صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

تولدی دوباره در مهر سروش/ محلی برای نونوار کردن زندگی

۱۵ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۱۱:۱۹:۲۲
کد خبر: ۵۱۴۹۹۴
کلمه برادر، واژه‌ای که در مرکز مهر سروش بار‌ها شنیده می‌شود، آن‌ها همه برادر هستند، همدیگر را دوست دارندومحبت در میان آن‌ها موج می‌زند.

به گزارش خبرنگار گروه جامعه ، پس از طی مسافتی طولانی از تهران وارد یک جاده طول و دراز می‌شویم،  که در انتهای آن محلی به نام کمپ مهر سروش قرار دارد، همان خانه‌ای که این روز‌ها به خانه امید ۶۵۰ معتاد متجاهری تبدیل شده که تا همین چند ماه پیش به تنها چیزی که فکر نمی‌کردند ترک اعتیاد و آغاز یک زندگی جدید بود.

هنوز ظهر از راه نرسیده بود که به کمپ ماده ۱۶ مهر سروش رسیدیم، یک محوطه بزرگ با چند ساختمان. گرمای هوا بی داد می‌کند و ایستادن برای چند دقیقه طاقت آدم را طاق می‌کند. اما هوای داخل سالن خنک‌ است، همه لباس‌های یک دست و یک شکل، آدم‌هایی که تیغ روزگار به روی صورت‌هایشان خط انداخته و مرد‌هایی که یک روز نبودند و اما حالا تصمیم گرفته‌اند پرقدرت‌تر از همیشه به جامعه بازگردند.

اینجا کمپ مهر سروش است، محلی که از بهمن ماه سال گذشته با تفاهم نامه‌ای که بین ستاد مبارزه با مواد مخدر ریاست جمهوی و پلیس مبارزه با مواد مخدر ناجا و همکاری قوه قضاییه ایجاد شد به مرکز نگهداری و بازپروی معتادان متجاهر یا همان کمپ ماده ۱۶ مهر سروش تبدیل شد، جایی که این روز‌ها به خانه امنی برای ۶۵۰ معتاد متجاهر تبدیل شده است.

داستان یک زندگی
به سراغ هرکدام از این آدم‌ها برویم تا برایمان داستان زندگیشان را تعریف کنند یک رمان چندصد صفحه‌ای می‌شود، با هر کدامشان که روبرو می‌شویم جز لبخند و چهره‌ای گشاده چیزی نمی‌بینیم. در میان همه آن‌ها پسرجوانی که اعتیاد چهره‌اش را پیرتر کرده است توجهم را جلب می‌کند، کنار در یکی از اتاق‌ها ایستاده، لباس زردرنگی به تن دارد و مدام در حال مرور کردن مطلبی است.

به او نزدیک می‌شوم، هم قد و قدواره‌ایم، اما مطمئن هستم سختی که او در زندگی تحمل کرده است را فردی مثل من حتی یک درصد از آن را تحمل نکرده‌ام. سلام که می‌کنم، با لبخند جوابم را می‌دهد. نامش سروش است و سرگروه سرود کمپ مهر سروش. اسفندماه سال گذشته بود که از منطقه شوش و مولوی او را به این جا آوردند. قرار است امروز همراه رفقایش سرودی را که انتخاب کرده‌اند برای مهمانان بخوانند؛ آخر امروز قرار است مسئولان ستاد مبارزه با مواد مخدر و فرماندهان پلیس مبارزه با مواد مخدر مهمان اینجا باشند و کلنگ چند کارگاه را به زمین بکوبند.

سروش حرفش را با این جمله آغاز می‌کند، من مرده بودم، اما خدا دوستم داشت و زندگی دوباره‌ای را اینجا پیدا کردم.

سی و خرده‌ای سن و سال دارد، می‌گوید:چند سال پیش به امید یک زندگی پرزرق وبرق به تهران آمدم، اما به جایش، رفیق ناباب و دود و مواد به دست آوردم، کارم به جایی رسید که برای پیدا کردن یک لقمه نان... و اینجا بود که بغضش ترکید.

یک قطره اشک روی صورتش غلطید و در میان ریش‌های جو گندمی‌اش پنهان شد، اما او مرد است و در فلسفه زندگی‌اش مرد هیچ وقت گریه نمی‌کند. خودش را جمع و جور می‌کند، گلویی صاف می‌کند و این بار با صدایی رساتر که نشان از مردانگی او می‌دهد می‌گوید:هرچه بود تمام شد، آن سروش قدیم مرده و حالا یک آینده روشن پیش رویم قرار دارد. همان شبی که مأمور جوان پلیس دستش را به سمتم دراز کرد و گفت: بیا می‌خواهم تو را به جایی ببرم که طعم شیرین زندگی را بچشی آن سروش معتاد و کارتن خواب مرد.

مرد می‌گوید: قبل از این چند بار برای ترک به کمپ رفته بودم، اما آنجا کجا و اینجا کجا، اینجا در کمپ سروش وقتی به یک نفر گفتم داداش او مرا برادر صدا کرد. مددکار‌ها پای حرف هایم نشستند و گوش شنوایی برای من بودند.

دوست دارم بیشتر پای حرف‌های سروش بنشینم، اما وقت کم است و داستان زندگی او پرفراز و نشیب.

دلم برای مادرم تنگ شده بود

همه جا تمیز است، حتی یک بوی ناراحت کننده و یا مشمئز کننده هم به مشام نمی‌رسد، نه اینکه به خاطر ما که مهمانشان بودیم همه جا را تمیز کرده باشند، همه ادم‌هایی که اینجا زندگی می‌کنند تمیز و پاکی را انتخاب کرده‌اند.

به سراغ ایوب می‌روم، مرد جوانی که در گوشه‌ای نشسته و به آدم‌هایی که از مقابلش عبور می‌کنند نگاه می‌کند، انگار دنبال گمشده‌ای در بین آنهاست. به سراغش می‌روم، به رسم ادب می‌ایستند، با او دست می‌دهم و او هم محکم دستانم را فشار می‌دهد، شاید می‌خواهد با این کار نشان دهد هنوز قوت جوانی در بدنش است و اعتیاد نتوانسته او را ازپای دربیاورد. او بچه تهران است، رفیق بازی کاردستش داد ومعتاد شد، خانواده اش او را طرد کردند، همان رفقایی هم که فکر می‌کرد تا همیشه پشتش می‌ایستند هم رهایش کردند، تک و تنها ماند با غول اعتیاد، در یکی از شب‌های سرد زمستان در میدان هرندی او و چند نفر دیگر را سوار ماشین کردند و به اینجا آوردند.


خودش می‌گوید: خدا خواست و دوباره جان گرفتم، با کمک مددکاران موفق شدم با خانواده‌ام تماس بگیرم و همین پنج‌شنبه گذشته پس از مدت‌ها آن‌ها را دیدم. آقا به خدا وقتی مادرم را دیدم قلبم از سینه‌ام کنده شد، دلم برای بوی تنش تنگ شده بود، چند دقیقه او را در آغوش گرفتم و بوییدمش. آقا به خدا دعای خیر مادرم بود که پایم به اینجا باز شد.

ایوب را در آغوش گرفتم، احساس می‌کردم او برادرم است که سالهاست از او بی خبر بوده ام. درمیان حرف‌های ادم‌هایی که اینجا بودند تعریف بچه‌های مددکاری را زیاد شنیدم، پرسان پرسان خودم را به مددکاری رساندم، خانمی که مسئول آنجاست می‌گوید:یکی از اصلی‌ترین کار‌های ما در اینجا پیگیری برقراری ارتباط این مددجویان باخانواده‌هایشان است، این افراد به خاطر اینکه مدت‌های زیادی از خانواده‌هایشان دور بودند دیگر خبری از آن‌ها ندارند حتی بعضی از آن‌ها یک شماره تلفن هم ندارند که بتوانیم با خانواده‌هایشان تماس بگیریم.

او ادامه می‌دهد:اما کار ما به اینجا ختم نمی‌شود، یکی دیگر از کارهایمان پیدا کردن مددجویانی است که دوست ندارند با خانواده‌هایشان ارتباطی داشته باشند، با چند جلسه مشاوره و کار‌های مددکاری توانسته‌ایم این افراد را با خانواده‌هایشان ارتباط بدهیم.

