مداخل و تعریف منطقی آنها با گفتمان دین مبین اسلام تدوین و نشر یابد
گفتمان؛ آن روح غالب بر جهات مختلف زندگی انسانهاست که با آن به حقیقت، شبکه هستی و روابط و قواعد حاکم بر پدیده ها نگریسته و نسبت به آنها تعریف درست یا غلط می دهند.
با گفتمان میتوان شاخصی برای درک حقایق و تفسیر آنها ارائه کرد و با آن شاخص ها به ارزش گذاری حقایق دست یافت.
در نظام معرفتی از ابتدای خلقت تا به امروز دو جریان گفتمانی حق و باطل شکل گرفته و تا قیامت رو در روی هم قرار میگیرند و سنت الهی بر قاعده ... َقُلْ جَاءَ الْحَقُّ وَزَهَقَ الْبَاطِلُ إِنَّ الْبَاطِلَ کَانَ زَهُوقًا (اسراء/ آیه ۸۱) استوار است.
امروزه جریان باطل صهیونیزم معرفتی که هویت اصلی آن بر تحریف کلام از مواضع حق و فطری بوده مِنَ الَّذینَ هادُوا یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ. (سوره نسا/آیه ۴۶)، سردمدار استیلا و سلطه بر حوزه ها و عرصه های مختلف بشری است. ا
نسان امروزی در یک پروژه پیچیده برنامهریزی شده در حوزه معرفتی و در فرایند مفهوم سازی (Conceptualization)، ساختن گزارههای معرفتی و شکل گیری تصاویر (Imagining)، قرار گرفته است که نتیجه آن چیزی جزء سرگشتگی، بی بنیادی و بی غایتی نخواهد بود.
انسانها به عنوان موجوداتی که در عالم تکوین حامل امانتی به نام عقل هستند و مبنای تعقل آنها بر محور مفاهیم و تعریف بنا نهاده شده است، لاجرم باید برای رسیدن به حقیقت و یا واقعیت از عرصه منطق که ابزاری برای صیانت تفکر از خطا است، عبور نمایند.
حال فرض کنید که گفتمان غالب بر حوزه منطق و باب تعریف را مکتب "یُحَرِّفُونَ الْکَلِمَ عَنْ مَواضِعِهِ" در اختیار داشته باشد! چه اتفاقی بر سر حقیقت خواهد افتاد؟ عرصه تولید مفاهیم و تعاریفی که حدود و ثغور معرفتی را نشان میدهد در نظام و جامعه کلان علمی شکل میگیرد، قوه مفهومی و در ادامه گزارههای معرفتی صغروی و کبروی معادلات عقلی اعم از قیاس و استقراء را در فرآیندی منطقی هویت میبخشد. انسانها با ابزار مفاهیم منطقی در حوزه معرفتی؛ تبیین، توصیف و پیش بینی در عوالم هستی را با عنوان علم رقم میزنند و برآیند آن در علوم دقیقه محصول و تکنولوژی و در علوم انسانی رفتار خواهد بود.
در عصری به سر میبریم که جنگ در عرصههای سخت و نیمه سخت ظهور و بروز ظاهری دارند و همه انسان ها، با تمام وجود آن را لمس میکنند، اما جنگی در لایههای درونی و مبنایی در عرصه معرفتی بین حق و باطل جریان دارد که افراد قلیلی درک صحیحی از آن دارند. جنگ در لایه ایترین حوزه معرفتی به نام جنگ مفاهیم، که در آن باطل با ابزار معرفت، پوسته واقعیت را بر هسته حقیقت میپوشاند. باطل با پوسته نمادگرایی در عرصه بازیهای زبانی، هویتی بی ثبات بر ذات و جوهره پاک حقیقت مینهد. هیچ مبنایی برای درک حقیقت وجود ندارد و هیچ شاخصی برای ارزش گذاری بر معرفت نمیتوان وضع کرد.
