پیروزی مقاومت در جنگ روانی/ آرایش جنگی آمریکا/ آرایش مناسب ما، مدبران شریف!
• روزنامه حمایت یادداشتی با تیتر پیروزی مقاومت در جنگ روانی منتشر کرد که به این شرح است:
حزبالله لبنان نهفقط در داخل به دردسری بزرگ برای آمریکا و صهیونیستها تبدیلشده، بلکه ورود بهموقع مقاومت اسلامی لبنان به معرکه سوریه نیز تمام پازل آنها را بههمریخته است. حزبالله در تمام بزنگاههای سوریه که دومینویی برای براندازی و سرنگونی چند کشور دیگر در منطقه در راستای طرح «خاورمیانه بزرگ» بود، جبهه عبری، عربی، غربی را به چالش کشید و نیروهای همردیف مقاومت، تکفیریهای چندملیتی و اجارهای را در سراسر این کشور قلعوقمع کردند. از باب مثال، رزمندگان حزبالله در جریان آزادسازی شهر حلب، نقش بسیار ممتازی ایفا کردند. تروریستها به پشتوانه میلیونها دلار تسلیحات و تجهیزات فوق پیشرفته و حمایت لجستیکی – اطلاعاتی آمریکا و اسرائیل حتی یک درصد هم فکر نمیکردند روزی مجبور شوند که از حلب بگریزند و همه آرزوها و آمال خود را دفن کرده و جان خود را بردارند و بروند، درحالیکه حزبالله و ارتش سوریه چنان ضرب شستی به آنها نشان دادند که تا عمر دارند فراموش نخواهند کرد. حالا پس از آن درخشش جانانه نیروهای مقاومت، نوبت ادلب است تا تتمه تکفیریها مستقر در آن به درک واصل شوند. ام المعارک ادلب در حال عملیاتی شدن است و نیروهای حزبالله و ارتش سوریه در حال اعزام به سرحدات این شهر هستند. علاوه بر این، ترکیه که عضوی از ناتو به شمار میآید، به تعهداتش در این شهر عمل نکرد و پیروزی ارتش در این شهر، بهمنزله این است که آنکارا به نیابت از اروپا، یک گام بلند به سمت مرزهایش عقبنشینی کرده است. از اینرو به جرأت میتوان گفت که اگر کار ادلب همچون حلب یکسره شود – که میشود - خاک سوریه تقریباً از لوث وجود تروریستهای اجارهای پاک شده و هدف بعدی حزبالله، نیروهای باقیمانده ارتش تروریستی آمریکا و حرکت یگانهای مقاومت به سمت بلندیهای جولان خواهد بود. این در حالی است که آمریکا با اعلام حاکمیت بلندیهای جولان اشغالی به نفع صهیونیستها حماقت بزرگی مرتکب شد و به حزبالله برای خارج کردن این منطقه استراتژیک از دست ارتش اسرائیل، انگیزه مضاعفی بخشید. بنابراین، صهیونیستها با تمام قوا میکوشند که با روشن کردن آتش جنگ روانی، نیروی حزبالله را از داخل تحلیل کرده تا به خیال خویش مجالی برای حضور قدرتمند در معرکه ادلب و جلوگیری از آغاز شمارش معکوس این نبرد بزرگ فراهم کنند. گفته میشود طرح جعلی «معامله قرن» بناست پس از ماه مبارک رمضان رونمایی شود و حزبالله یکی از بازیگران منطقهای است که رسماً صهیونیستها را نسبت به هرگونه تعدی به خاک فلسطین به این بهانه تهدید کرده است. معامله قرن در حکم حیثیت نداشته آمریکاییهاست و موفقیت آن به تثبیت امنیت پوشالی صهیونیستها و جایگاه متزلزل ترامپ در داخل منجر خواهد شد، لذا با تحرکات اخیر، در این توهم به سر میبرند که اگر حزبالله از این رهگذر حتی مدت کمی هم به امورات داخلی سرگرم باشد، میتوانند از تبعات و عوارض جانبی رونمایی از طرح شوم معامله قرن بکاهند؛ و بالاخره اینکه رژیم جعلی صهیونیستی خیال میکند که بهترین دفاع، حمله است، اما فراموش کردهاند که وقتی مقاومت اسلامی لبنان دست حریف را در تمام رویاروییهای نظامی قطع کرده، در هماورد تبلیغاتی و روانی هم بهطریقاولی پیروز میدان خواهد بود و به تعبیر سید مقاومت، چنانچه خبطی از آنها سر زند «نیروها و تیپهای ارتش اسرائیل در مقابل دوربین تلویزیونهای جهانی نابود خواهند شد.»
• روزنامه کیهان یادداشتی با عنوان آرایش جنگی آمریکا، آرایش مناسب ما درج کرده که در ادامه میخوانید:
در زمانی که دشمن آرایش جنگی گرفته است، ما هم باید آرایش جنگی داشته باشیم و همه میدانیم که در آرایش جنگی یک جایگاه برجستهای به نام «فرمانده» وجود دارد. حد و خط را فرمانده باید تعیین کند و زمان حرکت و حمله و غافلگیری را او مشخص نماید. تعیین رمز و راه عملیات با اوست؛ بنابراین دیگرانی که میخواهند در مصاف با دشمن قرار گیرند که همه باید قرار بگیرند، به این نکته و نقطه توجه خاص داشته باشند. خب حالا همان فرمانده در کنار قاعده کلی از «آتش به اختیار» هم سخن گفته است و در واقع این اجازه و حتی دستور کلی هم برای عملیاتهای دیگر صادر کرده است. در اینجا و برای آنکه مقصود فرمانده در هر دو بعد تامین گردد، از یک سو باید آتش به اختیاران چشم به اصول داشته باشند که یکی از اصول در این شرایط عدم تضعیف دولت جمهوری اسلامی است و از سوی دیگر آتش به اختیاران باید بدانند فرمانده در غیر موارد تصریح شده، تشخیص را به خود آنان واگذاشته است درپارهای از موارد که کم هم نیستند، فرمانده به دلایلی نمیتواند ورود کند و نیروی در خط نباید منتظر دستور بماند. در این شرایط نیروی در خط باید دو کار را توامان انجام دهد؛ یک خطوط اصلی تعیین و تصریح شده توسط فرمانده را مد نظر قرار دهد و خلاف آن عمل نکند و از سوی دیگر مقتضیات و شرایط را در نظر بگیرد تا بتواند تشخیص دهد الان شرایط با کدامیک از دستورات و راهنماییها و یا رفتارهای قبلی فرمانده تطبیق میکند تا همان را به کار ببندد. در این آرایش نظامی، دشمن روی بهمریختگی داخلی خیلی حساب کرده و اساسا رمز موفقیت خود را در بهمریختگی داخلی میداند. بهمریختگی یعنی چه؟ یعنی اینکه به واسطه نفوذ افراد دشمن یا به واسطه هر چیز دیگر، نیروهای ایرانی خود را در حالی که قوی هستند، ضعیف ببینند و یا دشمن را در صحنهای درحالی که ضعیف است، قوی ببینند. مثلا آمریکا قطعا نمیتواند صادرات نفت ما را صفر کند، اما برای آنکه برنامه آمریکا در داخل پیش برود، لازم است که طرف ایرانی این کار را ممکن ارزیابی کند. مثال دیگر این است که در حالی که ایران واقعاً قادر است به صادرات نفت سعودی - که تأمین کننده مالی توطئههای ضد ایرانی آمریکاست- بدون آنکه به جنگ متوسل شود و یا بدون آنکه نتیجه اقدام ایران جنگ باشد، ضربه جدی بزند و حتی آن را متوقف کند، در داخل اینگونه تصور شود که این کار، ممکن نیست و مطرحکنندگان، بلوف میزنند و یا اینکه تصور شود که سخن گفتن از این زاویه به جنگ ختم میشود و این بهصلاح و درحد توان ایران نیست. اگر به صحنه بهطور دقیق بنگریم درمییابیم که در این آرایش چهاروجهی- اقتصادی، سیاسی، نفوذ و فضای مجازی- ایران دست برتر واقعی دارد. کسی که در خانه خود به مقابله با مهاجم میپردازد، منطق و موقعیت قویتری دارد. کسی که با همسایگان خود نوعاً روابط راهبردی دارد، از سوی دشمنی مثل آمریکا که در همسایگی ایران نیست دچار بحران روابط اقتصادی نمیشود، نفوذ دشمن در داخل هرچند قوی باشد از نفوذ اسلام و انقلاب در بین مردم قویتر نیست و لذا باید گفت: دشمن بهطور واقعی در همین مربع- اقتصاد، سیاسی، نفوذ و رسانه- هم توان به شکست کشاندن ایران را ندارد و البته متأسفانه در داخل این توانایی از یکسو ضعیف نشان داده میشود و از سوی دیگر تضعیف میگردد و با دشمن همراهی میشود. فرمانده گفت: دشمن آرایش جنگی گرفته، مردم باید آرایش مناسب یعنی متقابل بگیرند. بسمالله
• روزنامه وطن امروز مطلبی با عنوان مدبران شریف! منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
در کشوری که اگر ما یک چراغ قرمز را رد کنیم، هزاران دوربین برای تنبیه ما وجود دارند، هیچ سازوکاری برای تنبیه کسانی که اینچنین هزینههایی برای کشور میآفرینند وجود ندارد. نهایت کار کنار گذاشتن این شخص خواهد بود. این کار کوچک را هم حتی دولت تدبیر و امید انجام نداده است و حالا شایعات قریب به یقینی در رابطه با بازگشت دوباره سهمیه بندی سوخت و کارتهای بنزین بر سر زبانها افتاده است و دوباره همه هزینههای اقتصادی و اجتماعی اجرای چنین سهمیه بندی بزرگی در انتظار کشور خواهد بود. این اگر فساد نیست پس چه میتواند باشد؟ شاید فکر کنید حماقت دانستن این ماجراها بهتر از فساد پنداشتنش، اتفاقات اخیر را توصیف میکند، اما نگارنده به جد معتقد است این دوستان درایت بسیار زیادی دارند، البته درایتی که الزاما به نفع کشور و ملت نیست. بیش از هر کسی آن کسانی از نتیجه درایت و تجربه (!) این آقایان سود جسته اند که واردکننده بنزین بوده اند. اهل فن این را هم میدانند کههای و هوی رسانههای اجارهای و سفله اصلاحطلب برای سرطانزا بودن بنزین پتروشیمیها هم از همینجاها آب میخورد. چه اینکه بعدها معلوم شد بنزینی که این دوستداران محیطزیست ایران وارد میکنند اصلا یورو ۴ نیست و کیفیتش همانی است که در کشور تولید میشد. اینها همه یعنی فساد! اگر «فساد تدبیر» در کار نبود چه الزامی داشت که وزیری که اعتقادی به سهمیه بندی ندارد و خود نظام سهمیه بندی پیشین را تعطیل کرده است حالا دوباره بخواهد آن را ایجاد کند! اگر جای دیگری غیر از ایران عهد تدبیر و امید میبود، حکما این وزیر استعفا میداد و میرفت، ولی متاسفانه اگر انسان معتقد باشد جزئی از کسانی است که به شکل ژنتیکی از مدبران شریف هستند، این کارها بیمعنی و بیهوده خواهد بود. این حاملان انبانی از ژنهای مرغوب، یک برجام برای ایرانیان به ارمغان آوردند و با آن کاری کردند که چنگیز خان مغول هم نکرد؛ برجامی که قرار بود اقتصاد ایران را متحول کند، اما حالا معاون حقوقی منعقدکننده اش میگوید «برجام یک توافق امنیتی بوده نه اقتصادی!». بیعملی و صبر مزمنی که با تحقیری مدام همراه شده است. همهچیز قرار بود با سیل سرمایه خارجی که پس از انعقاد نطفه برجام به ایران سرازیر میشد رفع و رجوع شود. با این اوصاف میشد هزینههای کوچک را چند سال بعد ولو اینکه بسیار بزرگ شده باشند پرداخت کرد. حالا آن رویای خام عملی نشده است، ولی هزینهها در قامت غولهایی بیمنطق سر برآورده اند و به ریش تدبیر مدبران شریف میخندند.
• روزنامه ایران یادداشتی با تیتر آیا اوپک در مقابل ایران قرار میگیرد؟ منتشر کرده که به این شرح است:
با وجود اینکه دولت امریکا تلاش بسیاری برای صفر شدن صادرات نفت ایران انجام داده و دراین زمینه از تمام ابزار خود بهره برده است، اما اکثر کارشناسان بازار نفت معتقدند که امکان توقف کامل صادرات نفت ایران وجود ندارد. درواقع ایران بهدلیل مرزهای طولانی و همچنین راههای متنوعی که برای فروش نفت خود دارد، همچنان خواهد توانست به صادرات نفت ادامه دهد. البته این بدان معنا نیست، درصورتی که صادرات نفت ایران کاهش یابد نیز مشکلی برای ما ایجاد نشود. چرا که اگر میزان صادرات نفت ایران از حدی کمتر شود بهطور قطع به علت کاهش درآمدهای ارزی و بودجهای مشکلاتی برای اقتصاد ایران ایجاد خواهد کرد. علاوه براین زمانی که موضوع تحریم نفتی ایران و تلاش امریکا برای صفر شدن صادرات نفت کشورمان را با همکاری برخی اعضای اوپک بررسی کنیم به این نتیجه میرسیم که ذات مأموریتهای این سازمان که در اساسنامه آن هم مورد تأکید قرار گرفته با تحریم یکی از اعضای خود منافات دارد. در سال ۱۹۶۰ میلادی که ساختار اوپک ایجاد شد و ایران یکی از بنیانگذاران آن بود، هدف اصلی جلوگیری از اجحافی بود که از طرف شرکتهای بینالمللی به صادرکنندگان نفت میشد. براین اساس بررسی تاریخچه این سازمان نیز مؤید حمایت از تولیدکنندگان نفت است؛ بنابراین بدون شک این سازمان در نشستهای رسمی خود، این گونه تصمیمگیری نخواهد کرد که تولید یکی از اعضا را میان سایر اعضای خود تقسیم کند. حال درصورتی که تلاش برای زیرپاگذاشتن اساسنامه از سوی اعضای این سازمان صورت گیرد، بازتاب شدیدتری در ساختار آن خواهد داشت. درهمین راستا وزیر نفت کشورمان در دیدار با دبیرکل این سازمان نسبت به فروپاشی اوپک هشدار میدهد. درمجموع از آنجا که اوپک تمام تصمیمات خود را براساس اجماع اتخاذ میکند، در نشستهای رسمی امکان کاهش یا افزایش سقف تولید برخلاف نظر تمام اعضا وجود ندارد. با این حال بهدلیل اینکه این سازمان فاقد ضمانت اجرایی است، امکان تخطی اعضا از مصوبات این سازمان وجود دارد. گرچه اعمال تحریمهای امریکا علیه ایران یک چالش جدی محسوب میشود، اما با نگاهی به چالشهای بزرگی که سازمان اوپک پشت سر گذاشته و همچنان هویت خود را حفظ کرده است به این نتیجه میرسیم که تحریم ایران نسبت به چالشهای گذشته بزرگ نیست. برای مثال در سالهای نه چندان دور دو عضو مهم اوپک یعنی ایران و عراق برای هشت سال در جنگ بودند و تأسیسات و نفتکشهای یکدیگر را هدف قرار میدادند. از این چالش مهمتر، جنگ عراق و کویت بود که یکی از اعضای اوپک (عراق) کشورعضو مؤسس این سازمان (کویت) را اشغال کرد. ولی با این حال اوپک به کار خود ادامه داد. نکتهای که باید درنظر داشت این است که حمایتهای عربستان و امارات بهعنوان دو عضو اوپک و ادعای آنها برای پرکردن خلأ خروج نفت ایران از بازار هنوز در نشستهای رسمی این سازمان مطرح نشده است و تنها در سطح رسانهها مطرح شده است. این درحالی است که در باطن عربستان برای ادامه برنامههای اقتصادی خود به نفت بالای ۷۵ دلار نیازدارد؛ بنابراین باید میان اظهارنظرهای سیاسی و واقعی کشورها تمایز قائل شد.
• روزنامه سیاست روز یادداشتی با تیتر خودداری از اشتباه محاسباتی منتشر کرده که به این شرح است:
تحریم نفت ایران و به قولی به صفر رساندن صادرات نفت ایران از دیگر تحولات مهم جهانی است. بانیان این طرح ادعا دارند که میتوانند جهان را به سمت عدم خرید از ایران سوق دهند و برخی کشورها همچون امارات و عربستان نیز ادعای توان برای جایگزینسازی نفت به جای ایران را مطرح کرده اند. البته این سناریو نیز مطرح است که طرح حامی بحران در الجزایر، لیبی، سودان و ونزوئلا به دنبال سلطه به این کشورها برای جبران کسری نفت ایران هستند. برخی نیز این سناریو را مطرح میسازند که بانیان تحریم نفت ایران برآنند تا ابتدا وضعیت ایران را به ونزوئلا مبدل ساخته و در گام بعدی گزینه نظامی را در قبال آن اجرایی سازند. مجموع این تحولات در حالی روی میدهند که بازخورد آن در افکار عمومی کشور، این سوال است که با توجه به تحریمهای نفتی و اقداماتی که علیه ایران صورت میگیرد آیا ایران به وضع ونزوئلا دچار خواهد شد؟ آیا تروریسم داعش بار دیگر تهدیدی برای امنیت ایران میشود در حالی که در این سالها شهدای بسیاری دادهایم و هزینه کردهای برای امنیت منطقه داشتهایم؟ این سوالات درحالی مطرح میشود که در پاسخ به آنها یک اصل باید مورد توجه باشد و آن اینکه عامل این بحرانها چه کسی یا کسانی بوده اند؟ آیا احیای داعش برگرفته از تحولات منطقه است؟ آیا بحران ونزوئلا ریشههای داخلی دارد؟ چه کسانی از تحریم نفت ایران سود میبرد و چه کسانی آن را ارائه و اجرا میکنند. هر چند که حوزه این سوالات در ظاهر متفاوت است، اما پاسخ به تمام آنها واحد است و آن اینکه آمریکا در پس احیای داعش، بحران ونزوئلا و تحریم نفت ایران است. براین اساس برای مقابله با این چالشها یک گزینه بیشتر مطرح نمیشود و آن مقابله با آمریکاست. آمریکا اکنون سیاست بحرانسازی را اولویت خود قرار داده و سعی دارد با به هم زدن تمام عرصه جهانی، ضمن تکرار ادعای قدرت برتر بودن، کشورها را به باج دادن و پذیرش زیادهخواهیهایش وادار سازد. در این میان نیز با برجستهسازی توانش برای گزینه نظامی علیه ونزوئلا سعی دارد فضای وحشت را تشدید و جهان را به اجرای خواستههایش از جمله در قبال ایران سوق دهد. در اصل آمریکا جنگی روانی را در سراسر جهان آغاز کرده است؛ هر چند که شرایط داخلی و بیرونی آمریکا نشانگر ناتوانی آن برای تحقق ادعاهایش به ویژه گزینه نظامی است. در کنار این مساله یک اصل را باید در نظر داشت و آن رفتار کشورهای اروپایی است. اروپا در حالی ادعا دارد که مقابل آمریکاست که در عمل اقدامی در برابر آن صورت نمیدهد. به عنوان نمونه در باب داعش، اروپا به جای مقابله با آمریکا سیاست تحریم علیه جبهه مقاومت و روسیه را اجرا میکنند در حالی که این اقدام رسما اقدام علیه مبارزان با تروریسم است. در باب ونزوئلا نیز اتحادیه اروپا حمایت از «گوایدو» مقابله با دولت قانونی مادورو را اجرا میسازد. در باب تحریم نفت ایران نیز اروپا به ابراز تاسف و البته واژه «ما به برجام پایبندی» را مطرح میسازد. نکته مهم آنکه اروپا به بهانه تهدیدات امنیتی داعش، بحران ونزوئلا و شمال آفریقا، وضعیت تحریمی نفت ایران از اجرای تعهدات خود حتی در کوچکترین سطح نظیر اجرای کانال مالی مشترک ایران و اروپا خودداری کرده و از این شرایط برای خلف وعدههایش بهرهبرداری میکند. با توجه به این حقایق به صراحت میتوان دریافت که آمریکا همچنان محور اصلی بحرانهای جهانی است و حاضر به دست برداشتن از رفتارهای غیراصولیاش نمیباشد در همین حال رفتار اروپا نیز نشان میدهد که این کشورها هر چند در ظاهر ادعای استقلال سر میدهند، اما در عمل یا همسوی آمریکا هستند و یا جرات مخالفت با آن را ندارند و در نهایت در پازل آن بازی میکنند. بر این اساس مذاکره با آمریکا و البته هراس داشتن از تهدیدات آن و نیز دلبستن به وعدههای اروپا اشتباهی محاسباتی است که هیچ دستاوردی برای کشور نخواهد داشت. در این شرایط تنها راه، تکیه بر داشتههای درونی به جای چشم داشت به خارج است چنانکه در بحران سیلابهای اخیر، همین رویکرد درونی، زمینهساز حل مشکلات شد که میتواند الگویی برای تحقق رونق تولید و عبور از تمام مشکلات باشد.
• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقالهای با تیتر اقتصاد در تله فناوری اطلاعات منتشر کرد که در ادامه گزیدهای از آن را میخوانید:
واضح است که نمیشود تاثیر تحولآفرین فناوری اطلاعات را بر سیاستگذاری اقتصادی نادیده گرفت. فناوری اطلاعات ابزاری قدرتمند در ارتقای کیفیت تصمیمگیری و از آن مهمتر اجرای تصمیمات اقتصادی است. بهخصوص جنبه قابلیتساز (Enabler) فناوری اطلاعات باعث شده بسیاری کارها که تا پیش از این ممکن نبود اکنون به سهولت ممکن شود. تاثیر فناوری اطلاعات در نظام مالیاتی، گمرک، امنیت، بانکداری و بسیاری حوزههای دیگر به نحوی بوده که کارآمدی دولتها را بسیار افزایش داده است. حتی در حوزه سیاستگذاری اقتصادی هم به لطف علوم داده، فناوری اطلاعات نقش بسیار مهمی یافته است. اما مساله این است که سیاستهای اقتصادی اشتباه با کاربرد فناوری اطلاعات به سیاستهای صحیح بدل نمیشوند. مثلا نظام چندنرخی ارز قطعا منجر به فساد و نابهینگی تخصیص خواهد شد و سامانه نیما خطاهای اقتصادی آن را برطرف نمیکند، کوپن الکترونیکی همه اشکالات اقتصادی کوپن را کماکان دارد، کارت هوشمند سوخت باعث نمیشود قیمتگذاری واقعی سوختهای فسیلی ضرورت نداشته باشد یا مکانیزه کردن صندوق فروشگاهی موجب نمیشود کنترل قیمتها به سیاستی مطلوب و ممکن بدل شود. فناوری اطلاعات ابزاری بسیار مهم و قابلیتساز، اما کماکان ابزار است و سیاستهای اشتباه را نمیتوان با بهکارگیری ابزاری هر قدر قدرتمند و مفید به سیاست درست بدل کرد. همان گونه که با ساخت انبوه مسکن مهر موفق به حل مشکل مسکن نشدیم با ساختن سامانههای اطلاعاتی متعدد و بزرگ هم نمیتوانیم رابطه میان رشد نقدینگی و افزایش تورم را منتفی کنیم. این پنهان شدن مدیران اقتصادی پشت تکنولوژی تا حدی ناشی از بیاطلاعی آنها از فناوریهای نو و مقهور و منفعل بودن آنها در مقابل این پدیده است. بوروکراتهای دولتی عموما متخصص نیستند و مهندسان بهراحتی میتوانند آنها را تحت تاثیر خود قرار دهند. جنبه جدید و متفاوتی از این مقهور تکنولوژی بودن را میتوان در برخورد مدیران دولتی با کارکرد اطلاعرسانی تکنولوژیهای جدید دید. آنها فکر میکنند اگر قیمت ارز یا قیمت خودرو یا قیمت پوشک بچه روی شبکههای اجتماعی یا بسترهای چند سویه (نظیر سایت دیوار) نباشد دیگر کسی متوجه رشد قیمت نمیشود و قیمتها را میتوان پایین کشید. واضح است که این سامانهها در تعیین قیمت موثر هستند، اما روش مواجهه با آنها باز هم از مسیر دانش اقتصاد میگذرد. بهعنوان مثال به کارهایی که الوین راث، اقتصاددان آمریکایی در طراحی بازار و مکانیزمهای جورسازی (Mach making) انجام داده و دیگر تحقیقاتی که اقتصاددانان در همین بحث کشف قیمت در بسترهای چندسویه (Multisided Platform) نظیر سایتهای دیوار و شیپور انجام دادهاند بنگرید. اما مدیران فکر میکنند اگر ما قیمتها را نبینیم بازار هم قیمت را نمیبیند مثل کودکی که فکر میکند اگر چشمانش را ببندد دنیا کلا تاریک خواهد شد. این نوع نگاه مکانیکی، سویه دیگر همین مقهور و منفعل بودن در برابر تکنولوژی است. اما در عین حال بخش دیگری از این مشکل به پارادایم سیاستگذاری کشور برمیگردد که کوتاهمدت و بخشینگر است. مدیران اقتصادی کشور خیلی به کارهای بلندمدت علاقهای ندارند و مدام دنبال ساختن «چیزی» هستند که مردم خوششان بیاید. یک زمانی مردم سد و پل دوست داشتند، زمانی نیروگاه و پالایشگاه و حالا نرمافزار و کارت هوشمند. این توافق نانوشته بوروکراتها و تکنوکراتهاست که سیاستگذاری را به پروژه تقلیل دهند. یک زمانی تکنوکراتهای سازهگرا، پروژههای عمرانی را به جای سیاستگذاری اقتصادی جا میزدند، حالا هم تکنوکراتهای سامانهگرا، پروژههای فناوری اطلاعات را جایگزین سیاستگذاری اقتصادی کردهاند. تا وقتی سیاستگذاری اقتصادی در دست بوروکراتهایی است که چیزی از دانش متعارف اقتصاد نمیدانند تکنوکراتها به سهولت میتوانند ایدههای مهندسی را به جای سیاستهای اقتصادی به خورد سیاستمداران بدهند.
• روزنامه اطلاعات یادداشتی با تیتر ضرورتهاى توجه به کتاب و نشر درج کرده که به این شرح است:
ملتی که توان کتاب خریدن و خواندن آن را نداشته باشد هرگز بر نردبان ترقی و تعالی صعود نخواهد کرد و راه به جایی نخواهد برد. توسعه فرهنگی و صنعتی با میزان کتابخوانی جامعه نسبت مستقیم دارد؛ به عبارت دیگر، راه هر نوع ترقی و پیشرفت از مسیر کتاب و کتابخوانی میگذرد. علیرغم حضور رسانههای دیداری و شنیداری در فضای مجازی در عرصه فرهنگ جهانی، هنوز کتاب یکی از کاراترین عوامل پیشرفت انسانی و ابزار ثبات و استواری فرهنگی است. تاثیر رادیو و تلویزیون و فضای مجازی عموما بر بخشی از فرهنگ عمومی است و به لحاظ دایره شمول طیف وسیعی را در بر میگیرد؛ اما به یقین تاثیر آن به ویژه از نظرگاه ماندگاری و عمق به اندازه کتاب جدی نیست. از همین رو نقش کتاب در هویت بخشی به جامعه و تلقی آن انکار ناشدنی است. برگزاری نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران نشان توجه مسئولان جمهوری اسلامی ایران به این مقوله است. افراد بلند پایه مملکتی هر سال در نمایشگاه حضور مییابند و بر اهمیت این مولفه فرهنگی تاکید میکنند. متاسفانه مشکلات صنعت چاپ و نشر هر سال بیشتر میشود و علیالظاهر چارهای برای رفع آنها وجود ندارد. بی شک همگان بر دشواریهایی که گریبان گیر جوامع در حال گذر است وقوف دارند و همین آگاهی موجب میشود که آنان با توانی مضاعف در گذشتن از موانع و دشواریها جدیت کنند. ایران نیز از این دست جوامع است. در سالهای ابتدایی برگزاری این رویداد فرهنگی- ملی و در دوران بازسازی جامعه جنگ زده، که خود بازمانده نظامی وابسته بود، کاری توانفرسا به نظر میرسید و اهتمامی بسیار میطلبید. در سالهای بعدی نیزبرگزاری نمایشگاه بینالمللی کتاب تهران مشکلات عدیدهای داشت، اما به یاد داشته باشیم که برگزاری یک جشن ملی فرهنگی با این وسعت نیز تنها و تنها از مسیر آگاهی و تعقل و تدبر و سختکوشی و تلاش میگذرد. اما با کمال تأسف باید اذعان کرد که صنعت نشر کتاب در حال نابودى است و کسى اهتمام جدى براى رفع این معضل نشان نمى دهد. وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى و دولت که نزدیکترین مرجع براى حل معضل پیچیده نشر کتاب هستند، هم در عرصه اعتبارات و هم در میدان عمل با مصایق جدى مواجه هستند. مدیران کم تجربه و بى پول نه تنها گرهى از مقوله نشر باز نکردهاند بلکه گرههاى کور بر مشکلات این عرصه افزوده اند. در جهت سخت افزارى نبود کاغذ و فیلم و زینک و … عملاً صنعت نشر را با رکود مواجه کرده است و از جهت نرم افزارى شمارگانهایى که از چند صد عدد فراتر نمى رود، انگیزه تألیف را در هر صاحب اندیشهاى از بین مىبرد. به نظر راقم این سطور که بیش از سه دهه در عرصههاى مختلف نشر دولتى و خصوصى تجربههاى اندک دارم، براى رفع این معضل شخص رئیس جمهور محترم و کمیسیون فرهنگى دولت و وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامى باید به فوریت وارد عرصه شوند و تمهیدات جدى بیندیشند. از سوى دیگر رئیس و یکایک اعضاء کمیسیون فرهنگى مجلس شوراى اسلامى در این عرصه مسئولیت جدى برعهده دارند. بودجه عرصه فرهنگ نه تنها رشد بایستهاى نداشتهاند بلکه اندک اعتبارات موجود هم بنحوى مناسب توزیع نشدهاند. در جلوگیرى از نابودى صنعت نشر در کشورمان مجلس شوراى اسلامى و کمیسیون فرهنگى آن نقشى جدى و غیرقابل اغماض دارند که باید به آن توجه نمایند. به هر روى برگزارى نمایشگاه بین المللی کتاب تهران فرصتی است تا مسئولان دوباره درباره مشکلات اهل قلم و خدمتگزاران آنها به صورت جدی بیندیشند و درصدد رفع دشواریها به صورت اصولی برآیند، در غیر اینصورت دیرى نخواهد پایید که صنعت نشر از بین خواهد رفت. فراموش نکنیم که رستگاری عمومی تنها از رهگذر درست اندیشیدن حاصل میشود.
