توطئه از پیش شکست خورده/ رمز و راز عبادت/ سر و ته یک کرباس/ «سهامداران جنگ» و حادثه بغداد
• روزنامه حمایت مطلبی با عنوان توطئه از پیش شکست خورده منتشر کرده که به این شرح است:
آمریکا بیجهت طرح خود را «معامله قرن» نامگذاری نکرده، چراکه چند رکن مهم را هدف قرار داده که مهمترین آنها، محرومیت ابدی فلسطینیهای راندهشده از «بازگشت» به سرزمین اجدادیشان است. این حق را حتی سازمان ملل که رژیم صهیونیستی را به رسمیت شناخته، طی قطعنامه ۱۹۴ مصوب کرده و موضوعی است که اساساً قابل معامله و فسخ کردن نیست. بیش از یک سال است که راهپیمایی بازگشت در مرزهای غزه با سرزمینهای اشغالی برگزار میشود و اصرار رژیم صهیونیستی بر پایان دادن به آن، نشاندهنده خطر بزرگی است که تلآویو در بیخ گوش خود آن را احساس میکند. مسئله دیگری که آمریکاییها درصددند تا از طریق معامله قرن آن را محقق سازند، برچیده شدن ارکان مقاومت و بالا بردن دستها در برابر اسرائیل است. در واقع، موفقیت معامله قرن و حمایت محال گروههای فلسطینی از آن بهمثابه پایان کار مقاومت در اراضی اشغالی و نشان دادن چراغ سبز دائمی به صهیونیستهاست. اگر تسلیم شدن فلسطینیها بنا بود که به تجاوز دشمنان آنها پایان دهد، پیمانهای کمپ دیوید و اسلو حتماً میتوانست این هدف را محقق کند، در هر حالی که پالوده خوردن با صهیونیستها، آنها را به دستاندازی به قدس شریف و حریم مسجدالاقصی حریصتر کرده و به آمریکا برای انتقال سفارتش به بیتالمقدس و به رسمیت شناختن حاکمیت جولان به نفع رژیم صهیونیستی جرأت داد. در مقابل، مقاومت بینظیر و شجاعانه گروههای فلسطینی باعث شده که جنگهای تقریباً دوماهه به نبردهای دو روزه تقلیل یابد و اسرائیل را وادار کند که با التماس به دنبال میانجی برای پایان دادن موشکباران شهرها و شهرکهایش باشد. برخلاف توان و تجهیزات نظامی بهاصطلاح پیشرفته، امروز صهیونیستها در بحرانیترین شرایط به سر میبرند و حتی سازمان جاسوسی آمریکا و تحلیلگران اسرائیلی هم عمر این رژیم جعلی را بیشتر از ۱۰ سال دیگر نمیدانند. نکته دیگر اینکه صهیونیستها نهتنها میخواهند که مقاومت از بین برود، بلکه حتی از سایه آن هم وحشت دارند، لذا از مفاد جزئیاتی که رسانههای صهیونیست از معامله قرن فاش کردهاند، برمیآید که دولت آتی فلسطین، فاقد ارتش است و فقط نیروهای پلیس مجاز به حمل سلاح سبک هستند. از سوی دیگر، رژیم صهیونیستی نهتنها ارتش دارد، بلکه از تسلیحات اتمی برخوردار است. مقایسه این دو کفه ترازو که یکطرف، سلاح اتمی و طرف دیگر، سلاح سبک نظیر اسلحه کمری داشته باشد، نشان میدهد که آمریکا به هر ترتیب ممکن عزم خود را برای حذف حتی کمترین نوع مقاومت بکار گرفته است. درعینحال، حمایت عربستان سعودی و ارتجاع منطقه برای به مسلخ بردن حقوق حقه فلسطینیها نیز غیرقابلبخشش است. سعودیها از وقتی بهزعم خود فاتحه آرمان فلسطین را خواندند که در جنگهای گذشته رژیم صهیونیستی با غزه، بهجای حمایت از مقاومت، برای آنها کفن فرستادند! بعد از آشکار شدن معاشقه رژیمهای کودک کش سعودی و صهیونیستی که نوعی خطشکنی شوم محسوب میشود، سایر