صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

«و دریا آتش گرفت» منتشر شد

۲۷ خرداد ۱۴۰۱ - ۱۳:۲۶:۳۹
کد خبر: ۴۳۱۲۸۸۸
کتاب و دریا آتش گرفت در راستای اشاعه فرهنگ ارزشمند دفاع مقدس انتشارات جمکران اقدام به تولید و انتشار کتابهایی با موضوع شهدا، جانبازان و وقایع مرتبط با دفاع مقدس نموده است.

خبرگزاری میزان - کتاب و دریا آتش گرفت در راستای اشاعه فرهنگ ارزشمند دفاع مقدس انتشارات جمکران اقدام به تولید و انتشار کتابهایی با موضوع شهدا، جانبازان و وقایع مرتبط با دفاع مقدس نموده است.

در همین راستا کتاب داستانی و دریا آتش گرفت بر اساس خاطرات شهید محمد اویسی به قلم «فاطمه سلطانی»، به همت واحد ادبیات پایداری انتشارات کتاب جمکران و با همکاری کنگره شهدای استان قم چاپ و روانه بازار شد.

این کتاب ضمن پرداختن به واقعه ربوده شدن احمد متوسلیان فرمانده لشکر 27 محمد رسول الله  (ص) توسط حزب سکولار فالانژها در لبنان به شرح زندگی شهید محمد اویسی از مربیان آموزشی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی می‌پردازد.

زندگی شهدا

نویسنده با اضافه کردن شخصیت ضد قهرمان به نام یوزف به داستان، تقابل بین حق و باطل را به خوبی به رشته تحریر در آورده است. شهید محمد اویسی در حادثه سیل سد کرج در دوره آموزشی به همراه 27 تن از پاسداران و ارتشی‌ها به شهادت رسید. این کتاب اولین کتاب برگرفته از زندگی این شهید است.

«فاطمه سلطانی» نویسنده کتاب و دریا آتش گرفت پیش از این انتشار کتاب «دهم عید» با موضوع حمله روس‌ها در سال 1291 شمسی به مشهد در انتشارات کتاب جمکران را در پرونده خود دارد.

«و دریا آتش گرفت» حاصل ساعتها مصاحبه و مطالعه نویسنده پیرامون شهید و وقایع مرتبط بوده و در 177 صفحه و با قیمت 54000 تومان برای رده سنی بزرگسال نگارش شده است.

برشی از کتاب:

به محض اینکه نیم‌خیز شد تا خودش را به او برساند، جنگنده اسرائیلی بالای سرسش بود. ثانیه‌ای بعد ماشین رفت روی هوا. بعد از صدای مهیبی که انگار پرده گوش‌هایش را پاره کرد، همه جا ساکت شد. سکوت مطلق. انگار که زمان ایستاده باشد. همان‌طور چهار چنگولی خیره شد به تکه آهن‌های خنجر مانندی که پیش رویش معلق بودند. تکه‌ای آهن داغ، پوست صورتش را شکافت. خاک و شن و خون پاشیده شد روی تمام هیکلش. درد و سوزش و صدای انفجار با هم به سمتش هجوم آورد. از جا پرید و دوید سمت ماشینی که می‎سوخت. تنها کاری که می‌توانست بکند، این بود که با مشت‌هایش خاک را بپاشد روی ماشین؛ ولی بعد از چند ثانیه دید که کارش معنایی ندارد. فقط مجسمه‌ای از پیکر سوخته شریف در میان درِ نیمه باز ماشینی که دیگر ماشین نبود، باقی مانده بود. کمی آن‌طرف‌تر پای مصنوعی او با آتشی که رویش افتاده‌بود، گُر می‌گرفت.

انتهای پیام/



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *