صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

وتوی حقوق بشر! / رسانه، آن ۳۷ نفر و قانون جنگل! / معنویت و اخلاق

۰۸ ارديبهشت ۱۳۹۸ - ۰۹:۱۸:۰۸
کد خبر: ۵۱۳۲۱۶
وتوی حقوق بشر!، رسانه، آن ۳۷ نفر و قانون جنگل!، معنویت و اخلاق، چرایی نبرد گلادیاتوری روی سکوها، فراخوان برای آینده ایران، مدعیان تو خالی و ... گزیده‌ای از سرمقاله‌ها و یادداشت‌های درج شده در روزنامه‌های امروز است.

به گزارش خبرنگار گروه فضای مجازی ، وتوی حقوق بشر!، رسانه، آن ۳۷ نفر و قانون جنگل!، معنویت و اخلاق، چرایی نبرد گلادیاتوری روی سکوها، فراخوان برای آینده ایران، مدعیان تو خالی و ... گزیده‌ای از سرمقاله‌ها و یادداشت‌های درج شده در روزنامه‌های امروز است که در ادامه می‌خوانید.

• روزنامه حمایت یادداشتی با تیتر وتوی حقوق بشر! منتشر کرد که به این شرح است:
دلار‌های نفتی عربستان نه‌تن‌ها چشم کلیدداران سابق و فعلی کاخ سفید را کور کرده و آن‌ها را نسبت به کشتار‌های داخلی و منطقه‌ای آل سعود بی‌تفاوت نموده است، بلکه حتی موجب شده تا نسبت به نقش عربستان علیه شهروندان آمریکایی هم سکوت اختیار کنند. به‌عنوان نمونه، گزارش ۲۸ صفحه‌ای کنگره آمریکا که در سال ۲۰۰۲ تهیه‌شده بود، از اسناد جدیدی در مورد نقش عربستان در حملات ۱۱ سپتامبر پرده برداشت، ولی به دستور جرج بوش پسر، محرمانه باقی ماند. اوباما هم در دور اول ریاست جمهوری خود قول داد که تمام جزییات این گزارش را فاش کند، درنتیجه، گروه موسوم به «هیئت خانواده‌های قربانیان و نجات‌یافتگان حملات ۱۱ سپتامبر و اتحاد برای تحقق عدالت علیه تروریسم» به همین قول اوباما استناد کرده و از او خواستند محتویات گزارش ۲۸ صفحه‌ای را فاش کند، اما او هم مثل سلفش و جانشینش برای تداوم دوشیدن سعودی‌ها از انتشار این مدارک خودداری کرد. به‌بیان‌دیگر، هر جا پای منافع مالی آمریکا در میان باشد، حاضرند که نه‌فقط حقوق بشر را در سراسر جهان، بلکه در داخل آمریکا هم به مسلخ ببرند و جان هزاران شهروند این کشور را به‌پای سعودی‌ها قربانی کنند. از سوی دیگر، به چند دلیل نباید فریب بیانیه‌های تکراری و محکومیت‌های بی‌خاصیت بین‌المللی علیه عربستان را خورد. اول اینکه، تأثیرگذاری آن‌ها به‌زحمت فراتر از همان محل صدورشان می‌رود و جز «نمایشی برای فریب»، نمی‌توان نامی بر آن نهاد. ثانیاً، مجامع به‌اصطلاح حقوق بشری و مدعیان غربی آن‌ها اگر در ادعای خود صادق هستند، باید اقدام عملی علیه مسئولین و دستگاه قضایی آل سعود را در دستور کار خود قرار دهند و آن‌ها را تحریم کنند. در موارد بسیاری دیده‌شده که اروپا و آمریکا حتی برای دستگیری و محاکمه یک متهم در کشوری دیگر، جار و جنجال و موج رسانه‌ای به راه انداخته‌اند، درحالی‌که در برابر سبعیت سعودی‌ها همواره منفعل بوده‌اند؛ لذا محکومیت بدون هزینه برای سعودی‌ها، بهترین تحفه و هدیه برای آن‌هاست که می‌تواند همچون مسکّن، افکار عمومی را آرام کند و عربستان را همچنان در حاشیه امن نگه دارد. ثالثاً، حتی اگر تحریمی هم علیه آل سعود وضع شود، با وتوی جهانی کاخ سفید مواجه می‌شود و عملاً بی‌اثر خواهد شد، همچنان که در مصوبات کنگره علیه ریاض، چنین روالی طی شد؛ و بالاخره اینکه بنای ظلم آل سعود که دستشان تا مرفق به خون بی‌گناهان آلوده است و روزانه صد‌ها نفر به‌وسیله این حکومت سفاک در یمن بر اثر بمباران و قحطی و در داخل به دلیل اعدام و شکنجه جان می‌سپارند، بسیار سست‌تر از آن است که به نظر می‌رسد و اذعان ترامپ به سقوط پدرجد تروریست‌ها طی دو هفته در صورت عدم‌حمایت از آن‌ها، ثابت می‌کند که حاکمان ریاض هیچ‌گاه به این اندازه به نابودی نزدیک نبوده‌اند.

• روزنامه کیهان یادداشتی با عنوان رسانه، آن ۳۷ نفر و قانون جنگل! درج کرده که در ادامه می خوانید:
قانون حاکم بر دنیا، قانون جنگل است. در چنین دنیایی هر کس قوی‌تر بود یا نه قوی نبود، اما پول داشت، با قدرت‌ها ارتباط داشت، برای قدرت‌ها نوکری کرد، برای ارتکاب هر جنایتی آزاد است! ولو بریدن سر ۳۷ انسان بی‌گناه، اعلام رسمی خبر آن و انتشار تصاویر بدن بدون سر و به صلیب کشیده شده آنها! قدرت‌ها که نویسندگان این قانون هستند انگار، دو جور قانون نوشته‌اند. بسته به اینکه چه کسی مرتکب جنایت می‌شود، یکی از این قانون‌ها به کار گرفته می‌شود. به این شکل که پس از وقوع اتفاق (اینجا قتل ۳۷ نفر) ابتدا نگاه می‌کنند، عامل جنایت کیست؟ بعد تصمیم می‌گیرند نوع قانون را انتخاب می‌کنند. اگر متهم متحدشان بود، با یک موضع شفاهی به غائله خاتمه می‌دهند. مگر ترامپ نگفت بن سلمان گاو شیرده اوست؟! اروپا هم همین‌طور است. به قرارداد‌های تجاری که با این گاو شیرده بسته نگاه می‌کند. مگر وزیر دفاع مستعفی انگلیس سال گذشته در جلسه پارلمان این کشور نگفت، از وضعیت حقوق بشر عربستان انتقاد نکنید، ما به پول این کشور نیاز داریم! حال تصورش را بکنید، در چنین دنیایی عده‌ای تازه یادشان می‌افتد، باید بر اساس قوانین و چارچوب‌هایی حرکت کرد که آن‌ها نوشته‌اند. اسم آن را هم گذاشته‌اند «عقلانیت» و «چارچوب‌های بین‌الملل». مخالفان را هم «بی‌سواد» می‌نامند. آیا دشمن با شنیدن چنین مواضعی، به ریش آن‌ها نمی‌خندد؟ البته اگر عوامل آن‌ها نباشند! پاسخ دیگر در «رسانه» است. رسانه قدرتمند است و می‌تواند جریان‌سازی کرده و رژیمی در مختصات سعودی را از تکرار چنین جنایاتی پشیمان کند. غرب با استفاده از همین ابزار قدرتمند است که، بزرگ‌ترین جنایت‌ها را مرتکب می‌شود، میلیون‌ها انسان را در یمن، سوریه، افغانستان به خاک و خون می‌کشند، اما طوری القاء می‌کند که انگار، این مردم و کودکان یمنی هستند که در حال کشتن نظامیان سعودی هستند! اگر لازم باشد علیه جنایتکار‌ها هم وارد شده پس از گرفتن حق حساب، با همین ابزار رسانه موضوع را فیصله می‌دهند. چه خوشمان بیاید چه نه، رسانه امروز در دست دشمن است. به وضعیت رسانه‌ها در داخل کشور دقت کنید که چگونه شبکه‌های اجتماعی خارجی در کشور جولان می‌دهند. چگونه از برخی تریبون‌ها همان صدای دشمن بیرون می‌آید. عده‌ای ساده‌لوح یا مغرض هم با حمله به رسانه‌های خودی یا به طرح‌های بومی‌سازی اینترنت و شبکه‌های پیام‌رسان داخلی، آب به آسیاب دشمن می‌ریزند. بگذریم. غرض اینکه در‌باره جنایت جدید سعودی‌ها از کشور‌های غربی و شرقی غیرمسلمان انتظاری نیست، اما از رسانه‌های داخلی چرا. واکنش رسانه‌های داخلی به چنین جنایتی «متناسب» نبود، همین‌طور واکنش مسئولین کشور.