• روزنامه خراسان یادداشتی با عنوان ارز چند نرخی موریانه انبان اقتصاد ایران منتشر کردکه در ادامه میخوانید:
تیرماه سال گذشته در یادداشتی تحت عنوان «این ۴۲۰۰ تومانی لعنتی» روند به اصطلاح تک نرخی شدن ارز بدون تمهیدات لازم و تبدیل آن به وضعیت «چند نرخی» و فساد و رانت ناشی از آن را نقد کردم. (سرمقاله روزنامه خراسان ۲۶ تیرماه ۹۷) اکنون همه مقامات اقتصادی کشور اذعان دارند که ۱۳ میلیارد دلار ارز دولتی که سال گذشته به اصطلاح برای کالاهای اساسی تخصیص داده اند یا منجر به واردات نشده و روانه بازار آزاد شده است یا کالاهای وارد شده به قیمت ارز آزاد به دست مردم رسیده است. رانت ناشی از این میزان «۴۲۰۰ تومانی لعنتی» که ژنهای خوب! و نورچشمیها به جیب زده اند با احتساب فقط ۹۰۰۰ تومان اختلاف قیمت با بازار آزاد حدود ۱۱۷۰۰۰ میلیارد تومان است که این مبلغ معادل حدود ۳۴ ماه (دو سال و ۱۰ ماه) یارانه کشور است. یارانهای که مقامات ذی ربط میگویند در شب پرداخت آن عزا میگیرند! و با محاسبهای دیگر مشخص میشود از ما بهتران رانت خوار با دریافت ارز ۴۲۰۰ تومانی در سال ۹۷ از جیب هر ایرانی ۱.۵ میلیون تومان دزدیده اند! و اکنون و در سال ۹۸ پس از ممنوعیت اختصاص «۴۲۰۰ تومانی لعنتی» ژنهای خوب برای دست اندازی به ارز نیمایی کیسه دوخته اند! آقای دولت! باور بفرمایید ارز چند نرخی موریانهای است در انبان اقتصاد ایران! یک بار برای همیشه تابوت ارز دولتی و نیمایی را تشییع کنید! مرگ یک بار، شیون یک بار! بازار ارز را به دست عرضه و تقاضا- البته با نظارت و کنترل بانک مرکزی و نه لجام گسیخته و رها- بسپارید تا هر کس نیاز به ارز دارد آن را از بازار آزاد تهیه کند. در این صورت هم صادرکنندگان برای فرار از واریز ارز صادراتی خود به سامانه نیما، قایم باشک بازی نمیکنند و ارز صادراتی هم وارد بازار آزاد میشود و البته تولید و صادرات رونق میگیرد و رانت خواران چشم طمع از ارز ۴۲۰۰ تومانی و نیمایی برمی دارند و قدم رنجه میفرمایند به بازار آزاد! در این میان دولت میتواند با ایجاد یک شبکه توزیع مطمئن و فراگیر کالاهای حیاتی و اساسی مثل دارو، گندم و ... را خود با هر نرخ ارزی وارد کند و با قیمت گذاری مناسب و تعیین یارانه شفاف در سازوکار توزیع مطمئن خود قرار دهد و دامنه نظارت خود را تا مصرف کننده گسترش دهد. آقایان! در شرایطی که دشمن با شمشیر تحریم به ما چنگ و دندان نشان میدهد شما دیگر شلاق رانت و فساد و تبعیض را برگرده این مردم مظلوم نزنید. ما را بس است!
• روزنامه فرهیختگان یادداشتی با عنوان آقای قاسمخانی دم خروس را چه کنیم، منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
شاید افراد زیادی اولین قسمت از سریال «هیولا» به کارگردانی مهران مدیری و نویسندگی پیمان قاسمخانی را ندیده باشند، اما لابد خبر انتشار آن در شبکه نمایش خانگی به گوششان خورده است. خود این نکته که سریالی با این حجم بالای تولید و هزینههای سرسامآور ساخت، وقتی که محال است حتی مخارج اولیهاش را به جیب سرمایهگذار برگرداند، اساسا چرا و با چهانگیزهای ساخته شده، میتواند محل بحثی مجزا باشد؛ اما یک مورد دیگر هم در همین قسمت اول هست که پردهها را از مقابل زشتترین جنبه فعالیتهای فرهنگی در روزگار ما برمیدارد. اولین قسمت از «هیولا» سکانسی هست که معلمان مقابل صندوق ذخیرهای که سپردههایشان را بالا کشیده، یک تجمع اعتراضی برگزار کردهاند. این سکانس را پیمان قاسمخانی، یعنی کسی نوشته است که خودش تنها فیلمی که ساخته بود را با سرمایهگذاری محمد امامی جلوی دوربین برد و محمد امامی یعنی همان کسی که ۱۵۰۰ میلیارد تومان از صندوق ذخیره فرهنگیان اختلاس کرد. ماجرای اختلاس محمد امامی از صندوق ذخیره فرهنگیان یکسالونیم قبل از ساختهشدن «خوب، بد، جلف» بهشدت جنجال به پا کرده بود و چنین نبوده که قاسمخانی بیاطلاع از اینکه فیلم او ممکن است یکی از پیچ و مهرههای ماشین پولشویی امامی قرار بگیرد، سراغ پروژه رفته باشد. حالا امامی در زندان است و قاسمخانی نیست. قاسمخانی و خیلی از فیلمسازان و هنرپیشههای دیگر سینمای ایران که از او پول گرفتند و به تولید استدلال علیه معترضان به ورود پولهای مشکوک در ساحت هنر پرداختند، هیچکدام در زندان نیستند. آن مسئولان فرهنگی که بهرغم ضعفهای آشکار فنی در «خوب، بد، جلف» و «مصادره» و امثال آن، در مقابل چشمان حیرتزده ناظران، این فیلمها را به فستیوال فجر آوردند و این تلقی را خواسته یا ناخواسته جا انداختند که هر قدر هم صدای اعتراضها بالاتر برود، همچنان گردن کلفت آقای امامی را تبر هم نخواهد توانست بزند، حالا نهفقط اینکه در زندان باشند، بلکه یک نفر حتی بهشان اخم هم نکرد. حالا امامی در زندان است و عدهای از کسانی که در زندان نیستند، درباره اختلاس از صندوق ذخیره فرهنگیان سریال میسازند و عده دیگری از کسانی که در زندان نیستند، به این سریال مجوز ساخت و پخش میدهند و پول معلمان هنوز سر جایش برنگشته است. اما چیزی که زشتترین صورت فرهنگی در دوران ما را دارد این است که مثلا پیمانقاسمخانی وقتی میخواهد چنین سکانسی بنویسد، نه سراغ فلان موسسه مالی و اعتباری یا بانک خصوصی دیگر، بلکه مستقیما سراغ صندوق ذخیره فرهنگیان میرود. این وضعیت عجیبتر از آن است که آدولف هیتلر درباره یکی بودن ارزش نفوس انسانی و لزوم پرهیز از نژادپرستی حرف بزند، یا اینکه استالین نطق غرایی درخصوص آزادیبیان داشته باشد، یا چرچیل درمورد اولویت اخلاق بر سیاست کتاب بنویسد و مارگارت تاچر برای عدالت اجتماعی اشک بریزد. زشتترین صورت فرهنگی در دوران ما همین است که با بالا گرفتن دامنه مشکلات اجتماعی و پیدا و پررنگ شدن شکافها و لکههای سیاه، کسانی که تا دیروز نهتنها این مسائل را نادیده میگرفتند، بلکه عمده فعالیتشان در مسیر نادیده قرار گرفتن این مسائل توسط باقی مردم بود، حالا وسط میدان آمدهاند و از پرداختن به این موضوعات کاسبی میکنند. کاسبی از پرداختن به مسائل و مشکلات مردم ایران، آن هم از طرف کسانی که جزء مسببان چنین وضعی بهحساب میآیند، عمق فجایع امروز را در عدد خودش ضرب میکند و قهقرا را نشان میدهد. تا وقتی مصداق واژه «مسئولان» در جملهای که این روزها زبانگرد همه شده است و میگوید «چرا مسئولان پاسخگو نیستند؟» فقط عدهای مدیر میانی و بالادستی در قوای اجرایی و تقنینی کشور را شامل میشود و کسی سراغ کاسبان وضع موجود در میان صنوف مختلف نرود، هر مطالبهای ابتر و بیفایده است چه اینکه پاسخگویی نیمهکاره میتواند از دستگیری محمد امامی هم سوژهای برای مزهپرانی به یکی از همکارانش بسازد و هیچکدام از اجزای وضع به هم ریخته امروز، به جایی که باید باشد، برنگردد. تعبیر سادهتر و سرراستتر این جملات آن میشود که ما ظاهرا سال قبل و سالهای قبل، در چنین ایامی از تقویم، روز معلم را خوب به آقای قاسمخانی و امثال او تبریک نگفتهایم که حالا باید چنین سکانسی را در قسمت اول «هیولا» ببینیم؛ سکانسی که نشان میدهد او و تمام عوامل «هیولا»، حتی از وجود یک بیت حافظه کوتاهمدت در مردم ایران نترسیدهاند.
• روزنامه جوان سرمقالهای با عنوان آیا آرایش جنگی گرفتهایم؟ منتشر کرده که به این شرح است:
ملت ایران تا امروز فشارها را تحمل کرده و خود را نشان داده است، اما طولانی شدن جنگ غیرنظامی گوشزد میکند که آمادگی مردم جهت ایستادگی رافع مسئولیت و تلاش اجزای حاکمیت برای کاهش آلام آنان و پاسخگویی به دشمن نیست. آیا میتوان آرایشی را در صحنه کشور دید و به آن در جنگ همهجانبه امیدوار بود؟ بدون تردید تأثیر جنگ اقتصادی – روانی در ملت زمینهساز جرئت جنگ نظامی دشمن خواهد بود. روزی که دشمن احساس کند که به هدف خود مبنی بر فاصله مردم – حاکمیت دست یازیده است در تند کردن حرکت خود درنگ نخواهد کرد. برای ایستادن در مقابل آرایش جنگی دشمن شرط اول پذیرش این نکته است که جنگ غیرنظامی را باور کنیم. شرط دوم این است که میدان، روش و ابزار مبارزه را بشناسیم و متناسب با آن به میدان بیاییم. میدان جنگ دشمن مردم ایران هستند و روش آن تنگنای اقتصادی و ابزار آن نیز رسانههای غرب جهت ادراکسازی و تقویت باور ایرانیان به توان دشمن است تا محاسبات ما بر هم بریزد و خود از ترس باران به زیر ناودان فرار کنیم. شرط سوم شناخت اولویتهای این جنگ است: مستضعفین اولین تلفات این جنگ هستند. این دسته همانهایی هستند که کوله بار مبارزه را در ۴۰ سال گذشته به دوش کشیدهاند و عجیب است که دولت ما برای حدود ۲۵ قلم کالای اساسی آنان چتر حمایتی ایجاد نمیکند. دولت باید سربازان نحیف این جبهه را در اولویت تغذیه قرار دهد تا مقاومتشان در این جنگ دوچندان شود. شرط چهارم این است که جناح چپ جبهه ما تکلیف خود را روشن کند. در این جنگ چه نقشی برای خود تعریف کرده است؟ قرار است با دشمن بجنگد یا در روز حادثه جاخالی دهد. در نخبگان و رسانههای اصلاحات کمتر بویی از باور جنگ و تمرین آرایش به مشام میخورد و گویی به جز روحانی و ظریف بقیه نگران خود در انتخابات آیندهاند. گویی ابتدا سند مجلس را میخواهند تا بعد به جبهه اعزام شوند. حنجره واحد از نخبگان کشور بسان توپخانه ماست. دشمن نباید صداهای متفاوت در مقابل خود بشنود و احساس کند در پشت جبهه ما امکان یارگیری وجود دارد. شرط پنجم داشتن خلاقیت و ایده برای ضربه فنی کردن دشمن از یک سو و امیدوار کردن ملت از سوی دیگر است. منابع کشور را چطور میتوان در این جنگ هزینه کرد؟ و آیا هزینه کرد این جنگ جز در سفره اقشار آسیبپذیر معنا مییابد؟ خوشبختانه ذخایر ارزی کشور بیش از ۱۲۰ میلیارددلار است و این اندوخته اگر با اولویتهای منطقی هزینه شود سالها میتوان در محاصره بود، اما احساس در شعب ابیطالب بودن را نداشت. شرط ششم این است که شبکهای از دشمنان دشمن را در جهان همراه نماییم و ظرفیتهای همدیگر را تهاتر کنیم. ونزوئلا، کوبا، روسیه، چین، عراق و دهها کشور خاموش دیگر هستند که دلهایشان با ماست، اما از گنده لات محله بیم دارند، میتوانیم «همکاری خاموش» با آنان را شروع و آنان را به آرایش جهانی خود اضافه نماییم. شرط هفتم این است که ما میدان جنگ را از میان مردم به میدان هستهای بکشانیم. ما در حوزه هستهای باید دست به تغییر مسیر و راهبرد بزنیم که معنیاش سوزاندن برجام در غیاب کارآمدی آن باشد. غنیسازی ۲۰ درصد، خروج از NPT، تمرکز رسانهای بر تبعیض هستهای در جهان و شروع همه چرخههای انرژی هستهای میتواند باخت را برای دشمنی که منتظر رؤیت خفه شدن ما است به ارمغان بیاورد. شرط هشتم این است که از بارندگی فراوان امسال حداکثر استفاده را برای تولید، اشتغال و صادرات ارزآور غیرنفتی انجام دهیم و از بحران لیبی و ونزوئلا در حوزه نفتی استفاده نماییم. تولید ایرانی را ارزشی مضاعف قائل شویم و قرارگاه جنگ روانی را با مرکزیت همه نخبگان دلسوز و کارآمد ایجاد نماییم. از دور زدن تحریم خجالت نکشیم و رودربایستی با اروپاییان را تمام کنیم. آن روز روز جشن ما خواهد بود.
• روزنامه رسالت سرمقالهای با تیتر پیامیکه باید به اروپا مخابره کنیم منتشر کرده که در ادامه میخوانید:
مقامات سه کشور آلمان، انگلیس و فرانسه، بازی خطرناک و مشترکی را با هدایت وزارت امور خارجه ایالات متحده آمریکا و شخص مایک پمپئو در مواجهه با فعالیتهای موشکی کشورمان آغاز کرده اند. روزنامه وال استریت ژورنال در یکی از گزارشهای اخیر خود در این خصوص مینویسد:"اتحادیه اروپا از طریق تدابیری جدید مانند اعمال فشار بر کشورهای غیر عضو جهت کاهش فروش «فناوریهای حساس» به ایران و سختگیرانهتر کردن شرایط صادرات به ایران به دنبال تحدید توان موشکی ایران است. انگلیس، فرانسه و آلمان به دنبال آن هستند تا کل اتحادیه اروپا را در خصوص اعمال محدودیتهای موشکی سنگین علیه ایران متقاعد نمایند. یکی از تدابیری که اروپاییها به دنبال آن هستند این است که از کشورهای آفریقایی و آسیایی بخواهند صادرات خود به ایران را متوقف کنند و یا مانع انتقال کالاهای حساس به ایران شوند. "واقعیت امر این است که واشنگتن و اتحادیه اروپا در صدد تلفیق دوگزاره ضد ایرانی خطرناک با یکدیگر هستند: یکی "برجام دفرمه شده" و دیگری" توان دفاعی محدود شده ایران"! آنها در صددندیکسال پس از خروج رسمی دولت ترامپ از برجام، پروسه علنی "اعمال تحریمهای موشکی" علیه ایران را با هدف مهار قدرت منطقهای و دفاعی کشورمان عملی سازند. بدون شک، در این برهه حساس و تعیین کننده، لازم است سیگنالها و پیامهای قاطعانهای از سوی جمهوری اسلامی ایران خطاب به طرف اروپایی ارسال شود. رصد بازی اتحادیه اروپا در زمین ایالات متحده آمریکا و دولت ترامپ، موضوعی است که باید به صورت جدی از سوی وزارت امور خارجه مدنظر قرار گیرد. بدیهی است که اصلیترین وظیفه دستگاه دیپلماسی و سیاست خارجی کشورمان در برهه فعلی، عدم اعتماد به اروپا و اتخاذ مواضع صریح و قاطعانه در قبال سه کشور آلمان، فرانسه و انگلیس میباشد. در صورتی که این بازخواست قاطعانه از سوی دستگاه سیاست خارجی کشورمان صورت نگیرد، شاهد رفتار وقیحانه تری از سوی تروئیکای اروپایی خواهیم بود. بدیهی است که در این معادله، پیش فرض ذهنی یا محاسباتی به نام "تفکیک بازی آمریکا و اروپا" نیز معنایی نخواهد داشت زیرا "بدعهدی آمریکا" و " دوگانگی اروپا" هر دو جزئی از پازل تقابل با جمهوری اسلامی ایران محسوب میشود. این پازل مشترک، از ابتدای حضور ترامپ در کاخ سفید بازتعریف شده و در حال حاضر نیز از سوی دشمنان غربی ملت ایران در حال اجراست. نکته دیگر اینکه لازم است دستگاه دیپلماسی "خطوط قرمز راهبردی" کشورمان را باید در برهه فعلی، به صورت مداوم به طرف مقابل (آمریکا و تروئیکای اروپایی) گوشزد نماید. عدم مذاکره بر سر توان موشکی و دفاعی ایران، عزم ایران بر تقویت توان منطقهای و دفاعی خود در برابر تهدیدات موجود، مخالفت مطلق با بازرسی از اماکن نظامی ایران توسط آژانس یا هر نهاد دیگر و. از جمله این موارد محسوب میشوند. بدیهی است که ایالات متحده آمریکا و تروئیکای اروپایی حق ورود به این مناطق ممنوعه استراتژیک و راهبردی کشورمان را نداشته و نخواهند داشت. در نهایت اینکه تقابل ایران و تروئیکای اروپایی بر سر توان موشکی کشورمان طی ماههای آتی وارد مراحل حساس و سرنوشت سازی خواهد شد. آنچه ما را در این نبرد پیروز خواهد کرد، اصرار بر خطوط قرمز استراتژیک و راهبردی کشورمان میباشد. خطوط قرمزی که اگر ذرهای از آنها عدول نماییم، تلاش آمریکا و اروپا برای محدود سازی و ایزوله کردن کشورمان در نظام بین الملل و خصوصا منطقه غرب آسیا بیشتر خواهد شد.
• روزنامه صبح نو جدیشدن استعمار مجازی سرمقاله با تیتر جدیشدن استعمار مجازی درج کرده که به این شرح است:
در دو هفته اخیر، در سه مرحله حریم خصوصی و آزادیهای مشروع مردم ایران در فضای مجازی نقض شده است؛ اولبار با بستهشدن صفحات متعلق به فرماندهان سپاه پاسداران، مرحله دوم با مداخله گوگل و اندروید در دستگاههای موبایل ایرانیان و حذف یک پیامرسان نیمهداخلی و سومینبار، انتشار یک عمل مجرمانه در سطح جنایتی علیه طلبه همدانی بهواسطه صفحهای اینستاگرامی و مسدودنشدن این صفحه تاکنون. در فقره دوم یک خبر جنجالی هم شنیده شد و آن هم اینکه در شرایطی که به پیامرسانهای داخلی وامهای حدود چند میلیاردی وعده داده و پرداخت شد، گفته شد رقمی چند صد میلیونی به پوستههای تلگرام کمک مالی شده است. اینکه دستگاه متولی فضای مجازی در ایران، نمیتواند مناسبات درستی برای تأمین منافع عمومی فراهم آورد، حداقل سابقهای ۱۰ ساله دارد و به موازات آن همواره بحث فراهمشدن زیرساخت داخلی لازم برای شبکه مطرح شده و هر چه به جلوتر آمدهایم، شبکه ملی اطلاعات از جانب دولت بهجای آنکه جدیتر گرفته شود، به کنار گذاشته شده است. حدود یکسال قبل هم بنا شد در تصمیمی ملی، موقعیت پیامرسانهای وابسته به نظام سلطه تضعیف شود که متاسفانه با گذشت یکسال، نهتنها چنین نشده، بلکه با حذف پوستهها و پیش از آن، پیامرسانهای داخلی، به نظر میرسد مسیر هموارتری برای خارجیها ایجاد شده؛ امری که بعضاً از آن به استعماری مجازی یاد میشود. این استعمار البته وخیمتر و زیرپوستیتر از همه موارد پیشین است و باید با اتخاذ تدابیر لازم، با آن مقابله کرد.