صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

چهارده دلیل برای اثبات عدم کفایت بنی‌صدر/ از پرونده‌ گارد ریاست جمهوری و مربیان کره‌ای تا اقامت در کاخ سلطنتی

۲۰ خرداد ۱۳۹۷ - ۰۶:۰۱:۰۱
کد خبر: ۴۲۵۸۰۷
دسته بندی‌: سیاست ، گزارش و تحلیل
در اختیار این‌جانب یک پرونده‌ی قطور درباره‌ی گارد ریاست جمهوری است. این پرونده بخشی از پرونده‌ی مربوط به گارد ریاست جمهوری است که دو برابر این است و آنچه در اختیار بنده است، وجود چنان گاردی که در اوایل سال ۱۳۵۹ تشکیل شد و حتی از مربیان کره‌ای برای آموزش آن کمک گرفته شده است، مدلل می‌سازد.

به گزارش گروه سیاسی ،  حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، در تاریخ ۳۱ خرداد ۱۳۶۰ طی نطقی در مجلس شورای اسلامی در جلسه بررسی کفایت سیاسی بنی‌صدر، بیانات مهمی را ایراد فرمودند.

مشروح بیانات مقام معظم رهبری در این دیدار به نقل از KHAMENEI.IR، به شرح زیر است:

بسم‌الله الرحمن الرحیم.
لَوْ خَرَجُواْ فِیکُم مَّا زَادُوکُمْ إِلاَّ خَبَالاً ولأَوْضَعُواْ خِلاَلَکُمْ. اگر منافقان در کنار شما بمانند و به جهاد با دشمن بیایند، جز بر سستی و ناتوانی شما نخواهند افزود و در میان صفوف شما تفرقه و تشتت خواهند افکند.

در این لحظات حساسی که یکی از سرنوشت‌سازترین صفحات تاریخ ایران رقم زده می‌شود، از خدا میخواهم که مرا به آنچه رضای او است هدایت کند و از طغیان زبان و دل و غلبه هوی و هوس نگه دارد و اکنون که پس از یک سکوت و بردباری طولانی و دردناک فرصت و تکلیف گفتن و افشاء کردن داده است نیز مانند گذشته ما را مدد رساند و یاری کند. مخاطب این سخن شما نمایندگان مردمید و آنگاه همه ملت ایران و بالاخره تاریخ و نسل‌های آینده که در کار ما به دقت و طلبکارانه نظر خواهند کرد و من با این توجه در محضر خدا و در حضور شما و همه کسانی که این سخن را خواهند شنید اعلام میکنم که این جناب آقای بنی‌صدر رئیس‌جمهور را دارای کفایت سیاسی برای اشغال پست خطیر ریاست جمهوری نمیدانم.

پیش از آنکه به دلایل متعدد خود در اثبات این ادعا بپردازم لازم میدانم اول کفایت سیاسی را که در اصل یک‌صد و دهم قانون اساسی به آن اشاره شده معنا کنم.

کفایت سیاسی یعنی اینکه شخص برای اداره مسئولیتی که به عهده او واگذار شده کافی و صالح باشد. فقدان کفایت سیاسی در هنگامی است که وی آن شرایطی را که برای انجام این مسئولیت در قانون اساسی معین شده فاقد باشد و کمبود یا عیبی داشته باشد که با آن صفات مقرره منافی است. اصل یک‌صد و پانزدهم قانون اساسی صفات لازم برای ریاست جمهوری را از جمله امانت و تقوا اعتقاد به مبانی جمهوری اسلامی ایران مدیر و مدبر بودن میداند هرکدام از صفات بالا که در شخصی نباشد وی برای احراز این مقام فاقد کفایت و صلاحیت است.

با این زمینه اکنون میتوان به بررسی وضع آقای بنی‌صدر در رابطه با مقام ریاست جمهوری پرداخت درباره عدم کفایت سیاسی آقای بنی‌صدر یعنی فقدان برخی از این صفات در ایشان برادران مطالبی قبلاً اظهار کرده‌اند که هیچ جوابی از سوی مخالفان طرح به آن مطالب داده نشده است به‌عکس برخی از مخالفان بجای آنکه دلیلی بر کفایت آقای بنی‌صدر بیاورند یا دلایل موافقان طرح عدم کفایت را رد کنند غالباً بر تکیه بر شعار و احساسات سعی کرده‌اند حقیقت را بپوشانند.

لازم میدانم تذکر بدهم نظر من به مخالفینی است که دیروز در آغاز طرح بحث درباره مخالفت صحبت کردند و فرصت را مغتنم شمردند تا حرف‌های دل خود و حتی نظرات ویژه خود در مخالفت با جریان اسلام فقاهت را که امروز در برابر تخلفات وعدم صلاحیت‌های آقای بنی‌صدر مقاومت میکند به عنوان دفاع از آقای بنی‌صدر در این تریبون گفتند.

این عمل تا به آنجا عجولانه و ناشیانه انجام گرفت که اولین مخالف پیش از آنکه حتی یک کلمه درباره عدم کفایت آقای بنی‌صدر در مجلس گفته شده باشد اظهار داشت که دلایل ابراز شده مربوط به تخلف آقای بنی‌صدر است نه مربوط به عدم کفایت وی و بلافاصله ایراد گرفت که این دخالت قوه مقننه در قوه قضائیه است.

در اظهارات مخالفان طرح اصرار عجیبی شد که اثبات عدم کفایت آقای بنی‌صدر را به یک دشمنی شخصی با بنی‌صدر یا به یک جریان حزبی و سیاسی برگردانند و این برخلاف واقع است.

این یک خصومت شخصی یا جریان حزبی نیست یک تکلیف شرعی و مسئولیت الهی و پاسخ به یک خواست مردمی و عمومی است. اگر نگرانی حفظ انقلاب و اسلام و لزوم ادای مسئولیت در قبال مردم نبود و ما حاضر میشدیم آقای بنی‌صدر را با همه عیوب و اشکالات تحمل کنیم و از مسئولیت الهی نمی‌اندیشیدیم یقیناً نه آقای بنی‌صدر و شاید نه همین برادران ما را به انحصارطلبی و قدرت‌گرایی و امثال این تهمت‌های مبتذل و تکراری متهم نمیکردند.

ما به خاطر خدا و در پاسخ به اطمینانی که امام امت ابراز میفرمودند: و به خاطر مسئولیت سنگینی که در شورای انقلاب بر عهده داشتیم همواره در برابر جهت‌گیری‌های مخرب و موج فرهنگ بیگانه از اسلام که به دست آنان گسترش می‌یافت مقاومت میکردیم و این برای آقای بنی‌صدر و جناحی که وی را بهترین سنگر خود میشناخت غیرقابل‌تحمل بود و همین بود که آن‌همه اتهامات و اهانت‌ها را به دنبال می‌آورد.

یکی از مخالفان طرح به عنوان دفاع از آقای بنی‌صدر اظهار کردند که مخالفان وی برکناری او از فرماندهی کل قوا را مورد بهره‌برداری قرار داده و جو را متشنج کرده‌اند و مجال سخن برای او نگذاشته‌اند.

این برادر محترم گویا فراموش کرده است که آقای بنی‌صدر در پاسخ به اقدام امام در برکناری وی اعلامیه‌ای داد که بااینکه سرشار از کذب و قلب حقیقت بود و در آن مردم را تحریک بر مقاومت در برابر دولت و شورش و بر هم زدن نظم عمومی کرده بود اجازه یافت که از همین تریبون مجلس خوانده و از طریق رسانه‌های گروهی در سراسر کشور پخش شود و البته پیش از آن از بسیاری از رادیو‌های وابسته به شبکه تبلیغاتی صهیونیستی پخش شده بود.

