باخت ترامپ و دوستان/ عملیات شکار شاهماهی/ معمای افزایش فشار بر وزارت نفت
• روزنامه حمایت مطلبی با عنوان باخت ترامپ و دوستان را منتشر کرد که به این شرح است:
باید یادآور شد که اصرار شدید و بیسابقه آمریکا برای مذاکره به این معنی نیست که کدخدا از خر شیطان پائین آمده و حالا میتوان با وی پالوده خورد، خیر! مذاکره با آمریکا وفق ارشادات سکاندار انقلاب، «سم» و با دولت فعلی «سم مهلک» است. آمریکاییها بارها اعلام کردهاند که منظور آنها از مذاکره، کوتاه آمدن ایران از توان موشکی و حضور منطقهای است، چرا که به عینه مشاهده کردند که عقبه استراتژیک جمهوری اسلامی بسیار قدرتمند و آمادگی نیروهای مسلح ما برای اختلال در انتقال انرژی و برخورد با هر مهاجمی خدشهناپذیر است، لذا به دنبال خلع سلاح جمهوری اسلامی هستند. نکته اینجاست که اگر در برجام با آن همه تضمین و تشویق و پشتوانه بینالمللی، از بسیاری از فعالیتهای هستهای کشورمان دست کشیدیم و واشنگتن در عوض، یکجانبه زیر همه تعهداتش زد، در مذاکره موشکی و منطقهای که آمریکای بدعهد و بدذات تنهاست، انتظار دارند که مولفههای قدرتمان را با چه چیزی معاوضه و مبادلهکنیم؟! علاوه بر این باید گفت که سیاست کاخ سفید در قبال ایران، دقیقاً مطابق همان روالی است که در قبال لیبی طی کردند و جالب اینکه در آن زمان، مسئولین آمریکایی وعده کردند که در ازای دست کشیدن طرابلس از برنامه هستهای و موشکی، این کشور را به جامعه بینالمللی راه دهند و امروز ترامپ میگوید که اگر ایران به برنامه هستهای «نه» بگوید، میتواند از مواهب اقتصادی و ورود به بازارهای جهان بهرهمند شود؛ و بالاخره اینکه این تغییر فاحش موضع کاخ سفید و سرازیر شدن سیاست ترامپ از گزینه نظامی به درخواست برای مذاکره، از ضعف مفرط آمریکا با ابرقدرت منطقه حکایت دارد و ثابت میکند که جمهوری اسلامی ذرهای از مواضع خود کوتاه نیامده و این آمریکاست که باید سیاستهای خود را با مواضع ایران تطبیق دهد، نه برعکس!
• روزنامه کیهان یادداشتی با عنوان عملیات شکار شاهماهی درج کرده که به این شرح است:
دستورالعمل راهگشا، همان است که بارها در رهنمودهای رهبر انقلاب عنوان شده و از جمله در نامه ۲۹ مهر ۹۴ ایشان خطاب به رئیسجمهور به عنوان موافق مشروط با اجرای برجام مورد تاکید قرار گرفت، اما متاسفانه مغفول ماند؛ «جنابعالی با سابقه چند دهه حضور در متن مسائل جمهوری اسلامی، طبعا دانستهاید که دولت آمریکا، در قضیه هستهای و نه در هیچ مسئله دیگری، رویکردی جز خصومت و اخلال در پیش نگرفته و در آینده هم بعید است، جز این روش عمل کند ... محصول مذاکرات که در قالب برجام شکل گرفته، دچار نقاط ابهام و ضعفهای ساختاری و موارد متعددی است که در صورت فقدان مراقبت دقیق و لحظهبهلحظه میتواند به خسارتهای بزرگی برای حال و آینده کشور منتهی شود ... همانطور که در جلسات متعدد یادآور شده و در جلسات عمومی به مردم عزیزمان گوشزد کردهام، رفع تحریمها هر چند از باب رفع ظلم و احقاق حقوق ملّت ایران کار لازمی است، لیکن گشایش اقتصادی و بهبود معیشت و رفع معضلات کنونی، جز با جدّی گرفتن و پیگیری همه جانبه اقتصاد مقاومتی میسّر نخواهد شد. امید است مراقبت شود که این مقصود با جدیت تمام دنبال شود و بخصوص به تقویت تولید ملّی توجّه ویژه صورت گیرد».
