تا حالا کجا بودی آقای قاضی؟
خبرگزاری میزان - به نقل از روزنامه فرهیختگان، زمانی که میخواستند «آقای قاضی» را شروع کنند، شاید فکر نمیکردند اینقدر ممکن است مخاطب داشته باشد. اما حالا این مجموعه نمایشی در فصل دوم، با استقبال مخاطبان روبهرو شده است. البته مخاطبان فقط پیگیر تلویزیون نیستند و گاهی اطلاع ندارند کجا منتشر میشود و در پلتفرمها و یا فضای مجازی دنبالش میگردند. این مجموعه فارغ از نمایش و داستان و روایتی که برای مخاطب دارد، آموزش هم میدهد؛ همان خطمشی رسانه که آموزش و سرگرمی را توامان با هم دارد و همین باعث جذابیتش میشود و مورد قبول مخاطب قرار میگیرد.
فصل دوم آقای قاضی مدتی است که از شبکه دوم سیما با تغییراتی نسبت به فصل اول شروع شده است و در لوکیشن جدیدی که در شهرک غزالی برایش تدارک دیدهاند بهجز صحنه دادگاه، تصاویر بیرونی هم دارد و به گفته کارگردان و تهیهکننده همین تغییرات کوچک مخاطب بیشتری را با آنها همراه کرده است. به سراغ محمدحسام حسینی، تهیه کننده و سجاد مهرگان، کارگردان این اثر نمایشی رفتیم تا بیشتر از آن بدانیم.
از ما خواستند به پروندههای کثیرالشاکی بپردازیم
سیدحسامالدین حسینی، تهیهکننده «آقای قاضی» است که از فصل دوم به این مجموعه پیوست، در گفتوگویی که با او داشتیم از تغییرات فصل دوم و مدل مواجهه با این مجموعه نمایشی توسط مخاطبان گفت.
فصل دوم «آقای قاضی» را چطور شروع کردید و توجه شما روی چه مسائلی بود؟
آقای قاضی پروژهای بود که از سال قبل آغاز شده بود. من بهواسطه دوستی و همکاری نزدیکی که با سجاد مهرگان، کارگردان و طراح اصلی مجموعه آقای قاضی دارم، از ابتدا در جریان ایده و طراحی این پروژه بودم. این کار در مجموعه طرح و برنامه سازمان صداوسیما در دوران مدیریت قبلی شکل گرفته بود و بعدا هم با تهیهکنندگی احمد شفیعی، فصل اول آن ساخته شد. در فصل اول، با یک ایده تازه مواجه بودیم. از دوستان در قوه قضاییه گرفته تا خود سازمان صداوسیما و حتی تیم سازنده، همگی با یک پیشنهاد جسورانه روبهرو بودند.
بهطور کلی، این نوع کارها در ایران تجربه جدیدی است و از جنبههای مختلف به شکل یک آزمایش و آزمونوخطا به آن نگاه میکردند؛ بنابراین هزینهها و طراحیهای حرفهای حداکثری برای آن در نظر گرفته نشد و با یک فرآیند آموزشی این کار جلو رفت. نتیجه آن کار بسیار موفق و تاثیرگذار شد. من، چون در فصل اول مسئولیت رسمیای نسبت به این پروژه نداشتم راحتتر میتوانم دربارهاش صحبت کنم. این موفقیت باعث شد که سازمان، مخاطبان و تیم سازنده به این جمعبندی برسند که این تجربه میتواند ادامه پیدا کند. این فرآیند همزمان شد با تغییر و تحولات در سازمان در دوره جدید. همچنین باید گفت که تغییرات ساختاری مرکز مدیریت و راهبری این پروژه چندین بار تغییر کرده بود؛ از «طرح و برنامه» به «کانال دو» و از «کانال دو» به مرکز تازهتاسیس «سیمرغ». همین تغییرات باعث شد تولید فصل دوم به تعویق بیفتد. پیش از من، آقای تنکابنی بهعنوان تهیهکننده فصل دوم انتخاب شدند، اما قبل از اینکه پروژه وارد فرآیند پیشتولید شود، بهخاطر مشکلات شخصی از پروژه خداحافظی کردند. بهمنماه ۱۴۰۱ بود که اولینبار با من تماس گرفتند و درباره این پروژه صحبت کردند. در واقع من اصلا وقت و فرصت لازم را نداشتم که این مسئولیت را بپذیرم، اما پیش از اینکه پروژه به مرکز «سیمرغ» واگذار شود با اصرار دوستان، هم رفقای تیم تولید و هم برخی از دوستانی که با آنها مشورت کردم درنهایت پذیرفتم. همزمان با شروع کار در مرکز سیمرغ من نیز تولید فصل دوم را آغاز کردم. مرکز سیمرغ هم در همان زمان تاسیس شد و بعد از پذیرفتن پروژه توسط من کار به این مرکز منتقل شد. با دستاندرکاران مرکز «سیمرغ» وارد گفتگو شدیم و به یک توافق برای تولید ۵۰ قسمت رسیدیم. تاکنون ۱۶ یا ۱۷ قسمت پخش شده و انشاءالله پخش آن تا پایان امسال ادامه خواهد داشت.
با توجه به تغییراتی که در فصل دوم در برخی از عوامل صورت گرفته، شما از وقتی که به پروژه پیوستید، چه تغییراتی را برای فصل دوم مد نظر قرار دادید؟
خب این جمله که «آدم نباید به ترکیب برنده دست بزند» بسیار معروف و عقلانی است. طبیعتا ما در فصل اول یک ترکیب برنده داشتیم و گروهی که در شرایطی که رقابت بسیار سنگین شده و پلتفرمهای مختلفی بهعنوان رقیب صداوسیما وجود دارند، توانست به موفقیتی دست پیدا کند. ما سعی کردیم همان فضا را حفظ کنیم، اما همانطور که در پاسخ به سوال اولتان گفتم، تلاش کردیم برخلاف فصل پیش که با فرآیند آزمونوخطا پیش رفت، این بار فرآیند تولید را حرفهایتر ببینیم. به لطف دوستان در سازمان صداوسیما، این امر امکانپذیر شد. با حمایتی که از کار کردند و نگاهی که به جنبههای مالی، قراردادی و پشتیبانی داشتند، توانستیم با عوامل درجهیکی همکاری کنیم. بهعنوان مثال، آقای محسن نصراللهی که طراحی دکور و صحنه را انجام دادند عمدتا در سینما کار میکنند و تجربه تلویزیونی زیادی نداشتند، اما در رشته خود بسیار معتبر هستند. همچنین داوود محمدی بهعنوان مدیر فیلمبرداری به تیم اضافه شدند که ایشان نیز یکی از مدیران فیلمبرداری مطرح سینمای ایران هستند. سایر عوامل نیز به همین ترتیب تغییر کردند. در طراحی دکور فصل دوم ما نگاهی بلندمدت داشتیم و به همین دلیل در شهرک غزالی سازمان صداوسیما، دکوری به مساحت هزار و ۲۵۰ مترمربع سفارش دادیم. شما تا حالا بخشی از این دکور را دیدهاید. راهروها و بخشهای دیگر نیز به کار اضافه شدهاند که انشاءالله در قسمتهای پایانی این فصل، آنها را هم خواهید دید. در این فصل سعی کردیم به شخصیت آقای قاضی (با بازی بهزاد خلج) نزدیکتر شویم. به همین دلیل، در قسمت اول و دوم از دادگاه بیرون رفتیم و به لوکیشنهای خارجی سر زدیم و به زندگی خصوصی آقای قاضی نزدیک شدیم تا مخاطب بتواند حس عمیقتری نسبت به او پیدا کند. پروندهها در این فصل تنوع بیشتری پیدا کردهاند، هم با همراهی دوستانمان در قوه قضاییه و هم نگاهی که تیم نویسندگان سریال داشتند. در فصل گذشته بیشتر پروندههایی را بررسی میکردیم که مربوط به دعاوی خصوصی یا مسائل مدنی بود. اما در فصل جدید پروندههای جنایی و پروندههای مشهور و رسانهای نیز اضافه شدهاند که شاید جذابیت بیشتری برای مخاطبان داشته باشند. ضمن اینکه جنبههای آموزشی حقوقی کار و آشنا کردن مردم با حقوق خودشان که در فصل قبل هم بود، در این فصل نیز حفظ شده است. البته تمامی اینها در خدمت درام و با اولویت درام و قصهگویی شکل گرفته و به نظرم اینها تغییرات عمدهای بوده که صورت گرفته است.
چند نکته در حرفهایتان بود که درباره آنها پرسشهایی دارم. شما به بعد «آموزش به مردم» تاکید کردید؛ در سریال آقای قاضی ما تقریبا میبینیم که آموزش همراه با سرگرمی به مردم منتقل میشود. آموزش عنصری است که پیش از این در تلویزیون ما بسیار کمیاب بود؛ چیزی که با سرگرمی ترکیب شود و بتواند با زبانی نرمتر به مخاطب منتقل شود. اگر کمی هم درباره این صحبت کنید که چه چیزهایی برایتان مهم بود که به مردم در این قالب منتقل شود.
ابتدا باید این نکته را توضیح بدهم که آقای قاضی یک اثر نمایشی است نه یک اثر آموزشی. طبیعتا مانند هر اثر نمایشی دیگر اولویت اول آن قصهگویی است تا بتواند داستان خود را بهتر تعریف کند و درام قویتری را شکل دهد. البته بهخاطر موضوع و جنس سوژهای که دارد و ماجراهایی که در آن اتفاق میافتد یک میزانسن آموزشی نیز در آن به وجود میآید و میتوان گفت پیامها و آموزشهایی از طریق آن انتقال پیدا میکند. من میخواهم توضیح بدهم که هرچقدر داستان بهتری تعریف شود، این آموزش بهطور موثرتری منتقل میشود. در طول تاریخ، قصههای کهن ما آموزندهترین فضایل را به ما منتقل کردهاند؛ بنابراین موفقیت این سریال در بخش آموزشی از توانایی آن در قصهگویی نشأت میگیرد. ما سعی کردیم این ویژگی را در این فصل ارتقا دهیم تا جایی که توانستیم البته قضاوت با اهل فن و مخاطبان است، اما تلاش ما این بوده که قصههای بهتری تعریف کنیم و طبیعتا هرچقدر قصه بهتری تعریف کنیم فضایل بیشتری را بیان کردهایم و به یک تعبیر، اثر را آموزشیتر کردهایم.
من از بهکار بردن تعبیر «آموزشی» پرهیز دارم، زیرا این تعبیر نوعی تقسیمبندی مکانیکی را به ذهن میآورد؛ گویی به یک اثر هنری نگاه مکانیکی داشته باشیم و بگوییم این بخش آموزشی است، این بخش سرگرمی است و این بخش هنری است. به این شکل نمیتوان یک اثر هنری خلق کرد. یا اگر هم خلق شود نتیجه آن اثری ناموفق خواهد بود که نمونههای زیادی از آن وجود دارد. حتما شما هم نمونههای زیادی در ذهن دارید.
لطفا کمی درباره پروندههای جدیدی که در فصل دوم به آنها پرداختید صحبت کنید. اگر ممکن است مصداقهایی بیاورید که به چه پروندههایی ورود کردهاید و سختیهای این کار را نیز توضیح دهید. مثلا ممانعت از ورود به یک پرونده خاص یا هر سختی دیگری که برای شما اعمال شد؟
ابتدا میخواهم بگویم که اتفاقا دوستان قوه قضاییه از ما خواستند به پروندههای کثیرالشاکی و پروندههایی که مردم به آنها مبتلا هستند، بپردازیم؛ پروندههایی که یا خود مردم درگیر آنها هستند یا بهخاطر فضای رسانهای با آنها آشنا شدهاند و سوالات و ابهاماتی دارند. از این جهت واقعا مشکل خاصی نداشتیم. مساله اصلی این است که هرکدام از پروندههایی که درباره آنها صحبت میکنیم به یکی از اقشار یا چند قشر مختلف اجتماعی اشاره دارد و شاید این مساله کمی مشکل ایجاد کند.
چه بازخوردهایی با شروع فصل دوم گرفتید، طبیعتا مدل این مجموعه نمایشی بهگونهای است که میتواند با مردم ارتباط برقرار کند.
عرض کنم که هنوز پخش سریال حتی به نیمه نرسیده، بنابراین قضاوت درباره بازخوردها ممکن است کمی زود باشد. اما تا جایی که ما مشاهده کردهایم مردم نسبت به سریال آقای قاضی لطف داشتند. قبل از شروع فصل دوم، مدام در شبکههای اجتماعی پرسوجو میکردند که «فصل دوم کی شروع میشود؟» یا «چه کارهایی برای فصل دوم انجام دادهاید؟» واقعا نمیدانم چند سریال دیگر در فضای نمایشی کشور این توفیق را داشتهاند که صفحههای مجازی هواداری برای آنها توسط خود طرفداران و نه روابطعمومی سریال ایجاد شود. آقای قاضی این شانس را داشته و این موفقیت پس از پخش فصل دوم نیز ادامه پیدا کرده و شاید حتی افزایش یافته باشد؛ به دلیل کیفیت بالای اثر و برخی موارد جدیدی که به آن اضافه شده است.
بهزاد خلج بهعنوان بازیگر و ستاره سریال اکنون شناختهشدهتر شده و توجهات بیشتری را به خود جلب کرده است. پس از پخش هر قسمت بدون اینکه ما بخواهیم هزینهای کنیم صفحههای هواداری و کلیپهای متعددی از این قسمتها به شکل خودجوش در شبکههای اجتماعی مختلف داخلی و خارجی تولید و منتشر میشود. بازخوردها واقعا جالب و عجیب است. علاوهبر بازخوردهایی که شخصا به بنده، به سجاد مهرگان (کارگردان) و خلج (بازیگر نقش اصلی) یا دیگر بازیگران میدهند، بازخوردهای مسئولان سازمان نیز بسیار مثبت و محبتآمیز بوده است؛ این را هم بگویم بازخوردهای مثبت به این معنی نیست که ما هیچ ضعفی نداریم. ما قطعا نقاط ضعفی داریم و خودمان نیز به بخشی از آنها واقف هستیم. بخشی که متوجه نیستیم را دوست داریم از رسانه بشنویم.
اگر نکته دیگری دارید، در خدمتتان هستم.
فقط لازم است به یک نکته اشاره کنم؛ آقای قاضی نشان میدهد که میتوان با یک تیم کوچک و کمهزینه، اما با انگیزه و تلاش زیاد کاری موفق ساخت. خودم از علاقهمندان فصل اول آقای قاضی هستم، اما قضاوت درباره فصل دوم را به شما و دیگران واگذار میکنم. این سریال نشان میدهد که برای ساخت یک اثر موفق الزاما نیازی به هزینههای بالا و پروژههای بزرگ نیست. با صرف هزینههای معقول نیز میتوان آثار موفقی خلق کرد. این موضوع ارزش پرداختن در فضای رسانهای را دارد؛ چه بهصورت گفتوگوی عمومی و چه بهصورت مصاحبههای تخصصیتر با عوامل فنی و کارگردان در رسانههای مختلف. این تجربهها میتواند برای تولید آثار مشابه مفید باشد. بعد از فصل اول آقای قاضی، چندین مجموعه مشابه ساخته شد، اما هیچکدام به موفقیت این سریال نرسیدند. آن آثار فقط به ظاهر آقای قاضی توجه داشتند و به نظر میرسد از فرآیند تبدیل ایده به فیلمنامه و سپس به محصول ناآگاه بودند. علیرغم داشتن تهیهکنندگان شناختهشده موفقیت آنها بهدست نیامد. لازم است درباره این موضوع صحبت شود و کشف کنیم چگونه میتوان یک اثر موفق ساخت، حتی در روزگاری که به نظر میرسد تنها راه موفقیت صرف هزینههای بالاست.
خودتان دلیل موفقیت آقای قاضی را چه میدانید؟ چون معمولا در فضای نمایشی ما، چه در تلویزیون، چه در سینما و چه در شبکه نمایش خانگی وقتی یک اثر موفق میشود بسیاری سعی میکنند مشابه آن را بسازند. بهعنوان کسی که تهیهکنندگی این کار را برعهده داشتهاید، به نظر شما کلید موفقیت آقای قاضی کجاست؟
اول از همه حس هنری قوی و تیزبینی هنرمند را عامل اصلی موفقیت میدانم. اطمینان مدیر به این حس هنرمند که شاید تازه و ناشناخته بوده، نیز نقشی کلیدی دارد. این موفقیت حاصل جسارت و خروج از مناطق امن است. اثر هنری زمانی خلق میشود که هنرمند از الگوهای قدیمی عبور کند و به ناحیههای خطر نزدیک شود. شاید مهمترین اتفاقی که در سریال آقای قاضی افتاد همین جسارت و اعتماد مدیران فرهنگی و رسانهای به تیم سازنده بوده است. اما اگر بخواهم بهطور جزئیتر بگویم برای هر قسمت از آقای قاضی، یک جلسه ایدهپردازی داریم. سپس طرح نوشته میشود، طرح خوانده و فیلمنامه نوشته و پس از اصلاحات چندمرحلهای به کیومرث مرادی (مسئول انتخاب بازیگر و بازیگردان) تحویل داده میشود که یکی از عوامل حرفهای سینمای ایران هستند. انتخاب بازیگران، عمدتا از میان هنرجویان و بازیگران تئاتر صورت میگیرد. برای هر نقش ممکن است ۱۰ تا ۱۵ بازیگر پیشنهاد شود. پس از انتخاب بازیگران تمرینها با بازیگردان آغاز میشود و کارگردان بر آنها نظارت دارد. ضبط هر قسمت بسیار طاقتفرسا و طولانی بود؛ معمولا از ظهر تا بامداد ادامه داشت و گاهی حتی تا صبح به طول میانجامید. وسواس جدی کارگردان نیز نقش مهمی در دستیابی به نتیجه مطلوب داشت. برای مثال، در برخی پروژهها ممکن است کارگردان حضور نداشته باشد و دستیارش کارگردانی را برعهده بگیرد، یا در بعضی از آثار نمایشی دیدهایم که فیلمنامه جلوی بازیگر است و از روی آن میخواند، که این موارد بهوضوح در نتیجه نهایی اثر تاثیر منفی دارد. همچنین عوامل سریال واقعا متعهدانه کار کردند. سجاد مهرگان (کارگردان) در زمان فیلمبرداری صاحب فرزند شدند یکبار به فرزندشان سر زدند و با وجود این شرایط به کارشان ادامه دادند و در طول فیلمبرداری (حدود هفت ماه) روزانه کمتر از سه ساعت خوابیدند. نهفقط سجاد مهرگان بلکه تمام تیم تولید چنین تعهدی را به کار داشتند.
سریالمان در یوتیوب بیشتر از تلویزیون دیده میشود
سجاد مهرگان معتقد است «آقای قاضی» اثری جدید در مجموعههای نمایشی تلویزیون است. او کارگردانی این کار را با مطالعه و پژوهش بسیار شروع کرد و شاید همین تحقیق و پژوهش باعث شد تا در بین مردم دیده شود و آن را دنبال کنند.
چگونه به ایده برای سریال «آقای قاضی» رسیدید؟ آن ایده اولیه چقدر با چیزی که ساخته شد هماهنگی داشت؟
شروع سریال «آقای قاضی» و ایدهیابی برای آن، برای من چندان برمبنای محتوای خاصی نبود؛ یعنی شاید به مضمون یا ایده مشخصی فکر نمیکردم. آغاز آقای قاضی برای من بیشتر به معنای فکر کردن به مدیوم تلویزیون بود؛ اینکه در این مدیوم چه آثاری را میتوان ساخت. من داشتم به این فکر میکردم شأن تلویزیون نمیتواند مانند شأن پدر یا پدربزرگ یک خانواده باشد. تلویزیون بیشتر شبیه به برادر بزرگ یک خانواده است؛ به این معنا که وقتی تلویزیون تماشا میکنید، ممکن است پایتان را جلوی آن دراز کنید یا در حین تماشای آن از جای خود بلند شوید و چای بریزید. بنابراین، تلویزیون جایی برای میخکوب کردن مخاطب نیست؛ یعنی مانند سالن سینما نیست. اساسا در یک مدیوم عمومی که مردم بابت آن پولی پرداخت نمیکنند، حتی شبیه به پلتفرمها هم نیست که بگوییم «چون برایش پول دادهایم، پس باید بنشینیم و سریال ببینیم.» پس اولین دغدغه من این بود: چگونه میتوان مردم را پای تلویزیون نگه داشت تا یک سریال را ببینند؟ این پرسش، آغازگر فکر من درباره آقای قاضی بود. سپس تحقیق کردم و دیدم یک فرمت در برنامههای تلویزیونی دنیا وجود دارد به نام «Court Show». این یکی از نخستین فرمتهای تلویزیونی است که از دهههای ۱۹۵۰ و ۱۹۶۰ میلادی وجود داشته و متناسب با مخاطب تلویزیون طراحی شده است. شروع کردم به مطالعه درباره آنها و دیدم که چگونه ساخته شدهاند. اما متوجه شدم هیچکدام از آنها را نمیتوانیم در ایران اجرا کنیم. دلیلش هم این است ما در ایران خیلی به منطق Reality Show علاقه نداریم. ما احساس میکنیم و میبینیم که اگر یک اثر تلویزیونی ظاهری دکوری داشته باشد، تماشا نمیکنیم. بچههای طراح صحنه برای دکوری که قلابی باشد، اصطلاحی بهنام «فاساد» دارند. ما ایرانیها به اثری که فاساد باشد، علاقهای به تماشا نداریم، برعکس خیلی جاهای دنیا. مثلا آمریکاییها از سالهای ۱۹۲۰ استودیو داشتهاند و هر اثری بهصورت استودیویی ساخته شده و سلیقه مردمشان آماده دیدن فضای دکور و استودیویی است. وقتی تلویزیونشان هم ساخت آثار را شروع کرد، به پیروی از منطق سینماییشان، استودیویشان هم شروع به کار کرده و مردم این رویه را دوست داشتهاند. اما ما در ایران کاملا رئال سینما را شروع کردهایم. اولین فیلمهایی که در سینمای ایران داریم «آبی و رابی» و «دختر لر» بوده. ما از ابتدا سینما و تلویزیون را بهصورت رئال آغاز کردیم، به همین دلیل عادت به دیدن فاساد نداریم. برای همین، آن Court Show که در تمام دنیا مرسوم است، من آن را تبدیل به یک کار نمایشی کردم. یعنی تا جایی که ممکن است سعی کردم منطق اصلی رئالیسم در اثر حاکم باشد، اما برخی جاها را ایدهآلسازی کنم. این بود کلیت ماجرا که من خیلی سریع توضیح دادم.
در دنیا نمونهای مشابه آقای قاضی که شما ساختهاید وجود دارد؟
نه! نکتهای که وجود دارد این است که علم حقوقی که در ایران شکل گرفته، با مدلهای طراحیشده در کشورهای دیگر متناسب نیست. علم حقوق قضایی ما از نظر منطق و ساختار با کشورهایی مثل فرانسه و آمریکا متفاوت است. به همین دلیل اثری مشابه این سریال در جهان وجود ندارد و طراحی آن کاملا با خودمان بوده است.
یک نکته مهم درباره آقای قاضی که باعث جذب مخاطب میشود، انتخاب سوژههاست. این سوژهها را چگونه انتخاب کردید؟ طبیعتا با سوژههای متنوعی روبهرو بودهاید و تا قبل از این، مجموعهای نمایشی نداشتیم که به این شکل به مسائل قضایی و دادگاه بپردازد. چطور این تنوع سوژهها را سازماندهی کردید تا برای مخاطب هم جذاب باشد؟
من یک شرط مهم برای ساخت فصل اول و دوم آقای قاضی گذاشته بودم و آن این بود که رئالیسمی که وارد فضای این سریال میشود، باید حتما واقعی باشد. سینمای هالیوود یک نکته مهم به ما یاد داده که به نظرم آموزش خوبی است. سینمای هالیوود میگوید «قصهها واقعی باشند و فضا غیرواقعی؛ این بهترین مدل ساخت است.» به همین دلیل به سمت کارهای استودیویی رفتهاند. در سینمای مستقل هالیوود، قصهها عموما واقعی هستند؛ یعنی عشقی که در داستان میبینیم واقعی است، قتلی که در داستان میبینیم واقعیت دارد و از واقعیت نشات گرفته است، اما طراحی فضاها غیرواقعی است؛ یعنی در طراحی تنها به این توجه شده که همهچیز دراماتیک شود.
ما در ساخت این مجموعه، ابتدا نشستیم و بررسی کردیم چه مشکلات حقوقی-مدنیای در حال حاضر بین مردم وجود دارد و پروندههای زیادی در قوه قضاییه دارند. یک لیست از ۶۰ مشکل تشکیل شد. از بین این ۶۰ مشکل، بررسی کردیم و دیدیم برای هرکدام چند پرونده داریم و آنها را استخراج کردیم. سپس سه شرط برای خودمان گذاشتیم تا اثرمان دراماتیکتر و جذابتر شود؛ قصه جذاب داشته باشد؛ کاراکتر جذاب داشته باشد یا هر دو را داشته باشد. اگر هیچکدام از این شرایط را نداشت، آن سوژه را حذف میکردیم. عموما سوژهها از دل این پژوهشها و با توجه به درام و همزمان با توجه به علم حقوق و آیین دادرسی انتخاب شدند. ما سوژههای جذابتری هم داشتیم که حتی برای مردم کاربردیتر بودند، اما به دلیل اینکه از لحاظ درام حقوقی نمیتوانستیم به آنها بپردازیم یا به دلیل عدم همکاری قوه قضاییه در تبدیل آنها به یک اثر نمایشی، آنها را کنار گذاشتیم.
این شرایط حتما باعث میشد بسیاری از سوژهها حذف شوند. طبیعتا وقتی بحث حقوقی مطرح میشود، برخی از سوژهها کنار گذاشته میشوند. میخواهم از این موضوع استفاده کنم و بپرسم غیر از این، خط قرمزهای دیگر شما برای ساخت این مجموعه نمایشی چه بود؟
خط قرمز دیگری جز مسائل حقوقی برای ما وجود نداشت. یعنی قوه قضاییه تاکید داشت آیین دادرسی و آیین حقوقی درست باشد. ما همیشه با دعوای «علم» و «هنر» مواجه هستیم. هنر اول حس میکند و بعد میفهمد، ولی علم اول میفهمد و بعد حس میکند. اینکه ما این فرآیند را برای دوستانی که نگاه حقوقی و چهارچوبدار دارند، توضیح دهیم و با آنها همکاری کنیم، واقعا برایمان سخت بود؛ یعنی هنوز هم سخت است. به نظرم تجربهنگاری آقای قاضی بسیار جذاب است. این دعوای «علم» و «هنر» خیلی جذاب است.
ما درنهایت توانستیم یک اثر قابل قبول خلق کنیم. یعنی در برخی جاها قوه قضاییه همراهی کرد و در جاهای دیگر ما همراهی کردیم تا این اتفاق بیفتد. درنهایت، این یک کار مشترک شد، ولی یک فرآیند بسیار سخت بود. برای مثال، من دوست دارم دزدی که گرفته شده، یک سیلی هم به صاحبخانه زده باشد، ولی از لحاظ حقوقی و قضایی این پرونده تا قبل از سیلی زدن، یک «پرونده حقوقی» است و بعد از آن تبدیل به یک «پرونده کیفری» میشود. اما مخاطب دوست دارد در این اثر سیلی زدن را ببیند. واقعا این مسائل برایمان سخت بود. یعنی، فیلمنامههایمان ۱۰ یا ۱۲ بار بازنویسی میشد تا بتوانیم ملاحظات حقوقی را درونش رعایت کنیم. به نظر من، ما باید این دعوای «علم» و «هنر» را کمکم به یک نتیجه در کشور برسانیم. یعنی باید بهگونهای پیش برویم که متوجه شویم کسی که در عرصه هنر فعالیت میکند، درنهایت میداند مشتری هنر، حس مخاطب است، نه عقل او؛ و اگر حس او را تحریک نکند، اصلا تحریک عقل اتفاق نخواهد افتاد. این نوع ساختن برای ما خیلی سخت است.
این نکاتی که گفتید باعث کم شدن جذابیت سریال میشود؛ مثلا مواردی که در «هنر» باعث جذابیت یک اثر نمایشی میشوند را در سریالی که میسازید حذف کنید، چون ممکن است با «علم» در تضاد باشد. این مساله را چگونه حل میکردید تا همچنان سریال آقای قاضی برای مخاطب جذاب باشد؟
من فکر میکنم «خلاقیت بینهایت» موجب این امر شده است. یعنی ما هیچچیزی را برای خودمان سد نمیکردیم. یعنی فضای ما اینطور بود که میگفتیم یک زمین مینگذاریشده جلوی ماست و باید هر کاری انجام دهیم تا آن زمین مینگذاریشده را خنثی کنیم و به آنسوی خط برسیم. با نویسندههایمان شدیدا تلاش کردیم اگر از نظر قوه قضاییه موضوعی مشکل داشت، سعی نکنیم تقابل و بحث کنیم، بلکه سعی کنیم با خلاقیت یک پیشنهاد دیگر بدهیم. شاید سهتا از خلاقیتهای ما هم با پاسخ «نه» مواجه میشد، ولی در چهارمی یا پنجمی و ششمی بالاخره به نتیجه میرسیدیم. من فکر میکنم وقتگذاشتن نویسندگان ما این اتفاق را رقم میزد. یعنی ما بنبست نداشتیم، بنبست درام و روایت نداشتیم. برای مثال میگفتیم کاراکتر سیلی نزند. یکچیز دیگر، یک کار دیگر انجام بدهد. تحمل و صبرمان را بالا برده و خلاقیتمان را به نهایت رسانده بودیم.
یک نکته دیگر بحث آموزشی است که در سریال میبینیم. طبیعتا بسیاری از مردم ما به بسیاری از اطلاعات حقوقی که میتوانند درباره خودشان و زندگیشان یا حتی کارهای روزمرهشان داشته باشند، واقف نیستند. اما این اطلاعات را با این سریال میبینیم. پیامهای مردم که در فضای مجازی برای سریال گذاشته بودند، میخواندم، دیدم یک نفر نوشته بود: «نمیدانستم که من میتوانم این حق را داشته باشم.» یعنی شما بهگونهای آموزش و سرگرمی را کنار هم قرار داده و به مخاطب منتقل کردهاید؛ چگونه توانستید این آموزش را در قالب این اثر نمایشی به مخاطب ارائه دهید؟
ببینید من یک واژه خودم جعل کردهام. من میگویم تلویزیون باید این واژه را انجام دهد. آن واژه چیست؟ این برنامههایی که در مدیوم تلویزیون قرار است پخش شود، نهفقط باید «سرگرمکننده» باشد و نهفقط باید «آموزشی» باشد. باید ترکیبی از این دو باشد که من به آن میگویم edutainment (سرگرمی آموزشی). خواست من در ساخت این اثر اساسا دادن «پیام» به مردم نبود. ایراد بزرگی که بسیاری از آثار تلویزیونی و سینمایی و پلتفرمی ما دارند این است که زور میزنند اول از همهچیز به مخاطب «پیام» بدهند و بعد قصه بگویند.
اما برای من مهم بوده که در اثرم اول «قصه» بگویم و در وهله دوم، پیام در دل آن قصه، خودش را بروز دهد. چون فکر میکنم اگر ما قصه نگوییم، آن اثر زنده نخواهد شد و مردم آن را باور نمیکنند و رئالیسم قصه سقوط خواهد کرد. ما در اثرمان میتوانستیم به این شکل با مردم ارتباط برقرار کنیم. برای مثال، یک مساله حقوقی را مطرح کنیم: «مردم! شما باید بدانید که قطعکردن درختان جریمه دارد.» من میتوانم این مساله حقوقی را به تیمم بگویم: «بچهها! ما میخواهیم درباره قطع درختان که جریمه دارد حرف بزنیم.» بهگمانم این یعنی شکست اثر. اما نگاه ما در ساخت اثر اینگونه بوده: «ببینید بچهها! یک قصه خیلی جذاب میتوانیم تعریف کنیم، چیه؟» مثلا رسیدیم به اینکه آقا دو برادر بودند. این دو برادر دو مغازه بستنیفروشی کنار هم داشتند. بعد برای نماد برادریشان یک درخت جلوی مغازهشان میکارند. آن درخت جلوی مغازهشان پربار میشود، بلند میشود، جان میگیرد. بعد یواشیواش آن برادرها فوت میکنند و ارثیه به پسرهایشان میرسد. حالا یکی از پسرها با این درخت مشکل دارد و دیگری ندارد. آن پسر که مشکل دارد، چرا مشکل دارد؟ چون این درخت جلوی تابلوی مغازه من را گرفته و فروش من را کم کرده. ولی آن یکی میگوید: «نه! این نماد برادری ماست. این نماد زندگی ماست.» و آن یکی پسرعمو شروع میکند به ریختن روغن زیر درخت تا آن را بسوزاند. آن یکی میآید شکایت میکند و میگوید: «ببینید، این فرد به یک زندگی آسیب زده است.» ببینید، من الان یک قصه گفتم و از دل این قصه به این پیام رسیدم که «ببینید، این کار جرم است.» من فکر میکنم مخاطب اصلی آقای قاضی، مخاطب قصههایش است؛ و قصهها اینگونه نیستند که وقتی داری قصه میبینی، پیام اثر برایت بزرگنمایی شده باشد. قصه را ببینی، ولی شب که میخوابی یا وقتی که داری یک قرارداد امضا میکنی، یکهو یاد این قصه بیفتی.