کشورهای مرتجع نیز قبح برقراری رابطه با تلآویو را شکستند و نتانیاهو را در مناسبتهای مختلف ازجمله پیروزی در انتخابات کنست، شگفتزده کردند. بنابراین، ضربهای که قبیله سعودی به آرمان قدس وارده کرده و خیانتی که در حق فلسطینیها مرتکب شده، ایبسا بیشتر از اشغالگری صهیونیستها باشد چراکه آنها با پایمال کردن خاک مقدس حرم ابراهیمی و مضجع شریف انبیاء، باعث اتحاد مسلمان شدند، درحالیکه خائنین حرمین شریفین با خدمت به صهیونیستها، وحدت امت مسلمانان را هدف گرفته و جهان اسلام را دچار تشتت و اختلاف کردهاند. ازاینرو، خیانت آل سعود و ارتجاع در حق مسئله فلسطین فراموش ناشدنی است. نکته قابلتأمل اینجاست که آمریکاییها بارها رونمایی از معامله قرن را به بهانههای مختلف به تعویق انداختهاند چراکه با توجه به تهدیدات مقاومت اسلامی فلسطین و لبنان از پیامدهای آن بسیار وحشت دارند. به گفته «محمود الزهار» عضو ارشد جنبش مقاومت اسلامی حماس، معامله قرنی که صهیونیستها با اتکا به آن سعی در نابودی مسئله فلسطین دارند، سرآغاز آزادی کامل فلسطین خواهد بود. سید مقاومت هم دشمنان را نسبت به تحمیل شروط خود به فلسطینیها بر حذر داشته و به آنها هشدار داد که «هیچ طاغوتی نمیتواند معامله قرن را به فلسطینیها تحمیل کند.» با این حساب، مردم فلسطین و محور مقاومت، از هماکنون عزم خود را همزمان با شمارش معکوس برای رونمایی از معامله قرن برای مقابله با آن جزم کردهاند و در سایه این اراده قوی است که آمریکا و متحدانش قادر به دیکته کردن این توطئه از پیش شکستخورده به صاحبان اصلی سرزمینهای اشغالی نخواهند بود. ضمن اینکه روز قدس امسال که در آستانه نزدیک شدن به آن هستیم، در سایه تلاش جبهه عبری، عربی، غربی برای به محاق بردن آرمان قدس، بهطور حتم به موعدی برای ابراز خشم و انزجار ملتهای مسلمان علیه این توطئه خواهد بود و مجال ارتکاب این جنایت را از زرسالاران بینالمللی خواهد گرفت.
• روزنامه کیهان یادداشتی با تیتر جبرائیل و میکائیل آن روز به یاری شما نمیآیند منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
اینکه انقلاب اسلامی، در دوره استیلای دو امپراتوری کمونیستی و کاپیتالیستی به پیروزی برسد و در منطقه شاخ و برگ بگستراند، به دور از شرایط پیروزی معجزهآسای نهضت صدر اسلام در مقابل دو امپراتوری روم و ایران است؟ چه کسی میتواند بگوید شکست آمریکا در طبس و سایر کودتاها، شکست تحرکات چند لایه سازمانهای با نفوذ نفاق، یا پیروزی در جنگ نابرابر ۸ ساله و سپس، مقاومت در مقابل تحریمها، و سلسله پیروزیهای جبهه مقاومت اسلامی در جنگ عراق و سوریه و لبنان و فلسطین و یمن -که بر اساس محاسبات مادی هرگز مقدور نبود- چیزی جز معجزه و نصرت الهی است؟! این روند چهل ساله باید یقین ما را برای همت و عمل مجاهدانه کامل کرده باشد، نه اینکه کسانی از ما -خدای ناکرده- آهنگ ارتجاع و تردید و ارتداد کنند. لعنت شدگان واقعی آنانند که حق را شناخته و میثاق استقامت بسته باشند، اما از سر دنیا طلبی پیمان بشکنند و سپس، برای کتمان «انحراف»، دست به «تحریف» موازین و حقایق بزنند.
• روزنامه اطلاعات یادداشتی با تیتر رمز و راز عبادت است را منتشر کرده که در ادامه گزیدهای از آن را میخوانید:
اولین نکتهای که باید به آن توجه داشت آن است که سعادت امری وجودی است و لذا محتاج علّت است و این علّت نمیتواند ذات و ماهیت انسان باشد. البته برخی از ذوات در پذیرش سعادت آمادگی بیشتری دارند و برخی به علل مختلفی که در جای خود مورد اشاره است، از آمادگی کمتری برخوردارند. ولی این آمادگی، هرگز به سرحدّ اجبار نمیرسد. توجه کنیم که صفات انسان به دو دسته صفات فردی (که قابل تغییر نیستند) و صفات غیر فردی (که قابل تغییر هستند) تقسیم میشود و آنچه باعث عقاب و ثواب است، صفات غیر فردی است که در اثر خودسازی و یا بی توجهی به آن پدید میآید. پس نه «سرشت اعلی» سبب سلب اختیار است و نه «طینت ادنی»، اراده را از انسان نفی میکند. .
امّا نکته مهم آن است که بدانیم این مطلب با ظاهر آیه شریفه «کُلٌّ یَعْمَلُ عَلَى شَاکِلَتِهِ» قابل جمع است و لازم نیست همانند مرحوم طباطبایی قائل شویم که نقش «شاکله انسان» نقشی اقتضایی است. به بیان دیگر میتوانیم همانند آنچه از امام در صدر بحث خواندیم، بگوئیم که انسان با همت خود ملکههای اخلاقی را برای خود میسازد و همین شاکله وجودی او میشود و مطابق همان ملکات اخلاقی است که عمل میکند و دقیقاً به همین جهت است که تا وقتی در درون خویش «اخلاق» را استوار نساخته باشد، رفتارش ناکارآمد و زشت و باطل است. ملکات باعث پیدایش نیّت میشوند و نیّتها هستند که به عمل رنگ و بوی متناسب میبخشند. پس عمل ما معلول شاکله ماست ولی این شاکله قابل تغییر و مدیریت است. پس اگرچه روایات بسیاری است که مردمان را همانند معادن طلا و نقره میداند ۵ ولی این بدان معنا نیست که آدمی نمیتواند خویشتن را بسازد و شاکله خود را از زشتی به سوی زیبایی بگرداند. البته این «سیر در مسیر خوبتر شدن» برای برخی به «جهات پیشینی» راحتتر است و برای برخی دشوارتر. همه سنگهای معدنی، باید به کوره آزمایش روند تا خالص شوند و شاید فلسفه همه امتحانات الهی نیز همین است.