• روزنامه اطلاعات یادداشتی با عنوان معمای افزایش فشار بر وزارت نفت منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
در هفتههای اخیر فشار روی وزارت نفت و وزیرش بیژن زنگنه به شدت افزایش یافته است. البته این فشارها همواره کم و بیش وجود داشته به طوری که زنگنه یکی از وزرایی است که بیشترین حضور را در کمیسیونهای مختلف مجلس و صحن علنی برای پاسخگویی داشته و تقریباً در تمام موارد هم توضیحاتش منجر به قانعشدن مجلس شده است. اما همزمان با افزایش تحریم نفتی و در روزهایی اینچنین حساس که فروش نفت و بازگردانیدن درآمد آن به کشور، اولویت اصلی نظام است، فشارهای عجیب و غریبی به وزارت نفت و شخص زنگنه وارد میشود که در نوع خود کمنظیر است. اوایل هفته جاری پس از اعلام چند نماینده مبنی بر جمعآوری امضاء برای استیضاح زنگنه، ماجرای کارتخوانها در دفتر وزیر نفت توسط یکی از نمایندگان مطرح شد که با تحقیقات و در پی آن اطلاعیه وزارت اطلاعات مشخص شد ماجرا پایه و اساسی نداشته است. این ماجرا در حال فراموشی بود که ظهر دیروز ایرنا نقل قول جالبی را از کلاهبردار نفتی بزرگ ـ. بابک زنجانی ـ. مخابره کرد که در حضور نماینده حقوقی وزارت نفت، زنگنه را تهدید کرده که استیضاح زنگنه در مجلس رأی خواهد آورد و به زودی جای ما با هم عوض خواهد شد و من (زنجانی) آزاد و شما (زنگنه) زندانی میشوید! اینچنین است که پازل افزایش فشارها بر وزیر نفت شکلی عجیب یافته که باید آن را مورد بررسی و سؤال قرار داد و البته سؤالات زیادی در این خصوص وجود دارد. به عنوان نمونه باید پرسید چرا خردهگیران به وزیر نفت که اکنون صدای خود و رسانههایشان بلندتر شده، همان حرفی را میزنند که از دهان امثال بابک زنجانی بیرون میآید؟ چرا استیضاحکنندگان وزیر نفت البته حتماً به طور ناخواسته در همان مسیری گام برمیدارند که خواست مفسد بزرگ نفتی و همدستان اوست؟ چرا بابک زنجانی باید از رأیآوردن استیضاح احتمالی زنگنه خوشحال و امیدوار باشد و عدهای در بیرون از زندان هم اینگونه باشند؟ آیا در شرایط حساسی که کشور در آن قرار دارد اصولاً بیوزیرکردن وزارتخانهای چنین حیاتی و در خط مقدم تحریمها، خدمت به کسانی که میخواهند از آب گلآلود حاصله ماهی بگیرند، نیست؟ روشن است هیچکس بیعیب نیست و بیژن زنگنه هم حتماً اشتباهات مدیریتی داشته است، اما سؤال و ابهام اینجاست که چرا در اوج تحریمها منافع افرادی با برخی مفسدین نشانهدار نفتی یکی شده و برخی تیترها بجای اینکه بابکزنجانی را نشانه بگیرد، وزیر نفت را نشانه گرفته است؟ جالب است که با وجود اظهارنظر صریح وزارت اطلاعات، بازهم برخی افراد و تریبونها که شاید اگر جستجو شود، نقاط خاکستری و حتی سیاهی در کارنامه خودشان یافت میشود، اینگونه به سستکردن وزارتخانهای چنین حساس اصرار میورزند؛ تمام اینها در حالی است که حتی یک از نهادهای اطلاعاتی و قانونی کشور دربارة اتهامات انتسابی به وزیر نفت کلمهای به تأیید نگفته است. این چنین است که اتفاقاً باید از مخالفان وزیر نفت درخواست کرد هم صدایی بابک زنجانی با مواضعشان را روشن و ابهامزدایی کنند و به علاوه توضیح دهند تلاششان برای سستکردن وزارت نفت و ایجاد حاشیههای کاذب، اما وقتگیر، با چه اهدافی صورت میگیرد.
