صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

نقض محکومیت به اعدام و آزادی دلنشین

۲۳ خرداد ۱۳۹۷ - ۲۱:۴۵:۱۵
کد خبر: ۴۲۷۱۵۹
دسته بندی‌: حقوق و قضا ، قضایی
تعداد نظرات: ۱ دیدگاه
در خاطرات دکتر حسن بابایی، مستشار دادگاه تجدیدنظر استان تهران می‌خوانیم: اوائل خدمت قضایی ام حدود سال ۱۳۸۱ در دادگاه انقلاب سنندج، به عنوان قاضی تحقیق مشغول به کار بودم.

به گزارش خبرنگار گروه حقوقی و قضایی ، در خاطرات دکتر حسن بابایی، مستشار دادگاه تجدیدنظر استان تهران می‌خوانیم: اوائل خدمت قضایی ام حدود سال ۱۳۸۱ در دادگاه انقلاب سنندج، به عنوان قاضی تحقیق مشغول به کار بودم. در حین فعالیت می‌دیدم که خانمی همراه با کودک خود مرتبا به دادگاه انقلاب رفت و آمد می‌کرد.

بعد از مدتی که به عنوان قاضی اجرای احکام در واحد اجرا مشغول به خدمت شدم. همان خانم به من مراجعه کرد و در مورد پرونده شوهرش تقاضای کمک کرد. گفتم باید منتظر بمانیم تا نوبت به این پرونده برسد. بعد از حدود دو هفته پرونده‌ای برای اجرای حکم به من ارجاع شد که متوجه شدم مربوط به شوهر همان خانم است. حکم مندرج در پرونده اعدام بود که به تأیید دیوان عالی هم رسیده بود و فرایند انجام تشریفات را طی می‌کرد و بنا بود دو روز آینده حکم اعدام اجرا شود این ایام حدودا اوایل دی ماه سال ۸۲ بود هم اضطراب اجرا داشتم و هم دوست داشتم به این مرد که سرپرست خانواده و دارای دو فرزند خردسال بود کمک کنم، اما اعتماد به نفس خاصی می‌خواست تا علی رغم قلت سابقه قضایی در پرونده‌ای که به تایید قضات با سابقه دیوان عالی کشور رسیده ایرادی بگیرم یا اعلام اشتباهی کنم پرونده قطوری که با موضوع محاربه بود تصمیم گرفتم شب به اداره بروم ودر آرامش پرونده را از ابتدا بخوانم تا ساعت ۱۱-۱۲ شب پرونده را مطالعه کردم. علیرغم استنباط قضات محترم دادگاه انقلاب و دیوان عالی کشور اتهام انتسابی و جرم ارتکابی را قاچاق سلاح تشخیص دادم، نه محاربه چرا که ارکان محاربه در پرونده مفقود بود یادم هست کتاب‌های چندتن از اساتید برجسته حقوق را هم با خود بردم از استدلال‌های اساتید بهره بردم و چندین برگ صورتجلسه را با توکل بر خدا نوشتم از شرح ماوقع و اقدامات وی و اینکه چرا محاربه نیست انگار کسی مرا راهنمایی می‌کرد و برخی نکات خاص پرونده تصادفی برای بنده برجسته می‌شد شاید دعا‌ها و گریه‌های مادر و فرزندان چراغ هدایتی برای من بود، خودم در پایان تهیه گزارش به قول معروف کیف کردم انگار مطمئن شدم کاری کردم، هر چند که قرائنی در پرونده مبنی بر محاربه وجود داشت از جمله این موضوع که برادر متهم جزء گروهک¬های ضد نظام بود و در روند رسیدگی تأثیر گذاشته بود و باعث شده بود که موضوع ذیل عنوان محاربه تحت تعقیب و رسیدگی قرار گیرد، اما اقناع وجدانی برای محاربه حاصل نمی‌شد.

ساعت ۱۲ شب بود که تهیه گزارش تمام شد اول صبح پرونده را دفتر رئیس کل محترم دادگستری فرستادم فرصت تایپ نبود، چون بنا بود حکم فردا اجرا شود و اگر تعلل می‌کردم نتیجه‌ای نمی‌گرفتم در آن زمان طبق قانون رئیس کل دادگستری می‌توانست خطاب به رئیس قوه قضائیه در آرا قطعی اعلام اشتباه کند. خوشبختانه رئیس کل دادگستری استان نظر مرا قبول کرد و دستور داد که حکم اجرا نشود. بعد از مدتی همین گزارش مورد تأیید رئیس قوه هم قرار گرفت و پس از اعاده پرونده وبررسی مجدد و بالاخره طی تشریفات حکم اعدام نقض شد و متهم با محکومیت به حبس وسپری کردن قریب به ده سال حبس از زندان آزاد شد شاید یکی از افرادی که از این جریان خوشحال شد خودم بود چراکه از نزدیک تغییرات در زندگی و مشکلات وی را می‌دیدم در زمان دستگیری بیسواد بود، اما توانست در ایام محکومیت باسواد شود وحتی جالب آنکه از مربیان قرآن شده بود و با حضور در بند‌های مختلف زندان قرآن آموزش می‌داد دوم آنکه عنوان یتیمی و بی سرپرستی را از دو فرزند خردسال وی برداشتم و سوم آنکه دعا‌های خیری نصیبم شد که قطعا ذخیره دنیا و آخرت است.

در مورد متهم این پرونده چند نکته دیگر هم جالب توجه بود محکوم پرونده ما پس از آزادی از زندان یعنی اوائل سال ۹۴تا کنون در روستا‌های اطراف سنندج به آموزش قرآن مشغول است.

دختر بچه‌ای هم که همراه همسر متهم به دادگاه می‌آمد حدود دو ماه قبل از آزادی، ازدواج کرد و مرا هم به مراسم دعوت کرده بودند.

در پایان این نکته قابل ذکر است که در رسیدگی به پرونده‌ها دقت قضات اهمیت بسیار دارد. لطف خدا بود که من با بی اعتنایی به پرونده مواجه نشدم و سعی کردم با دقت یک بار دیگر پرونده را مورد بررسی قرار دهم و خدا کمک کرد که متوجه اشتباه در استنباط در رسیدگی شدم. من حدود چهار ساعت بیشتر وقت نگذاشتم، اما این چهار ساعت این فرصت را برای متهم فراهم کرد که اصلاح شود، با سواد شود، قرآن یاد بگیرد و مربی قرآن شود. عملا زندگی تازه‌ای به دست آورد و در مسیر تازه‌ای قدم برداشت.

کار قضاوت دشواری‌های خاصی دارد، اما در کنار آن سختی‌ها اگر با دقت و احساس مسوولیت باشد، لذت‌های اینچنینی هم به دنبال دارد.

مصطفی رضایی


برچسب ها: سنندج قاضی قضاوت

نظرات بینندگان
ناشناس
|
|
۱۵:۴۲ - ۱۴۰۲/۱۰/۱۷
آفرین به این قاضی با مسئولیت ای کاش ازاین افراد هرچه بیشتر در سیستم قضا باشند
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *