«سقلمه» طنزی برای خندیدن و اندیشیدن
خبرگزاری میزان - فاطمه رهبر پژوهشگر و فعال حوزه ادبیات در یادداشتی روی کتاب «سقلمه» به قلم مجید قهرمانی نوشته است:
«سقلمه» به نویسندگی مجید قهرمانی، به موضوعی سخت و در عین حال همیشه شیرین تشکیل خانواده پرداخته است. ازدواج، امری که جوانان امروزی، به دلیل مشکلات و دغدغههای اقتصادی از پذیرفتن مسولیتش، شانه خالی می کنند، اما انتهای تمام صحبتها و مشکلات و مخالفتهایشان، میتوان به رضایت و علاقهمند بودنشان به این قضیه پی برد. به شرطی که شرایطش را داشته باشند یا کسانی باشند که شرایط را تا حدی برایشان فراهم کنند.
قهرمانی در «سقلمه» که توسط نشر سوره مهر به چاپ رسیده، با قلمی هجوآلود، به مشکلات و دغدغههای جوانان جامعه پرداخته است. او با نگاهی طنزآلود اما تیزبین بخشی از این معضل را به تصویر کشیده است.
مرتضی شخصیت اصلی «سقلمه» است. او در سن ۲۸ سالگی با مدرک فوق دیپلم از حوزه تربیت بدنی، تصمیم به ازدواج میگیرد. مرتضی جوانی خام است که اوقات بیکاریاش را (که ۲۴ساعته است) در فضای مجازی میگذراند. او بدون داشتن شغل یا حرفهای خاص، صرفا به پشتیبانی خانواده و همچین تشویق آنها به امر ازدواج، خواستگاریهای مختلفی را تجربه میکند. انتخاب موضوع خیلی قشنگ و شیرینی است. اما متاسفانه به همان مقدار هم باید انتخاب شویم و مرتضی در اکثر مواقع در این حوزه انتخابشدن گیر میکند و رد میشود.
خواننده در طول خواندن متن، به علت استفاده به جا و کافی نمکی که نویسنده به قلمش آغشته کرده، لبخندی کنج لبانش شکفته است. او با تجسم کردن موقعیتهایی که برای مرتضی پیش میآید، چه در مراسم خواستگاری و چه در موقعیتهای اجتماعی، گاهی خنده بلندی هم از او میگیرد، اما در پس ذهن، ناخواسته به مسائلی که پیش روی این جوان است هم فکر میکند. مرتضی گویی نماینده جوانان همقشر خود است. جوانانی که میخواهند کاری انجام دهند، اما نمیدانند و نمیتوانند. گاهی فقط خواستن شرط انجام توانستن نیست. زمینهسازی و فراهم کردن محیط مطلوب برای فعالیت نیز نیاز است.
مرتضی در خانوادهای از قشر متوسط بزرگ شده است. او همراه خواهر و پدر مادرش در منزل مادربزرگش زندگی میکند. نداشتن کار، حس سربار بودن، احساس سرخوردگی و کافی نبودن در سطر سطر کلماتی که به طنز نمک آلوده است، گاهی مشهود میشود.
مادر مرتضی مانند تمام مادران ایرانی، پسر خود را کامل و بدون نقص میبیند. تا جایی که در انتخاب زن و خواستگاری رفتن، اصلا به همسطح بودن خانواده (مخصوصا مالی) اهمیتی نمیدهد. او معتقد است که مردم باید از خدایشان هم باشد دامادی مثل پسر او نصیبشان میشود. هرچند که بیکار باشد و پساندازی نداشته باشد و حتی دنبال هدف خاصی هم در زندگیاش نباشد که البته بسیاری از خانوادهها از خدایشان نیست و کفران نعمت میکنند و پسر دسته گلش را قبول نمیکند.
پدر مرتضی مردی زحمتکش صبور و خوشزبان است. او توانسته با همین زبان و سیاست سالها مادر و زن خود را در یک خانه کنار هم نگه دارد که همین امر به خودی خود توانایی این مرد ایرانی را در سر و زبان داشتن نشان میدهد. او در طول داستان هماندازه شخصیت مرتضی دوستداشتنی و شیرین میماند.
ماجراهای خواستگاری رفتن مرتضی، به نوعی مخاطب و خود شخصیت را با قشر و طبقات مختلف جامعه آشنا میسازد. این مراسمات در کنار اتفاقاتی که باعث خنده و سرگرمی مخاطب میشود، نکاتی ریز و زیرجلدی هم در بر دارد که مهمترینش تفاوت در عمق دیدگاه و جهانبینی آدمهاست. مرتضی با انتخاب کردن دختران برای ازدواج، گویی وارد بخش کوچکی از یک جامعه میشود. آشناییتهایی که او را به خود نزدیکتر میسازد. او در مراسمهای مختلف، به شناخت نسبی از خود میرسد. چیزی که خیلی از جوانان جوامع امروزی درگیر آن هستند. که چه هستم و از زندگیام چه میخواهم.
کتاب «سقلمه»، مانند اسمش، در کنار تمام لبخندها و نمکریزیهایش هر ازگاهی به مخاطب سقلمه جانانهای میزند تا در حین خندیدن، اندیشیدن را از یاد نبرد.
انتهای پیام/