• روزنامه رسالت سرمقالهای با عنوان سر و ته یک کرباس منتشر کرده که به این شرح است:
دونالد ترامپ در حساب کاربری خود در توئیتر نوشته است: «اگر ایران میخواهد بجنگد، این پایان رسمی ایران خواهد بود. هرگز دیگر ایالات متحده را تهدید نکنید». این در حالیاست که جمهوری اسلامی ایران، جز در مقام مقابله با تهدیدات و دفاع از خود، هرگز هیچ کشوری را تهدید نکرده است و این دولت آمریکاست که به ویژه در هفتههای اخیر، با غوغاسالاری و ماجراجویی، خبر از اعزام بمب افکنهای B-۵۲ و ناو آبراهام لیکلن به منطقه داده است. سیاست دولت آمریکا هم فشار و جنجال برای آوردن ایران به پای میز مذاکره است. دولت آمریکا، اساسا به همین میز مذاکره، حتی فارغ از آن که نتیجه چه باشد، برای امور تبلیغاتی خود نیاز دارد؛ اگر نه دولت ترامپ و حلقه اطرافش، در مذاکره با کیم جونگ اون، چه عایدی خاصی داشتند؟ آیا جز این بود که خود نمایش مذاکره برایشان کارکرد تبلیغی داشت؟ بسیار مهم است که ما در این سوی میدان، متوجه باشیم که ترامپ و مشاورانش چه سیاستی اتخاذ کرده اند. دولت آمریکا، لایههای پیچیده و تصمیم سازی دارد که در دولت ترامپ، دقیقا به اندازه دولت اوباما محاسبه گرند و به عواقب جنگ با ایران میاندیشند. اگر دولت فعلی آمریکا، ظاهری خشن و سخت از خود نشان میدهد، این تصمیم چند نفر یا شخص ترامپ یا گروه B. نیست، بلکه خروجی یک سیستم است که تصمیم گرفته در شرایط فعلی جهان، از در تهدید و فشار و اعمال زور و قلدری وارد شود. کیست که نداند عمده توافق برجام و روح و جسم آن، در دولت پیشین آمریکا هم زیر سؤال رفته بود و جز پوسته، چیزی از آن نمانده بود. مقامات آمریکایی، ممکن است در حوزههای مختلف، سلیقه و روش متفاوتی داشته باشند، اما در مسائل کلان، تفاوتی با هم ندارند و آن طور که میگویند مهار ایران - بخوانید تغییر حکومت یا تغییر ماهیت آن - یکی از اهداف کلان و قطعی تمام دولتهای آمریکاست. نظر به این تحلیل، شخصا سیاست ایجاد اختلاف و فاصله گذاری میان مقامات آمریکایی را قبول ندارم بلکه در مواردی آن را بیشتر شبیه به لطیفه میدانم. موضع وزیر محترم امور خارجه در پاسخ به ترامپ، حامل این گزاره است که او همچنان به تعامل با بخشهایی از هیئت حاکمه آمریکا باور دارد. ظریف در توئیتر نوشته است: «دونالد ترامپ به درستی از مجتمع نظامی -صنعتی که ایالات متحده را به سوی جنگهای همیشگی میراند، اعلام انزجار میکند. ولی این که به "تیم B" اجازه داده شود دیپلماسی را از بین ببرند و همدستی در جنایات جنگی ... هیچ نتیجهای جز تقویت همین مجتمع ندارد.» این اظهار موضع، دو اشکال دارد. اول آن که به دلیل پیش گفته، حاکی از امید به فاصله گذاری میان مقامات آمریکایی است و ثانیا، برای پاسخ به شخص یاوه گویی که حرف از پایان رسمی ایران میزند، بسیار ناامید کننده است. باید با ترامپ به زبان خود او سخن گفت. وزیر خارجه، نماینده ملت ایران است و برای غرور ایرانیان سراسر دنیا هم که شده باید به ترامپ یادآوری کرد که مراقب باشد حرف هایش، موجب نگرانی بیش از پیش خانوادههای سربازان آمریکایی نشود!
• روزنامه خراسان یادداشتی با تیتر «سهامداران جنگ» و حادثه بغداد منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
اگر فرض اینکه ایران، آمریکا و کشورهای منطقه علاقهای به جنگ ندارند یا حداقل تا سر حد امکان از ورود به آن پرهیز میکنند، قریب به واقعیت باشد، این احتمال پیش میآید که «سهامداران جنگ» دست به کار شده اند تا ایران و آمریکا را در برابر عمل انجام شده قرار دهند و با حادثه ای، آتش جنگ جدیدی را در منطقه روشن کنند. البته یک فرض قدیمی تر، از رویکرد دولت ترامپ برای رفتن به لبه پرتگاه جنگ با هدف واداشتن طرف مقابل به مذاکره حکایت دارد، رویکردی که در قبال کره شمالی به کار گرفته شد و به رویکرد «آتش و خشم» شهرت یافت. این فرضیه میگوید، ترامپ قصد دارد با آرایش جنگ تمام عیار با ایران، تهران را به مذاکرات هستهای و غیر هستهای وادار کند. به همین دلیل نیز در توئیتی نسنجیده و در واکنش به انفجار در نزدیکی سفارت آمریکا در بغداد نوشت: «اگر ایران میخواهد بجنگد، آن زمان، پایان رسمی ایران خواهد بود. هرگز دوباره آمریکا را تهدید نکنید.» با این حال، فرض جدیدی هم محتمل است که «سهامداران جنگ» آن قدر قدرت، نفوذ و پول دارند که بتوانند گروهی را به استخدام بگیرند تا کنار سفارت آمریکا در بغداد انفجارهایی طراحی کنند تا سهام شان با جنگ افزایش یابد. به ویژه این که بر اساس رفتارها و گفتارهای متضاد رئیس جمهوری آمریکا، در دل سهامداران جنگ و تیم «ب» تردیدهای جدی مبنی بر عقب نشینی ترامپ در برابر سرسختی ایران بروز کرده است. از این رو چه بسا حامیان کنونی جنگ در آمریکا، راهی را طی کنند که اسلافشان در اواخر قرن نوزدهم و اواسط قرن بیستم با اجرای دو حمله مشکوک به دو ناو جنگی آمریکا، یکی در اطراف جزیره کوبا و دیگری در خلیج تونکین، آمریکا را وارد جنگ با اسپانیا و سپس جنگ با ویتنام کردند. از این رو، درایت، خویشتن داری و پرهیز از واکنشهای احساسی و هیجانی از سوی دو طرف، عمدهترین ابزاری است که میتواند نقشه تیم «ب» و «سهامداران جنگ» را خنثی کند؛ البته مشروط بر صحت این پیش فرض که دونالد ترامپ واقعا جنگ با ایران را نمیخواهد. بماند که علاوه بر این سهامداران جنگ، به نظر میرسد اسرائیل وبرخی شیوخ عرب حاشیه خلیج فارس نیز از بروزاین درگیری استقبال میکنند. حتی داعش هم میتواند در برافروختن شعلههای این درگیری که احتمالا کل منطقه را در بر خواهد گرفت، منافع و رگههای حیات دوباره خود را جست وجو کند.
• روزنامه سیاست روز مطلبی با عنوان خطاهای محاسباتی در قانونگرایی منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
بررسیهای میدانی نشانگر این موضوع است که شیوههای سنتی و سلیقهای موجود و رایج در تقسیم کار ملی قانونگرایی در کشور، قادر به جمع آوری دادههای ناب و دقیق پیرامون پدیدههای جامعه نیست. این خطا در هر مرحله از تقسیم کار ملی در قانونگرایی بصورت یک زنجیره معیوب افزایش مییابد تا جایی که در انتهای زنجیره قانونگرایی، در هنگام اجرا بصورت نشانی غلط عمل مینماید. نشانی غلط موجب میشود که قوانین هیچگاه به اهداف از پیش تعیین شده خود دست نمییابند. بعلاوه اینکه با طی نمودن مسیر مبتنی بر نشانی غلط، عوارض زیانباری گریبان جامعه را میگیرد که خود معضلی افزون بر معضل اصلی پدیده است. چرا به اذهان مجمع تشخیص مصلحت نظام، چشم اندار بیست ساله و سیاستهای کلی نظام محقق نشده است؟! چرا اهداف برنامههای توسعه پنج ساله اول تا ششم طی چهار دهه گذشته تحقق نیافته است؟! چرا برنامههای سالانه کشور در چهل سال گذشته نتوانسته است مشکلات عدیده زندگی مردم را بر طرف نماید؟! چرا دولت در تدوین برنامههای توسعه و سالانه از دادههای دقیق و قابل اعتماد استفاده نمیکند؟! چرا مجلس شورای اسلامی در تصویب لوایح و طرحها نمیتواند خطاهای محاسباتی مزاحم در مرحله تدوین را شناسایی و بر طرف نماید؟! چرا شورای محترم نگهبان نمیتواند ضعفهای موجود در مصوبات مجلس را شناسایی و اصلاح نماید؟! و در نهایت چرا دستگاههای نظارتی کشور قادر به تشخیص خطاهای محاسباتی موجود در قوانین از طریق نظارت بر حسن اجرای آنها نیستند؟! پاسخ دادن به این چراها و چراهای فراوان دیگر به سادگی میسر نیست! خطاهای محاسباتی در دل قوانین جا خوش کرده و بصورت پنهان مسیر رشد و پیشرفت جامعه را به انحراف میکشاند! برای شناسایی این خطاهای محاسباتی، بازمهندسی مراحل قانونگرایی اجتناب ناپذیر است! کنکاش همه درونداشتهای سنتی و رایج برای برون رفت از تغییرات فراوان و مکرر قوانین ضروری است! باید همه دادههای ریز و درشت حوزه قانونگرایی را دوباره مورد مطالعه قرار داد. باید به تحول روش اندیشه از شیوههای خطی به شیوههای غیرخطی و پیچیده در جمع آوری و طبقه بندی دادهها اندیشید. مسلما شیوههای سنتی قانونگرایی که دارای خطاهای محاسباتی متعددند نمیتوانند برای حل مشکل ارائه طریق نمایند. برای این تغییر نگرش دیگر به شستن چشمها هم نمیتوان امیدوار بود! باید چشم، صورت، دست ها، پاها و همه بدن را هم شست! باید غسل تحول کرد؟!
• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقالهای با عنوان آخرین حلقه از اصلاحات پولی منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
بنابراین عملیات بازار باز گرچه مهم است و بهعنوان یک ابزار موثر در هدایت سیاست پولی کاربرد دارد، اما آخرین حلقه از مجموعه اصلاحات ساختاری و الزامات سیاستی است که بانکهای مرکزی برای هدایت غیر دستوری نرخ در بازار بین بانکی مورد استفاده قرار میدهند. با این اوصاف، تاکید مسوولان بانک مرکزی بر عملیات بازار باز اگر حاکی از یک تغییر پارادایم باشد، باید آن را به فال نیک گرفت و آن را سرآغازی برای تحولی بنیادین در سیاستگذاری پولی دانست. اما رمزگشایی از مراد و مقصود بانک مرکزی کار آسانی نیست، چرا که با فرض وجود عمق کافی در بازار اوراق بدهی دولت از حیث میزان و تنوع اوراق، پیش زمینه نیل به نقطه استفاده موثر از عملیات بازار باز در اعمال سیاست پولی یک لیست نسبتا طولانی از تحول در نگرش تا اصلاحات ساختاری و الزامات سیاستی را شامل میشود که باید همراه با برنامه عملیات بازار باز به شرح زیر مورد توجه قرار گیرد: اول اینکه، به یک تغییر نگرش اساسی در بخش سخت حاکمیت نسبت به مفهوم بهره و تمایز آن از ربا، نیاز است. دوم اینکه رویکرد سیاستگذار پولی باید از کنترل دستوری نرخهای بانکی (نرخ بهره سپرده و نرخ بهره تسهیلات در سطح خرد فروشی) به هدایت غیر دستوری نرخ بهره در بازار بین بانکی متشکل و ساختارمند تغییر کند. سوم، مقام پولی باید ساز و کار بازاری تعیین نرخ بهره در بازار بین بانکی را مبنای سیاست پولی قرار دهد و حتیالامکان از برنامههای هدایت و کنترل اعتبار پرهیز کند. چهارم، اصلاح بانکی و تعیین تکلیف بانکهای ناسالم باید در اولویت قرار گیرد. پنجم، نحوه تعامل بانکها در استفاده از خطوط اعتباری و سپرده گذاری نزد بانک مرکزی قانونمند شود. ششم، نرخ بهره سیاستی در بازار بین بانکی با توجه به هدفگیری تورم و سایر شرایط اقتصادی تعیین شود و با ایجاد کریدور نوسانات نرخ بهره در یک محدوده مشخص مهار شود؛ و سرانجام، با استفاده از عملیات بازار باز نوسانات نرخ بهره در حدفاصل کریدور نزدیک به نرخ بهره سیاستی مدیریت شود. بنابراین، عملیات بازار باز آخرین حلقه از زنجیره سلسله تحولاتی است که نظام پولی کشور به آن نیاز دارد.
• روزنامه جوان یادداشتی با تیتر زخم اشرافیگری بر پیکر انقلاب اسلامی درج کرده که در ادامه میخوانید:
رهبر معظم انقلاب اسلامی در اواخر سال ۹۶ طی دو ماه چهار بار خطرات اشرافیگری را به مسئولان گوشزد نمودهاند. ایشان در ۲۹ بهمنماه سال ۹۶، با برشمردن خطر ارتجاع چنین فرمودند: «من وظیفه دارم خطر را به مردم عزیزمان بگویم. ما اگر به سمت اشرافیگری حرکت کردیم، این رفتن به سمت ارتجاع است.» و حدود یک ماه بعد، در دیدار با اعضای مجلس خبرگان، بار دیگر خطر حرکت مسئولان به سمت اشرافیگری را برشمرده و اهمیت مبارزه با آن را بالاتر از تبلیغ دانستند و به فاصله یک هفته در سخنرانی اول فروردین سال گذشته مجدداً به آسیب اشرافیگری در جامعه اشاره کرده و فرمودند: «ما در سبک زندگی مشکلاتی داریم: یکی از مشکلات ما اشرافیگری است. اشرافیگری متأسفانه از طبقات بالا سرریز میشود به طبقات پایین؛ آدم متوسّط - [یعنی]از قشرهای متوسّط- هم وقتی میخواهد میهمانی بگیرد، وقتی میخواهد عروسی بگیرد، مثل اشراف عروسی میگیرد. این عیب است، این خطا است، این ضربه به کشور میزند» ۰۱/۰۱ /۱۳۹۷ و نهایتا ۲۹ فروردین ۹۶ در دیدار با مدیران و کارکنان وزارت اطلاعات، این موضوع را مطرح و سیره امام خمینی را، پرهیز از اشرافیگری و حفظ روحیه سادهزیستی عنوان کردند: «باید موضوع مبارزه با فساد بسیار جدی گرفته و با شریانهای اصلی آن مقابله شود... فساد در بسیاری از موارد ناشی از روحیه زیادهطلبی و اشرافیگری و تجملپرستی است. اینکه امام بزرگوار بارها بر حفظ زی طلبگی و داشتن زندگی ساده و معمولی مسئولان تأکید داشتند، به همین علت بود» از آنجا که زخم اشرافیگری بر پیکر نظام اسلامی قلب هر انسان آزاده و دوستدار ایران و انقلاب را به درد میآورد و تمام خدمات و دستاوردهای بینظیر و معجزهگون انقلاب اسلامی را زیر سؤال میبرد و ایمان و اعتقادات مردم را سست و باورهای آنان را بر باد میدهد، مقابله فوری و تمام عیار با این پدیده شوم اولویت اصلی نظام در آغاز گام دوم بوده و همه مسئولان باید بدون مسامحه و با رویکردی انقلابی ریشه اشرافیگری را کنده و زمینه تقویت اعتماد ملی را فراهم آورند.
- روزنامه جام جم مطلبی با عنوان قیمت جان منتشر کرده که در ادامه گزیده ای از آن را می خوانید:
نمیدانم تقصیر من بود، یا تقصیر ساربان -ببخشید راننده- یا تقصیر سعدی. اما هر چه بود به خیر گذشت. نمیدانم من عادت دارم قدم که میزنم غزلیات سعدی را مزمزه کنم یا سعدی عادت دارد وقت و بیوقت در سرم پرسه بزند. البته این را هم بگویم با این وضع زندگی، اگر موقع رانندگی سعدی نخوانم و حواس خودم را پرت نکنم، مجبور میشوم به مشکلاتم فکر کنم آن وقت احتمال دارد به جای این که ماشین بهمن بزند، خودم خود را زیر ماشین بیندازم. بگذریم، تقصیر هر کس که بود آن روز ظهر هم مثل همیشه در خودم بودم و عرض خیابان را طی میکردم که با صدای ترمز ماشینی سرم سوت کشید. تا به خودم بیایم کاپوت و سپر ماشین، وسط خط عابر در فاصلهی چند سانتی متریام توقف کرد. میخواستم سرم را بالا بیاورم و فریاد بزنم «ای ساربان آهسته ران!» که از شما چه پنهان زبانم نچرخید. به عکس خودم روی کاپوت مشکی براق پورشه نگاه کردم. بعد به چشمان ساربان -ببخشید راننده- که بین شرم و غرور مردّد بود نگاه کردم. بعد راهم را کشیدم به آن طرف خیابان. سعدی در گوشم میخواند: «جان در قدمت کنم ولیکن/ ترسم ننهی تو پای بر خس» سعدی هم با من سر شوخی را باز کرده بود اما بیراه هم نمیگفت. خب میدانید ساربان کسی است که شتر میراند، البته میدانم که دیهی انسان هم با قمیت شتر محاسبه میشود، اما آخر میدانید قیمت پورشهای که داشت زیرم میکرد بیش از سه برابر دیهی انسان بود، یعنی بیش از سه برابر قیمت جانم. من بر عکس بیشتر مردم همانطور که از فوتبال سر در نمیآورم، به ماشین هم رغبت جنون آمیزی ندارم. اما چیزی که باعث میشود چشمهایم در کاپوت براق بعضی ماشینها برق بزند مقایسهی قیمتشان با قیمت جانم است. ماشین برایم مهم نیست، قیمت جانم که مهم است. «قیمت جان» را که نوشتم اول به خودم تشر زدم. بعد خندهام گرفت. اما بعد با خودم کنار آمدم که واقعیت است. ما «قیمت جان» داریم. همانطور که قیمت سیبزمینی و پیاز و گوشت داریم. بله شرم آور است ولی داریم. امروز ویدئویی لایکخور فضای مجازی شد از جوان پورشه سواری که زده بود چند ماشین بینوا را تبدیل به ضایعات کرده بود یک نفر را هم کشته بود. (شما بخوانید یک خانه را سیاهپوش کرده بود.) بعد هم در در جواب اعتراض مردم گفته بود: خب دیهاش را میدهم! من نمیتوانم درک کنم. نمیدانم دلیل این که نمیتوانم درک کنم این است که قیمت ماشینم سه برابر قیمت جان نیست یا دلیلش این است که در کودکی هر بار به اشتباه مورچهای را له کردم پدرم سرزنشم کرد که «جان» موجودی را گرفتهام. نمیدانم دلیل حرف آن جوان این است که ماشینش سه برابر قیمت جان است یا از کودکی دیده پدرش برای قیمت هر چیز چک میکشد. نمیدانم دلیل سکوت جامعه و صاحبان قلم و رسانه این است که ماشینشان سه برابر قیمت جان نیست (یا هست) یا در کودکی مورچهای را له نکردهاند (یا له کردهاند). پروندهی این جوان هم که بسته شود پروندهی چشمهایی که در کاپوت براق بعضی ماشینها برق میزنند هنوز باز است. مثل گزاره آخر این یادداشت که هنوز باز است: مجری یکی از برنامههای تلویزیون با خواندن این خبر در پخش زنده چشمانش برق زد و گفت از این پدرها که برای دخترشان پورشه میخرند اگر به غلامی قبول کنند ما هستیم....