• روزنامه اطلاعات یادداشتی با عنوان معنویت و اخلاق منتشر کرد که به این شرح است:
اینجا عرصه عمل است. بحران که فروکش کرد و خطر فوری که از سر مردم رفت می‌توان هزار گلایه مطرح کرد و برای پیشگیری، صد‌ها راه حل ارائه داد. فعلاً اخلاق و معنویت و خداترسی و انسانیت و نوعدوستی حکم می‌کند که هر فرد درحد وسع خود قدمی بردارد و کمکی بفرستد بخصوص حال که همه می‌دانیم جبران خسارات سیل به هزاران میلیارد تومان کمک محتاج است. جامعه ما بیش از هر چیز به این روحیه نیازمند است. معنویت و اخلاق. به عنوان حسن ختام بد نیست به یکی از توصیه‌های مهمی که در بیانیه گام دوم انقلاب آمده است توجه کنیم:توصیه دوم معنویت و اخلاق است. معنویت به معنی برجسته کردن ارزش‌های معنوی از قبیل: اخلاص، ایثار، توکل، ایمان در خود و در جامعه است و اخلاق به معنی رعایت فضیلت‌هایی، چون خیرخواهی، گذشت، کمک به نیازمند، راستگویی، شجاعت، تواضع، اعتماد به نفس و دیگر اخلاقیات نیکو است. معنویت و اخلاق جهت دهنده همه حرکت‌ها و فعالیت‌های فردی و اجتماعی و نیاز اصلی جامعه است. بودن آن‌ها محیط زندگی را حتی با کمبود‌های مادی، بهشت می‌سازد و نبودن آن حتی با برخورداری مادی جهنم می‌آفریند. شعور معنوی و اخلاق اجتماعی در جامعه هر چه بیشتر رشد کند برکات بیشتری به بار می‌آورد و این بی‌گمان محتاج جهاد و تلاش است و این جهاد و تلاش بدون همراهی حکومت‌ها توفیق چندانی نخواهد یافت. اخلاق و معنویّت البته با دستور و فرمان به دست نمی‌آید، پس حکومت‌ها نمی‌توانند آن را با قدرت قاهره ایجاد کنند، امّا اولاً خود باید منش و رفتار اخلاقی و معنوی داشته باشند و ثانیاً زمینه را برای رواج آن در جامعه فراهم کنند و به نهاد‌های اجتماعی در این راه میدان دهند و کمک برسانند و با کانون‌های ضد معنویّت و اخلاق به شیوه معقول بستیزند...

• روزنامه خراسان مطلبی با عنوان چرایی نبرد گلادیاتوری روی سکو‌ها را منتشر کرد که در ادامه می‌خوانید:
از آنجا که بدنه اصلی هواداران فوتبال در کشور ما نوجوانان و جوانانی هستند که اهل بزهکاری نیستند و ارتکاب خشونت در آن‌ها بر اساس اتفاقات لحظه‌ای و بدون سازمان دهی شکل می‌گیرد بنابراین پیشگیری و کنترل هم ساده‌تر خواهد بود. جوانی که در این شرایط اقتصادی از شهر دیگری برای تشویق تیمش به ورزشگاه می‌رود و گاهی یک شبانه روز از امکانات ساده محروم است و از طرفی مربی، بازیکن و رسانه‌های مجازی هواداری مدام از حساسیت بازی و ضرورت پیروزی و نبرد روی سکو‌ها با تشویق بیشتر برایش گفته اند پذیرش نتیجه نگرفتن تیم خودی و کری خوانی هوادار حریف را ندارد. نتیجه اش می‌شود فحاشی به بازیکن تیم خودی، داور و حتی در مورد هفته قبل بازی تراکتور، زدن سیلی به بازیکن بزرگی مثل مسعود شجاعی و در موارد اخیر هم سنگ پرانی هواداران دو تیم در بازی سپاهان و پرسپولیس. در کشور ما که داشتن یک رسانه مکتوب با چند هزار تیراژ کلی مجوز می‌خواهد کانال‌های تلگرامی و صفحه‌های هواداری تیم‌ها با مخاطب‌های میلیونی به هیچ وجه کنترل نمی‌شوند و از الفاظ رکیک در قبال تیم‌های حریف و هواداران شان استفاده می‌کنند. مربیان و مدیران و بازیکنان هم حین و بعد از بازی ترجیح می‌دهند با اعتراض به داور، درگیری با بازیکن حریف و متهم کردن دست‌های پشت پرده و... بابت نتایج شان فرافکنی کنند و با این اوصاف هواداری که مرتکب خشونت می‌شود خودش به نوعی معلول بستر‌های مختلفی است که منجر به رفتار او شده است. اما در نهایت همه رفتار اشتباه هواداران را می‌بینند که مثل گلادیاتور‌ها در نبرد مرگ و زندگی روی سکو به جان هم افتاده اند و از سیاست گذاران فرهنگی و اجتماعی، خانواده ها، رسانه‌ها به خصوص از نوع مجازی و باشگاه‌ها غافل هستند و بعد از یکی دو بیانیه و محرومیت ساده همه چیز تا اتفاقات تلخ بعدی به حال خودش رها می‌شود!

روزنامه فرهیختگان یادداشتی با تیتر تحصیلات تکمیلی در دنیا به کدام سمت می‌رود؟ درج کرده که  به این شرح است:
این روز‌ها دانشگاه‌ها در تکاپوی جذب دانشجوی مقطع دکتری هستند؛ از سوی دیگر انتخاب دانشگاه نیز دغدغه داوطلبان مقطع دکتری است. دانشجویان درنهایت کدام را انتخاب می‌کنند؟ دوره‌های روزانه، شبانه، پردیس پولی یا دانشگاه آزاد اسلامی؟ در این انتخاب چه ملاک‌هایی مورد توجه داوطلبان قرار می‌گیرد؟ از سوی دیگر یک سوال مهم افکارعمومی از دانشگاه‌ها این است که نقش جامعه آکادمیک کشور در برابر مسائل اصلی کشور چیست؟ چرا این بخش مهم از کشور در بحران‌هایی همچون سیل اخیر ساکت می‌ماند و در عرصه حاضر نیست؟ پایان‌نامه‌های ارشد و رساله‌های دکتری کدام گره را از مشکلات کشور گشوده‌اند و با وجود این، چه نیازی به آن‌ها احساس می‌شود که بی‌وقفه دانشگاه‌ها سعی در جذب دانشجو دارند؟ این‌ها در حالی است که بازوی اجرایی دولت در آموزش عالی (وزارت علوم) سیاست انقباضی در تحصیلات تکمیلی را دنبال می‌کند که به‌نوعی سیاست محدودیت‌زا در آموزش عالی کشور تعبیر شده است؛ اصلی‌ترین استدلال هم این است که دوره‌های دکتری بسیار زیاد و غیرهدفمند توسعه یافته و خیلی بیشتر از نیاز بازار کار است و بیش از ۱۰۰ هزار دانشجوی دکتری در کشور داریم که به این تعداد نیازی نیست. درواقع وزارت علوم با این استدلال که برای فارغ‌التحصیلان دانشگاهی کار نیست، تحصیلات تکمیلی را در تمام ابعاد محدود کرده است. این بخشی از حل مشکل اشتغال فارغ‌التحصیلان دانشگاهی و البته ساده‌ترین راه است، اما یگانه راه موجود نیست! در محافل آکادمیک کشور کمتر درباره شاخص رقابت‌پذیری استعداد (Global Talent Competitiveness Index GTCI) صحبت می‌شود؛ علاقه بیشتر به آن است که درباره شاخص «اچ» مقالات ISI بحث شود، اما شاخص یادشده از سال ۲۰۱۳ برای اندازه‌گیری توان کشور‌ها برای رقابت در زمینه استعداد برای دولت‌ها، کسب‌وکار‌ها و سازمان‌های غیرانتفاعی مورد توجه قرار گرفت که طبق آن کشور‌های جهان بر پایه توان‌شان در توسعه، جذب و نگهداری استعداد، رتبه‌بندی می‌شوند. این شاخص، کشور‌های جهان را در ۶ رتبه توانمندسازی (محیط و سیاست‌های یک کشور برای توانمندسازی در جذب، رشد و نگهداری استعدادها)، جذب (توانایی کشور‌ها در جذب استعدادها)، رشد (توانایی کشور‌ها در رشد استعدادها)، نگهداری (توانایی کشور‌ها در حفظ استعدادها)، مهارت‌های «ال. وی» (مهارت‌های شغلی و نیروی کار) و مهارت‌های «جی. کی» (مهارت‌های دانشی عمومی) مورد ارزیابی قرار می‌دهد. ایران در سال ۲۰۱۴ توانست جایگاه ۸۲ جهان و ۱۲ منطقه را کسب کند، اما این رتبه در سال ۲۰۱۹ به ۹۷ جهان کاهش یافته است. طبق این رتبه‌بندی، کشوری که در سنجه‌های گوناگون بتواند نمره بهتری کسب کند، در رتبه‌های بهتری قرار می‌گیرد. در ارزیابی این شاخص‌ها یک کمیت مهم نرخ درآمد ناخالص ملی (GDP) و هزینه‌کرد آن در آموزش کشور است. پیش‌تر در گزارشی در «فرهیختگان» (شماره ۲۷۴۵) نشان دادیم میان نرخ تولید ناخالص ملی با توسعه تحصیلات تکمیلی ارتباط مستقیمی برقرار و ارتباط آن با نرخ بیکاری معکوس است؛ به تعبیر دیگر، هرچه نرخ «جی. دی. پی» کشوری بالاتر باشد می‌توان به ثمربخش بودن توسعه تحصیلات تکمیلی امید داشت. در گزارش دیگری در «فرهیختگان» (شماره ۲۷۴۷) نشان دادیم کشورمان تقریبا به میزان استاندارد جهانی از تولید ناخالص ملی در آموزش (۳.۸ درصد از GDP) هزینه می‌کند، اما نرخ بسیار پایین درآمد تولید ناخالص ملی تفاوت‌های آشکاری میان کشورمان با سایر کشور‌های جهان و منطقه پدید آورده است. به این معنا که با اقتصاد ۴۰۰ میلیارد دلاری ایران شاید نیمی از دانشگاه‌ها نیز زیان‌بخش باشند، اما چرا کسی تلاش نمی‌کند به‌جای سیاست‌های محدودیت‌زا در آموزش عالی، اقتصاد کشور رونق یابد؟! با توصیف فوق به‌نظر می‌رسد عرصه سیاست‌ورزی در آموزش عالی جهان تغییر کرده است و پارامتر‌های جدیدی اثربخشی خود را اثبات کرده‌اند. در آینده دانشگاه‌هایی می‌توانند برنده گوی رقابت جذب دانشجو باشند که به این شاخص‌ها توجه کنند، با این حال می‌بینیم دانشگاه‌های مطرح کشور همچنان با پیشنهاد‌های دم‌دستی (وعده خوابگاه، کارت هدیه‌های چند میلیونی، لپ‌تاپ و...) سعی در جذب دانشجو دارند! همان‌طور که گفته شد یکی از شاخص‌های مهم جهانی رقابت‌پذیری استعداد، مهارت‌های شغلی و مهارت‌های دانشی عمومی است که این شاخص‌ها به مراکز آموزش عالی کشور‌ها مربوط می‌شوند. امتیاز کشورمان در این سنجه‌ها در سال ۲۰۱۷ به ترتیب ۳۰.۷۲ (رتبه جهانی ۷۸) و ۱۷.۷۶ (رتبه جهانی ۵۵) بوده است که امتیاز پایینی محسوب می‌شود؛ بنابراین می‌توان پیش‌بینی کرد دانشگاهی که بتواند در این عرصه‌ها (دانش عمومی و نیروی ماهر کار) پیشقدم باشد می‌تواند در جذب و پرورش استعداد‌ها موفق عمل کند. مسئولان دانشگاه آزاد اسلامی ادعا می‌کنند با در نظر گرفتن چنین پیوست‌هایی می‌توانند انتخاب اول داوطلبان در سال‌های نه‌چندان دور باشند و طرح‌هایی همچون دانشگاه جوار صنعت و طرح پایش درواقع مقدمه چنین دانشگاهی است. «فرهیختگان» نیز در این ایام که پروسه جذب دانشجوی مقطع دکتری است این آمادگی را دارد که در این زمینه به‌عنوان تریبون جامعه دانشگاهی کشور و انعکاس‌دهنده نظرات آنان باشد.
• روزنامه رسالت سرمقاله‌ای با عنوان احقاف را منتشر کرده که در ادامه می‌خوانید:
امروز برای نیرو‌های پیشرو و پیشگام و پیش‌رونده انقلاب هیچ تردیدی وجود ندارد که ما کجا بودیم و الان کجا هستیم و کجا می‌خواهیم برویم و از همه مهم‌تر با گسترش نفوذ ایران در خارج از مرز‌های کشور با چه کسانی باید برویم. ایرانیان با راهبرد بیانیه گام دوم رهبری در مسیر همگرایی و هم افزایی و تشخیص درست اولویت‌ها و انتخاب دقیق مسیر‌های توسعه و پیشرفت قرار دارند آمریکایی‌ها بدترین زمان را برای فشار‌های حداکثری خود انتخاب کرده‌اند، چون این فشار‌ها سرعت ایرانیان را برای حرکت به سوی آرمان‌ها و اهداف خود شتاب می‌بخشد. ملتی که بر قله استقلال، آزادی و شرف و غیرت دینی تکیه زده است خوب می‌داند برای دور زدن تهدید‌ها و تحریم‌ها چه کند. ترامپ و دار و دسته تروریست‌ها، فکر می‌کنند فشار حداکثری به ایران باعث آشوب و اعتراضات خیابانی، دو قطبی شدن در درون حاکمیت و تضعیف نظام اقتصادی می‌شود. ارزیابی نهاد‌های اطلاعاتی و عملیاتی آن‌ها نشان می‌دهد که چنین اتفاقی هرگز رخ نخواهد داد. محصول این فشار‌ها اتحاد و انسجام اسلامی در داخل و قرار گرفتن همه قدرت ملی در پشت سپاه به عنوان جلودار مقابله با توطئه‌های نرم و سخت آمریکا شده است. آمریکا در امر اجماع جهانی علیه ایران شکست سختی خورده است حتی نتوانسته شرکای سنتی خود را به این کار ترغیب کند. ایران با همکاری متحدین راهبردی خود مثل روسیه، چین، هند و ترکیه به راحتی می‌تواند تهدید‌ها و تحریم‌های آمریکا را به سخره بگیرد البته این به قدرت دیپلماسی خارجی دولت بستگی دارد. نقض عهد و بدعهدی آمریکایی‌ها در برجام تیر خلاص به هرگونه رابطه و امکان مذاکره با آن‌ها زده است. در این دولت محال است گفتگو با دشمن صورت بگیرد در دولت‌های بعدی هم اصلاً چنین امکانی وجود ندارد. آمریکایی‌ها در اعلام سپاه در فهرست تروریسم، تلاش برای به صفر رساندن فروش نفت ایران، با دم شیر بازی می‌کند. رهبر انقلاب در دیدار کارگران فرمودند؛ توطئه آمریکا در قضیه نفت بی‌پاسخ نمی‌ماند. پیش از آن هم رئیس‌جمهور در مورد به صفر رساندن فروش نفت ایران گفته بود اگر روزی ایران نتواند نفت بفروشد هیچ کشوری در منطقه هم نفت نخواهد فروخت. این تهدید بزرگ از زبان کسی است که آمریکایی‌ها او را یک مسئول میانه‌رو در ایران می‌شناسند. مفهوم این تهدید فقط بستن تنگه‌هرمز یا باب المندب نیست. فراتر از این