صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

زمانی که جنازه ابراهیم را دیدم، نشان سرنیزه روی گلوی او بود

۰۷ تير ۱۳۹۷ - ۰۵:۰۰:۰۱
کد خبر: ۴۳۱۴۲۵
دسته بندی‌: سیاست ، دفاعی و مقاومت
کومله با سرنیزه گلوی شهدا را پاره کرده بود؛ زمانی که جنازه ابراهیم را دیدم، نشان سرنیزه روی گلوی او بود.

به گزارش خبرنگار گروه سیاسی ، در هفته‌های اخیر عناصر ضدانقلاب و معاندین با همراهی برخی مزدوران داخلی‌شان در فضای مجازی، پروژه تطهیر و مظلوم جلوه دادن، یک عنصر تروریستی به نام «رامین حسین‌پناهی» عضو گروهک تروریستی و تجزیه طلب کومله را کلید زده‌اند.

حسین‌پناهی نیز که ضدانقلاب و مزدوران مجازی معاندین این روز‌ها برایش نوحه‌خوانی و هشتگ‌زنی می‌کنند، فردی است که ضمن خارج شدن غیرقانونی از کشور در قالب عناصر گروهک تروریستی و تجزیه طلب کومله وارد ایران شد و در درگیری مسلحانه با نیرو‌های حافظ امنیت مردم مشارکت داشت. قصد او و همقطارانش ترور شهروندان بیگناه و ایجاد رعب و وحشت و سلب امنیت مردم بود.

نام «کومله» را باید مترادف با «داعش» دانست؛ گروهکی تجزیه‌طلب و ضدایرانی که اعضایش در آدم‌کشی و جنایتکاری چیزی کمتر از داعشی‌ها نداشته و ندارند. اعضای این گروهک در مقطعی بویژه در دهه ۶۰ وحشیانه‌ترین جنایات را علیه مردم شمالغرب کشور مرتکب می‌شدند؛ از سربریدن تا شمع آجین کردن و سوزاندن.

نگاهی گذرا به جنایت‌ها و شرارت‌های گروهک تروریستی و تجزیه‌طلب کومله، عمق دشمنی سرکردگان و عناصر این گروهک با مردم ایران و مردم انقلابی کردستان را عیان می‌کند. در ذیل به گوشه‌ای از جنایت کومله‌ای‌ها یعنی همکاران رامین حسین‌پناهی اشاره شده است.

بیشتر بخوانید:
تصاویر اقدامات همکاران تروریست رامین حسین‌پناهی/ کومله یعنی با موزائیک سر بریدن!

شهید ابراهیم امیری ۱ خرداد ۱۳۵۱ در روستای هنزا از توابع شهرستان جیرفت، در خانواده‌ای ساده‌زیست متولد شد. پدرش کارگر و مادرش خانه‌دار بود. آ‌ن‌ها دو برادر و دو خواهر بودند. او در ۷ سالگی وارد مقطع دبستان شد و ۱۰ ساله بود که پدرش را از دست داد. وی به دلیل مشکلات مالی خانواده تا پایان مقطع دبستان در جیرفت درس خواند، سپس به کارگری مشغول شد و در ۱۸ سالگی برای انجام خدمت سربازی عازم کردستان شد. سرانجام ابراهیم امیری ۲۹ خرداد ۱۳۷۱ در درگیری با عناصر گروهک تروریستی کومله در محور بانه به شهادت رسید.

آنچه در ادامه می‌خوانید شرحی است بر گفت‌وگوی پایگاه هابیلیان با اسماعیل امیری برادر شهید ابراهیم امیری:
«ما در روستای هنزا زندگی می‌کردیم و در کودکی ابراهیم به جیرفت نقل مکان کردیم. ابراهیم به درس خواندن علاقه داشت. معلم‌هایش از او راضی بودند؛ اما مشکلات مالی خانواده نگذاشت او ادامه تحصیل دهد. سعی داشت با کارگری کمک‌حال خانواده باشد. برای پدر و مادرمان و بزرگ‌تر‌ها احترام زیادی قائل بود. خاطرم هست، هر زمان یک بزرگ‌تر به خانه ما می‌آمد، حتما به استقبال او می‌رفت. با روی گشاده سلام می‌کرد و حالش را می‌پرسید. گاهی من به این کار او اعتراض می‌کردم؛ ولی ابراهیم می‌گفت: «باید به بزرگتر‌ها احترام گذاشت؛ طوری که متوجه شوند تو به آن‌ها اهمیت می‌دهی.» اوقات فراغت در کار خانه به مادر کمک می‌کرد. به طور خاص هوای خواهرهایمان را داشت، هر زمان من با آن‌ها دعوایم می‌شد، طرف آن‌ها را می‌گرفت. ابراهیم علاقه زیادی به رهبری و نظام جمهوری اسلامی داشت. در ۱۸ سالگی به سربازی رفت، دوره آموزشی را در ۰۵ کرمان گذراند و برای انجام خدمتش به کردستان اعزام شد. در منطقه مرزی بانه بود.

بیست‌وسه ماه در کردستان خدمت کرد و هر ۴۵ روز یک‌بار به مرخصی می‌آمد. از تروریست‌های کومله و دمکرات زیاد صحبت می‌کرد، می‌گفت: «شناسایی آن‌ها خیلی سخت است. یک‌بار در پوشش عشایر محلی به تعدادی از سرباز‌ها دوغ تعارف کردند، بعد همه را به شهادت رساندند.» من به او می‌گفتم: «ابراهیم! مواظب باش شهید نشوی.» جواب می‌داد: «شهادت امر الهی است. ما باید به وظیفه خودمان عمل کنیم؛ اگرچه برای کشور و دینمان جان خود را فدا کنیم. خون من از جوانانی که به شهادت رسیدند، رنگین‌تر نیست.» در آخرین دیدارش به من گفت: «احتمال دارد که من شهید شوم.»

نحوه شهادت
در منطقه مرزی بانه در کمین عناصر گروهک تروریستی کومله گرفتار شد و در آن درگیری برادرم و هم‌رزمانش به شهادت رسیدند. کومله با سرنیزه گلوی شهدا را پاره کرده بود. زمانی که جنازه ابراهیم را دیدم، نشان سرنیزه روی گلوی او بود. زمان شهادتش ما در روستا بودیم. من برای آبیاری به باغ رفته بودم. چند نفر از اهالی روستا به باغ آمدند و گفتند: «دست مادرت شکسته است.» من باور نکردم. منتظر خبر دیگری بودم. همانجا گفتم: «واقعیت را بگویید.»، اما سکوت کردند.

وقتی به خانه رسیدم، دیدم مادرم سالم است و آنجا خبر شهادت برادرم را دادند. این حادثه تروریستی یکم محرم اتفاق افتاد و جنازه برادرم را ۱۰ محرم به جیرفت آوردند. مراسم تشییع جنازه با استقبال مردم در جیرفت و هنزا برگزار شد و ابراهیم را در زادگاهش به خاک سپردیم.»



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *