پلدختر شهری که در آن عشق موج میزند
به گزارش خبرنگار اعزامی از مناطق سیل زده پل دختر، آخرین روزهای نوروز امسال بود که پلدختر و معمولان و برخی دیگر از مناطق استان لرستان شاهد حادثهای هولناک بودند. سیل آن هم سیلی ویرانگر. سیل آمد همه چیز را خراب کرد، اما این روزها بیشتر از سیل جوانمردی، از جان گذشتگی و وفاقی است که بین مردمی که از دور ونزدیک خود را به مناطق حادثه دیده رسانده اند جاری است و به چشم میآید.
دوازدهم فروردین ماه امسال بود که خبر سیل ویرانگر در شهر پلدختر و معمولان غصه را روی دل همه مردم ایران نشاند. از همان ساعتهای اولیه که سیل آمد و همه چیز را با خود برد این گروههای جهادی و مردمی بودند که از اقصی نقاط کشور خود را به مردم حادثه دیده رساندند. نیروهایی که در بین آنها سپاه پاسداران، بسیج، طلاب و مردم عادی حضور داشتند. گروههایی که این روزها اگر آنها را ببینید لباس رزمشان بارانیهایی گلی است، چکمههایی است که در گل فرو رفته و بیلهایی است که در دستشان است. مردمی که میروند تا خود را به محلههای حادثه دیده برسانند محلههایی که این روزها دیگر مانند قبل زندگی در آن جاری نیست. درست مثل منطقهای به نام سازمانی در پلدختر.
ساعت ۸ صبح مکان محله سازمانی پلدختر
از ساعتهای اولیه روز اگر گذرتان به این محله بیفتد گروههای زیادی را میبینید که سخت مشغول کار هستند، پیر و جوان و بزرگ و کوچک از همه قشری هستند بسیجی، سپاهی، ارتشی، طلبه، دانشجو، کاسب یکی از همین جهادگران پیرمردی است که از چند روز پیش با خودروی پیکانش تک و تنها خودش را به پلدختر رسانده. پیرمرد میگوید وقتی در تلویزیون دیدم سیل چه بر سر مردم پلدختر آورده است دلم طاقت نیاورد ماشین را روشن کردم و با خودم گفتم الهی به امید تو میروم تا شاید بتوانم اندکی از رنج و درد این مردم را کم کنم.
در یکی از کوچههای محله سازمانی چند پسر جوان در حال بیرون آوردن فرشی هستند که در گل فرورفته یکی از آنها طلبه جوانی است که دو روز پیش با دوستانش از تهران راهی پلدختر شده، طلبه جوان میگوید این حضور ما کوچکترین قدمی است که میتوانیم برای هموطنانمان برداریم امروز مردم پلدختر به حضورما در کنار خود احتیاج دارند.
از دو روز پیش تا به حال با کمک خدا و دوستانم توانستیم بیش از ده خانه را که پر از گل و لای شده بودند پاکسازی کنیم. خانههایی که یک روز در آن پر از شور و نشاط زندگی بود. ما مطمئن هستیم که با کمک همه بچههای جهادگر دوباره زندگی به این محله باز میگردد.
حرفهای طلبه جوان که تمام میشود نگاهم به زن میانسالی میافتد که در گوشه یکی از اتاقها ایستاده و با نگاهی پر از افسوس به وسایل آشپزخانه اش که در گل فرو رفته است نگاه میکند از او میپرسم که حال و روز این روزهایتان چطور است؟ زن میانسال لبخند تلخی روی لبانش مینشنید میگوید حادثه است کاری از دستمان بر نمیآید به جز اینکه شکر خدا کنیم. همه زندگیام در گل فرو رفته امروز وقتی قدم به داخل خانهام گذاشتم باورم نمیشد که این خانه همان خانهای است که تا چندی پیش در آن زندگی میکردم هیچ وسیلهای برایمان باقی نمانده، اما اینکه در حال حاضر وسیلهای نداریم و خانه و زندگیمان را سیل از بین برده قابل تحمل است چرا که وقتی میبینم جوانهای کشورمان که همه آنها مثل پسر جوان خودم هستند از گوشه و کنار کشور به فریادمان رسیدند خوشحالم.
از همان فردای روز حادثه این گروههای جهادی بودند که از راه رسیدند و همه گل و لایی را که سقف خانه ام را پر کرده بودند بیرون کشیدند. زن میانسال با دست تلویزیون خانهاش را که از بین رفته است نشان میدهد و میگوید این ضرر مالی ما هر چند خیلی برایمان گران تمام شد، اما فراموش میشود که چه بر سر وسایلمان آمده است، اما این تلاشی که گروههای جهادی در این چند روز انجام دادند هیچ وقت از ذهنمان پاک نمیشود.
حرفهایم که با زن میانسال تمام میشود از خانهاش خارج میشوم چند کوچه بالاتر با پسر نوجوانی به نام احمدرضا آشنا میشوم.
احمدرضا ماجرایی عجیب برای بازگو کردن از روزی که سیل آنها را محاصره کرده بود دارد. او میگوید سیل که آمد شدتش به حدی زیادی بود که خانه امان را تکان میداد فکر میکردیم هر لحظه ممکن است خانهامان خراب شود و ما جانمان را از دست بدهیم. خدا ما را خیلی دوست که از آن ماجرا جان سالم به در بردیم. تقریبا ۲۲ ساعت بالای پشت بام خانهامان گرفتار بودیم تا اینکه با کمتر شدن سیل نیروهای امدادی از راه رسیدند و ما را که ۲۲ ساعت در پشت بام گرفتار شده بودیم را نجات دادند.
اما ماجرای احمد رضا به اینجا ختم نمیشود او زمانی که در سیلاب با چهار نفر دیگر از اعضای خانواده اش گرفتار شده بود با تلفن همراهش چند فیلم از وقوع سیل گرفت. فیلمهایی که بسیار پربازدید بود و حتی خود این پسر نوجوان هم فکرش را نمیکرد این فیلمهای که تهیه کرده دست به دست در فضای مجازی بین کاربران منتشر شود و حکایتی هولناک از سیل پلدختر به شمار آید.
دو کوچه بالاتر از خانه احمدرضا گروهی دیگر از بچههای جهادی مشغول بیرون آوردن گل و لای از پارکینگ یک خانه هستند. رئیس آنها مرد میانسال است به نام حاج مرتضی.
لبخند به لب دارد و با اینکه چهارروز است که از تهران با سی نفر از رفقایش به پلدختر آمده اند و ۲۴ ساعته مشغول پاکسازی هستند خستگی در آن نشان داده نمیشود.
حاج مرتضی که آدم شوخ طبعی است حرفهایش را اینطور آغاز میکند ترامپ دیوانه گفته که ما بر وبچههای سپاه تروریست هستیم او درست میگوید ما تروریست هستیم و همه این بچهها با بیلهایی که در دستشان است آمده اندو قصد دارند اینجا درست در وسط سیل دست به ترور بزنند. ترامپ اشتباه میکند ما هشتاد میلیون ایرانی همه سپاهی هستیم ما عاشق این خاک، رهبر و نظام اسلامی هستیم. در میان گفتگو با حاج مرتضی صدای لودرها و بولدوزرها است که به گوش میرسد. در همین لحظه یک خودروی تویوتا که وقتی به آن نگاه میکنید ناخودآگاه به یاد دوران دفاع مقدس میافتید متوقف میشود. یک طلبه جوان با عمامه مشکی که بیانگر آن است از سادات است و چند جوان دیگر پشت تویوتا ایستاده اند مردم محله با دیدن آنها به سمتشان میروند. نان، پوشک و کنسرو برای مردم آورده اند. حتی برای یک لحظه هم خنده از روی لبان آنها محو نمیشود و خستگی در مقابل آنها کم آورده.
دیگر نزدیک ظهر است کم کم بچههای جهادی که از اوایل روز سخت مشغول کار هستند دست از کار میکشند تا خود را برای استراحت ظهر، خواندن نماز و خوردن غذا آماده کنند. اینجا در پلدختر موکبهای زیادی برپا شده است موکبهایی که موقع ظهر بین مردم و جهادگران غذا پخش میکنند، چایی میدهند آب میدهند و خدمت میکنند. اینجا در پلدختر کارواشهای رایگان راه افتاده است. خودروهایی را که سیل آنها را گل آلود کرده است میشویند و تمیز میکنند. رضا پسر جوانی است که در یکی از این کارواشها مشغول شستن یک خودروی پراید است. وقتی از رضا درباره کارش میپرسم میگوید خیلی از خودروها در حادثه سیل از بین رفتند و تبدیل به مشتی آهن پاره شدهاند. مابقی خودروها که سالم ماندهاند در گل فرو رفتهاند. آنها را میشوییم به امید اینکه یک روز دوباره شهرمان پلدختر همانند قبل زیبا شود.
رضا ادامه میدهد، ما مردم پلدختر از نیروهای امدادی و جهادی تشکر میکنیم آنها به معنای واقعی به فریادمان رسیدند. حالا پس از گذشت ده روز از ماجرای سیل خوشبختانه مشکل آب و غذا و پوشاک نداریم، اما هنوز بسیاری از مردمی که خانههایشان در سیل از بین رفته است وتخریب شده نگرانند که چه آیندهای برای بازسازی خانههایشان در انتظارشان است.
کم کم به وقت اذان ظهر میرسیم حالا وقت آن رسیده است که نیروهای جهادی چند ساعتی را خستگی در کنند تا بعد از ظهر دوباره با حضور در مناطق حادثه دیده کمک کردن به هموطنانشان را از سر بگیرند. اینجا پلدختر است شهری که درآن عشق، مردانگی و از خود گذشتگی موج میزند.
گزارش از جعفر پاکزاد