اگر آقای بنی‌صدر در مجلس حضور ندارد هستند آقایانی که همان ادعا‌های بی‌دلیل و تهمت‌های ناروائی را که بیش از یک سال است آقای بنی‌صدر به استفاده از همه وسایل ارتباط جمعی و بسیاری شیوه‌های تبلیغاتی کوشیده تا بر ذهن مردم تحمیل کند و بار‌ها در سخنرانی و مصاحبه و مطالب گفته و نوشته و کوشیده تا به خورد ذهن بسیاری از بی‌خبران دهد و البته هرگز موفق هم نشده بازهم تکرار کنند و غیرمنصفانه دیگران را شکنجه‌گر واو را فریاد کننده و دیگران را متعرض واو را مدافع جلوه دهند.

بله آقایان جای آقای بنی‌صدر خالی نیست به‌جز شما که بلندگویان او هستید. ایشان یک سال و نیم است میگوید و مینویسد و در مقابل جوابی متناسب با آن همه هجوم تبلیغاتی نمیشنود. ایشان همه حرف‌های خود را که اکنون شما هم بخشی از آن را تکرار میکنید گفته است.‌ای کاش ایشان شخصاً حضور می‌یافت و هر چه میخواست میگفت تا بر شما نیز یک‌بار دیگر ثابت شود که وی حرفی که نگفته باشد ندارد و این دیگران هستند که گفتنی‌های فروخورده‌ای که برای مصلحت انقلاب و اسلام ناگفته گذاشته‌اند بسیار دارند. ما از این برادران گله‌ای نمیتوانیم داشته باشیم چرا که پذیرفته‌ایم که آنچه امروز و همیشه در مقابل خط انقلاب و اسلام راستین ایستاده و با آن درافتاده یک جریان است و این برادران اگر حتی چنانچه اظهار میکنند با آقای بنی‌صدر مخالف هم باشند نمیتوانند ربط خود را به آن جریان پوشیده نگه دارند. طیفی که امروز بر محور آقای بنی‌صدر با دولت مردمی و مکتبی مبارزه میکند شامل این عناصر نیز هست.

برادران مخالف با اشاره به حضور مردم در خیابان‌ها و تشویق آقای رجائی که از آنان بنام حزب‌الله نام میبرد. این کار را خلاف مصلحت و روشی غیرمنطقی دانسته اظهار داشته‌اند که با تهییج مردم هیچ مسئله‌ای حل نمیشود. این برادران گویا فراموش کرده‌اند که مردم را آقای رجائی به خیابان‌ها نکشانید این حضور کوبنده و قاطع مردم فقط و فقط هنر شور و انگیزه ایمانی خود آنان و صدای رسا و همیشه نافذ امام امت بود و همیشه چنین بوده است در گذشته هم هیچ عامل دیگری نمی‌توانست مردم را به حضور در صحنه وادار کند نه‌فقط امروز در گذشته هم شما نه این حرکت را به‌درستی میشناختید و نه بر آن توانائی داشتید و فرق میان امام بر حق این امت با مدعیان مبارزه سیاسی از جمله در همین است او به مردم تکیه میکند از آن‌ها مسئولیت میخواهد به آن‌ها اعتماد میکند برای آن‌ها ارزش قائل میشود و مدعیان سیاست از این‌همه غافل و از خیرات آن محرومند.

روزی که امام به ایران آمده بودند نیز بودند کسانی که از مدعیان که امام را بر صرف وقت طولانی در اجتماعات فشرده مردم ملامت میکردند و بجای آن نشست و برخاست با سیاسیون و به قول خودشان با آدم‌های حسابی پیشنهاد مینمودند. حزب‌الله که آقای رجائی از آنان تشکر کرد و باید هم میکرد همین مردم کوچه و بازار و همین عامه مردم متوسط و پائین هستند که رجل سیاسی تحقیرشان میکند، مجاهد و پیکاری و ... هم میزند و میکشد و هم متهمشان میسازد.

روشنفکرنمای وابسته به شرق و غرب باران تهمت و افترا را بر سرشان میبارد در عین حال بار اصلی انقلاب بر دوش آن‌ها است ارتش و سپاه و بسیج متشکل از آن‌ها است و امام امت پشتیبان و مدافع آن‌ها است و من نیز به عنوان یکی از همین مردم به آن‌ها از همین تریبون توصیه میکنم که حضور خود را حفظ کنند و صحنه را برای دشمن خالی نکنند. آخرین نکته‌ای که در این مقدمه میخواهم بگنجانم این است که عشق به جمهوری اسلامی ما را هم مثل آن برادری که دیروز سخن گفت: وادار به حراست از نهاد ریاست جمهوری و حمایت از اولین رئیس‌جمهوری میکرد همین احساس موجب آن شد که با اینکه ما آقای بنی‌صدر را از اول صالح برای احراز این مقام نمیدانستیم پس از آنکه انتخاب شد از او دفاع کردیم. اینجانب در نماز جمعه بار‌ها و بار‌ها از او حمایت کردم و مردم را به حمایت از او دعوت کردم و علی‌رغم آن همه فشار تبلیغاتی او نسبت به جریان خط امام عکس‌العمل نشان ندادم، اما جان کلام اینجا است که وقتی وجود او با استفاده از انواع روش‌های تخریبی برای همین جمهوری به صورت آفتی بی‌علاج درمی‌آید و او در مقام ریاست جمهوری بزرگترین مدعی جمهوری اسلامی و تحقیرکننده آن به بلندگوی مخالفان آن میشود آیا بازهم حمایت از او به معنای حمایت از جمهوری اسلامی است؟ نه برادر منصفانه قضاوت کنید هیچ حمایتی از بنی‌صدر ارزش واقعی و عملی حمایت امام را از او نداشت.

اما دیدید که امام هنگامی که پس از یک سال صبر و سکوت دردآلود مشاهده کردند که همچنان خط نفاق و ارتداد و کفر و استکبار سنگر مستحکمی در وجود آقای بنی‌صدر یافته است حمایت خود را از او سلب کردند و این را برای خود تکلیف دانستند شما به حمایت امام تا اسفند ۵۹ تکیه می‌کنید چرا به سلب حمایت امام در خرداد ۶۰ تکیه نمی‌کنید؟ اگر عمل امام برای ما و شما حکمت‌آمیز و قابل پیروی است چرا میان دو عمل امام فرق قائل میشوید؟ بیایید به راستی بر این انقلاب بر این مردم و بر این جمهوری بر این همه خون به‌ناحق ریخته دل بسوزانیم، اختلاف‌نظر‌ها و دودستگی‌ها را در قضاوت‌هایی که به سرنوشت ملت ما مربوط است دخالت ندهیم و خدا را شاهد و ناظر بشماریم.

اکنون به اصل مسئله میرسیم و من دلایل خودم را در موارد زیر خلاصه میکنم. البته بعضی از این دلایل شاید به همین زبانی که من خواهم گفت: یا به‌زبان دیگری گفته شده لکن دلایلی هم هست که تاکنون ذکر نشده است.