• روزنامه خراسان مطلبی با تیتر چرا ترامپ مجبور به عقب نشینی در مقابل ایران است؟ منتشر کرده که به این شرح است:
به نظر میرسد این دو واقعیت یعنی مقاومت ملی و پاسخ مقتدرانه، ترامپ را از دنیای فانتزی بولتون خارج ساخته و ۱۲ شرط پمپئو که حقیقتا خواستههای احمقانهای بود- را از درون متلاشی ساخته است. حالا او حتی از قدرت منطقهای و موشکهای بالستیک ایران نیز سخن نمیگوید و تنها مسئله جلوگیری از سلاح هستهای را مطرح میسازد. این به معنای گذر ترامپ از آرزوی تغییر حکومت و پایان امیدش به ضدانقلاب نیز هست. در واقع دو واقعیتی که ایران به صحنه بین المللی به ویژه آمریکا تحمیل کرده موجب شده است خواسته و ایده آل آمریکاییها از تغییر حکومت در ایران به صرفا توافق هستهای جدید تقلیل یابد. اما واکنش بعدی ما در مقابل آمریکاییها بسیار مهم و اساسی است. ترامپ گفته است که میخواهد توافقی برای جلوگیری از بمب هستهای با ایران داشته باشد و حاضر است سر این موضوع مذاکره کند، اما هرگونه پالس مذاکره از طرف ایران میتواند نشانه ضعف ایران برداشت شود. تصور کنید اگر شش ماه پیش این پیشنهاد را ایران داده بود، آمریکاییها به کمتر از خروج ایران از تمام کشورهای منطقه و نابودی قدرت موشکی رضایت نمیدادند. اما حالا و فقط پس از شش ماه آن قدر عقب نشسته اند که فقط یک توافق مکمل را طلب میکنند. به ویژه آن که باید بدانیم آمریکا تقریبا تمامی کارت هایش در فشار حداکثری به ایران را روکرده و دیگر کارتی برای بازی ندارد، در حالی که ابتکار عمل در دست ایران است. ایران کارتهای متعددی دارد که یک به یک میتواند با آن فشار خود به طرف مقابل را افزایش دهد و او را مجبور به عقب نشینی کند؛ فعال کردن بازوهای منطقه ای، دیپلماسی فعال منطقهای و بین المللی، عقیم سازی طرح تحریم و به شکست کشاندن آن به عنوان ابزار اساسی دیپلماسی آمریکایی و کارت بسیار مهمِ مخالفت با معامله قرن؛ معامله قرن که قرار است پس از ماه رمضان رونمایی شود به زعم آمریکاییها مسئله فلسطین-اسرائیل را برای همیشه حل میکند و در این مسیر ایران بزرگترین مانع است. به همین دلیل است که برخی تحلیل گران احتمال داده اند فشارها بر ایران به علت عقب زدن آن از بازیگری در برهم زدن این معامله است. حال ایران میتواند با توجه به شکست گزینه «ترس از جنگ» که قرار بود ایران را عقب بزند، بازیگری فعال تری در این زمینه داشته باشد. همه این کارتهای ایران در یک موضوع جمع میشود؛ انتخابات ۲۰۲۰ آمریکا. ترامپ مجبور خواهد بود در مقابل بایدن -که توافق هستهای دوران اوباما را در چنته دارد- توافقی با ایران داشته باشد. حال این که نه توافقی دارد و نه به حداقلهای اهدافش رسیده است و آمریکا را نیز به لبه جنگ دیگری در منطقه غرب آسیا برده است و اقتصاد ایران برخلاف تصورها نه فروپاشیده و نه با قحطی مواجه شده است. اینها یعنی امروز روز مذاکره نیست. باید منتظر ماند و اقتصاد ملی را تقویت کرد تا هم راهبرد طرف مقابل به صورت کامل شکست بخورد و هم قدرت ملی و به تبع آن چانه زنی افزایش یابد. بعد از آن است که ترامپ خیلی بیشتر از اینها عقب خواهد نشست.
• روزنامه فرهیختگان یادداشتی با مضمون استاد کُشی و شهر آشوبی منتشر کرده که به این شرح است:
نجفی در سال ۹۲ از سوی روحانی بهعنوان وزیر آموزشوپرورش معرفی شد که با عدم رای اعتماد نمایندگان مجلس مواجه شد و با حکم مستقیم رئیسجمهور مسئولیت ریاست سازمان میراث فرهنگی را برعهده گرفت و وارد هیات دولت شد. خیلی طول نکشید و بعد از هفتماه نجفی بهدلیل بیماری قلبی از ریاست سازمان میراث فرهنگی استعفا کرد و بهعنوان سرپرست وزارت علوم و مشاور رئیسجمهور به فعالیتهای خود ادامه داد. بعد از ورود اصلاحطلبان به شورای شهر تهران در سال ۹۶ محمدعلی نجفی بهعنوان گزینه شهرداری معرفی و انتخاب شد. بهرغم تمام حواشی پیرامون این انتخاب، اما نجفی مدتی را هم شهردار تهران بود و بازهم با همان بهانه نخنمای بیماری، شهرداری را ترک کرد. اینبار، اما همه خیلی زود با ماجرای بیماری نجفی کنار نیامدند، بالاخره یکبار چنین تجربهای در کارنامه او وجود داشت و مسئولیتی را به این دلیل ترک کرده بود. مدت زمان زیادی از استعفای نجفی نگذشته بود که ابتدا شایعات و بعد تصاویری از او در کنار زن جوانی با حالات و شمایلی خارج از عرف مدیران جمهوری اسلامی در فضای مجازی و رسانهای منتشر و دستبهدست شد؛ تصاویری که چهره شکفته نجفی در آنها اصلا نشان از وجود بیماری و ناتوانی در او نداشت. میترا استاد، همسر دوم شهردار سابق تهران در واکنش به ازدواجش با نجفی و جوی که نسبت به انتشار تصاویرش با او به راه افتاد، گفته بود: «هر انسانی یک زندگی خصوصی دارد؛ چه آقای دکتر نجفی و چه هر شخصیت دیگری؛ درست نیست با کسی که واقعا اینقدر برای کشور و نظام زحمت کشیده است، اینطور رفتار کنند؛ با تمسخر صحبت کنند که ایشان چرا ازدواج کرده است.» فاطمه دانشور، عضو سابق شورای شهر تهران در واکنش به تصاویر محمدعلی نجفی در کنار همسر دومش گفت: «همان بهتر که نجفی استعفا کرد. متاسفانه این قصه سر دراز دارد و بسیار در سطح مدیران دولتی و خصوصی کشور دیده میشود، آشکار یا پنهان، موقت یا دائم!» از این گذشتهها و مرور وقایع که بگذریم، بالاخره عصر روز گذشته محمدعلی نجفی، شهردار سابق تهران با مراجعه به پلیس آگاهی به قتل همسرش اعتراف کرد و توسط پلیس بازداشت شد. نجفی علت این جنایت را اختلافات خانوادگی عنوان کرد.
• روزنامه صبح نو مطلبی با عنوان فرهنگ در دولت روحانی منتشر کرد که در ادامه میخوانید:
آقای حسن روحانی در طول سالهای پس از انقلاب مسوولیتهای امنیتی، سیاسی و نظامی داشته و در شورای امنیت، مجلس و جنگ تجربههای قدرت سخت را از سر گذرانده؛ اما تحصیلات او در رشتهای است که به ریاضی علوم انسانی معروف است؛ حقوق. تحصیل در این رشته او را وارد فضایی دیگر کرد و جنبههای دیگری از شخصیت او را پرورش داد؛ هرچند بسیاری از استدلالهای او و ادبیاتش در طول ۶ سال گذشته چندان قرابتی با علم حقوق نداشته است. آنچه در کارنامه مدیریتی او دیده نمیشود، مدیریت فرهنگی یا حداقل آشنایی با عالم فرهنگ است. او نه مانند خاتمی، رییس کیهان بود و وزیر ارشاد و نه مانند احمدینژاد با دانشگاه و دانشجو سر کار داشته. او از فضایی امنیتی و سیاسی وارد عرصه ریاستجمهوری شد؛ حتی مرکز تحقیقات استراتژیک هم بیشتر محل مباحث سخت سیاسی و اقتصادی بود. انتخاب او بهعنوان رییسجمهوری هم بهواسطه حمایت اصلاحطلبان صورت گرفت. شعارهای اصلاحطلبان بهگونهای بود که لزوم تغییرات در وزارتخانههای ارشاد، آموزش عالی و آموزشوپرورش را طلب میکرد. روحانی که چندان تبحری در حوزه فرهنگ نداشت، سعی کرد رضایت جبهه اصلاحات را تأمین کند. در سوی دیگر هم، بعد از محمود واعظی با انتصاب آذریجهرمی در وزارت ارتباطات، زمینه رضایت اصلاحطلبان را فراهم کرد. نگاه او در فرهنگ با ادبیات و سابقه پیشینش سنخیتی نداشت و از سوی دیگر در این زمینه نتوانست ایده جدیدی غیر از سخن اصلاحطلبان خلق کند. اینگونه شد که میان او و برخی چهرههای اصولگرا در شورای انقلاب فرهنگی و شورای فضای مجازی اختلاف پدید آمد. در عین حال در تیم روحانی جای چهرههای فرهنگی هم خالی بوده است. دولت روحانی در فرهنگ تا جایی که توانست دست به سوی اصلاحطلبان دراز کرد یا در برخی مناصب اگر از راستگرایان میانهرو استفاده کرده، آنها چندان به جریان انقلابی نزدیک نشدند. نوع عملکرد روحانی در فرهنگ رگههای سکولار و غربی داشته و از این زاویه به شدت قابل نقد است.
• روزنامه ایران در بخش یادداشت مطلبی با عنوان اعتمادسازی؛ نقطه عزیمت برای همگرایی خلیج فارس درج کرده که در ادامه میخوانید:
پیشنهاد پیمان عدم تجاوز میان کشورهای حوزه خلیج فارس که اخیراً از سوی جمهوری اسلامی ایران مطرح شده است، موضوعی است که از گذشته و به تناسب تحولات منطقه مطرح شده است. امنیت خلیج فارس، امنیت مشترک بین کشورهای همسایه است یعنی حوزه مشترکی میان جمهوری اسلامی، عراق و شش کشور عضو شورای خلیج فارس است؛ بنابراین طبیعی است که هر اتفاقی در این محدوده رخ دهد امنیت تمام کشورهای منطقه تحت تأثیر قرار میگیرد. از این رو با توجه به تجربیاتی که منطقه خلیج فارس پشت سر گذاشته از اشغال کویت توسط عراق یا اخیراً مسأله اختلافات قطر و عربستان و تهدیداتی که عربستان و امارات متوجه قطر کردند، به نظر میرسد عدم توازن قدرت در این منطقه موجب نگرانی کشورهای کوچکتر از قدرتهای بزرگتر شده است. اخیراً نیز با اوجگیری تنش میان ایران و امریکا این زمینه شکل گرفت که پیگیری مسأله امنیت به نوعی در دستور کار جدی کشورهای این حوزه قرار گیرد. البته امنیت در خلیج فارس تنها امنیت کشورهای منطقه نیست. خلیج فارس محل عبور انرژی و کالای کشورهای این حوزه و همچنین نیروهای نظامی آمریکا و سایر قدرتهای بزرگ منطقه است. بنابراین، این امنیت تنها شامل منطقه نمیشود بلکه امنیت بینالمللی هم محسوب میشود. ضروری است کشورهای منطقه کمک کنند در قالب یک پیمان هدفمند و دارای چارچوب به تدریج زمینه حضور کشورهای بزرگ را کاهش دهند. متأسفانه بروز اتفاقاتی از جمله جنگ نفتکشها در طول جنگ در منطقه باعث شد برخی کشورهای منطقه برای حفظ جریان صدور و انتقال نفت با کشورهای بزرگتر مانند شوروی سابق، فرانسه و انگلیس پیمانهای دفاعی منعقد کنند و این باعث شد منطقه خلیج فارس عملاً تحت کنترل قدرتهای بزرگ قرار بگیرد. سیاست جاری جمهوری اسلامی به آرام کردن فضا و کاهش تنش و تجدید آرایش نیروهای نظامی امریکا در منطقه میانجامد، اما لازمه پیگیری و اجرای چنین سیاستی تنها به مذاکره و توافق میان کشورهای منطقه محدود نمیشود بلکه با توجه به حضور قدرتهای بزرگ و منافع آنها، طبیعتاً این کشورها نیز باید در چرخه نفوذ و مذاکرات حضور داشته باشند. در این چارچوب باید یک نظم مشترک در خلیج فارس با همکاری و تعاون همه کشورهای منطقه شکل گیرد که طی آن کشورهای بزرگتر از جمله ایران، عراق و عربستان این تعهد را به کشورهای کوچکتر بدهند که مورد تجاوز یا طمع کشورهای بزرگتر قرار نمیگیرند و همکاری دستهجمعی برای حفظ امنیت در منطقه صورت بگیرد. اما مهمترین مسأله در ایجاد چنین نظمی اعتمادسازی است. با توجه به تحولات گذشته و خلأ قدرتی که در منطقه وجود داشته، قدرتهای سنتی از قدرت بیشتری برخوردار شدند و دامنه نفوذ خود را گسترش دادند. تنها موازنه قواست که اجازه نمیدهد وضعیت موجود به هم بریزد؛ بنابراین کشورهای کوچک با توجه به فقدان سرزمین استراتژیک، نیروی انسانی ناکافی و قدرت نظامی و اقتصادی پایین، برای حفظ امنیت خود به قدرتهای بزرگ فرامنطقهای متوسل میشوند و با پیمان بستن با آنها تلاش میکنند در کنار قدرتهای بزرگ منطقه بایستند. در چنین شرایطی تحقق یافتن پیشنهاد جمهوری اسلامی ایران برای ایجاد چنین پیمانی در میان کشورهای منطقه در گام نخست نیازمند اعتمادسازی میان کشورهای کوچکتر است تا نقطه عزیمتی برای همگرایی این کشورها و تحقق بخشیدن به تأمین امنیت از طریق سازوکارهای منطقهای باشد.
• روزنامه سیاست روز مطلبی با مضمون آقای روحانی ای کاش جان و آبروی خود را به پای برجام نمیگذاشتید منتشر کرد که در ادامه میخوانید:
نخستین کاری که دولت باید در ادامه راه خود و در زمان باقی مانده انجام دهد، قطع امید از برجام است، تصمیمگیری درباره آینده برجام با شورای عالی امنیت ملی و البته از همه مهمتر مقام معظم رهبری است، هر چند ایشان در طول مذاکرات هشدارها و توصیههای لازم را به دولت و تیم هستهای داده بودند به همین خاطر دولت و شخص آقای رئیسجمهور نیز باید مسئولیت نافرجامی برجام را برعهده بگیرد. اما دیده میشود که دولت و شخص آقای روحانی همچنان به دفاع از توافقی میپردازند که از سوی ضمانتدهنده آن نابود شده و زیر پا گذاشته شده است. رئیس جمهور در نشست با برخی از اصحاب رسانه گفته است: افتخار میکنیم در برجام اجازه ندادیم دنیا ما را محکوم کند و امروز تمام دنیا آمریکا را مقصر میداند. این کار مهم دولت دوازدهم بود که از جان و آبروی خود مایه گذاشت و اجازه نداد برجام بشکند. آیا هدف از توافق هستهای این بود که با خروج آمریکا از آن، همه دنیا آمریکا را مقصر بداند؟ قطعاً چنین هدفی در دستور کار نبود، بلکه هدف برچیدن همه تحریمهای اقتصادی علیه ایران بود که آمریکا و اروپا آنها را وضع کردهاند. قرار بر این بود که برجام مشکلات اقتصادی را بر طرف کند، اما نه تنها بر طرف نکرد بلکه فشارهای سیاسی و اقتصادی ادامه یافت و بیشتر هم شد. آقای روحانی گفته است؛ این کار مهم دولت دوازدهم بود که از جان و آبروی خود مایه گذاشت و اجازه نداد برجام بشکند. آیا برجام این همه ارزش داشت یا دارد که دولت از جان و آبروی خود مایه بگذارد تا اجازه ندهد برجام بشکند؟ آیا هنوز دولت اعتقاد دارد برجام نشکسته و سرپا است؟ ایکاش دولت تدبیر و امید پس از آن که طرف آمریکایی و اروپایی برجام را نابود کردند، جان و آبروی خود را برای بهبود وضعیت اقتصادی کشور میگذاشت تا اکنون شاهد نابسامانی اقتصادی نبودیم. آمریکا هم اگر آبرو و حیثیت را درک میکرد و میدانست چیست، هیچگاه در طول تاریخ وجود خود، دست به جنایتات فجیع از بمباران اتمی هیروشیما و ناکازاکی گرفته تا کشتار بیرحمانه مردم ویتنام، عراق، افغانستان، ایران و دهها کشور دیگر نمیزد. آمریکا نزد مردم آزادیخواه جهان بیآبرو و بیحیثیت هست.
• روزنامه دنیای اقتصاد مطلبی با تیتر موانعی برای تورم بسیار بالا منتشر کرد که به این شرح است:
به نظر میرسد بهرغم انبوه سیاستهای غلط ریز و درشت، در اقتصاد ایران مقاومتی در جهت ایجاد مانع برای بروز این دو عامل مهلک تداوم تورمهای بسیار بالا، وجود دارد. از یکسو، شاخصبندی کاملی بین دستمزد و تورم وجود ندارد و با وجودی که در هنگام تعیین دستمزدها برای سال آتی به تورم نگاه میشود، اما هیچ گاه نرخ رشد دستمزدها در زمانی که تورم بالاتر از سطح متوسط بلندمدت بوده به اندازه تورم افزایش نیافته است. از سوی دیگر، هفته گذشته رئیس کل بانک مرکزی در مورد پولی کردن کسری بودجه هشدار و عزم بانک مرکزی برای عدم تحقق این مساله را نشان داد. امری که میتواند بهعنوان تعهدی برای مقامات پولی ارزیابی شود و با انجام یافتن آن، اعتبار دو چندانی را به بانک مرکزی دهد. ابدا منظور آن نیست که تورم در شرایط فعلی پایین است یا در آینده به میزان قابلتوجهی پایین میآید، بلکه ادعا آن است که بهدلیل آنکه دو امر فوق محقق نشده است، هنوز اقتصاد ایران با پدیده ابرتورم فاصله دارد. اگر طرحهایی که امروز بعضا از مجلس به گوش میرسد مانند افزایش چندباره حقوق و دستمزد در طول سال یا به هوس افتادن دولت برای افزایش مجدد حقوق کارمندانش در حالتی که مشخص است بخش اعظم درآمد نفتی کسب نمیشود، آنگاه زنگ خطر برای تورمهایی فراتر از سطوح موجود به صدا در میآید. باید آحاد مردم دریابند که در شرایط فعلی هرگونه شاخصبندی کامل حقوق با تورم، تنها در جا زدنی است که به مقصود نمیرسد. همچنین برای کارمندان دولت، در زمانی مانند امروز که دولت با کسری بودجه شدید مواجه است، هرگونه اقدامی برای افزایش حقوقها اگر با کاهش هزینهها در بخشهای دیگر بودجه دولت مواجه نباشد، تنها منجر به افزایش تورم خواهد شد؛ بدون آنکه بتواند به معیشت آنان کمک کند. از این رو در وضعیت کنونی باید بیش از گذشته به شعارهای پوپولیستی حساس بود؛ زیرا تورم در سطح فعلیاش نیز برای بسیار از عاملان اقتصادی غیرقابلتحمل شده است.
• روزنامه جام جم مطلبی با مضمون اولویتهای اصلاح ساختار بودجهریزی منتشر کرد که در ادامه میخوانید:
یک موضوع مهم در بودجه وجود دارد که همه کارشناسان داخلی و خارجی آن را تایید میکنند و کشورهایی هم که آن را اجرا کردند نتایج مطلوبی عایدشان شده، جداسازی نفت از بودجه است. اگر درآمدهای نفتی را محاسبه و هزینههای کشور را در نظر بگیریم عددی بهدست میآید که اگر این عدد منفی باشد به این معناست که کسری بودجه وجود دارد که به کسری بودجه بدون نفت معروف است. در این شرایط برخی افراد افزایش مالیات، کاهش هزینهها، استفاده از درآمدهای نفتی یا استقراض از بانکهای داخلی و بانکهای خارجی را پیشنهاد میدهند که در این صورت باید کارشناسان به این اجماع برسند که کدام راه برای اقتصاد بهتر است. اکنون اینطور است که با استفاده از پول نفت چالههایی که در اقتصاد کشور ایجاد میشود را میپوشانیم و تا جایی که میتوانیم نقش نفت در بودجه را پر رنگ میکنیم. میزان صادرات نفت و قیمت آن را در هم ضرب میکنیم و اگر هم قیمت تغییراتی داشت با افزایش نرخ ارز درآمد بیشتری نصیب دولت میشود. جداسازی نفت از بودجه مورد تایید همه مقامات و اقتصاددانان دولتی است. همه کارشناسان به این موضوع واقف هستند که نفت باید از بودجه جدا شود، اما به دلیل اینکه ذینفعهایی در این بخش حضور دارند مانع اجرای اینگونه قوانین میشوند. رهبر معظم انقلاب در طول سالهای گذشته همواره در مورد کاهش سهم نفت در بودجه سالانه کشور تاکید کردند، اما دولتها به مرحله اجرای قوانین که میرسند طور دیگری عمل میکنند. هدف دولت از افزایش سهم نفت در بودجه برنامهریزیهای کوتاه مدت است. افق تصمیم گیری سیاستمدارهای کشور برای انتخابات کوتاه شده است در حالی که برنامهها باید بلند مدت شوند.
• روزنامه جوان یادداشتی با عنوان التماس مذاکره، سناریوی فریب کاخ سفید درج کرده که به این شرح است:
اینکه ایران پس از مذاکره با آمریکا میتواند به یک کشور بزرگ تبدیل شود نیز بخشی از سناریوی فریب کاخ سفید است، چراکه ایران در شرایط کنونی و به رغم فشارها و تحریمها، با اتکا به ظرفیتهای داخلی به قدرتمندترین کشور منطقه تبدیل و با محوریت جبهه مقاومت در منطقه، اثرگذارترین نقش را در روند تحولات بینالمللی در طول تاریخ یافته است. مذاکره با امریکا تنها میتواند به کاهش این ظرفیتها بینجامد چراکه پیش نیاز مذاکره کاخ سفید، تعطیلی تمامی نقاط قوت نظام اسلامی است.
• روزنامه رسالت سرمقالهای با عنوان شلیک واردات به قلب تولید منتشر کرد که به این شرح است:
سخن، ساده و روشن است: محصولات غیرضروری نباید به کشور وارد شود. واردات مداد و خودکار و سنجاق و چوب بستنی و غذای سگ و گربه حتی با ارز آزاد هم نباید اتفاق بیفتد، تا چه رسد به این که بعضی از این اقلام، با ارز نیمایی بخواهند وارد شوند. واردات این محصولات از دو جهت قابل بررسی است: اول آن که کارگر ایرانی بیکار میشود، کارخانهها تعطیل میشود، چرخ تولید از رونق میافتد، ارز از کشور خارج میشود و خلاصه، مصیبتی در حوزه اقتصاد نیست که با واردات بی رویه و غیر ضروری به کشور تحمیل نشود. غیر از تبعات اقتصادی، خود افزایش بیکاری، دهها پیامد منفی اجتماعی و فرهنگی دارد که نیازی به گفتن آنها نیست. از سوی دیگر، واردات کالاهای غیرضروری، معمولا توسط دلالان و با استفاده از رانت اتفاق میافتد، دلالی که با دلار ارزان دولتی، جنس غیر ضروری وارد میکند و در بازار به نرخ آزاد میفروشد، یک شبه صاحب سرمایهای میشود که معمولا علاقهای هم به حفظ آن در ایران ندارد. در خبرها، فهرست کشورهایی که واردکنندگان ایرانی، معمولا در آنها زمین و خانه میخرند، آمده که از آمریکا و کانادا تا گرجستان و برخی کشورهای همسایه را شامل میشود. تاسف بارتر آن که برخی از این واردکنندگان، مسئولان فعلی یا سابقند که به واسطه اطلاعات یا ارتباطات خود، با ورود به حوزه واردات، صاحب ثروتهای افسانهای میشوند. باید به صراحت گفت که وزیر، نماینده، سفیر و دولتمردی که فقط با نیت کسب ثروت، لباس و مواد خوراکی و محصولاتی که مشابه داخلی دارند، وارد میکند، شرافت ندارد. کسی که در این اوضاع اقتصادی و معیشتی، بیکار شدن کارگر ایرانی و شرمندگی او در برابر خانواده اش را میبیند و همچنان محصول غیرضروری وارد میکند، دلال خون مردم است. همین ثروتهای یک شبه، معمولا منجر به زندگیهای خارج از قاعده و به اصطلاح امروز، لاکچری است. فرزند همان واردکننده، در اینستاگرام و شبکههای اجتماعی دیگر، ثروت خود را به رخ میکشد و فخر میفروشد، با خودروی چند میلیارد تومانی در خیابانها مانور تجمل میدهد و وقتی در تصادف، جوان مردم را کشت، با وقاحت فریاد میکشد که دیه اش را میدهم. خود این فضای نابرابری، موجب شکاف بیشتر اجتماعی میشود و این چرخه معیوب ادامه مییابد. تبعات این مسئله به حوزههای دیگر هم تسری دارد، از باب نمونه در خبرها خوانده اید که تنها درصد کمی از کاغذی که با ارز دولتی وارد شده، عرضه شده است، این در حالی است که ناشران با سابقه و فعال، مشکل کمبود و گرانی کاغذ دارند و روزی نیست که همکاران روزنامه نگار و مطبوعاتی ما دغدغه کاغذ نداشته باشند. مسئله واردات خودرو و رانت چند هزار میلیاردی آن را هم که یادمان هست، بازار تلفن همراه و دهها مورد دیگر. کارگران و صنعتگران با واردات بی رویه.
غیرضروری و غیر شفاف مخالفند، تولیدکنندگان هم مخالفند، مردم هم مخالفند، کارشناسان هم مخالفند، نمایندگان مجلس هم مخالفند، عجیبتر از همه آن که و معاون اول و وزرای دست اندرکار هم مخالفند. جناب رئیس جمهور هم گفته اند باید جلوی واردات بی رویه و غیر ضروری را گرفت، پس مخاطب بایدها کیست؟