حاجی مغزش عین کامپیوتر عمل میکنه
«دانشمند برجسته»، «مدیر بلند همت» و «پارسای بیادعا» صفتهایی بودند که حضرت آیتالله خامنهای چند روز پس از شهادت «حسن طهرانی مقدم» در سال ۱۳۹۰ به او اطلاق کردند. بُرشهایی از زندگی این قهرمان کشورمان را که در کتاب «مردی با آرزوهای دوربُرد» گردآوری شده است، منتشر میکند.
روایت سی و پنجم
سرزده آمده بود آزمایشگاه و از کارشان بازدید کرده بود. یعنی هفتهای چند بار این کار را میکرد. با چند سوال و جواب و یک دور کوتاه فهمیده بود که از برنامه عقب هستند. نه مواخذهشان کرده بود و نه عصبانی شده بود. «بچهها! امشبو بمونین اینجا کار رو تموم کنین». شب خودش پا به پایشان مانده بود پادگان. تمام شب را توی محوطه قدم زده بود و یکی دو ساعت یکبار رفته بود و با شوخی و خنده، حال و هوایشان را عوض کرده بود.
همین یکبار نبود البته. بارها میشد که حاج حسن شب تا صبح پا به پای بچهها میماند پادگان. گاهی که کار پیچ میخورد خودش آستین بالا میزد و میرفت توی آزمایشگاه. ذهنش آنقدر ایدهساز و فعال بود که با یکی دو آزمایش میرسید به چیزی که میخواستند. بچهها میگفتند: «حاجی مغزش عین کامپیوتر عمل میکنه. دادههای ساده رو میگیره و خروجی پیچیده میده». خودش البته این چیزها را قبول نداشت. هر چه بود و به دست میآمد را لطف خدا میدید و هر کاری را فقط برای خدا میکرد.
در طول زندگیاش کسی از او نشنید که بگوید: «توپخونه رو من تاسیس کردم!» یا اینکه «من پدر موشکی ایرانم!» یا هر چیز شبیه دیگر. هیچ باری نشده بود که بایستد جلوی کاری که کرده و عکس یادگاری بگیرد. فیلمبرداری کند و شرح موفقیتهایش را برای این و آن و لای حرفهای دیگر به رخ بکشد. اگر اینطور نبود که آقا دربارهاش نمیگفت «ایشان نه اینکه در کارش اخلاص داشته باشد، سر تا پایش اخلاص بود».