قسمت دیگری که گذرمان به آنجا افتاد، کارگاه خیاطی بود که چند نفر از مددجویان در آنجا مشغول کار بودند، این مرکز را مرد جوانی به نام بهروز راه انداخته، فردی که چند سال پیش به عنوان کارآفرین نمونه انتخاب شد. به سراغش که می‌روم می‌گوید: وقتی نیروی انتظامی از من درخواست کمک کرد بدون هیچ مکثی قبول کردم، حالا با میل خودم و از صمیم قلبم برای حدود ۵۰ نفر دستگاه وارد این کارگاه کرده‌ام و تا حدود ۷۰ نفر کارآفرینی انجام می‌شود. به امید خدا اگر دومین کارگاه هم با کمک مسئولان اغاز به کار کند افراد بیشتری را مشغول به کار می‌کنیم.

سروش جایی برای زندگی

بدون شک مرکز سروش یکی از خدمات پلیس مبارزه با مواد مخدر است، مرکزی که نیروی انتظامی برای سرپاکردن آن تلاش زیادی کرد، سرهنگ محمد بخشنده در حاشیه این طرح در گفتگو با خبرنگار میزان گفت: از ۱۲ آذر ماه سال گذشته این مرکز راه‌اندازی و اکنون افتتاح شده است.

سرهنگ بخشنده گفت: این مرکز دارای حوزه‌های مختلف ابنیه است، که ۱۲ دستگاه وسیله نقلیه در این مرکز در حال فعالیت است.

وی افزود: ۶۵۰ مدد جو در حال کار در این مرکز هستند، بیش از ۳۵۰ نفر از مدد جویان با خانواده‌های خود در ارتباط هستند.

رئیس پلیس مبارزه با موادمخدر پایتخت گفت: ۱۲۰ نفر از معتادان به دلیل طلاق، مسائل اقتصادی و ... و ۴۶۸ نفر نیز از طریق دوستان ناباب دچار اعتیاد شدند.

وی افزود: ۵۴۰ نفر از افراد حاضر در این مرکز دارای سابقه ترک اعتیاد دارند که ۴۸۰ نفر در استان تهران ساکن و ۱۲۰ نفر از معتادان نیز ساکن سایر استان‌ها کشور هستند.

سرهنگ بخشنده خاطرنشان کرد: در این مرکز پزشک‌ها در حال فعالیت روزانه هستند و در خصوص بحث درمانی مشکلی نداریم.

خداحافظی با برادر‌هایم

کلمه برادر، واژه‌ای که در مرکز مهر سروش بار‌ها شنیده می‌شود، آن‌ها همه برادر هستند، همدیگر را دوست دارندومحبت در میان آن‌ها موج می‌زند. بعد از ظهر شد که از راه رسید وقت خداحافظی از برادرهاست. چند ساعتی را با آن‌ها گذرانده بودیم،رفیق شده بودیم ،حرف همدیگر را می فهمیدیم انگار آشنایانی بودیم که سالها از همدیگر خبر نداشتیم.

تا همین چند ماه پیش روشی که برای زندگی انتخاب کرده بودند باعث شده بود آن‌ها دور از خانه، خانواده و جامعه باشند، اما حالا عزمشان را جزم کرده اند تا به یک زندگی جدید سلام کنند.از مرکز مهر سروش که به سمت تهران حرکت کردیم چهره‌هایی که غبار زندگی از آن‌ها شسته شده بود، لبخند‌هایی توام با امید مدام درمقابل چشمانم بود، سروش، ایوب، محمدرضا، بهروز، عباس این‌ها برادرهایم هستند، برادر‌هایی که دعایم برای آن‌ها سلامتی، دل خوش و آغاز یک زندگی شاد در کنار خانواده هایشان است.

آرزوهای آنها دست نیافتنی نبود.کار،محبت خانواده و جامعه ظرف انتظارهای آنها را پر می کرد.

 

گزارش از جعفر پاکزاد



نظرات بینندگان
نسیم
|
|
۱۱:۰۸ - ۱۴۰۰/۰۷/۲۲
سلام.توروخدا یه شماره ازین کمپ سروش به من بدین.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *