تاثیر انقلاب اسلامی بر وحدت شیعه و سنی/ ماجرای حمایت عالم سنی از انقلاب اسلامی
سید قلبی حسین رضوی کشمیری در کتاب خاطرات خود که توسط مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر شده است در این رابطه میگوید: مدتی بعد از پیروزی انقلاب ما مهمانی از ایالت بلوچستان پاکستان به نام آقای "مولانا شیرانی" داشتیم. ایشان چندین سال در مراسم گوناگون مهمان ما بود. وی شخصیتی والا و امیر جمعیت علمای پاکستان است.
یک سال ایشان به من گفت: «من بر اساس اصول خاصی نه بر اساس تعصب و احساسات، طرفدار انقلاب هستم؛ برای اینکه ما به جهانیان میگفتیم: اسلام دینی است که در آن، تشکیل حکومت ممکن است. جهانیان از ما سؤال میکردند: نمونهای را بیان کنید. ما در قرن حاضر نمونه نداشتیم. این مسئله اساسی را امامخمینی(ره) حل کرد؛ لذا ما افتخار میکنیم در یکی از نقاط جهان اسلام حکومت اسلامی پایهگذاری شد؛ گرچه رهبر این حکومت یک مرجع و فقیه شیعه است.»
او یک شب هم در یکی از مساجد میدان امام حسین (ع)، نیم ساعت درباره امام خمینی و انقلاب اسلامی صحبت کرد. در مدت آن نیم ساعت با استدلال خودش قیامتی برپا کرد و گفت که چرا ما از امام طرفداری و حمایت میکنیم.
سپس مولانا به من گفت: «در روزنامههای کشورمان، مردم از ما سؤال میکنند شما که به ایران میروید، در آنجا وضع برادران اهل تسنن که در اقلیت هستند چگونه است؟ آیا آنها را میبینید یا نمیگذارند شما به آنجا بروید؟ من تقاضا دارم که به یک منطقه سنینشین بروم تا آنها را با چشم خود ببینم.»
بازدید عالم اهل سنت پاکستانی از زاهدان
من که راهنما و مترجم او بودم، برنامهریزی کردم و روز بعد، به من خبر دادند که چهار بلیط برای زاهدان تهیه شده است. نماینده، ولی فقیه اهل سنت در زاهدان حجتالاسلاموالمسلمین ربانی بود. من با لباس پاکستانی با مولانا و دو نفر از همراهانش سوار هواپیما شدیم و به زاهدان رفتیم.
استاندار و آقای ربانی به استقبال ما آمدند، استقبالی تشریفاتی شد و بعد، ما را به سالن اجتماعات بردند، که در آنجا برنامهای برای مهمانان خصوصی برگزار کرده بودند. ایشان در آنجا سخنرانی کرد. علمای سنی هم آمده بودند و صحبت کردند. ملاقات و گفتگو شروع شد. بعد برنامهای گذاشتند که آقای شیرانی از چند مدرسه دینی اهل تسنن بازدید کند که من هم همراه او بودم. شب در هتلی ماندیم و روز بعد پرواز داشتیم.
همه ما چهار نفر در یک اتاق بودیم. ساعت یازده شب دو نفر اهل تسنن از زاهدان با لباس پاکستانی به اتاق ما آمدند. آنها جلوی در بودند. من در را باز کردم. گفتند: «ما میخواهیم با مولانا صحبت و ملاقات کنیم.» گفتم: شما اهل پاکستان هستید؟ گفتند: «نه، ما از زاهدان هستیم و میخواهیم با ایشان صحبت کنیم.» به آنها گفتم: شما همین جا منتظر باشید. رفتم و به مولانا گفتم: دو نفر برای ملاقات شما آمدهاند، شما اجازه ورود میدهید؟ گفت: «عیبی ندارد، بیایند.»
روایتی از اهانت به مقدسات اهل سنت در دوران پهلوی
آنها آمدند و وارد اتاق شدند و سپس شروع کردند به مخالفت با نظام حرف زدند. من هم ساکت نشستم. در میان حرفهای آنها هیچ حرف عقیدتی نبود. تمام قضیه اقتصادی و مادی بود.
مولانا شکایات را شنید و از آنها سؤال کرد: «چیز دیگری برای گفتن ندارید؟» گفتند: نه. مولانا گفت: «حرفهای شما تمام شد؟» گفتند: بله. گفت: «ما شنیدیم که در ایران، قبل از انقلاب، یک روز خاصی از سال علناً در کوچه و بازار به خلیفه دوم اهانت میکردند. این حقیقت داشت؟» هر دو اعتراف کردند و گفتند: «این درست است، همین کار را میکردند». مولانا پرسید: «بعد از انقلاب این موضوع پیش آمده است؟» گفتند: «نه، دیگر چنین چیزی در اینجا ممنوع شده است.»
سپس یکی از آنها بلند شد و گفت: «آقا! ما وقتی در زمان شاه با این ریش بلند و این لباس به تهران میرفتیم، مردم به یکدیگر میگفتند این خودش است و به ما و عقایدمان بیاحترامی میکردند.» مولانا سؤال کرد: «شما الان به تهران میروید؟» گفتند: «بله» گفت: «الان نیز همان طور عمل میکنند؟» گفتند: «نه» مولانا گفت: «شما هر شکایتی که کردید، بیاساس بود. شما باید قدر این انقلاب و امام را بدانید. ما افتخار میکنیم که انقلابی در یکی از کشورهای اسلامی رخ داد تا بتوانیم به جهانیان بگوییم؛ این اسلام است. اسلام نیز میتواند حکومت کند. شما این جزئیات را به عنوان شکایات میگویید. من دو نماینده اینجا را دیدهام، یک سنی که شیعیان انتخاب کرده بودند و دیگری شیعه که از طرف سنیها انتخاب شده بود. از این بهتر مثال و الگویی نمیتوانم از اینجا بگویم. من شما را نصیحت میکنم که این حرفها را نزنید. شما، از انقلاب و امام حمایت کنید. شما، سنی و شیعه، باید اینجا برادر باشید.»
اتفاقاً در آن روز در تلویزیون نشان داده بودند که در منطقهای شیعهنشین، شخصی سنی و در منطقهای سنینشین، شخصی شیعه رأی آورده بود. آنها با آقای مولانا ملاقات کرده بودند یعنی خودش با آنها صحبت کرده بود و در ذهنش مانده بود.