مسعود رجوی دلیل شکست منافقین در عملیات مرصاد را چه دانست؟
سازمان مجاهدین خلق که تمام توان خود را در این حمله به کار گرفته بود، از مدتها قبل در پی فرصتی برای وارد آوردن ضربهای اساسی به نظام جمهوری اسلامی بود. این تهاجم در صورت موفقیت، میتوانست ایران را در آستانه ورود به شرایط جدید پس از جنگ، با دشواریهای بسیار زیادی در عرصه داخلی و بینالمللی روبهرو کند. انگیزه اصلی سازمان مجاهدین از این تهاجم، تحلیل رهبران سازمان از شرایط داخلی ایران بود. آنها با این تصور که نظام سیاسی ایران در اثر جنگ و فشارهای اقتصادی، بینالمللی، سیاسی و اجتماعی در ضعیفترین شرایط قرار دارد. پذیرش قطعنامه ۵۹۸ توسط ایران و الزامات بینالمللی که این قطعنامه برای ایران و عراق ایجاد میکرد، رهبران سازمان مجاهدین خلق را در تنگنای تصمیمگیری قرار داد.
با تصمیم غیرمترقبه ایران، درصورتیکه آتشبس میان ۲ کشور برقرار میشد دیگر فرصتی برای سازمان وجود نداشت تا وارد خاک ایران شود. در چنین شرایطی رهبری سازمان جلسهای اضطراری تشکیل داد و به بررسی وضعیت جدید پرداخت. نتیجه این جلسه اقدام عاجل و سریع سازمان در انجام عملیاتی سرنوشتساز بود.
رهبر سازمان منافقین معتقد بود به دلیل آنکه ایران تاکنون بر ادامه جنگ تا سقوط صدام و حزب بعث اصرار داشته، قبول قطعنامه ۵۹۸ مشروعیت تصمیمگیرندگان رژیم ایران را به شدت زیر سوال برده و با توجه به شکستهای اخیر ایران در مقابل عراق و تهاجم آمریکا به سکوهای نفتی و هواپیمای مسافربری ایران، شرایط برای حمله نهایی به ایران آماده شده است و مردم در اوج واگرایی نسبت به حکومت قرار دارند.
مسعود رجوی توانست صدام را متقاعد کند که قبل از بسته شدن کامل مرزها و اجرای قطعنامه ۵۹۸ سازمان ملل، به سازمان اجازهی آخرین حمله به خاک ایران را بدهد. به همین منظور سازمان مجاهدین بهسرعت دستبهکار شد و به تمامی هوادارانش در خارج از عراق دستور داد هرچه زودتر خود را به عراق برسانند. در اوایل مرداد ۱۳۶۷، رجوی نشستی با شرکت همهی نیروها در قرارگاه اشرف برگزار کرد. در این نشست رجوی نقشههای تدارک شده برای عملیات را نشان داد و حتی محل اقامت خود را در تهران مشخص و ادعا کرد که مردم بهمحض ورود به ایران به یاری ما میشتابند. از منظر فکری سازمان در طرحریز عملیات فروغ جاویدان متاثر از مبحث جنگ مانوری آنتونی گرامشی بود.
نظریه جنگ مانوری میگوید که تحولات در کشورهای سرمایهداری و فئودالیسم کاملا باهم متفاوت است. در دوران فئودالیسم پیوندی دولت و ملت وجود ندارد. درحالیکه در نظام سرمایهداری کاملا برعکس و روابط ملت و حکومت پیچیده است.
گرامشی میگوید که اگر در نظام فئودالیسم کسی با جنگ مانوری از بیرون بتواند منطقهای از مرز را بشکافد؛ به دلیل فاصله و شکاف حکومت و دولت میتواند تا قلب حکومت پیش رود. نگاه سازمان به ایران نیز یک نظام فئودالی و رسوخ به درون یک قلعه بود.
مسوولین سازمان در تحلیلهای درونگروهی خویش، امکان قبول آتشبس از سوی ایران را ناممکن دانسته و باور داشتند که جمهوری اسلامی زمانی قطعنامه را میپذیرد که از جنبههای سیاسی، نظامی و اقتصادی به بنبست کامل رسیده باشد و تحت چنین شرایطی سقوط حتمی و قدرت به سازمان منتقل خواهد شد؛ بنابراین فرصت پیشآمده را زمان مناسبی دانسته و علیرغم آنکه طرح حمله به ایران برای سالگرد جنگ تدارک دیدهشده بود، زمان آن دو ماه به جلو انداخته شد.
آنچه سازمان تحت عنوان عملیات فروغ جاویدان قرار بود انجام دهد عملیاتی گستردهای بود که میبایست چهار ماه بعد از عملیات مهران انجام میشد. عملیات جدید نیاز به ابزار و امکانات فوقالعادهای داشت. سازمان حتی اقدام به آموزش خلبانهای هلیکوپتر میکرد. توپ و تانکهایی را که سفارش خرید داده بود دریافت میکرد. تمام نیروهایی که در سایر کشورها داشت را برای آمدن به عراق بسیج کرده بود. مقدمات دیگری هم در داخل ایران نیاز داشت که پایه آن اعتراضات اجتماعی بود. قرار بود این تمهیدات به فاصله کمی از عملیات انجام شود تا عملیات اصلی لو نرود. همچنین ازنظر اصول حفاظتی و اطلاعاتی سازمان تمهیدات گستردهای انجام داد که تا حدودی نیز موجب غافلگیری جمهوری اسلامی نیز شد.
سرانجام در سوم مرداد سال ۶۷، نیروهای سازمان حملات خود را علیه ایران از سمت غرب ایران آغاز کردند. آنها قصد داشتند بر اساس یک برنامه زمانبندیشده ۳۳ ساعته، با بهرهگیری از ۲۵ تیپ در پنج مرحله از شهرهای سر پل ذهاب، اسلامآباد، کرمانشاه، همدان و قزوین عبور کنند و خود را به تهران برسانند. عراق به حمایت و پشتیبانی تسلیحاتی و هوایی از سازمان مجاهدین خلق، نیروهای خود را از انجام دخالت مستقیم در ورود به عمق خاک ایران بر حذر داشت و ابتدا برای کاستن از حجم نیروهای خودی در غرب، اقدام به تک وسیعی در خرمشهر کرد و سپس با هجوم و آتش سنگین در منطقه سرپل و صالحآباد، این مناطق را تصرف کرده و راه ورود سازمان به داخل را هموار ساخت.
هدف سازمان از حمله در عمق خاک ایران، با چندین تانک برزیلی دجله (دارای چرخهای پلاستیکی و سرعتی معادل ۱۲۰ کیلومتر در ساعت)، تسخیر چندین شهر و در آخر رسیدن به تهران و به دست گرفتن قدرت بود. بر طبق زمانبندی، نیروها بایستی ساعت شش بعدازظهر روز دوشنبه سوم مرداد به کرند و ساعت هشت شب به اسلامآباد و ۱۰ شب به کرمانشاه رسیده و در این شهر، دولت خویش را اعلام کند.
در این عملیات، مجاهدین خلق با ۲۵ تیپ (هر تیپ ۲۰۰ نفر) شرکت داشتند و بدین ترتیب مجموعاً بین چهار تا پنج هزار نیروی عملیاتی وارد ایران شدند. مقارن ساعت ۱۴:۳۰ در تاریخ سوم مرداد ۶۷ نیروهای سازمان با هجوم زمینی از طریق سرپل ذهاب و هلی برد از جنوب گردنه پاطاق (نزدیکی سرپل ذهاب) آغاز و بهطرف شهر کرند پیشروی کردند و حدود ساعت ۱۸:۳۰ اولین تانکهای عراقی با آرم سازمان مجاهدین خلق وارد شهر شدند و پس از تصرف شهر بهطرف اسلامآباد پیشروی کرده، بهمحض رسیدن به مدخل شهر، اقدام به قطع برق و ارتباط مخابراتی و همچنین تیراندازی و آشفته نمودن اوضاع کردند. در مقابل تعدادی از نیروهای سپاه و مردم با آنان درگیر شدند که به علت عدم انسجام نیروها و آمیختگی نیروهای سازمان با مردم، اوضاع از کنترل نیروهای نظامی خارج و شهر به تصرف آنها درآمد.
نیروهای سازمان همزمان با پاکسازی شهر، حرکت ستونی خود را به سمت کرمانشاه ادامه دادند، اما، چون مردم بهشدت از رفتار نیروهای سازمان وحشتزده شده و به سمت کرمانشاه حرکت میکردند، ترافیک سنگینی روی جاده ایجاد شد. با ایجاد ترافیک بر روی جاده، حرکت ستونی نیروهای سازمان کند شده و با رسیدن نیروهای سپاه پاسداران و همچنین نیروهای سپاه بدر به گردنه چهارزبر، در همین نقطه متوقف شدند. نیروهای سپاه بدر از اولین نیروهای درگیر با سازمان بودند. بخشی از نیروهای سپاه بدر در آن زمان در منطقه تنگه کنشت در کرمانشاه مستقر بودند، اما بهتدریج خود را برای انتقال به منطقه جنوب آماده میکردند. وقتیکه نیروهای سپاه بدر به همراه تمامی ادوات جنگی از مقر خود حرکت کرد در دوراهی اسلامآباد مشاهده کردند که شرایط چندان طبیعی نیست.
خودروها بهسرعت در حال حرکت بودند، شمار زیادی از مردم و غیرنظامیان در حال فرار بودند و حجم عبور از آن منطقه به حدی رسیده بود که به یک راهبندان گسترده تبدیل شده بود. وقتی از مردم علت این سراسیمه بودن را جویا شدند آنها گفتند که منافقین حمله کردهاند. در این زمینه هادی عامری از فرماندهان سپاه بدر میگوید: سردار نقدی که آن موقع با نام مستعار «شمس» شناخته میشد زنگ زد و گفت: خود را سریع به کرمانشاه برسانید، چون دشمن وارد قصر شیرین و گیلانغرب شده و به سمت کرمانشاه در حال حرکت است. تمام نیروهایم در سپاه بدر را به سمت گیلانغرب حرکت دادم، اما در چنین شرایطی بود که دوباره زنگ زدند که اسلامآباد دست منافقین افتاده، من تعجب کردم و فوری به کرمانشاه رفتم و در جلسهای که مرحوم آیتالله «زرندی» امامجمعه و «معین» استاندار وقت کرمانشاه هم بودند، همگی از من خواستند که اسلامآباد را از دست منافقین نجات بدهم. هنوز نیرو مسافتی را به سمت اسلامآباد نرفته بود که سردار «احمدی مقدم» را دیدم. او دستور تغییر مسیر بهطرف تنگه «حسنآباد» را داد و گفت: اسلامآباد تسخیرشده و منافقین الآن در تنگه حسنآباد (تنگه مرصاد) در حال پیشروی هستند. به حول قوه الهی طی دو روز درگیری شدید که شهدای زیادی هم تقدیم نهضت کردیم، توانستیم منافقین را معطل کنیم تا نیروهای دیگر به ما ملحق شدند. آن روز یعنی روز سوم که منافقین آخرین تلاشها برای شکستن خط میکردند، این تنگه را قتلگاه منافقین کردیم.
محمدرضا اسکندری یکی از اعضا وقت سازمان مجاهدین خلق در خاطرات خود دراینباره میگوید: «وقتیکه سازمان مجاهدین در تنگه چهارزبر مورد محاصره شدید رژیم جمهوری اسلامی قرار گرفت، دیگر کسی به کمک نشتافت. فرماندهان رجوی که در صحنه بودند مرتباً تقاضای آتش پشتیبانی هوایی میکردند، اما از آتش پشتیبانی هیچ خبری نشد. از طرف دیگر نیروهای سازمان مجاهدین دیدهبان هم نداشتند. صحنه جنگ آنقدر بیحساب و کتاب بود که نیروهای هوایی عراق بهجای بمباران کردن چهارزبر، اشتباها بمبها را بر سر هواداران سازمان مجاهدین فروریختند. پس از این اقدام اشتباهی توسط نیروی هوائی عراق، دیگر خبری از پشتیبانی هوایی آنها نشد.»
نیروهای سازمان پس از ورود به خاک ایران اقدام به ضرب و شتم و کشتار مردم عادی در مناطقی مثل کرند غرب و اسلامآباد غرب کردند که این امر خشم نیروهای خودی اعم از نیروی هوایی، هوانیروز و رزمندگان سپاه و بسیج را به اوج خود رساند و به همین دلیل برخوردشان با دشمن چنان شدید بود که ترجمه و تفسیر آیه «محمد رسولالله و الذین معه اشداء علی الکفار رحماء بینهم» را در ذهن تداعی میکرد.
فرمانده کل سپاه که در منطقه جنوب هدایت و کنترل یگانها را در مقابله با ارتش عراق به عهده داشت و با توان نیروی زمینی سپاه موفق به تثبیت حرکت نیروهای متجاوز در جنوب شده بود، بهمحض اطلاع از وضعیت مناطق عملیاتی غرب کشور با ۲ فروند هلیکوپتر از اهواز با قاسم سلیمانی و جعفر اسدی فرماندهان لشکرهای ۴۱ ثارالله و ۳۳ المهدی و ۲ دسته نیروی تک ور به سمت اسلامآباد حرکت کرد. با تشکیل قرارگاه مرصاد در سه مرداد در ارتفاعات مشرف به اسلامآباد، طرحریزی عملیاتی گسترده علیه سازمان آغاز شد. با تشکیل قرارگاه نیروی زمینی سپاه، اقدامات عملیاتی علیه نیروهای سازمان مجاهدین خلق سازماندهی شد و تصمیم بر این شد که این اقدامات در دو مرحله: ۱- سد پیشروی و ۲- محاصره و انهدام اجرا شود.
بعد از ظهر چهار مرداد با محاصره شهر اسلامآباد، بهمنظور انسداد عقبه و راه فرار، نیروهای خودی سهراه اسلامآباد – کرند را قطع و آنها را محاصره کردند. نیروهای سازمان گرفتار شده بودند، اما بهشدت میجنگیدند تا محاصره را بشکنند. تا آخرین لحظه میجنگیدند و اگر دستگیر میشدند، غالبا با قرص سیانور و یا نارنجک خودکشی میکردند.
محمدجعفر اسدی از فرماندهان منطقه میگوید: «رفتم از نزدیک یکی از ماشینهایی که بچهها زده بودند را ببینم. دیدم خانمی کشتهشده و کلاهش پرت شده بود آنطرف تر. کلاه را برداشتم. تو کلاه اسمش را نوشته بود؛ اول مریم و داخل پرانتز اسم واقعی خودش. دنبال کردم و دیدم مردهایشان هم همین کار را کرده بودند. نوشته بودند مسعود و داخل پرانتز اسم واقعی خودشان بود». نیروهای سازمان وقتی ناامید شدند و دیدند نمیتوانند از تنگه رد شوند و از جاده عبور کنند، مزارع و خرمنها را آتش زدند. تیمی شدند و سازماندهی جدید کردند. جناح بستند؛ شش نفر، شش نفر و ده نفر، ده نفر.
سرانجام رزمندگان در روز پنجم مرداد عملیات مرصاد را با رمز یا علی بن ابیطالب (ع) در ساعت ۲۳ پنجم مرداد ماه با همکاری قرارگاه نجف، قرارگاه رمضان، یگانهای لشکر ۵۷، لشکر ۹، لشکر ۶۵، لشکر ۵۵، لشکر علی بن ابیطالب، لشکر ۳۲، لشکر ۲۷، لشکر ۵ نصر، تیپ مسلم بن عقیل، انجام شد و از سه جناح اصلی و یک جناح فرعی نیروهای سازمان مورد هجوم قرار گرفتند.
جناحهای رزمندگان شامل جناح جاده ماهی دشت بهطرف حسنآباد، سهراهی ملاوی از جنوب بهطرف اسلامآباد و جناح دیگر هم از طرف ارتفاعات زواره کوه بهطرف اسلامآباد و جاده فرعی از روی ارتفاعات کرند بود. درنهایت طی چندین ساعت، صدها تن از نیروهای سازمان مجاهدین خلق کشته و مابقی مجبور به عقبنشینی شدند.
نیروهای مستقر در مناطق مرزی و تنگه پاطاق نیز با بستن راه عبور نیروهای سازمان، تعداد زیادی از آنان را منهدم کردند و به تعقیب آنان به سمت داخل کشور پرداختند. عملیات تعقیب و دستگیری نیروهای سازمان تا چند روز بعد از عملیات مرصاد به طول انجامید. بدین ترتیب تهاجم نظامی سازمان مجاهدین خلق در هم شکست. مسعود رجوی ۱۲ روز پس از عملیات فروغ جاویدان در ۱۸ مرداد ۱۳۶۷ و در نشست توجیهی و جمعبندی در پایگاه اشرف، دلیل شکست سازمان در این عملیات را نداشتن بینش توحیدی پرسنل نظامی سازمان ارزیابی کرد. این در حالی بود که رجوی بعدها نبود عنصر بینالمللی حامی سازمان را عامل شکست معرفی کرد.