گرههای معمایی در سریال میبینیم. طبیعتا مخاطب با این گرهها ارتباط برقرار کرده و سعی میکند آنها را در ذهن خود حل کند. چقدر سعی کردید که این گرههای معمایی را در اکثر قسمتها قرار دهید تا باعث جذب مخاطب شود و چطور برای پاسخ دادن به این گرهها در این اثر نمایشی تصمیم گرفتید؟
من به چیزی خیلی اعتقاد دارم و آن این است که اثر باید روانپردازش شود. اول صحبتهایم گفتم که در تلویزیون قرار نیست مخاطب را میخکوب کنیم. این نکته خیلی مهمی است و درعینحال سخت برای کسی که کار هنری میکند، اما من گاهی به بچهها میگویم قسمت سخت کارگردانی آقای قاضی، کارگردانی نکردنش است. برای مثال شاید دوست داشته باشم در یک قسمت خاص گرهای بگذارم، اما میدانم که این کار در تلویزیون بیدلیل است و اصلا منطقی ندارد. تمام قصههای هالیوودی روانپردازش میشوند. همه مردم آنها را میفهمند و برای فهمیدن آنها نیازی به هیچگونه سواد و دقت خاصی نیست. یعنی شما همزمان میتوانید بروید چای بخورید و برگردید، درحالیکه با مادرتان صحبت میکنید و تلویزیون میبینید. یا حتی زمانی که در مغازه کار میکنید و تلویزیون روشن است، قصه را بفهمید. هالیوودیها میگویند: یک چالش شناختی در قسمتها ایجاد کن. ما سعی کردیم در بعضی از قسمتهای آقای قاضی چالش شناختی ایجاد کنیم البته با توجه به بستر قصه. اینطور نبود که همیشه ضد آشنازدایی کنیم؛ اصل ما بر روانپردازش قصه بود، یعنی مخاطب بهراحتی بتواند قصه را پردازش کند. اما اگر گره هم در کار گذاشتیم، طوری بود که گرهای از جنس داستانهای کارآگاهی نباشد. خیلیها این پیشنهاد را میدادند، اما این کار متعلق به این فرمت نیست. لوکیشن و محیط بسته مناسب داستانهای کارآگاهی نیست. مثلا چیزهایی وجود دارد که محیط بسته به داستان تحمیل میکند. وقتی در یک فضای بسته و با یک کاراکتر پویا نیستی، برای مخاطب چالش خلق میکنی. این حس اتاق فرار را به مخاطب میدهد، اما من نمیخواستم این حس را ایجاد کنم.
درباره بازخوردهایی که از فصل اول سریال گرفتید و اینکه مردم چقدر خواستار ادامه آن بودند، صحبت کنید. همچنین بگویید که چه تجربهای از این بازخوردها برای شروع فصل دوم کسب کردید.
از روز اول طراحی من برای این سریال بهصورت فصلمحور بود، با همان منطقی که خدمتتان عرض کردم. به نظرم مدیوم تلویزیون نیاز به آثاری دارد که تعداد قسمتهای بالا داشته باشند و در فصلهای طولانی ساخته شوند. اصل تلویزیون در همه جای دنیا این است، اما متاسفانه در ایران مولف این نگاه را نداشته و سریالها را براساس منطق فصلی طراحی نکردهاند. بهصورت فصلی برنامهریزی نمیکنند. اساسا در تلویزیون ایران اینطور است که یک سریال ساخته میشود و مخاطب هر وقت تلویزیون را روشن کرد همان را ببیند.
اما در جهان اینگونه است که سریالها بهصورت فصلی طراحی میشوند و میدانند که تا چه فصلی میخواهند ادامه دهند. نگاه ما به این سریال اینطور بود که احتمالا در فصل اول به یک مخاطب متوسط رو به بالایی خواهیم رسید و در فصل دوم مخاطبان بیشتر خواهند شد و در فصل سوم حتی میتوانیم به توسعه فرمت و چیزهای دیگر فکر کنیم. در فصل اول ما مخاطبی متوسط رو به بالا، به سمت خوب، داشتیم. بعد از فصل اول سریال باید بگویم که فصل اول از نظر من بیعیب نبود. ما هم میدانستیم که با توجه به بودجهای که در اختیار داریم، احتمالا اشکالاتی وجود خواهد داشت. بالاخره کسانی که در فضای هنر کار کردهاند میدانند که بودجه به خروجی اثر هنری بسیار وابسته است. به نظرم فضای تلویزیون آنقدر خالی بود و رسانه ما چیز بهتری برای عرضه نداشت که مردم به سمت سریال آقای قاضی آمدند. واکنشها خیلی خوب بود؛ قوه قضاییه از کار بسیار راضی بود، مردم هم از کار ما بسیار راضی بودند. برخی از ویدئوهای ما به ۲۰ میلیون بازدید رسید. چند وقت پیش، فردی پیش من آمد و گفت: «من دوست دارم بدانم کسی که ویدئوهای اثر شما را وایرال میکند کیست؟ این فرد نابغه است.» گفتم: «اصلا ما وایرال نمیکنیم، حتی تبلیغ هم نمیکنیم.» گفت: «مگر میشود؟» گفتم: «مردم و مخاطبان این ویدئوها را درست میکنند. ما برای سریال حتی یک ویدئوی تبلیغاتی نساختیم.» بازخوردها بسیار خوب بود. یک مشکلی که الان دارم این است که مردم اثر من را در فضای مجازی میبینند، نه در خود تلویزیون. این واقعا خیلی بد است. من اساسا با مدیوم تلویزیون کار کردم، اما الان اثر من در یوتیوب بهطرز وحشتناکی دیده میشود؛ در آپارات، در اینستاگرام. برخی پیجهای اینستاگرامی تکهتکه میکنند و کل قسمتها را میگذارند و مردم از آنجا کار را میبینند. اگر شما کامنتها را خوانده باشید، بسیاری از مردم نمیدانند که این اثر از کدام مدیوم پخش میشود. به نظرم باید تبلیغات منظمی در تلویزیون انجام شود. صداوسیما اصلا به تبلیغات محیطی فکر نمیکند. اثر من اصلا نیازی به تبلیغات در فضای مجازی ندارد، چون خود فضای مجازی برایش تبلیغ میکند. من بهنوعی تبلیغات نوین نیاز دارم؛ تبلیغاتی از جنس بیلبوردها، تبلیغات محیطی. انتظار دارم که درباره این اثر در فضاهای مختلف و تخصصیتر صحبت شود، اما متاسفانه چنین فضایی اصلا وجود ندارد.
نیاز سیما به تسری الگوی ساخت «آقای قاضی»
«آقای قاضی» که اکنون به فصل دوم رسیده، مختصاتی دارد که باعث میشود بتوان آن را به عنوان نمونهای قابل توجه از سریالهای اپیزودیک جذاب مطرح کرد؛ اثری که با داشتن ابعاد آموزشی قوی و البته جذابیتهای داستانی، لااقل در سالهای اخیر نمونه بهتری نداشته و از این حیث حتی بالاتر از برخی نمونههای مشابه سالهای گذشته نیز میایستد.
در تاریخ رسانه ملی، مجموعههای تلویزیونی متعددی با این مختصات روی آنتن رفته که یکی از نمونههای موفق آن را میتوان «آژانس دوستی» محصول ۱۳۷۸ دانست. این سریال در ژانر کمدی-درام با محوریت یک کسبوکار تاکسی تلفنی، مسائل اجتماعی را با زبانی طنزآمیز مطرح میکرد و بخش زیادی از آن در محیطهای ثابتی مثل دفتر آژانس و البته خودروهای رانندگان میگذشت. سریال «هزاران چشم» ساخته کیانوش عیاری در دفتر یک مجله و «داستان یک شهر» اثر اصغر فرهادی با محوریت یک گروه گزارشهای اجتماعی تلویزیونی نیز در همین دسته آثار طبقهبندی میشود. رسانه ملی طی سالهای گذشته، مجموعههای خارجی را نیز با این مختصات پخش کرده که سرآمد آنها را احتمالا میتوان سریال استرالیایی «پرستاران» دانست؛ اثری بسیار طولانی که برای سالها روی آنتن شبکه یک میرفت و با جذابیت بالا و وجوه آموزشی قدرتمند، بسیاری از مخاطبان تلویزیون را با بعضی مسائل پزشکی و کمکهای اولیه آشنا کرد.
اینگونه سریالها به علت برخورداری از ساختار اپیزودیک، در مراحل مختلف ساخت با سرعت بیشتری قابل تولیدند؛ از مرحله فیلمنامه گرفته تا تصویربرداری. برای این دست آثار، این امکان وجود دارد که متنهای متعدد به صورت همزمان توسط گروهی از نویسندگان نوشته شود، بر اساس بازخوردها از قسمتهای نخست، فضای اثر تحول یابد و حتی در صورت لزوم، گروه بازیگران یا کارگردان سریال در طول آن تغییر کند. «آقای قاضی» نیز برخی از این ویژگیها را داراست.
مهمتر از همه آنچه ذکر شد، این سریالها نسبت به دیگر درامهای تلویزیونی کمهزینهترند و از آنجا که در هر نقطه از پخش، میتوان با دریافت بازخوردها، تولید محصول را متوقف کرد، با ریسک کمتری نیز به تولید میرسند.
در عین حال، گلوگاه اصلی موفقیت اینگونه آثار، مانند دیگر انواع سریالهای تلویزیونی، متن است که اگر از جذابیتهای دراماتیک و لحن شیرین، قابل باور و پذیرفتنی برخوردار باشد، به موفقیت خواهد رسید؛ نکتهای که به نظر میرسد درباره «آقای قاضی» -چه در فصل اول و چه در فصل دوم- صدق میکند و این سریال را به رغم داشتن لوکیشن ثابت، بازیگران کمترشناختهشده و اتمسفر تکراری، در رده محصولات جذاب و دنبالکردنی تلویزیون قرار میدهد.
سازمان صداوسیما که سالهاست با مشکلات مالی دستوپنجه نرم میکند و در سالهای اخیر گاه محصول تازهای برای پر کردن آنتن نداشته، میتواند با استفاده از الگوی موفق «آقای قاضی»، به ساخت محصولات اپیزودیک ارزانقیمت با محوریت اصناف مختلف اقدام کند؛ اگرچه همانطور که گفته شد، باید جذابیت و قدرت فیلمنامه در اولویت قرار گیرد تا در نهایت این دست سریالها به سرنوشت محصولاتی ناموفق مانند نسخه ایرانی «پرستاران» یا «داستان یک شهر ۳» دچار نشود.
انتهای پیام/