حرف‌هاست که در خیال آمریکایی‌ها هم نمی‌گنجد. آمریکایی‌ها طی چهل سال گذشته توسط روسای جمهور جنگ‌طلب اداره می‌شده است، اما دوران ترامپ به دلیل پوکی استخوان فقرات قدرت‌سیاسی و نظامی آمریکا وضع جنگ‌طلبی متفاوت است. اصولاً ترامپ با شعار ضد جنگ و تخطئه مواضع روسای پیشین آمریکا مبنی بر جنگ‌طلبی در عراق و افغانستان از مردم رای گرفته است. ترامپ به‌زودی خواهد فهمید که با گربه‌رقصانی و دیوانه‌بازی کار به جایی نمی‌برد ممکن است در پایگاه‌های آمریکا در اطراف ایران به‌ویژه در خلیج‌فارس و دریای عمان اتفاقی از جنس حادثه طبس برای آمریکایی‌ها بیفتد یا رویدادی که رئیس‌جمهور ما در مورد مقابله با آمریکا در خصوص به صفر رساندن نفت، وعده آن را داده‌اند. در هر دو صورت ترامپ هزینه‌ای هنگفت را خواهد پرداخت و درآمد‌های این دوران برای پاسخگویی به مطالبات اقتصادی مردم آمریکا را باید به تاراج بدهد. آن روز خیلی دور نیست. هیچ قدرتی در جهان قادر نیست جلوی اراده خداوند برای مجازات ظالمین و کفار را بگیرد. مردم ایران مأمور به اجرا و تحقیق این اراده الهی هستند. ترامپ به مانند کارتر رئیس‌جمهور یک دوره‌ای آمریکا خواهد بود.

• روزنامه دنیای اقتصاد سرمقاله با عنوان فراخوان برای آینده ایران درج کرده که به این شرح است:
بیش از پنج دهه است که اقتصاد ایران به جز در مقاطع بسیار کوتاه یکی، دو ساله، گرفتار تورم مزمن دو رقمی و به شدت پر نوسان است. امروزه اکثر قریب به اتفاق اقتصاددانان از نحله‌های فکری متفاوت معتقدند تورم پدیده‌ای پولی است و تنها با سیاست‌های پولی و مالی منضبط می‌توان به مصاف آن رفت. اما هر بار که فشار تورمی در کشور ما صدای اعتراض توده‌های مردم را درآورده، مسوولان ذی‌ربط دولتی به جای سیاست‌گذاری درست در این خصوص به کنترل قیمت‌ها در بازار روی آورده‌اند و عوامانه تورم را گرانفروشی معرفی کرده و سرکوب بازار را در پیش گرفته‌اند. البته این روش هیچ نتیجه‌ای برای کاهش تورم نداده است. درحالی‌که در اکثر کشور‌های جهان مساله تورم دو رقمی کم و بیش حل شده، چرا این چرخه معیوب بیش از ۵۰ سال است در کشور ما تکرار می‌شود و مجموعه تصمیم‌گیران اقتصادی تن به نظرات کارشناسی نمی‌دهند؟ چهار دهه است که تلاطم نرخ ارز به‌طور ادواری اقتصاد ایران را دچار التهاب و بحران می‌کند، اما هنوز هیچ راه‌حل کارشناسی در دستور کار تصمیم‌گیران اقتصادی ما قرار نگرفته است. نیازی به دانش اقتصادی عمیق برای فهمیدن این موضوع نیست که وقتی قدرت خرید پول ملی به علت تورم کاهش پیدا می‌کند ارزش برابری آن در برابر ارز‌های خارجی که قدرت خریدشان کم و بیش حفظ شده است کاهش می‌یابد. چرا دولتمردان این حکم روشن را نمی‌پذیرند و درصدد بر‌می‌آیند با اعلام دستوری نرخ ارز به زعم خود از ارزش پول ملی در برابر ارز‌های خارجی حفاظت کنند؟ البته این گونه نرخ‌های دستوری نتیجه‌ای جز اتلاف منابع، ایجاد رانت و فساد به همراه نمی‌آورد. طرفه اینکه برخی مسوولان با گذشت زمان و مشاهده نتایج فاجعه‌بار نهایتا به این واقعیت اذعان می‌کنند. دولتمردانی که به‌رغم تجربه‌های گذشته این گونه تصمیمات نابخردانه را می‌گیرند به راستی در باره منافع ملی چگونه می‌اندیشند؟ چهار دهه شعار‌های خودکفایی اقتصادی به نتیجه مشخصی نرسیده، اما هزینه‌های زیادی روی دست کشور گذاشته است. کشت بی‌رویه محصولات کشاورزی به‌ویژه گندم، با تکیه بر یارانه‌های دولتی بی‌حساب و کتاب، ذخایر ذی‌قیمت سفره‌های آب زیرزمینی را نابود کرده است. حمایت‌های بی‌دریغ از صنعت خودرو چه نتیجه‌ای به جز استثمار بی‌رحمانه مصرف‌کنندگان داشته است؟ آیا صنعت خودروی ایران واقعا خودکفا است و حرفی برای گفتن در سطح جهانی دارد؟ آیا وقت آن نرسیده که درباره این شعار‌های کلی باز اندیشی شود؟ پاسخ مسوولانه به این پرسش‌ها و پرسش‌های مشابه برای آینده اقتصاد ایران حیاتی است.

