صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

مدعیان حقوق‌بشر چه جوابی برای خانواده شهدا دارند؟

۰۷ تير ۱۳۹۷ - ۲۲:۰۱:۰۱
کد خبر: ۴۳۱۸۴۵
دسته بندی‌: سیاست ، دفاعی و مقاومت
طهماسب در تمام مشکلات زندگی گره از کارم باز کرد و من حضورش را حس می‌کنم. مدعیان حقوق‌بشر چه جوابی برای خانواده شهدا دارند؟

به گزارش خبرنگار گروه سیاسی ، در هفته‌های اخیر عناصر ضدانقلاب و معاندین با همراهی برخی مزدوران داخلی‌شان در فضای مجازی، پروژه تطهیر و مظلوم جلوه دادن، یک عنصر تروریستی به نام «رامین حسین‌پناهی» عضو گروهک تروریستی و تجزیه طلب کومله را کلید زده‌اند.

حسین‌پناهی نیز که ضدانقلاب و مزدوران مجازی معاندین این روز‌ها برایش نوحه‌خوانی و هشتگ‌زنی می‌کنند، فردی است که ضمن خارج شدن غیرقانونی از کشور در قالب عناصر گروهک تروریستی و تجزیه طلب کومله وارد ایران شد و در درگیری مسلحانه با نیرو‌های حافظ امنیت مردم مشارکت داشت. قصد او و همقطارانش ترور شهروندان بیگناه و ایجاد رعب و وحشت و سلب امنیت مردم بود.

نام «کومله» را باید مترادف با «داعش» دانست؛ گروهکی تجزیه‌طلب و ضدایرانی که اعضایش در آدم‌کشی و جنایتکاری چیزی کمتر از داعشی‌ها نداشته و ندارند. اعضای این گروهک در مقطعی بویژه در دهه ۶۰ وحشیانه‌ترین جنایات را علیه مردم شمالغرب کشور مرتکب می‌شدند؛ از سربریدن تا شمع آجین کردن و سوزاندن.

نگاهی گذرا به جنایت‌ها و شرارت‌های گروهک تروریستی و تجزیه‌طلب کومله، عمق دشمنی سرکردگان و عناصر این گروهک با مردم ایران و مردم انقلابی کردستان را عیان می‌کند. در ذیل به گوشه‌ای از جنایت کومله‌ای‌ها یعنی همکاران رامین حسین‌پناهی اشاره شده است.

بیشتر بخوانید:
تصاویر اقدامات همکاران تروریست رامین حسین‌پناهی/ کومله یعنی با موزائیک سر بریدن!

شهید طهماسب هادی‌زاده ۱ مهر ۱۳۳۸ در روستای علاءالدین از توابع شهرستان جیرفت، در خانواده‌ای ساده‌زیست و مذهبی متولد شد. پدرش کشاورز و مادرش خانه‌دار بود. آن‌ها چهار برادر و چهار خواهر بودند. طهماسب به دلیل مشکلات مالی خانواده‌اش درس نخواند و از کودکی به کشاورزی مشغول شد.

وی در آبان‌ماه ۱۳۵۹ ازدواج کرد و ثمره ازدواجش یک فرزند دختر است. او در سال ۱۳۶۱ به عنوان سرباز ارتش عازم جبهه کردستان شد. سرانجام طهماسب هادی‌زاده ۳۰ دی ۱۳۶۱ در درگیری با گروهک تروریستی کومله در سقز به شهادت رسید.

آنچه در ادامه می‌خوانید شرحی است بر گفت‌وگو با مریم طارمی همسر شهید طهماسب هادی‌زاده:

«از بنیاد شهید به خانه پدرشوهرم آمده بودند و خبر شهادت طهماسب را به آن‌ها دادند. من بی‌اطلاع بودم. وقتی جنازه‌اش را آوردند، متوجه شدم او به شهادت رسیده است. شوکه شده بودم، آن روز تلخ‌ترین روز زندگی من بود. در درگیری با گروهک تروریستی کومله از ناحیه سر مجروح شد و به شهادت رسید.

در آخرین دیدارمان خبر شهادتش را داد؛ ولی من جدی نگرفتم. آخرین مرخصی که آمد، دخترمان را در آغوش گرفت، او را بوسید و شروع به صحبت با او کرد. وقتی به صحبت‌هایش دقت کردم، شنیدم به دختر یک ساله‌مان می‌گفت: «بابا این آخرین دیدار ما است. من ۴۵ روز دیگر شهید می‌شوم.» از شنیدن این حرف خیلی ناراحت شدم، گفتم: «چرا این حرف را می‌زنی؟» خندید و گفت: «شوخی کردم.»

دقیقا ۴۵ روز بعد شهید شد. ما در روستای علاءالدین زندگی می‌کردیم. برادر بزرگ طهماسب داماد خانواده ما بود و خانواده‌هایمان با یکدیگر رفت‌وآمد داشتند. این رفت‌وآمد‌ها باعث آشنایی ما شد و طهماسب با خانواده‌اش به خواستگاری من آمدند. او خانواده‌دوست و خوش‌اخلاق بود، من هم جواب مثبت دادم. آن زمان من ۱۲ سال داشتم و او ۱۸ ساله بود.

مراسم ازدواجمان، آبان ۱۳۵۹ بسیار ساده در روستا برگزار شد. پدرشوهرم یک اتاق به ما داد و زندگی مشترکمان را آغاز کردیم. طهماسب در کنار کشاورزی، برق‌کاری ساختمان هم می‌کرد. وضع زندگی‌مان خوب بود. من سنم خیلی کم بود و چیز زیادی از خانه‌داری نمی‌دانستم؛ اما همیشه طهماسب در کار‌های خانه و آشپزی کمکم می‌کرد.

تیرماه ۱۳۶۰ فرزندمان به دنیا آمد. دخترمان شیرخواره بود که همسرم به خدمت سربازی رفت. دوره آموزشی را در اصفهان گذراند و برای انجام خدمتش عازم سقز شد. نه ماه در سقز خدمت کرد و در این مدت هر ۴۵ روز یک‌بار به مرخصی می‌آمد. از شرایط سقز با من صحبت نمی‌کرد؛ اما به دوستانش گفته بود که چقدر شرایط آنجا سخت است.

چهل روز بعد از شهادت
به گزارش هابیلیان، چهل روز از شهادت همسرم گذشته بود که دخترم بیمار شد و او را به بیمارستان بردم. دکتر گفت که بچه تا چند ساعت دیگر فوت می‌کند و به همین دلیل بیمارستان او را پذیرش نمی‌کرد. با اصرار من و خانواده، بچه را بستری کردیم. چهار صبح بود که خوابم برد و خواب طهماسب را دیدم. کنار تخت دخترمان بود. سرم او را بست و به من گفت: «نگران نباش! دخترمان خوب می‌شود.» بیدار شدم و بالای سر دخترم رفتم. تب او قطع شده بود. وقی دکتر را خبر کردم، باورش نمی‌شد. می‌گفت: «معجزه شده است.»

طهماسب در تمام مشکلات زندگی گره از کارم باز کرد و من حضورش را حس می‌کنم. مدعیان حقوق‌بشر چه جوابی برای خانواده شهدا دارند؟»



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *