صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

سرخپوست رستگاری سینما از کلیشه های سینمای اجتماعی

۲۲ بهمن ۱۳۹۷ - ۱۶:۰۰:۰۱
کد خبر: ۴۹۲۹۳۷
سرخپوست یکی از منحصر به فرد ترین آثار سینمای ایران است. سرخپوست از ابتدا تا انتها به دفعات مخاطبش را غافل گیر می کند. با اولین سکانس فیلم، اولین غافلگیری رخ می دهد. ز

سرخپوست یکی از منحصر به فرد ترین آثار سینمای ایران است. سرخپوست از ابتدا تا انتها به دفعات مخاطبش را غافل گیر می کند. با اولین سکانس فیلم، اولین غافلگیری رخ می دهد. زندانی در یک گوشه دور افتاده کشور، که به کمک طراحی صحنه عالی محسن نصراللهی، تصویربرداری درخشان هومن بهمنش و کارگردانی ظریف نیما جاویدی، تماشاچی را از صندلی سینما جدا کرده و به درون فضای فیلم پرتاب می کند. لوکیشن زندان در سرخپوست به فضا تبدیل شده و در خدمت محتوا، فیلمنامه و شخصیت پردازی آن قرار می گیرد. سرگرد نعمت جاهد به بهانه پیدا کردن یک زندانی فراری در این مارپیچ هزارتو به کنکاش می پردازد و به موازات پیشرفت قصه در پیرنگ بیرونی، شخصیت نعمت جاهد نیز در پیرنگ درونی، در هزارتوی درونش واکاوی شده و لایه های جدیدی از او کشف می شود که هم مخاطب و هم شخصیت را دچار کاتارسیس میکند.

دومین غافلگیری سرخپوست پرهیز او از سینمای اجتماعی تلخی است که در طول سال های گذشته بر سالن های سینمای ایران چنبره زده است. نیما جاویدی در دومین اثر سینمایی خود به سراغ یک قصه انسانی رفته و حرف جهان شمول زده که جای آن سالها در سینمای ایران خالی بوده است. در نیمه اول برخی عناصر بصری و سمبلیک که تصویرگر وجه سیاست زده کارگردان است،‌ لابه لای پلان ها به چشم می آیند ولی با پر رنگ شدن پیرنگ های فرعی قصه، این نیش و کنایه های کم و بیش سیاست زده جاویدی نیز رنگ می بازند و فیلمنامه با قدرت روند خود را پی می گیرد.

سومین غافلگیری سرخپوست، فیلمنامه است. سرخپوست به جای آنکه مانند آثار کلاسیک مربوط به رابطه زندانی و زندانبان، از زاویه دید‌ زندانی روایت شود، زندانبان را در مرکز روایت خود قرار داده و قصه را از دید او روایت می کند. فیلمنامه خطی و کلاسیک سرخپوست به شدت مهندسی شده است. حادثه محرک و نقاط عطف به خوبی در جای خود قرار گرفته اند. پیرنگ فرعی به خوبی به قصه اضافه شده و در پیشبرد قصه و موشکافی شخصیت اصلی عمل می کند و می تواند به عنوان یک کلاس درس برای علاقمندان به فیلمنامه نویسی عمل کند. معرفی اولیه تا پیش از حادثه محرک بسیار درخشان است. در این مقدمه فضا و شخصیت اصلی به خوبی معرفی می شوند. التهاب ناشی از تخلیه زندان و انتقال زندانیان یک تعادل اولیه ملتهب ایجاد می کند که مخاطب را برای حوادث بعدی آماده می کند. پس از معرفی اولیه، حادثه محرک با ورود سرهنگ با بازی مانی حقیقی، رخ م یدهد؛ سرگرد نعمت جاهد قرار است به پست ریاست شهربانی ارتقا یابد. پس از این حادثه محرک، بلافاصله وجه جدیدی از شخصیت نعمت جاهد افشا می شود.

سرگرد جاهد که پیش از آن مردی نفوذناپذیر با چهرهای یخی معرفی شده، در خلوتش مانند یک کودک از شادی به خود میپیچد و بالا پایین میپرد و مخاطب متوجه می شود که این ارتقای شغلی چقدر برای او مهم است. شیرینی این ارتقا هنوز هضم نشده که نقطه عطف اول مانند پتک بر پیکره قصه وارد میشود؛ یک زندانی در حین انتقال زندانیان، مفقود شده است. قصه از این نقطه بنا شده و مخاطب از این لحظه شاهد موش و گربه بازی جاهد و زندانی گمشده،‌ یعنی احمد سرخپوست است و التهاب این تعقیب و گریز را به خوبی حسب می کند. جاویدی در نقطه میانی پرده دوم و در نقطهای که در فیلمنامه نویسی به مفصل اول مشهور است شخصیت زن قصه را وارد کرده و با شروع یک پیرنگ فرعی عاشقانه، ظرفیت دراماتیک بیشتری را به فیلمنامهاش اضافه میکند. با ورود زن مددکار با بازی پریناز ایزدیار، نعمت جاهد باید در سه جبهه،‌ بجنگد. از سویی باید دل تنها زن قصه را به دست بیاورد، از سویی باید احمد سرخپوست را پیدا کرده و آینده شغلیش را تضمین کند و از سویی میخواهد با ممانعت از فرار زندانی گمشده اش، در چالش فردی خود نیز پیروز شود که در تمام دوران خدمتش هیچ کس نتوانسته از زندان او فرار کند. در نقطه میانی و با برملا شدن انگیزه شخصیت زن قصه برای کمک به فرار احمد سرخپوست و همچنین اعترافات آشنایان احمد و تاکید بر بیگناهی او یک جبهه دیگر نیز به کشمکش درونی جاهد اضافه میشود؛ تضاد اخلاقی بین انجام وظیفه و دستگیری یک زندانی یا رها کردن یک انسان بیگناه از چوبه دار.