• روزنامه سیاست روز سرمقاله‌ای با تیتر مدعیان توخالی منتشر کرد که در ادامه گزیده‌ای از آن را می‌خوانید:
جهانیان اذعان دارند که امارات و عربستان با نسخه آمریکا، محور تروریسم پروری در منطقه هستند که نمود آن را در عراق و سوریه و حتی در اروپا و آمریکا می‌توان مشاهده کرد. تروریسم‌پروری این کشور‌ها دوری بسیاری از کشور‌ها از روابط با آمریکا به همراه داشته و پذیرنده روابط با کشور‌هایی که تهدید امنیت جهان هستند نخواهند بود. نمود این تروریسم دولتی امارات و عربستان در یمن است که میلیون‌ها انسان بی‌گناه را به کام مرگ برده‌اند. نکته بسیار مهم آنکه امارات و عربستان در جمع مهره‌های آمریکا هستند که عملا استقلال رفتار ندارند. کشور‌هایی که امروز با آمریکا علیه ایران اقدام می‌کنند قطعا فردا روزی اگر آمریکا به دنبال تحریم یکی از خریداران نفت از این کشور‌ها باشد، با آن همراهی می‌کنند. بر این اساس امارات و عربستان هرگز نمی‌توانند شرکای نفتی قابل اعتمادی باشند حال آنکه مصرف کنندگان بزرگ نفت نظیر چین، هند، ژاپن، کره و... به دنبال منابعی قابل اعتماد هستند که هم استقلال سیاسی داشته باشد و هم امنیت پایدار برای آن‌ها وجود داشته باشد. جمهوری اسلامی‌ایران به عنوان محور ثبات و استقلال در منطقه از این مولفه‌ها برخوردار است و این شاخصه وجه تمایز آن با کشور‌هایی همچون امارات و عربستان است. مسلما هیچ کشوری حاضر نیست برای بلندمدت تامین نیاز‌های انرژی خود را به کشور‌هایی واگذار کند که مطیع آمریکا هستند آن هم آمریکایی که به هیچ کدام از تعهدات بین‌المللی وحتی دوجانبه و چندجانبه خود پایبند نبوده و نشان داده است که هرگز قابل اعتماد نخواهد بود. با توجه به آنچه ذکر شد به صراحت می‌توان گفت که ادعا‌های امارات و عربستان صرفا ادعا‌هایی پوشالی و غیرعملی است که صرفا برای رضایت آمریکا و ایجاد جو روانی در داخل ایران و البته کاسب‌کاری از افزایش بهای نفت صورت گرفته و هیچ پشتوانه‌ای برای آن وجود ندارد. آن‌ها مدعیان توخالی هستند که صرفا فریاد‌های بلند دارند در حالی که در عمل توان اجرای هیچ کدام از وعده‌های خود را ندارند و جهان نیز اعتمادی به آن‌ها ندارد و پذیرنده ریختن تخم مرغ‌های خود در سبد ادعا‌هایی آن‌ها نخواهد بود و همچنان ایران را قابل اعتمادترین و مناسب‌ترین منبع تامین انرژی خود می‌داند.


• روزنامه ایران یادداشتی با تیتر زندگی کارگری، امروز – فردا را درج کرده که به این شرح است:
در حال حاضر شرایط به گونه‌ای است که به‌رغم برخی فشار‌ها بر تولید به هرحال صاحبان تولید و یا خدمات از جمله تولید کننده‌های کالا‌های صنعتی، خدمات و حتی کشاورزی بر اثر افزایش قیمت کالا و خدمات، بعضاً وضعیت مناسب‌تری پیدا کرده‌اند. در این میان، این مزدبگیران ثابت کارگری هستند که قربانیان چنین شرایطی خواهند بود. باید به این نکته توجه داشت که حتی در میان حقوق بگیران اداری، فرصت کار دوم و یا گونه‌ای از ترمیم‌ها که در پرداخت‌های غیرشفاف اداری اعمال می‌شود به نحوی کمبود‌ها جبران می‌شود، اما این مزدبگیران کارگری هستند که به رغم آنکه روزانه حدود ده الی دوازده ساعت کار می‌کنند وضعیت نامناسب و سختی را به لحاظ معیشتی تحمل می‌کنند۴_ بیشترین خسارت در مقابل رئیس‌جمهور نامتعادل امریکا (ترامپ) متوجه جامعه کارگری ایران است. امکان از دست رفتن مشاغل و مواجهه با بیکاری در برخی از صنایع و خدمات کاملاً قابل تصور است که بر وضع بغرنج کارگری خواهد افزود. من تصور می‌کنم در شرایط امروز باید چاره‌اندیشی‌هایی صورت گیرد که در این مجال به تعدادی از آن‌ها اشاره می‌کنم:
۱. ما به‌طور جدی باید تشکل پذیری را افزایش دهیم. همچنین کارگران باید نقش پررنگ‌تری در سیاست‌گذاری‌ها ایفا کنند. از سوی دیگر سیاست‌گذاران وظیفه دارند نظام تأمین اجتماعی را گسترش دهند. به نظر من مهم‌ترین کار دولت در شرایط کنونی تقویت تأمین اجتماعی است تا بتوان به این وسیله بتوان ریسک زندگی کارگری را کاهش داد.
۲. از دیگر راهکار‌های شایان توجه تغییر جهت بیمه بیکاری است. بر این اساس نباید منتظر تعطیل شدن کارخانه‌ها و کارگاه‌ها و بعد، حمایت مالی یکی - دوساله از کارگران باشیم. به نظر می‌رسد راهکار اصولی و منطقی برای این امر، تخصیص منابع به نحوی است که با اختصاص یارانه دستمزد تلاش شود تا کارگران در این صنایع حفظ شوند. از سویی، افزایش دستمزد می‌تواند منجر به پائین آمدن قدرت بنگاه‌های کوچک و ریزش نیرو شود که برای مقابله با این امر می‌توان با اتخاذ سیاست توزیع کارت الکترونیک تا حدی وضعیت معیشتی کارگران را با بالا بردن قدرت خرید - کالا‌های ایرانی- بهبود بخشید.
۳. گفتگو‌های دو جانبه اتحادیه‌ها و صنایع و صنوف مختلف با هم و گفتمان‌های سه جانبه کارگری، کارفرمایی و دولت باید گسترش یابد تا در دوران تحریم بتوان با اتخاذ ترتیبی درست، به امنیت شغلی کارگران افزود و از بیکاری‌های احتمالی پیشگیری کرد.
۴. از مهم‌ترین و اصولی‌ترین راهکارها، می‌توان به لزوم تغییر نگرش به سرمایه‌گذاری و توسعه اشاره کرد. شواهد حاکی از آن است که با وجود تحریم‌ها، سرمایه‌گذاری برای صنایع بزرگ دشوار است بنابراین باید طبق آنچه من آن را «توسعه اشتغال فقرزدا» می‌نامم به سمت اشتغال خرد برویم. در حقیقت ما به نوعی «پارادایم شیفت توسعه» نیاز داریم. در این صورت، کارگران بالقوه، امکان شغل بیشتری خواهند یافت و در صورت ریزش نیرو، امکان جابه‌جایی شغل بیشتر است.
۵. و کلام آخر اینکه موضوع مهمی که از هم‌اکنون باید به آن بیندیشیم – وشاید مقداری تأخیر نیز در ورود به این موضوع داریم - بحث آینده کار در ایران است. نیرو‌های کار که در آینده به عنوان کارگر جدید وارد بازار می‌شوند با تیپولوژی سنتی کارگران کلاسیک تفاوت فاحش دارند. این کارگران جدید، دیگر عمدتاً مهاجرین روستایی کم سواد نیستند بلکه نیرو‌های تحصیلکرده دانشگاهی هستند که شغل‌های متناسب خود را طلب می‌کنند و انتظار بالاتری از سطح زندگی را در ذهن خود متصور هستند. به نظر می‌رسد ساماندهی اقتصادی ما به گونه‌ای نبوده که شغل‌های متناسب با تحصیلات این افراد را تأمین کند بنابراین قابل پیش‌بینی است که این امر محقق نخواهد شد. بحثی که تحت عنوان پارادایم شیفت اشتغال در بند قبل مطرح کردم با این بحث به نوعی مرتبط است؛ بنابراین گسترش مشاغل در حوزه خدمات مولد مانند فناوری‌های اطلاعات، گردشگری و... می‌تواند راه برون رفت این شرایط در دوران تحریم باشد.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *