خاطرات سربازی و کودکی شهید طاهرنژاد شیرینترین بخش «آخرین باری که زود رسید» است/این کتاب صد در صد مستند است
میزان-پیشنهاد نگارش این کتاب چطور مطرح شد؟
پیشنهاد از سوی انتشارات روایت فتح مطرح شد و مصاحبههایی در اختیارم قرار گرفت و بعد طبق آن داستان زندگی شهید حسن طاهرنژاد روایت شد.
همیشه در این پروسه سعی میشود که داستان به شکل شیرین و جذابی مطرح شود تا یک مستند خشک.
میزان-کتاب «آخرین باری که زود رسید» از زبان چه کسی به زندگی شهید حسن طاهرنژاد میپردازد؟
این کتاب از سری مجموعههای «از چشمها» است که انتشارات روایت فتح پایهگذاری کرده است. سبک کتابهایی که در قالب این مجموعه منتشر میشود خیلی زیباست، چون شخصیت شهید از دریچه چشمهای مختلف، مثل همرزم، دوست، خواهر یا همسر دیده میشود و ممکن است یک بخش از زندگی این فرد را شامل شود.
بر این اساس کتاب، شکل متنوعتر و جذابتری پیدا میکند، چون با پایان هر بخش منتظر روایت ماجرایی دیگر از نگاه شخصی دیگر هستیم و همین امر آن را از روایت طولانی خارج میکند.
میزان-این کتاب چه زبان و نثری دارد؟
زبان کتاب اول شخص است که زبان پرحستر، شیرینتر و جذابتر برای نوشتن و خواندن محسوب میشود، برای مثال همسر شهید از زبان خود و دوست شهید از زبان خود زندگی شهید را تشریح میکنند.
میزان-چقدر از این کتاب مستند است؟
اتفاقاتی که در کتاب آمده است صد در صد مستند است و صرفا غیرواقعی بودن به تصویرسازی جزئی از سوی نویسنده محدود میشود.
این کتاب تقریبا صد در صد مستند است، ولی به حالت روایی در آمده است.
میزان-این کتاب چه ویژگی دارد؟ از چه تکنیکی برای خواندنی و قابل فهم شدن کتاب استفاده کردید؟
در اول هر بخش سعی کردم از چشم کسی که با وی مصاحبه شده یک پاراگراف حسی بنویسم. این سبک را خودم خیلی دوست دارم و بر همین اساس کتاب برداشت من از مصاحبهها بوده مثلا از چشم دوست شهید، محسن داوودی که بعدها داماد این خانواده هم میشود گفته میشود:
دلم برایت تنگ میشود حسن، حتی برای تکه کلامت که از سر شوخی و محبت میگفتی، نکبت، دلم میخواهد دوباره ترک موتورت بنشینم، ویراج بدهی توی شهر و من داد بزنم که بابا یواشتر مگه داری سر میبری و تو بگویی نه. یادت باشه ما نباید اینطوری بمیریم، حیفه اینطوری بمیریم و من آخرش هم نفهمم تو از کجا این همه مطمئن بودی که قرار است حتما شهید بشوی و دل من یک عمر تنگت بماند.
میزان-جالبترین بخش این کتاب چیست؟
قسمتی که شهید حسن طاهرنژاد مشغول به خدمت سربازی بوده و البته دوره کودکیاش جالبترین قسمتهای کتاب هستند. وی در دوره سربازی با یک سرهنگ پادگان درگیر میشود و همین اتفاقات باعث شیرینتر شدن قصه میشود. وی معتقد بوده که سرهنگ که به کج کلاه خان شهرت داشته، در حال بیگاری کشیدن از سربازان است بنابراین به وی اشتباهش را گوشزد میکند و همین امر موجب توبیخد شدن در پادگان و وقوع یکسری اتفاقات جالب میشود.