صهیونیزم در گفتمان باطلی که مجعول بوده و جوهره حق را در پوسته ای از رنگ و لعاب و اغواگری که هدفی جزء سود و سرمایه ندارد، در لایه مفهومی ساحت لغات و در لایه تصوری ساحت هنر را کاملاً در سیطره خود درآورده است. آنها با شکل دهی سامانههای پژوهشی، آموزشی و در اختیار گرفتن جریان عظیم نشر و ترویج با بهره گیری از رسانه و فنآوریهای اطلاعاتی، چرخه معرفتی حاکم را به سود خود رقم زدند. در این اوضاع دین حق نیاز به نصرت دارد. دین اسلام کاملترین دین "... الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتی وَ رَضیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دیناً ... " (مائده/آیه ۳) که میتواند عرصههای حقیقت، طریقت و شریعت را در انطباقی کاملا منطقی در اختیار انسان قرار دهد، باید توسط جامعه معرفتی یاری شود. دین خدا با یاری شدن توسط انسان ها، موجب رشد خود انسانها میشود. "یاَ أَیُّهَا الَّذینَ آمَنوا إِن تَنصُرُوا اللَّهَ یَنصُرکُم وَ یُثَبِّت أَقدامَکُم (محمد/ آیه ۷)؛ بنابراین هسته نرم افزاری فلسفی ـ. منطقی دانشگاهی و حکمی ـ. اجتهادی حوزوی جهان اسلام باید به فکر افتاده و در اولین گام در شکل-دهی مفاهیم و مداخل که هویت حق دارند در قالب دانشنامههای اصیل اقدام نموده و در ادامه با رویکردی منطقی ضمن نقد تعاریف موجود، به گفتمان جهانی حق یاری رسانند.
ماتقدَّم باب تعریف منطقی باب تقسیم است که مفاهیم در نظام موضوعی، فرآیندی، ارتفاع و عمق هستی معرفتی هویتی مجزا میگیرند و در ادامه با ترکیب اجزا به یکدیگر به وادی باب تعریف گام نهاده و حدود و ثغور حقیقت که باید و نباید ارزش را در دانش حمل میکنند، به خود گرفته و موجب شکل گیری معلومات در حوزه تصوری، در مقابل مجهولات معرفتی در سیر عقلانی میشوند. ماتأخّر باب تعریف، باب حجّت است که در آن حقیقت، با ابزار عقل در سه هویت قیاس، استقراء و تمثیل از معلومات موجود بهره گرفته تا مجهول تصدیقی را برای انسان عاقل حلّ و فصل و معلوم نماید.
صهیونیزم با بی پروایی تمام به بی ادبی در لایه معرفتی دست زده و باب چهارم و یا همان باب مغالطه را در اختیار گرفته و برای حفظ استیلای خود بر جهان، با رجوع به پوستههای معرفتی هر روز به رنگی درآمده و به اغواگری نظام منطقی بشر شکلی نو میدهد. زبان را ابزاری برای بازی و نمادگرایی را در حوزه متافُرم به عنوان اصل بنیادین به جامعه معرفتی معرفی میکند.
این جریان معرفتی همچون کلمه خبیثهای به مثابه شجره خبیثه که بر بی قراری، بی ثباتی و تغییر دائمی. مَا لَهَا مِن قَرَارٍ (ابراهیم / آیه ۲۶) استوار است و اسلام در این باره بیان میدارد که أَلْیهَکُمُ التَّکَاثُرُ (تکاثر/ آیه ۱) و توصیه میکند که به کلمه طیبه به مثابه شجره طیبه که اصل آن ثابت و فرع آن بر آسمان-هاست و ندای إِنَّا أَعْطَیْنَاکَ الْکَوْثَرَ (کوثر/ آیه ۱) را فریاد میزند، رجوع کنید؛ بنابراین با تعریف دقیق که وجه امتیاز امور مختلف از یکدیگر آشکار میشود و حدود و قلمرو اصلی اشیاء و امور، معلوم میگردد، میتوان عقل را در سیر تفکری از خطا بازداشت؛ بنابراین برای آن که انسان در تفکرات خود و نتایجی که میگیرد، به خطا نیافتد و دیگران را هم به اشتباه نیاندازد (یعنی هدف اصلی منطق)، باید تک تک واژههای مورد نظرش را به روشنی و آسانی تعریف کرده و شرح دهد و معنایی را که در ذهن دارد، در ظرفی مناسب یعنی در لفظی بریزد که آن معنا را به خوبی متبادر نماید.
تعریف دقیق از یک واژه باب تفسیر به رای یا هرمنوتیک را بسته و رسیدن به یک معنای درست از وضع یا جعل مفهوم را برای مخاطب آسان خواهد کرد. تعریف محدوده یک واژه را بیان نموده و نسبت آن را با دیگر واژگان مشخص خواهد کرد و در نهایت تعریف درست و منطقی یک کلمه از جنگ و جدال بین طرفین گوینده و شنونده جلوگیری میکند و عامل اصلی همه جنگها که همان موقعیت مشئوم مفاهیم در جملات است را برطرف نماید.
مفاهیم مجموعهای از ظروف میباشند که حامل معنا در درون خود هستند. لایه ایترین هسته معرفتی در مفاهیم نهفته شده است و با دست کاری آن میتوان سطوح و لایههای مختلف باوری، ارزشی و در نهایت سبک زندگی را تغییر داد. برای رسیدن به منطق حقیقی از تعریف مفاهیم باید به اصل عدالت در مقابل ظلم و تحریف رجوع کرد. نقطه کانونی فصول حاکمیت "الله" مفهومی به نام عدل است. قال رسول الله (ص) بِالْعَدْلِ قامَتِ السَّماواتُ وَ الاَرْضُ (تفسیر صافى، ذیل آیه ۷ الرّحمن)؛ و قال على (ع): اِنَّ الْعَدْلَ میزانُ اللّهِ سُبْحانَهُ الَّذى وَضَعَهُ فِى الْخَلْقِ و نَصَبَهُ لاِقامَةِالْحَقِّ، فَلا تُخالِفْهُ فى میزانِهِ و لا تُعارِضْهُ فى سُلْطانِهِ (تصنیف غررالحکم و دررالکلم ص. ۹۹، ح. ۱۶۹۶) و عدل یعنی؛ «وَضْعُ کُلِّ شَیءٍ فی مَوْضِعِه» هر چیزی را در جای خودش قرار دادن و عرصه کلمات، یکی از آن عرصههایی است که صهیونیزم به دنبال ظلم و جابجایی در قرار دادن معنای حقیقی آن در جای اصلی اش است.
سوالی که باید در این خصوص طرح نمود این است که معیار عدل چیست و یا کیست؟ خدا یا انسان (Humanism)! و پس از آن باید طرح سؤال نمود که معیار تشخیص عدل چیست؟ شرع، عقل سلیم یا خرد خودبنیاد؟؛ به نظر در پاسخ اولیه به این سؤالات باید به دو دیدگاه نظر افکند. دیدگاه صهیونیزم که پاسخ را در انسان و خرد خودبنیاد بشری فرض نموده است و دیدگاه اسلام که خدا، شرع و عقلی را که در مقام کسب حقیقت، برهان را مبنایی برای تشخیص فرض مینماید و عقل از ساحت وهمیات خارج شده و بر پایه حقایق هستی، مقدمات صغروی و کبروی خود را میچیند.
با این تحلیل تطبیقی بین دو دیدگاه، مفاهیم منطقی، هویتهای متفاوت و گاه متضاد به خود میگیرند. عدالت سیاسی بیان گر مفهوم بنیادی خدمت، در برابر ظلم سیاسی که مفهوم قدرت را بنا نهاده است، قرار میگیرد. عدالت اجتماعی با گریز از عرصه حیوانیت و با رجوع به عقل و شرع توأمان، کرامت انسان را دنبال کرده در حالیکه در مقابل آن ظلم اجتماعی صهیونیزم مفهوم کاذب شهرت را در بین آحاد جامعه بشری برجسته نموده است. با رجوع به عدالت فرهنگی، ارزشها حالتی باثبات و دارای هویت مستقل خواهند داشت و مفهوم کلیدی در حوزه فرهنگ، سعادت انسانها بوده و در مقابل آن در اندیشه متکثر و بی بنیاد صهیونیزم و با ظلم فرهنگی، ارزشها هویتی نسبی به خود میگیرند. در عدالت اقتصادی این مفهوم برکت است که در عرصه روابط اقتصادی بین انسانهای مؤمن معنا مییابد و در برابر آن در ظلم اقتصادی، سود بیشتر و شهوت ملاک درک و حرکت اقتصادی انسان مادی زده میشود.
با نگاه عادلانه و دقیق به جریان فکری و معرفتی اسلام و صهیونیزم میتوان شاخصهای اصلی حاکمیت جهانی حق را در امر فطری و عقل سلیم جستجو کرد و در آن سو، دو شاخص اصلی استیلای طاغوت در موضوعاتی، چون غریزه و عقل و خرد خودبنیاد نشان گذاری نمود. هویت واقعی این شاخصها در لایه منطق و باب تعریف مداخل تمدنی قابل مشاهده است. تمدنی که با مفاهیم و لغات طیبه به دنبال شکل-دهی ابعاد و فصول وجودی انسان در طول، عرض، عمق و ارتفاع هستی خواهد بود که "أَلَمْ تَرَ کَیْفَ ضَرَبَ اللهُ مَثَلاً کَلِمَةً طَیِّبَةً کَشَجَرَةٍ طَیِّبَةٍ أَصْلُها ثابِتٌ وَ فَرْعُها فِی السَّماءِ (ابراهیم/ آیه ۲۴) " و در تمدن صهیونیزم، هژمونی معرفتی در لایههای مفاهیم با رویکرد تغییر موضوع و انحراف، مانند کلمه خبیثهای است که هیچ ثبات و قراری بران آن مفروض نخواهد بود که"وَ مَثَلُ کَلِمَةٍ خَبِیثَةٍ کَشَجَرَةٍ خَبِیثَةٍ اجْتُثَّتْ مِنْ فَوْقِ الْأَرْضِ ما لَها مِنْ قَرارٍ (ابراهیم/ آیه ۲۶) "
نظام و شبکه هستی از منظرگاه دین مبین اسلام مجموعهای از آیات آفاقی و انفسی است. با این نگاه کلمات و مفاهیم این عوالم آفاقی و انفسی هویت مییابند. آیات آفاقی و انفسی در نظام معرفتی انسان اعم از عقل و قلب در دو ریکرد فلسفی و عرفانی و در کل حکمی، تجلی و ظهور خواهند یافت. "سَنُرِیهِمْ آیَاتِنَا فِی الْآفَاقِ وَفِی أَنْفُسِهِمْ حَتَّى یَتَبَیَّنَ لَهُمْ أَنَّهُ الْحَقُّ أَوَلَمْ یَکْفِ بِرَبِّکَ أَنَّهُ عَلَى کُلِّ شَیْءٍ شَهِید (فصلت/ آیه ۵۳)
در این نگاه، کلمات در نظام هستی وجود مستقل و بالاصاله داشته و انسانها با شبکه معرفتی به ودیعه گذاشته شده از سوی حضرت حق، به شکار آنها میپردازد و صد البته کلمات نظام هستی قابل احصا نیستند. وَ لَوْ أَنَّمَا فِی الْأَرْضِ مِنْ شَجَرَةٍ أَقْلَامٌ وَالْبَحْرُ یَمُدُّهُ مِنْ بَعْدِهِ سَبْعَةُ أَبْحُرٍ مَا نَفِدَتْ کَلِمَاتُ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ عَزِیزٌ حَکِیم (لقمان/ آیه ۲۷)
این نوع نگاه در مقابل جریان انحرافی و باطل صهیونیزم قرار دارد که بیان میکنند وَ قَالُوا مَا هِیَ إِلَّا حَیَاتُنَا الدُّنْیَا نَمُوتُ وَنَحْیَا وَمَا یُهْلِکُنَا إِلَّا الدَّهْرُ وَمَا لَهُم بِذَلِکَ مِنْ عِلْمٍ إِنْ هُمْ إِلَّا یَظُنُّونَ» (الجاثیة/ آیه ٢٤) که پایه اصلی آن بر ظنّ که پستترین نوع معرفتی لحاظ میشود، بنا شده است.
تعاریف منطقی در سیر فرآیندی خاص استخراج و تعیین حد میشوند. تعاریف ابتدا برآمده از جنس مفاهیم است؛ بدین معنا که یک مفهوم یا بر موضوع نظر دارد و یا بر غایت و در این بین نیز شاید بر چگونگی و فرآیند و روش استوار باشد. سؤال از چیستی یک مفهوم پاسخی برای "ماهیت" آن است که باید به درستی حد و رسمش مشخص و بر پایه معلومات موجود تصوری، تعریف شود؛ بنابراین جنس یک مفهوم و یا تعریف آن از چهار حالت موضوعی، غایتی، روشی و یا تلفیقی خارج نخواهد بود. با نگاهی تحلیلی ـ. منطقی و با تدبّر و تامّل در برخی از دانشنامه ها، لغت نامه ها، ویکی پدیاهای موجود به تعیین حدود یک مفهوم در راستای تعریف درست و یا غلط خواهیم پرداخت و به گفتمان غالب بر منطق آنها نظر میافکنیم.
الف) قلمرو تعاریف:
این نکته که مفهوم در کجا به وجود آمده، تعریف شده و به مرحله انتشار رسیده است، باید مد نظر منتقد تعاریف لغات باشد. قلمرو فکری کفر که قایل به سلسله مراتب طولی هستی نبوده و مشرک ثنوی و یا تثلیثی باشد، مفاهیم و مداخلی را تعیین و به عنوان سربازان خط مقدم معرفتی چینش میکند که حافظ منافع و سود حداکثری برای استیلای نظام باطل خود بر نظامات و کنش گران آن باشد. در مقابل جریان باطل، حق برای "... کَلِمَةُ اللّهِ هِیَ الْعُلْیَا وَاللّهُ عَزِیزٌ حَکِیمٌ" (توبه/ آیه ۴۰) شروع به جبهه سازی مقاومت معرفتی در شکل دهی مداخل و تعاریف درست و قابل ابتناء از لغات اقدام مینماید. این دو در مقابل هم صف آرایی خواهند کرد و اسلام بر خلاف پروتکل جنگلی صهیون که اصل را بر "حق با کسی است که زور بیشتری دارد! "؛ حق را به صاحب حق داده و ملاک و معیار تشخیص حق را بر انسان سلیم العقل و سلیم القلب میدهد.
ب) مبدا در تعاریف:
تعاریف منطقی موجود عقبه لازم را ندارند؛ بدین معنا که با رجوع به مادی بودن نظام هستی برای خلقت بابی را باز نکرده اند. تعاریف فاقد ابتدا بوده و اگر هم ابتدایی برای آن فرض شده است، به عنوان ماده یا هیولای مادی و طبیعی بیان میشود. این در حالی است که کل نظام هستی در سیر تکوین بر پایه تشریع بوده و حکمت بالغه حضرت حق بر آن جاری و ساری است. خلقت از زمان ذاتی شروع و در قالب زمان حادث، بر پایه ضرب آهنگ مکان و جابجایی اجزای هستی، شکل و هویتی قابل درک به خود میگیرد. هستی مقدمهای دارد که مقدم آن خلقت و در نگاه اسلامی از یک مبدأ واحد خلق شده است.
ج) جوهره:
تعاریف دارای ماهیتی ذاتی هستند که موجب قوام و بقای آن در برابر نقدها و ردها خواهد شد. جوهره تعاریفی که بر تکاثر و عدم ثبات بنا نهاده شده است، نشان از استیلای منطق بی منطق صهیونیزم بر تعاریف موجود دارد. تعاریفی که عموماً بر جوهره "تغییر دائمی" است، مانع از شکل گیری امری واحد و قابل اعتنا در معرفت بشری میشود. در مقابل جوهره و ذات تعاریف در نگاه اسلامی هویتی کوثری و وحدت بخش دارند. ثبات در تعریف منطقی از لغات موجب ثبات فکری، معرفتی و در نهایت رفتاری در بشر خواهد شد.
د) جهت:
کفر و ایمان دو جهت برای رسیدن به طاغوت و الله هستند. جهت یا همان سیاست غالب بر تعاریف که یا میل به فلاح و صلاح داشته و یا مایل به افول و اسفل السافلین دارد، باید مشخص شود. تشخیص جهت تعاریف موجود به سمت وَالَّذینَ کَفَروا أَولِیاؤُهُمُ الطّاغوتُ (بقره/ آیه ۲۵۷) الطاغوت و انسان را به سوی أُولَئِکَ کَالْأَنْعَامِ بَلْ هُمْ أَضَلُّ أُولَئِکَ هُمُ الْغَافِلُونَ (اعراف/ آیه ۱۷۹) رهنمون است. در برابر جریان باطل تعاریف نادرست، جهت باید به سوی اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنوا (بقره/ آیه ۲۵۷) باشد و رسیدن انسان به مقام شامخ خلیفه اللهی"إِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَةً (بقره/ آیه ۳۰) که این امر در حوزه معرفتی با تعیین جهات تعاریف امکان پذیر خواهد بود.
هـ) غایت:
تعاریف باید دارای غایت باشند. غایتی که در آن نظام هستی ابتر نمیماند و بر پایه نتیجه و هدفی تعریف شده است. تعریف منطقی مفاهیم و مداخل موجود غالباً، در جهت ظلمت، ضلالت و غیّ بوده و نوع نگرش انسانها به این سمت سوق داده میشود که غایتی به غیر از طبیعت که مادی و فیزیکال بوده و بر دایره زمان و مکان استوار است، نخواهد داشت. تعاریف غایت مدار به دنبال عالم نور، الله و رشد معرفتی بشر معطوف است و انسان را برای رساندن به آن یاری میرسانند.
در انتهای نوشتار تاکیدی دوباره خطاب به جامعه حوزوی و دانشگاهی داشته؛ مبنی بر اینکه برای ظهور و اعتلای دین حق، هستههایی از نخبگان و سرآمدان فلسفه و حکمت اسلامی تشکیل داده و نسبت به تدوین و نشر مداخل و تعریف منطقی آنها با گفتمان دین مبین اسلام اقدام نمایند؛ چرا که از دید بنده برتری در عصر حاضر تابعی از برتری مفهومی ـ. منطقی در لایههای معرفتی است.