۱- رئیس‌جمهور صلاحیت و کفایت خود را باید در احترام به نهاد‌های قانونی ثابت کند چرا که مشروعیت او مبتنی بر حرمت قانون اساسی است که آن نهاد‌ها بخشی از تحقق خارجی آن را تشکیل می‌دهند. آقای بنی‌صدر بار‌ها به نهاد‌های قانونی بی‌حرمتی روا داشته و به این طریق پایه مشروعیت خود را سست کرده است. نمونه امضاء نکردن لوایح مصوبه مجلس، اهانت به شورای نگهبان و شورای عالی قضائی متهم کردن مجلس شورای اسلامی. اهانت دائمی و مستمر به کابینه و شخص رئیس دولت، مخالفت آشکار و پنهان با سپاه پاسداران و جهاد سازندگی و دیگر نهاد‌های انقلابی و قانونی. وقتی رئیس‌جمهور با بی‌حرمتی به این نهاد‌های قانونی خود را که جزئی از مجموعه دولت است از آن جدا میکند، در حقیقت قانون اساسی را که قاعدتاً وجود خود او است سست میکند و این حد اعلای بی‌کفایتی است.

۲- رئیس‌جمهور بالاترین مقامی است که حفظ حرمت نظام جمهوری از او انتظار میرود تحقیر جمهوری تحقیر رئیس‌جمهوری است. آقای بنی‌صدر در یک جمله کوتاه جمهوری اسلامی و نهاد ریاست جمهوری را تحقیر میکند «این جمهوری، جمهوری‌ای نیست که من فخر کنم رئیس آن باشم» در این جمله معروف و زبانزد فقط از یک‌چیز ستایش شده و آن شخص آقای ابوالحسن بنی‌صدر است هیچ فرهنگی نمیتواند شخصی را که با بزرگ قلمداد کردن خود در عین حال مقام ریاست جمهوری و نظام جمهوری اسلامی را تحقیر میکند دارای کفایت و شایستگی سیاسی بداند.

۳- آقای بنی‌صدر در مقابله با کسانی که وی آن‌ها را دشمن خود فرض می‌کرد از هیچ اقدامی ابا نکرد و حتی از اینکه رویه‌های تخریبش اساس جمهوری اسلامی و استقلال کشور را خدشه‌دار کند پروایی نورزید. شاید امروز بالاخره وقت آن رسیده باشد که بپرسیم ماجرای بحران عمومی که یکی از نزدیکان و مشاوران وی در مناظره کذایی تلویزیونی مطرح کرد واقعاً چه بود؟ سند‌های افشاگرانه‌ای در این زمینه در دست است بر اساس صورت یکی از جلسات جمع مشاوران و همکاران نزدیک ایشان (که این صورت‌جلسه الآن همین‌جا موجود است) بر اساس صورت یکی از جلسات جمع مشاوران و همکاران نزدیک ایشان یکی از نقشه‌های آنان این بوده است که پس از روی کار آمدن دولتی که مجلس به آن متمایل است، اما آقای بنی‌صدر او را نمی‌پسندد و با کارشکنی‌ها و مخالف خوانی‌ها جلو موفقیت او را بگیرند تا بی‌آبرو و ساکت شود و با یک جدال سیاسی‌کار‌ها را خود قبضه کنند. رفتار شخص آقای بنی‌صدر و دوستانش در مقابله با دولت آقای رجائی قدم‌به‌قدم نشان‌دهنده همین طرح است. تقوای سیاسی و تعهد اسلامی که شرط اصلی ریاست جمهوری است چنین روشی را تقبیح می‌کند و هرگز با آن نمی‌سازد.

۴- در انقلاب ما و نیز در جمهوری ما که ثمره آن بود ویژگی بارز و چشمگیری که میتوانست آن را از همه تجربه‌های مشابه ممتاز کند حقیقت‌گرایی بجای سیاست‌گرایی بود. همه‌چیز در روش و رفتار امام و خطوط سیاست داخلی و خارجی ما از چنین روشی خبر میداد. آقای بنی‌صدر در مقام ریاست جمهوری این روش را نقض کرد و سیاست‌بازی را جانشین حقیقت‌گرایی کرد. نمونه این رفتار را در ایشان میتوان به‌وضوح و تکرار دید

از آن جمله است عملکرد در زمینه‌ی مسائل مورد علاقه مردم. مثلاً پیش از ریاست جمهوری در یک حمله تبلیغاتی وعده داد که بهره بانکی را حذف خواهد کرد. بعد از ریاست جمهوری خود و دستیارش، ریاست کل بانک مرکزی، حذف بهره بانکی را که از سوی آیت‌الله منتظری مطرح شده بود عملی غیرممکن و منتهی به یک فاجعه اقتصادی نامید.

از آن جمله است موضع‌گیری در مقابل گروه‌ها و گروهک‌ها. پیش از ریاست جمهوری، مجاهدین را به نحوی محکوم کرد. پس از ریاست جمهوری که به سازمان‌دهی آنان احساس نیاز می‌کرد، آن‌ها را به خود نزدیک ساخت. کارت حمل سلاح برای آنان صادر کرد و از عناصر و سازمان‌دهی آنان برای اداره‌ی اجتماعاتی که تشکیل آن را برای مقاصد خود لازم می‌شمرد، بهره گرفت. سندی به خط و امضای رجوی در دست است که حاکی از همکاری آنان با آقای بنی‌صدر در رابطه با انتخابات مجلس شورای اسلامی و نقض طرح دومرحله‌ای و بعضی مطالب دیگر است. لحن حرف در این نامه که به خط رجوی است، خطاب به آقای بنی‌صدر جوری است که حاکی از استمرار روابط ایشان و این آقایان است. خیلی صمیمی و دوستانه پیشنهاد می‌کنند و نظر می‌دهند، سؤال می‌کنند و اعلام همکاری می‌کنند.

از آن جمله از موضع‌گیری او نسبت به امام، همین اواخر به ظاهر خود را به امام متعهد وانمود می‌کرد. امام را پدر و مراد خود می‌نامید و نام امام، آری فقط نام را گرامی می‌داشت، اما در عمل همه‌ی جوانب دیگر ولایت فقیه را مورد تعرض قرار می‌داد. امام از سپاه با آن لحن تجلیل می‌کرد و او سپاه را مکرراً، از جمله در ۱۴ اسفند در سخنرانی و غیره، به صراحت می‌کوبید. امام تصرف لانه جاسوسی را انقلاب دوم می‌نامید و او بار‌ها آن را رد می‌کرد. امام قبل از عاشورا به روزنامه‌ها اعتراض کرد و بر آنان به خاطر پرداختن به مسائل تفرقه‌انگیز و تشنج‌آمیز نهیب زد و او در سخنرانی عاشورا گفت که جنگ موجب آن نمی‌شود که روزنامه‌ها محدود شوند. امام هیئت سه‌نفری را حاکم ساخت و او آن را بی‌اعتبار دانست. امام شورای عالی قضائی را معتبر و مرجع شمرد، او آن را غیرقانونی اعلام کرد. امام در اسفند ۵۹ روزنامه‌ها را موظف به سکوت و عدم تعرض به همدیگر نمود، او در اولین شماره‌ی روزنامه‌اش در فروردین ۱۳۶۰ کارنامه‌ی خود را سرشار از مطالب خلاف حقیقت و تشنج‌آمیز منتشر کرد.

۵- یکی از اصول اخلاقی اسلام و مصداق بارز تقوا و امانت که جزء صلاحیت‌ها و شرایط رئیس‌جمهور در قانون اساسی به شمار آمده است. صداقت و راست‌گویی است. آقای بنی‌صدر این شرط را نقض کرده و اساس کار خود را بر عدم صداقت در اظهار و در عمل نهاده است.

