کوملهای که با دیدن احمد متوسلیان خودش را خیس کرد
مردان کومله (راوی: ابراهیمی)
همراه حاج احمد با لباس کردی، کنار جاده ایستاده بودیم که ماشینی به ما نزدیک شد. دو نفر از افراد کومله داخل ماشین بودند، آنها به خیال اینکه ما هم از خودشان هستیم نگه داشتند و ما را سوار کردند.
من که زبان کُردی بلد بودم، شروع به صحبت با آنها کردم و پرسیدم: از نیروهایی که تازه از سپاه تهران اومدن چه خبر؟ یکی از آنها با ناله گفت: چی بگم. توی اونها یه کسی اومده به اسم احمد متوسلیان این بابا پدر ما رو درآورده. از موقعی که اومده تمام کار و کاسبی ما کساد شده. به تمام کمینهای ما ضد کمین می زنه. عملیاتهاش خانمانسوزه.
در تمام این مدت حاج احمد ساکت و آرام نشسته بود و جاده را نگاه میکرد. در یک آن وقتی فرصت را مناسب دیدم، به سرعت اسلحه را پشت سر یکی از آنها گرفتم، آنها باورشان نمیشد، ماشین را نگه داشتند، با کمک حاج احمد دست و پای آنها را بستیم و حرکت کردیم.
در راه خطاب به یکی از کُردها گفتم: اگر احمد متوسلیان رو ببینی، اونو میشناسی؟ مرد کُرد گفت: نه! قیافهشو ندیدم. یک نگاه به حاج احمد انداختم و به مرد کُرد گفتم: اون مردی که کنارت نشسته احمد متوسلیانه!
نگاهی به حاج احمد کرد و حاج احمد هم در چشمان او خیره شد. هنوز حاج احمد چشم از چشم او برنداشته بود که متوجه شدیم آن مرد کومله شلوارش را خیس کرده است. خندهام گرفته بود، ماشین را نگه داشتیم و او را پیاده کردیم تا ماشین را نجس نکند.