صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

کتاب«خسته نباشید عمو قاسم» منتشر شد

۰۲ آذر ۱۴۰۱ - ۱۵:۱۳:۳۳
کد خبر: ۴۵۲۵۵۲۱
دسته بندی‌: فرهنگی ، عمومی
کتاب «خسته نباشید عمو قاسم» با نویسندگی و تصویرگری «خدیجه بابایی ابرقویی» با موضوع شهید سردار قاسم سلیمانی توسط انتشارات کتاب جمکران و با همکاری بنیاد مکتب حاج قاسم منتشر شد.

خبرگزاری میزان - در این کتاب که برای گروه سنی کودک نوشته شده است سعی شده با تصویرهای جذاب و زیبا کودک را با شخصیت سردار حاج قاسم سلیمانی و مفهوم جنگ و شهادت آشنا کند. 

بسیاری از والدین مشتاقند فرزندان‌شان درک روشنی از مفهوم شهادت و از خودگذشتگی داشته باشند، نهادینه‌سازی مفهوم شهادت و ایثار در فرزندان صرفا کار خانواده نیست. در کنار خانواده باید رسانه‌ها،‌ آموزش و پرورش و فضای عمومی نیز در این زمینه فعال باشند.

یکی از زمینه هایی که می توان این مفاهیم را به کودکان آموزش داد تولید کتاب های داستانی است. براین اساس انتشارات کتاب جمکران چاپ کتاب هایی با این موضوعات را برنامه های خود قرار داده است و آثاری موضوع ایثار و مقاومت و شهادت به چاپ رسانده است. یکی از این کتاب ها که به تازگی منتشر شده است کتاب «خسته نباشید عموقاسم» است که به نویسندگی و تصویرگری خانم خدیجه بابایی ابرقویی منتشر شده است.

خانم «خدیجه بابایی ابرقویی» متاسفانه قبل از چاپ این کتاب همراه با همسرشان «محمد حسین فرج نژاد»، عضو هیئت مدیره انجمن مطالعات فضای مجازی حوزه علمیه قم و از اساتید برجسته سواد رسانه و صهیونیسم پژوهی کشور و سه فرزندشان در یک سانحه رانندگی جان خودشان را از دست دادند.

کتاب «خسته نباشید عموقاسم» به قلم و با تصویرگری مرحومه «خدیجه بابایی ابرقویی» در 16 صفحه گلاسه و تمام رنگی با قیمت 35000 تومان به تازگی توسط انتشارات کتاب جمکران و با همکاری بنیاد مکتب حاج قاسم برای مخاطبین کودک و نوجوان چاپ و وارد بازار نشر شده است.

در بخشی از کتاب می خوانیم:

علی و مادر با هم به هال رفتند. مادر مشغول گشتن شد. رزمنده‌های توی صفحه تلویزیون توجه علی را به خود جلب کردند. او روبه‌روی تلویزیون ایستاد و مشغول تماشای آنها شد. یکی از رزمندگان چهره مهربانی داشت و علی فکر کرد او را میشناسد. مرد، ریش‌های مرتبی داشت درست شبیه ریش‌های پدربزرگ علی که عکسش روی طاقچه بود...

انتهای پیام/



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *