به گزارش فرهنگی ؛زمانی یک بلیط اتوبوس داشتم و کنار خیابان منتظر اتوبوس ایستاده بودم. بعد از مدتی اتوبوس آمد و همه سوار شدیم. دیدم دونفر میگویند: این مرد چقدر شبیه قرائتی است. دیگری گفت: نه بابا! قرائتی محافظ دارد، ماشین دارد، شیر نفت درجیبش است. من به آنها گفتم: قرائتی هستم. گفتند: نه بابا! قرائتی را ما میشناسیم. یکی از دندانهایش کوتاه است؛ لذا دهانم را باز کردم و آنها که دندانم را دیدند، گویا شناختند. چرا خودت را در غیبت و گناه میاندازی و پشت سر مردم و مسئولین حرف میزنی! آن هم اکثر اطلاعات تو از شنیدههای مردم است؛ لذا چیزی را که ندیدهای نگو.