شخصیت پردازی نعمت جاهد در این پیرنگه ای درونی گاه بسیار چشمگیر است و جاویدی در پیرنگ فرعی و عاشقانهاش تصاویر زیبایی را خلق می کند. یکی از زیباترین تصاویر عاشقانه این پیرنگ فرعی سکانسی است که در آن نعمت جاهد از زن علت بازگشتش را می پرسد و زن به علت صدای هواپیمای عبوری مجبور میشود به نعمت جاهد نزدیک شده و دلیل بازگشتش را با یک عشوه گری کنترل شده در گوش نعمت جاهد زمزمه کند. این سکانس به خوبی نشان می دهد که جاویدی توانسته فرم و محتوا را به خوبی با یکدیگر پیوند دهد.

آنتاگونیست قصه یعنی احمد سرخپوست، به زیبایی به صورت غایب معرفی شده و انتخاب درست جاویدی در نشان ندادن او به شکلگ یری یک شخصیت مرموز، قدرتمند، سختکوش و باهوش منجر شده است. شخصیت احمد سرخپوست انقدر برای مخاطب واقعی است که وقتی کسی می گوید احمد حتی اگر زندان ویران هم شود از مخفیگاهش بیرون نمی آید مخاطب کاملا می پذیرد.

شخصیت زن مددکار در مقایسه با نعمت جاهد و احمد سرخپوست آنچنان که باید و نباید عمیق و چند لایه نیست ولی با اینحال در میانه قصه به خوبی توانسته مخاطب را غافلگیر کرده و به قصه عمق ببخشد.

تنها نقطه ضعف فیلمنامه پرده سوم و پایان بندی قصه است. نیما جاویدی برای پایان بندی قصه اش کنش مناسبی را انتخاب کرده است ولی روند استحاله شخصیت نعمت جاهد برای رسیدن به این انتخاب چندان ملموس نیست و انتظار می رفت که با قرار دادن کدهای بیشتر و ملمو ستر این پایانبندی را برای تمام مخاطبانش به ویژه مخاطب عام جا بیندازد. پایان بندی در متن کمی لق میزند ولی فرم اجرای آن و استفاده از دوربین سوبژکتیو و زاویه دید احمدسرخپوست این کاستی را به خوبی پوشش می دهد.

سرخپوست در اجرا همان کاستی های انگشت شمار فیلمنامه را هم ندارد. جاویدی و هومن بهمنش تصاویر کنترل شده و دقیقی را خلق کرده اند که به خوبی در جهت ساختن فرم قرار می گیرد. طراحی صحنه، نورپردازی و موسیقی متن در کنار یکدیگر فضای دراماتیک مد نظر کارگردان را به خوبی شکل داده است. بازی نوید محمدزاده یکی از بزرگترین غافلگیری های سرخپوست است. محمدزاده در سرخپوست بالاخره از پیله خود خواستهاش در نقشهای تکراری درامهای تلخ اجتماعی، بیرون زده و نشان داده که قدرت بازیگریش بیش از آن نقشهای تکراری است. ایستها و مکث ها و نگاههای نوید محمدزاده به خوبی توانسته است یک زندابنان سختگیر و مقرراتی را شکل دهد که در پشت ظاهر سنگیش، قلبی مهربان دارد. ارزش بازی درخشان محمدزاده در نقش نعمت جاهد وقتی دوچندان می شود که به این نکته دقت کنیم که سن نعمت جاهد از نوید محمد زاده ده تا پانزده سال بیشتر است.

سرخپوست پدیده جشنواره سی و هفتم است و احتمالا جوایز بسیاری را به خود اختصاص خواهد داد. در چند سال گذشته بهترین فیلم هر جشنواره نقشه راه فیلمهای سال بعد می شود و اغلب فیلمسازها برای تکرار موفقیت فیلم برگزیده سال قبل، آثار مشابهی را می سازند. اگر سرخپوست بتواند عنوان بهترین فیلم جشنواره را به خود اختصاص دهد این امیدواری وجود دارد که فیلمسازان در سالهای آینده به تبعیت از سرخپوست به سراغ سینمای قصه گو با موضوعات انسانی و فیلمنامه های جذاب بروند.          

 

امیر حسین منصوری: منتقد سینما



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *