صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

از تقسیم وظایف تا تضییع منافع ملی در مذاکرات با طالبان!

۰۸ مهر ۱۳۹۷ - ۱۳:۳۰:۴۴
کد خبر: ۴۵۶۱۱۶
دسته بندی‌: سیاست
آمریکا به این درک رسیده است که برای ادامه حیات در افغانستان دیگر نمی‌توان بر ناامن کننده‌ای، همچون طالبان تکیه کرد. زیرا این گروه امروزه در صف اول مقابله با هر نوع امتیاز گیری این کشور در هر پروسه و پروژه‌ای در افغانستان محسوب می‌شود.
به گزارش خبرنگار گروه سیاسی ، حامد باغبان کارشناس مسائل افغانستان در یادداشتی که در اختیار قرار داد، نوشت: طالبان همانند هر گروه ایدئولوژیک دیگری دارای مبانی متنوع اعتقادی و فکری است که در گذر زمان با اندکی فراز و فرود، اما به طور پیوسته تداوم داشته است.
 
به علت آنکه اصول فکری و مذهبی طالبان در عمق اعتقادات و باورهایشان نفوذ کرده و در روح، سطوح سنت‌ها و سنبل‌های اجتماعی قبایل حلول کرده است، تمامی رفتار‌ها، پندار‌ها، آموزه‌ها، تعاملات فردی و اجتماعی اعضای این گروه را شکل بخشیده است. شدت پایبندی و تعصبات مذهبی، با ساختار بسته قبایلی و غرق در بی سوادی با هم آمیخته گشته و یک زندگی منقبض فرهنگی – اجتماعی و فکری – اعتقادی را برای طالبان به ارمغان آورده است. (طالبان، صفاری، غلامعلی)

مناسبات و کنش‌های این گروه شبه نظامی صرفا در تعاملات اجتماعی قبایلی خود به تنهایی خلاصه نمی‌شود و می‌بایست پلان‌های متفاوتی را در رفتار روزانه این گروه متصور بود. گروهی که از ابتدا با رویای خلافت اسلامی آغاز به کار کرد و امروزه پس از سرنگونگی حکومت خود نیز این رویا را در سر می‌پروراند و تا حدی در ذهن‌های خود بدان رویا دامن زده اند که پس از ۱۷ سال همچنان به تنهایی در برابر بسیاری از کشور‌های قدرتمند جهان زور آزمایی می‌کنند.
 
آغاز این یادداشت با طرح سوالی در ذهن مصنف آغاز شده است و باید بیان کرد که چگونه می‌توان متصور بود گروه ایدئولوژیک طالبان که در تمامی شعائر خود مبارزه با امریکا را در دستورات اولیه خود و از واجبات جهاد تفسیر می‌کند، می‌تواند تن بر مذاکره مستقیم با این کشور دهد؟
 
در تمامی قوانین نوشته و نانوشته جهانی، مذاکرات را به‌نوعی دیگر تفسیر و تعبیر می‌کنند؛ مذاکره مترادف بحث، صحبت، گفت‌وگو، مباحثه و مناظره است، اما مذاکره در عرف سیاسی یعنی معامله. مذاکره با آمریکا یعنی معامله با آمریکا، معامله یعنی داد و ستد، یعنی چیزی بگیرید و چیزی بدهید. با مفروض قرار دادن مصطلاحات بین المللی و عرفی معامله با دشمن، معنایی مختلفی خواهد داشت که این نیز در شریعت طالبان دارای تعاریف خاص خود است.حال آیا طالبان در حال معامله با غرب است؟ نقش کشور‌های همسایه و حکومت مدعی که بر اساس روند دموکراتیک بر اریکه قدرت نشسته است چه می‌شود؟

در مذاکرات امروزه آمریکا با طالبان، با در نظر داشت پارامتر‌های تاثیر گذاری بر روند صلح باید گفت هر دو طرف به امتیازاتی فکر کرده و پای در میدان معادله گذاشته‌اند؛ طالبان بار‌ها در مصاحبات و بیانیه‌های رسمی خود سه شرط ۱- برقراری حکومتی بر اساس شریعت اسلام (از دیدگاه خود) ۲-خروج کامل نیرو‌های خارجی ۳- خروج اسامی فرماندهان و نظامیان طالب از فهرست سیاه سازمان ملل را بیان کرده اند.
 
در مقابل طرف امریکایی قرار دارد که هفدهمین سال از حضور نظامی خود در افغانستان را که به نوعی طولانی‌ترین بازه زمانی جنگ تاریخ این کشور محسوب می‌شود را تجربه می‌کند که بدون دریافت هیچ نوع افتخار و حاصلی در حال سپری شدن است و پذیرش این خواسته‌ها، مسلما در راستای پذیرش شکست این کشور به عنوان ابر قدرت جهانی محسوب می‌شود.
 
لذا متفکرین زبر دست آمریکایی، مسلما به این سادگی تن بر پذیرش خواسته‌هایی که تیشه بر ریشه آرمان‌ها و آرزو‌های این کشور در افغانستان می‌زند را نمی‌دهد؛ پس با ارائه بسته‌ها و طرح‌های بلند مدت سعی بر تحقق دو خواسته خود خواهند داشت؛ ابتدا می‌توان بزرگترین هدف این کشور در مذاکره با طالبان را در فرسایشی کردن روند مذاکرات دانست؛ بدین نحو می‌توان میدان جنگ و صلح را از طالبان ربود (امروزه کمتر کسی در افغانستان و منطقه است که نداند قدرت طالب در میدان نبرد است نه مذاکره) لذا با چرخش تاکتیک از مجادله به مذاکره عملا طالبان را در معرض حذف قرار می‌دهند و این هدفی است که تا به امروز آمریکا بدانبال آن بوده، ولی محقق نشده است،
 
در واقع آمریکا به این درک رسیده است که برای ادامه حیات در افغانستان دیگر نمی‌توان بر ناامن کننده‌ای، همچون طالبان تکیه کرد. زیرا این گروه امروزه در صف اول مقابله با هر نوع امتیاز گیری این کشور در هر پروسه و پروژه‌ای در افغانستان محسوب می‌شود. استخراج معادن، اشراف اطلاعاتی و نمایش ابزار فشار بر کشور‌های قدرتمند منطقه همچون روسیه، چین، ایران و همچنین کشتزار امن پرورش تروریست شاید بخشی از منابع و عواید امریکا در افغانستان باشد که با وجود طالبان این بستر دیگر در سود آوری نیست.

برای تحقق این پلان موانع متعدد دیگری نیز وجود دارد؛ مذاکره مستقیم با طالبان عملا به معنای حذف حکومت رسمی افغانستان از معادلات این کشور است، هرچند که تمامی مردم افغانستان سال هاست بر این باور هستند که حکومت‌های مستقر در افغانستان صرفا به صورت نمادین ایفای نقش می‌کنند، اما بیان رسمی آن از زبان سر دمداران (شعاری) دموکراسی نوعی رسوایی محسوب می‌شود. لذا برای سرپوش گذاری بر این وقایع، سعی بر تقسیم وظایف با حکومت کرده اند به‌نحوی که در پروسه صلح آمریکا به عنوان مرکز ثقل و حکومت به عنوان مجری نمایش‌های دهان پر کن، نقش آفرینی می‌کنند.
 
واگذاری موضوعاتی همچون برپایی نشست علما در سعودی و اندونزی با هدف تضعیف بازوان اعتقادی طالبان و ایجاد آتش بس موقت توسط دولت را نیز در راستای تقسیم وظایف صورت گرفته باید جای داد.

برداشتن گام‌های بعدی در راستای خلع سلاح طالبان، یکی پس از دیگری در حال وقوع است و متضرر واقعی در این بین تنها مردم افغانستان هستند و بس؛ چرا که ناامنی شَبحی است که تا زمان حضور آمریکا در این کشور پهنه انداخته است و حذف طالب به معنای پایان جنگ نیست بلکه تغییر چهره‌ای از " دوست، دشمن شده‌ای به دوست دشمن نمای" دیگر است.
 
به رسمیت شناخته شدن خط دیورند در نشست خصوصی سران حکومت با مقامات پاکستان نیز از امتیازات پنهانی است که حکومت و آمریکا در راستای تحقق اهداف خود انجام داده اند و گامی دیگر در تضییع حق و منافع ملی مردم افغانستان بشمار می‌رود.
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *