.
از زمان وقوع حادثه میکونوس تا امروز، افراد، گروهها و جریانهای سیاسی هریک از زاویه دید خود به ماجرا نگریستهاند، و هریک نقش خود بر دیوار میکونوس زدند. اما تا امروز دارابی امکان و فرصتی نداشته که نقد و نگاه خود را در معرض داوری بگذارد.
او به عنوان یکی از متهمان اصلی این واقعه حق دارد آنچه را که دیده، شنیده، خوانده و متحمل شده است بر روی دیوار میکونوس رسم کند؛ بنابراین این کتاب پردهای است از نگارهها و نقشهای مختلف، که نقال آن کاظم دارابی است، که هم نقشپرده خود میزند، هم نقال و پردهخوان دیگر نقشهاست.
از واقعه میکونوس اکنون بیش از ربع قرن میگذرد، اما خود واقعه، و ابعاد آن همچنان در هالهای از ابهام است. دارابی طی ده سال همراهی با طرح پژوهش و بیان خاطراتش و ارائه اسناد و مدارک، در فرونشاندن غبار ابهامات نقش بزرگی ایفا کرد و تلاش ارزشمندی صورت داد.
پرسش بنیادین این پژوهش از چیستی و چرایی ماجرای میکونوس است. اما برآیند دادگاه میکونوس، «پرسشی ناگزیر» را در بردارد که «تا چه حد اتهامات وارده به دارابی و به ایران در ماجرای میکونوس صحت داشته است؟»
در بخشی از این کتاب آمده است: «بلندگوی زندان طی روز هرازگاهی به صدا درمیآمد، و برنامههای آن روز و فردا را اعلام میکرد. مثلاً اعلام میشد فردا زندانیان میتوانند از این ساعت تا فلان ساعت برای دعا به کلیسا بروند؛ یا در کدام ساعت امکان استفاده از برنامه اسافبی رادیویی را دارند. از همین طریق بود که مطلع شدم یکشنبههای هر هفته امکان رفتن به کلیسا و انجام دعا است.
ساختمان کلیسا در محوطة زندان قرار داشت. یعنی همة زندانهای آلمان دارای کلیسا بودند. بعد از رهایی از انفرادی این فرصت خوبی بود برای گریز از یکنواختی؛ بهعنوان یک مسلمان به اینجا میرفتم و با خداوند رازونیاز میکردم. حالا مسجد یا کلیسا چه فرقی داشت، مهم این بود که من در آن محیط، خود را به خداوند نزدیک احساس کنم و بتوانم با او راز و نیاز کنم.»