مثال، بهره‌ی بانکی است که قبلاً بار‌ها گفته‌ام و تکرار نمی‌کنم؛ اما مثال برجسته و واضح، مسئله‌ی گارد ریاست جمهوری است. به دنبال اعتراض‌هایی که در طی عملکرد روز ۱۴ اسفند نسبت به گارد ایشان در سطح جامعه مشاهده شد، ایشان بار‌ها حضور گارد ریاست جمهوری را منکر شد و در کارنامه‌ی خود صریحاً نوشت «مرا گاردی نیست.»

در اختیار این‌جانب یک پرونده‌ی قطور درباره‌ی گارد ریاست جمهوری است. این پرونده بخشی از پرونده‌ی مربوط به گارد ریاست جمهوری است که دو برابر این است و آنچه در اختیار بنده است، وجود چنان گاردی که در اوایل سال ۱۳۵۹ تشکیل شد و حتی از مربیان کره‌ای برای آموزش آن کمک گرفته شده است، مدلل می‌سازد. از آن همه فقط به یک برگ اکتفا می‌کنم و بقیه در دسترس است. این نامه‌ای است که آقای بنی‌صدر در تاریخ ۲۵/۳/۵۹ نوشته‌اند: «سرکار سرهنگ سیروس پرچمدار، به موجب این فرمان -توجه به تعبیرات بکنید- از تاریخ ۱۱/۲/۵۹ به سمت مسئول گارد حفاظت ریاست جمهوری اسلامی ایران منصوب می‌گردید. ضروری است هرچه سریع‌تر نسبت به سازمان‌دهی و آموزش اقدام و از بروز هرگونه بی‌نظمی در کلیه‌ی مراسم، جلوگیری به عمل آورید. رئیس‌جمهور دکتر ابوالحسن بنی‌صدر -امضای او که پای ورقه موجود است.»

ایشان باوجود چنین فرمانی، این‌طور صریح در کارنامه نوشته مرا گاردی نیست. عوامل ایشان هم شروع کردند مقدمه‌چینی که بله ایشان گاردی ندارند. به دنبال شایعه‌ی مسافرت دو تن از یاران ایشان به اروپا و شاید امریکا برای مقاصدی نامعلوم، ایشان روز ۱۴ اسفند با کمال صراحت و جسارت این شایعه را مطرح کرد. برای اثبات دروغ بودن آن، آن دو نفر مشارالیه را که آقایان منصور فرهنگ و سنجابی بودند، در تریبون نزد خود فراخواند و به مردم نشان داد و حضور آنان در آن ساعت را دلیل دروغ بودن شایعه‌ی مسافرت آنان قلمداد کرد.

سندی در اختیار هست که مسافرت آقای منصور فرهنگ را که مضمون شایعه‌ی تکذیب شده است، مسلم می‌سازد. سند: «وزارت امور خارجه، اداره‌ی گذرنامه. خواهشمند است دستور فرمایید جهت جناب آقای دکتر منصور فرهنگ و احمد تاجیک، مشاورین ریاست جمهوری که برای انجام مأموریتی عازم کشور‌های فرانسه، انگلیس، ایتالیا، آلمان غربی، اتریش و سوئد هستند، گذرنامه‌ی سیاسی صادر و روادید لازم را تهیه فرمایید. فیش مبلغ چهل هزار یال پول عوارض خروج و چهار قطعه عکس و رونوشت شناسنامه مشارالیهما پیوست می‌باشد.»

البته بعد، در زیرش رئیس دفتر ریاست جمهوری، آقای تقوا آن را امضا کرده‌اند. در کنار این امضا هم با خط آقای تقوا نوشته است که به اداره‌ی امور مالی ایفاد می‌گردد تا نسبت به مورد مبلغ چهل هزار ریال که بابت عوارض هست، اداره‌ی امور مالی آن را بدهند و نیز بلیت رفت‌وبرگشت را تهیه کنند.

در مورد شایعه‌ی اقامت ایشان در یک کاخ، بار‌ها نوشت و گفت که من هیچ خانه‌ای از خود ندارم و در هیچ کاخی سکونت نمی‌کنم. این‌جانب خود و همه اعضای شورای انقلاب سابق و یقیناً بسیاری از مسئولان دولتی و دوستان و مشاوران و محافظان و غیرهم شک نداریم و ندارند که ایشان تا آخرین روز اقامت خود در تهران، در کاخ یکی از اعضای خانواده‌ی رژیم سابق که در مجاورت کاخ نخست‌وزیری که محل کار ایشان بود زندگی می‌کرد و با همان تزئینات و همان تشریفات که دست‌نخورده باقی مانده بود، حتی آن تابلو‌ها و این‌ها هم باقی مانده بود و در ایام اقامت در دزفول نیز در کاخ سلطنتی که در پایگاه هوایی دزفول است اقامت داشت. این‌جانب در هر دو محل بار‌ها ایشان را زیارت کرده و به آن شهادت می‌دهم. این وضع تقوا و امانت و صداقت ایشان است و آیا با این وجود کسی می‌تواند مدعی کفایت و صلاحیت لازم در ایشان باشد؟ مثال دیگر وابستگی ایشان به جبهه ملی است که بار‌ها آن را انکار کرده است و مثال‌های فراوان دیگر.

۶- بی‌شک چهره‌ی منور و شخصیت والای معنوی و روحانی و هوشمندی و قاطعیت امام خمینی سنگین‌ترین وزنه‌ی انقلاب و جمهوری ماست. حضور مردم در صحنه وزنه‌ی عظیم دیگری است که دشمن را مأیوس می‌کند و نظام جمهوری اسلامی صحنه‌ی اقدام و مجاهدت امام و امت است. هم‌اکنون آیا کوشش عمدی یا سهوی در بی‌قدر کردن این عظمت‌ها به چه تعبیر می‌شود؟ به خیانت یا عدم کفایت؟ فعلاً ما به دومی اکتفا می‌کنیم.

اکنون به شاهکار‌های آقای بنی‌صدر در این مورد توجه کنید. در مصاحبه با مجله‌ی «لوماتن» خبرنگار می‌پرسد آیا امام خمینی از این وضع نگران نیست؟ بنی‌صدر: «چرا. مسلماً. من به او نامه نوشته‌ام و در این‌باره با او صحبت کرده‌ام. امام برحسب اخبار و اطلاعاتی که دریافت می‌کند و طبق طرز فکر خاص خود عمل می‌کند. از آنچه می‌بینم و تجربه‌ای که در عمل به دست می‌آورم، این نتیجه حاصل می‌شود که امام با واقعیت تماس مستقیم ندارد. شاید هم عقیده دارد که اگر از تمام این مسائل سخن گفته شود، مردم ناامید خواهند شد.»

در مصاحبه با «میدل ایست» هم درباره‌ی محصور بودن اطلاعاتی امام مطالبی هست که البته این مصاحبه، از مصاحبه‌های مفصل و تکان‌دهنده است. در این مصاحبه، دو بار درباره‌ی امام صحبت می‌کند و هر دو بار می‌گوید که به امام اطلاعات نادرستی می‌دهند. در این تعبیر ایشان، امام یک فرد ساده‌ای است که آنجا نشسته است، می‌روند و به او خبر می‌دهند و ایشان هم بر طبق آن خبر‌ها هی نظر می‌دهند. -تاریخ این مصاحبه ۸/۱/۱۳۶۰ است. - در بخش دیگری از همین مصاحبه درباره‌ی نظام جمهوری اسلامی، آقای بنی‌صدر می‌گوید: «قبلاً»، یعنی در دوران شاه، «لااقل دورنمایی وجود داشت؛ دورنما‌های تمدن بزرگ، امروز حتی این هم وجود ندارد.»

در بخش دیگری از همین مصاحبه درباره‌ی حضور مردم در صحنه می‌گوید: «لطیفه‌ای در ایران جاری است؛ طالقانی از بهشت تلگرامی به امام خمینی می‌فرستد که من در بهشت با شاه ملاقات کرده‌ام، اما از شهیدان انقلاب خبری نبود.» بنی‌صدر اضافه می‌کند: «این وحشتناک، ولی گویا و پرمفهوم است.» من از ملت ایران می‌پرسم آیا در ایرانِ شما چنین لطیفه‌ای هست که مضمون آن بی‌ایمانی به خون شهدای انقلاب و در مقابل، ایمان به شاه یعنی قاتل این شهدا باشد؟ آیا این لطیفه را ذهن بی‌اعتقاد آقای بنی‌صدر به انقلاب و خون‌های شهدای انقلاب نساخته و نپرداخته است؟

۷- رئیس‌جمهور باید حیثیت جمهوری را در خارج از کشور حفظ کند. تخلف از این کار قطعاً اگر خیانت نباشد، بی‌کفایتی سیاسی و اخلاقی و خیلی بی‌کفایتی‌های دیگری است.

در طول ۹ ماه گذشته، یعنی اوایل تشکیل دولت جدید و پیش از آن، بزرگ‌ترین بلندگوی تبلیغاتی علیه رژیم جمهوری اسلامی، آقای بنی‌صدر بود و شگفتا که با اصرار در مطبوعات خارج نیز درج و منتشر شد. دولت رجایی را مصیبتی بالاتر از جنگ دانستن، دولت اسلامی را یک دولت بی‌قانون معرفی کردن، این‌ها عیناً تعبیرات خود ایشان است که در مصاحبه‌های خارجی ایشان وجود دارد و در نزد من هم الآن موجود است، آزادی را در ایران به‌کلی پایمال شده وانمود کردن، شایعه‌ی شکنجه را علی‌رغم گزارش صلیب سرخ و نیز کمیسیون تحقیق در سطح عالم گستردن و خلاصه رژیم کنونی را از رژیم شاه هم بدتر معرفی کردن، جزو شاه‌بیت‌های اظهارات آقای بنی‌صدر است. به گوشه‌ای از مصاحبه با لوماتن توجه کنید:

آقای بنی‌صدر می‌فرمایند: «اکنون دیگر قانون وجود ندارد. چون گذشته افراد را دستگیر می‌کنند. شکنجه می‌دهند. کمیسیونی برای تحقیق در این مورد تشکیل شد و گزارش مسخره‌ای نیز تنظیم کرده‌اند. انسان هیچ حقی ندارد. او را دستگیر می‌کنند و، چون زباله از بین می‌برند. قبلاً لااقل دورنما‌هایی وجود داشت؛ دورنما‌های تمدن بزرگ، امروز حتی این هم وجود ندارد.»

آیا واقعاً می‌توان تصور کرد که این رئیس‌جمهور یک کشور است که درباره‌ی کشور و نظام خود سخن می‌گوید؟ ملت ایران باید بداند که آقای بنی‌صدر با این اظهارات چه کسانی را در سطح جهان خشنود می‌کرد. نامه‌ی سرگشاده‌ی آقای بنی‌صدر به امام که در آن، همه‌ی این اتهاماتِ بی‌قدر کننده‌ی جمهوری اسلامی، به اضافه‌ی نسبت تلویحی خیلی از اشکالات به شخص امام گنجانیده شده است، چگونه پخش شد و چگونه در سطح جهان منتشر گشت؟

در دست ما سندی هست که چگونگی انتشار آن را در سطح جهان روشن می‌کند. یکی از کارمندان روزنامه‌ی «هرالد تریبون» فاش می‌کند که در دوم نوامبر ۱۹۸۰ یک ایرانی به دفتر آن روزنامه آمد و پرسید که درج یک آگهی در روزنامه‌ی مذکور چقدر خرج برمی‌دارد؟ او نمی‌خواست که مشخص شود نامه به صورت آگهی چاپ شده و مایل بود به صورت خبر درج شود. روزنامه برای این کار مبلغ گزافی مطالبه می‌کند و وی از آن امتناع می‌ورزد. در روز ۱۶ ژانویه ۱۹۸۱ در حالی که نامه‌ای از دفتر مرکزی «هرالد تریبون» در نیویورک به دست داشت، مجدداً به آن روزنامه مراجعه می‌کند. در آن نامه دستور داده شده بود که نامه‌ی بنی‌صدر بدون دریافت وجه چاپ شود و بدین ترتیب به توصیه‌ی دفتر نیویورک آن نامه تماماً در صفحه‌ی اول روزنامه درج می‌گردد.

(در این هنگام حجت‌الاسلام خامنه‌ای، صفحه‌ی اول روزنامه‌ی هرالد تریبون را که نامه‌ی آقای بنی‌صدر در آن چاپ شده است، به نمایندگان مجلس و حضار جلسه نشان می‌دهد.)

کوشش آقای بنی‌صدر در بی‌آبرو کردن جمهوری اسلامی، بی‌شک با منافع دشمنان جهانی منطبق و مورد علاقه‌ی آن‌هاست. این کمک را به کمتر از عدم کفایت سیاسی نمی‌توان به چیزی تعبیر کرد.

۸- کمترین حد کفایت سیاسی آن است که محدوده‌ی مشاوران نزدیک‌تر و یاران و همکاران رئیس‌جمهور از عناصر بدسابقه و بدنام و لااقل مشکوک و مورد سوءظن پاک باشند. اینجا من لازم ندانستم در مورد اطرافیان آقای بنی‌صدر توضیحات زیادی بدهم، چرا که درباره‌ی آقای تقوا همین روز‌ها مطالبی در روزنامه افشا شده بود. درباره‌ی آقای فضلی‌نژاد و بعضی از آقایان دیگر که آن اسناد را از وزارتخانه برده‌اند، لزومی ندارد که وقت را بگیریم.

۹- افشای اسرار اقتصادی کشور نیز یکی دیگر از دلایل عدم کفایت آقای بنی‌صدر است. اظهار میزان نیاز ایران به صدور نفت و میزان موجودی ارزی کشور و اظهار فلج اقتصادی از آن جمله است.

وی بی‌آنکه توجه کند که موجودی ارزی در ماه هشتم سال پایین است، (که ایشان آن‌وقت این را صریحاً اظهار کردند) نمی‌توان آن را گناه دولتی دانست که در اواسط ماه ششم بر سر کار آمده است، بلکه معلول عدم کفایت دستگاهی است که بیش از ۹ ماه بر جریان اقتصاد جامعه و بانک مرکزی مسلط است و این خود او و دوستان نزدیکش را محکوم می‌کند. دولت رجایی را و در حقیقت کشور جمهوری اسلامی را در جهان بی‌اعتبار کرد و ضربه‌ی مهلکی بر اعتبار اقتصادی ایران در جهان وارد آورد.

ایشان صریحاً اعلان کرد که ما چقدر ذخیره‌ی ارزی داریم، برای اینکه آقای رجایی را بکوبد و بگوید که دولت از بانک مرکزی وام گرفته و چه کرده و کم شده، در حالی‌که تنظیم پول مستقیماً مسئولیتش با دستگاه اقتصادی کشور، یعنی بانک مرکزی و وزارت اقتصاد و دارایی است و اینکه آقای مهندس سحابی دیروز گفت که بنی‌صدر سه ماه وزیر اقتصاد و دارایی بود، این خلاف است. آقای بنی‌صدر بعد از آن هم که رئیس‌جمهور شد، خودش یک کفیلی گذاشت در شورای انقلاب.

همان وقت با تعیین یک وزیر در شورای انقلاب مخالفت شد؛ یعنی ما‌ها مخالفت می‌کردیم و می‌گفتیم که باید به تصویب شورای انقلاب برسد و ایشان می‌خواست خودش کسی را بگذارد. تفصیلات زیادی دارد. ایشان می‌توانست به راحتی یک اکثریت ضعیفی در شورای انقلاب پیدا کند، یعنی آقای بنی‌صدر از همان وقت در شورای انقلاب یک اکثریت ضعیف یعنی نصف به علاوه یک می‌توانست برای خودش درست کند، دست و پا کند و این کار را هم کرد مثل خیلی کار‌های خلاف قانون دیگر.

۱۰- در سی‌ام شهریور ۵۹ حمله‌ی بزرگ متجاوزان عراقی به خاک ما آغاز شد. سیزده روز قبل از آن، آقای بنی‌صدر در یک سخنرانی (۱۷ شهریور) با مشتعل کردن آتش اختلافات داخلی و با طرح مسائلی که در فارغ‌ترین اوقات نیز از یک فرد مسئول، ناروا و غیر مقبول است، منشأ یک سلسله خصومت‌های داخلی میان مردم و پیدایش جو اختلاف و کدورت شد. آیا بنی‌صدر در آن هنگام از حدوث قریب‌الوقوع جنگ مطلع بود یا نه؟ به هر تقدیر یکی از دو شق، بیهوشی و بی‌تقوایی یعنی به هر حال بی‌کفایتی بر آن منطبق است. به گمان زیاد، بنی‌صدر انتظار چنان حمله‌ای را داشت. خود ایشان یک جا تصریح می‌کند که من خبر داشتم، ولی قاعدتاً او چنان کسی است که مناقشات و درگیری‌های سیاسی برای او بر هرچیزی مقدم است؛ حتی در حال جنگ. نمونه‌ای از این روحیه را که در طول جنگ نتوانست آن را هرگز پوشیده نگه دارد، در شماره‌های متوالی کارنامه و در مصاحبه‌ها و سخنرانی‌های عاشورا و ۱۴ اسفند و قزوین و اصفهان و ... به‌وضوح می‌توان دید. اکنون نمونه‌ای را که در ارتباط با حادثه‌ی سقوط بخش غربی خرمشهر عزیز است، ارائه می‌دهم.

در نامه‌ای که اینجانب دو سه روز قبل از این حادثه‌ی دردناک به ایشان نوشته‌ام، چنین نوشته‌ام:

این نامه را بنده به آقای بنی‌صدر نوشتم دو سه روز قبل از سقوط خرمشهر. همان موقع این نامه را به دفتر امام فرستادم، به [مرکز]اسناد سری مجلس شورای اسلامی فرستادم، در شورای انقلاب هم بایگانی کردم گفتم این‌ها برای ثبت در تاریخ بماند؛ و البته این را به شورای عالی دفاع هم فرستادم و آنجا هم ثبت شد. البته نامه اینجوری بود که من خدمت امام رسیدم، ایشان در پیام کوتاهی که به وسیله من به همه سران نظامی دادند چند نکته را گفتند که از جمله این بود که من مضمون فرمایش ایشان را تلگراف کردم همان شب به آقای بنی‌صدر و فرماندهان که شماره سه آن این بود: اظهار فرموده‌اند که در کار آبادان و خونین‌شهر از سوی مسئولان احساس تعلل می‌کنند. فرمودند: اگر نمی‌توانید به من بگویید تا خود در این باره تصمیم بگیرم. من باید به اسلام و به این ملت پاسخ بدهم. این عین عبارت امام است که من همان‌جا بلافاصله یادداشت کردم و آمدم به آقای بنی‌صدر تلگراف کردم. آقای بنی‌صدر در جواب این تلگراف من که اول صبح به دست من رسید یک تلگراف خیلی تندی به من زدند که متن تلگراف ایشان هم موجود است و از این سؤالات و اظهاراتی که بنده کرده بودم به شدت رنجیده و ناراحت و طلبکار شدند که چرا شما چنین تلگرافی زده‌اید. من در پاسخ تلگراف ایشان یک نامه خیلی مفصلی نوشتم، این قسمت مورد نظر من اینجاست:

«۹- در مورد خرمشهر و آبادان نظر من این بوده و هست که باید این دو شهر را با دو گردان پیاده مکانیزه یا یک گردان پیاده و یک گردان زرهی در دو سوی این شهر، یعنی یکی در محور خرمشهر-شلمچه و دیگری در تقاطع خطوط ماهشهر–آبادان و اهواز-آبادان حفاظت کنیم. تانک‌ها در سنگر قرار گیرند و از آسیب ضد تانک دشمن محفوظ بمانند و از پیش‌روی دشمن جلوگیری کنند و برای نیرو‌های ضد تانک ما این فرصت را فراهم کنند که به دشمن دستبرد و آسیب وارد آورد. شما در تلگراف از من پرسیده‌اید که اگر از نیروی دیگری اطلاع دارم، چرا به شما اطلاع نداده‌ام. مایه‌ی تعجب است. نیرویی که من از آن خبر دارم، نیروی ارتش است که شما فرمانده آن هستید، بلکه نیرو‌های پیاده و زرهی مستقر در دزفول است که شما به قول خودتان هر روز دو بار از آن بازدید می‌کنید. من می‌گویم این نیرویی که یک ماه است به تدریج جمع شده و هنوز مورد بهره‌برداری قرار نگرفته، می‌توانست بخشی از خود را به این منظور اختصاص دهد.»

این، بخشی بود که من برای آقای بنی‌صدر نوشتم؛ و ایشان در کارنامه‌ای که همان روز‌ها نوشته بود و به خاطر مصالحی در روزنامه‌ی انقلاب اسلامی چاپ نشد، (اگر یاد برادران و خواهران باشد، یک شماره‌ی انقلاب اسلامی بدون کارنامه درآمد؛ و سؤال شد که چرا گفتند که مصلحت نیست. البته «مصلحت نیست» را آن وقت نمی‌گفتند [اما]به هر حال چاپ نشد و معاذیری آوردند. آن نسخه‌ی چاپ نشده‌ی آن کارنامه الآن در اختیار من است.) [ایشان در این کارنامه]از این حادثه، مسئله‌ی خرمشهر و تکیه‌ی ما روی این مسئله چنین یاد می‌کند: «از آبادان تلفن می‌شد که خرمشهر سقوط کرده است. سرهنگ رضوی‌فر که در خرمشهر دفاع شهر را به عهده دارد، می‌گفتند حصبه دارد و پی‌درپی می‌گفت: «شما قول داده بودید که تا امروز مرا کمک کنید و نیرو برسانید. چرا نیرو نرساندید؟ در برابر خدا و در برابر ملت مسئول هستید.» (این را از قول سرهنگ رضوی نقل می‌کند) بعد دکتر شیبانی گوشی را گرفت که جیغ و داد کند. چند تشر به او زدم و گفتم مگر نیرو‌ها در کف دست من است که به سوی تو پرتاب کنم. آن روز که باید عقل به خرج می‌دادید، ندادید. حقیقت را از مردم پنهان کردید و به فرصت‌طلب‌ها میدان دادید و آن‌ها هم تیشه را برداشتند و به ریشه‌ها زدند.»

(منظور ایشان مسئله‌ی کشف کودتا و گرفتن عناصر کودتاچی است که از نظر ایشان، مسئول سقوط خرمشهر یا پیش‌روی دشمن در ۸۰ کیلومتر در خاک ما آن مسئله است.)

کی مانده است که برای شما بفرستم؟ مرا در هیچ زمینه‌ای یاری نکردید، در همه حال و در هر کاری تا وقتی پای حیات و موجودیت خودمان در میان بود، مرا تنها گذاشتید...» و تا آخر.

در صفحه‌ی بعد، باز می‌نویسد: «البته اگر جنگ را هم تمام کنیم، تازه اول داستان است. مشکل‌هایی از این گنده‌تر سر راه ماست. هشدار‌ها دادم وقتی همه‌ی این‌ها بی‌فایده شد. در ۱۷ شهریور مسئله را باز در میان گذاشتم و باز هشدار دادم. متأسفانه روز بعد «سه تفنگدار» زبان به اعتراض به صورتی که همه از آن اطلاع دارند، گشودند. جوری هم رئیس مجلس عنوان مطلب کرد که پنداری امام به او گفته است این کار را بکنید. بعد معلوم شد امام گفته است که مرا با این کار کاری نیست. خود دانید، یا بکنید یا نکنید.» (که من لازم می‌دانم اینجا شهادت خودم را بدهم: من خدمت امام رسیدم. بعد از ۱۷ شهریور، ایشان بعد از مبالغی صحبت، به من فرمودند که آقای بهشتی و آقای هاشمی چیزی نگفتند. بخشی از بعضی از خلاف‌های آقای بنی‌صدر را جواب گفتند. این تعبیر امام بود که من همان وقت به این برادر‌ها و به بقیه‌ی برادر‌ها گفتم که نظر امام و تعبیر امام این است، ایشان این‌طوری می‌گویند. حالا توجه بکنید که این حرف‌ها کی دارد نوشته می‌شود. این حرف‌ها در لحظه‌ای است که از خرمشهر دکتر شیبانی گوشی را گرفته، جیغ و داد می‌کند که نیرو بفرستید، رضوی می‌گوید نیرو بفرستید و باید نیرو بفرستند، [اما]آقا نشسته و دارد برای ملت ایران که باید همه نیروهایشان و ذهنشان و حواسشان متوجه خرمشهر باشد که دارد سقوط می‌کند این مطلب را می‌نویسد):

«.. آقای رجایی رفت در همین مجلس و چنان شیر شد که گفت: اگر به وزرای او توهین شود، یا جای اوست یا جای من و هرگز در کنار رئیس‌جمهور بر سر یک میز نخواهد نشست. صحیح! مدعی منتخب مردم شد. بازهم از هر سوی به من فشار آمد که دیگر دنبال نکنم ... (تا می‌رسد به اینجا) خب! خود این‌ها که این جور دنبال قدرت می‌دویدند، این‌ها که می‌خواستند و می‌خواهند همه‌ی ابزار عمل قدرت در دستشان باشد، کجا هستند؟ چرا به فریاد آبادان و خرمشهر نمی‌رسند؟ (خرمشهر را ایشان گذاشته است که حالا که آقای رجائی نخست‌وزیری را گرفته است، برود به فریاد خرمشهر برسد. [در حالی که]فرمانده کل قوا هم ایشان است.) گفتند نیروی مردمی به آنجا می‌برند؛ پنج هزار، ده هزار، بعد شد ۵۰۰ تا هنوز هم نرسیده است. بله آنجا که پای خطر هست، دیگر آن‌ها نیستند.»

که من در همین نامه، دروغ ایشان را آشکار کرده‌ام و نوشته‌ام که نیروی مردمی را پنج هزار نفر ما فرستادیم و وارد خرمشهر شدند-ما فرستادیم یعنی بنده نفرستادم، من در اینجا به کمیته و سپاه گفتم، با مشهد تماس گرفتم، با همه‌ی جا‌هایی که ممکن بود- و پنج هزار نفر وارد اهواز شدند که خود ما در آنجا تحویل گرفتیم و رفتند ماهشهر و خرمشهر و بودند.

۱۱- رئیس‌جمهور باید در جهت تحقق آرمان‌های انقلاب اسلامی بکوشد و در این زمینه توجه به خط اصلی انقلاب و رهبری آن که مورد پذیرش تمام توده‌های میلیونی کشور است، حائز اهمیت فراوان است.

کفایت سیاسی رئیس‌جمهور در درک صحیح پایه‌های رهبری و حرکت در جهت رهنمود‌های آن تجلی می‌کند. آقای بنی‌صدر نه تنها در این جهت حرکت نکرد، بلکه عملاً در مقابل رهبری ایستاد و رهنمود‌های امام امت مبنی بر خط آرامش و جلوگیری از تشنج‌آفرینی را آشکارا زیر پا نهاد. اختلاف آشکار میان روش او و رهنمود‌های امام در آنچه که گذشت و بیشتر از آن، در رفتار مشهود چند ماهه‌ی اخیر او قابل تشخیص است، اما بهتر آن است که از زبان و قلم خود او هم در این زمینه سخنی بشنویم. در همان شماره‌ی کارنامه‌ی منتشر نشده چنین می‌گوید:

«من از امام خواستم که این گروه‌ها را یا از خود براند یا بگذارد که ما با کمک مردم آن‌ها را از سر راه برداریم، ممکن نشد. هر تصمیمی به قراری و طوری بلائی به سرش آمد که نتیجه‌ی عکس داد. این آخری که شورای دفاع باشد... (ایشان حرفش این است اینجا که این را البته بار‌ها به زبان هم آورده بود اینجا، اما این را کتباً نوشته، در نامه‌ای هم به امام نوشته. ایشان نظرش این است که هر چه رفته به امام، مصلحت‌اندیشانه پیشنهاد کرده امام با نظر خودشان یک جوری [آن را]تغییر داده که نتیجه عکس داده و معتقد است که امام کار‌های او را خراب کرده.) ... روز عید فطر من نزد امام رفتم. پنجاه و پنج دقیقه در منتهای هیجان و داد و فریاد همه چیز را گفتم. بعد هم گفتم و تکرار کردم و ... و... و. متأسفانه کسانی که کارشان افساد است، هر چیزی را جور دیگر وانمود کردند. نتیجه این شد که اکنون ما یک ملت تنها شده‌ایم در برابر دشمنی که از ابتدا خود را برای چنین دشمنی آماده می‌کرده است. بعد درباره‌ی مجلس گفتم که آقا من خواهان مجلس ضعیف نیستم، ولی این مجلس ضعیف است. مجلسی که انتخاباتش در وضعی انجام گرفت که گرفت، ... (نقاط نظر ایشان با امام را توجه کنید و این‌ها را برای اطلاع مردم داشته ایشان می‌نوشته) ... که کسانی انتخاب شدند که شدند، مجلسی نیست که با احساس مسئولیت و علم و اطلاع نسبت به مسائل کشور اظهار نظر کند. در این مدت که از عمر مجلس می‌گذرد، محصول کارش، دولت رجایی است؛ که در یک نامه‌ای به امام نوشته‌ام که به نظر من مصیبت این دولت از مصیبت جنگ و تجاوز دشمن، به مراتب بیشتر است و دیگر هیچ...»
و فراوان است که دیگر نمی‌خواهم وقت را به این ترتیب بگیرم.

۱۲- نفی قدرت مطلقه از ویژگی‌های انقلاب ما بود، طبعاً جمهوری ما از پذیرش هر قدرت دیگری ابا و امتناع داشت و قانون اساسی ما نیز بر همین پایه، پایه‌ی شکستن قدرت و تقسیم آن میان نهاد‌های قانونی، شکل گرفته است. آقای بنی‌صدر، درست به‌عکس، همواره جویا و تلاش‌گرِ قدرت مطلقه بود. طبیعی بود که در برابر او مقاومت می‌شود و او این مقاومت را کارشکنی می‌نامید و جای تأسف است که کسانی هنوز هم همان سخن را تکرار می‌کنند و قولاً و عملاً به قدرت‌طلبی و قدرت‌گرایی جنبه‌ی مشروعیت می‌دهند.

ایشان بر خلاف صریح قانون اساسی که قوا را از یکدیگر منفک و مستقل می‌شمارد و برخلاف اصول مردم‌گرایی، معتقد بود که مجلس باید هماهنگ با رئیس‌جمهور باشد. این توهینی آشکار به مجلس و نمایندگان مردم بود که بار‌ها از طرف ایشان تکرار می‌شد. دستگاه قضایی را که حاضر نبود آلت دست ایشان شود و کسانی را که ایشان مایلند، به مناصب عالی قضائی بگمارد، بار‌ها متهم به فساد و عدم رعایت قانون و شرع می‌کرد و اعضای شورای عالی قضائی را که همه منتخب امام و از برجستگان روحانی بودند، به قدرت‌طلبی و فسادگرایی، متهم می‌ساخت. حتی برای حفظ قدرت مطلق از تاویل و تفسیر نادرست قانون اساسی هم دریغ نکرد. ایشان در ۱۲ فروردین ۱۳۶۰ اطلاعیه‌ای دادند و استناد کردند به نص صریح قانون اساسی و بند پنج بیانیه‌ی مورخه ۲۵/۱۲/۵۹ رهبر انقلاب که گفته‌اند «مسائل مربوط به دفاع در شورای عالی دفاع مطرح و رسیدگی می‌شود و بعد از تصویب، تصمیم‌گیری با فرمانده کل قواست و بدون این نباید در ارتباط با مسائل دفاعی تصمیمی انجام بگیرد. لازم می‌داند به‌کلیه‌ی ارگان‌ها، وزارتخانه‌ها و نهاد‌ها و سازمان‌های مربوطه دولتی و رسمی یادآور شود که کلیه‌ی فعالیت‌های تبلیغاتی، نظرات، پیشنهادها، طرح‌های سیاسی درباره‌ی جنگ تحمیلی و هرگونه اقدامی در این زمینه که به نحوی از انحاء در جهان بازتاب داشته باشد (منظورش سیاست خارجی است)، باید در شورای عالی دفاع طرح تا پس از تصویب به وسیله‌ی فرماندهی کل نیرو‌های مسلح، ابلاغ و به اجرا گزارده بشود.» این را ایشان به صورت اعلامیه‌ای عنوان می‌کند و استناد می‌کند؛ اولاً به قانون اساسی ثانیاً به فرمان امام.

در قانون اساسی راجع به شورای عالی دفاع اصلاً به صورت مستقل بحث نشده است؛ به صورت تَطَفُّلی در ضمن وظایف رهبر اشاره‌ای به شورای عالی دفاع هست که در آن اشاره، شورای عالی دفاع هیچ یک از آن وظایفی را که ایشان ذکر کردند، برعهده ندارد. در فرمان مورخ ۵۹/۱۲/۲۵ امام هم عیناً همین‌طور، یعنی قبلاً امام فرمانی داده بودند که طبق آن شورای انقلاب موظف و متعهد کلیه‌ی امور مربوط به جنگ بود بعد در فرمان ۲۵ اسفند، این وظایف را امام از شورای عالی دفاع گرفتند و شورای عالی دفاع را طبق قانون اساسی معمول داشتند. ایشان یک دروغ صریح و آشکاری را در اعلامیه می‌گنجاند و به آن استناد می‌کند و مقصودش این است که آقای رجایی همان وقت یک اظهاری در زمینه‌ی مسائل بین‌المللی کرده بودند که ایشان می‌گفت: این به جنگ مربوط است و شما چرا در زمینه سیاست خارجی که به جنگ حالا با یک یا دو واسطه ارتباط پیدا می‌کند، این اظهار را کرده‌اید؟ این اعلامیه‌ی ایشان و نحوه‌ی بهره‌برداری ایشان از قانون اساسی است؛ و حتی در مقابله با مردم نیز در مصاحبه‌ای اعلام کرد که این مردمند که باید خود را عوض کنند نه من؛ یعنی مردم باید طبق نظر آقای بنی‌صدر عوض شوند. به نظر می‌رسد که تنافی این خصلت باتقوا و امانت که از اهم شرایط ریاست جمهوری است، اوضح من الشمس باشد.

۱۳- عجیب‌ترین پدیده‌ای که در رابطه با عدم کفایت ایشان قابل بررسی است، اخلال و شورشگری ایشان است. این از هر کس در یک نظام اجتماعی قابل تصور باشد، از رئیس یک دولت غیر معقول است. بار‌ها ایشان مردم را، کارگران را، نظامیان را به مقاومت در برابر نظم موجود دعوت کرده است؛ گویا به جبران غیبت از ایران در دوران مقاومت عمومی در برابر رژیم پهلوی! تا آنجا که خبرنگار خارجی که با وی مصاحبه می‌کند، او را رئیس مخالفان دولت می‌نامد؛ ایشان هم قبول دارد. آیا این دعوت با آنچه که یکی از دوستان وی در مصاحبه‌ی تلویزیونی گفت که در انتظار یک بحران عمومی است، مرتبط است؟ این اخلال‌گری که تا آخرین نظر و سخن آقای بنی‌صدر در مقام ریاست جمهوری نیز منعکس است، لزوماً به معنای جذب گروه‌های اخلال‌گر نیز هست و فقط به معنای تحریک عناصر ساده‌ی کوچه و بازار نیست. اکنون ما شاهد آشوب‌های خیابانی‌ای در تهران هستیم که بی‌شک آقای بنی‌صدر از مسئولیت آن مبرا نیست. اگر سپرده شدن یک کشور به دست آشوب، از طریق رئیس‌جمهورش عدم صلاحیت و عدم کفایت او را نتیجه نمی‌دهد، پس چه چیز را نتیجه می‌دهد؟

۱۴- خصلت‌های شخصی ایشان نیز هرکدام در سلب صلاحیت‌های لازم برای رئیس‌جمهوری یک دولت اسلامی دارای نقش و تأثیر است. غرور وی که خود را اندیشه‌ی بزرگ قرن و کتاب خود را بزرگ‌ترین اثر تاریخ اسلام می‌شناسد که نوار این گفته‌ی ایشان که اتفاقاً در همین‌جا در دبیرخانه‌ی کنونی مجلس گفتند موجود است. ترفند او که به ارتش وانمود می‌کند که اگر من کنار بروم، همه‌ی شما از بین خواهید رفت و به این وسیله سعی می‌کند خود را در چشم عناصر نظامی «فرشته‌ی نجات» معرفی کند تا شاید بتواند از ارتش بدین‌وسیله به صورت یک ابزار استفاده کند. در حالی که ارتش پس از حمایت امام و اعلام برادری مردم، هرگز محتاج چنین واسطه‌ای میان خود و انقلاب نبود. مقام‌پرستی او که اطرافیان متملق و چاپلوس را در دایره‌ی نزدیک به او نفوذ می‌دهد. خودبزرگ‌بینی او که معتقد است پس از امام، کسی از او مناسب‌تر برای رهبری نیست و بسی خصلت‌های منفی دیگر در او عواملی هستند که از او آدمی فاقد صلاحیت‌های لازم برای احراز ریاست جمهور مسلمانان و ریاست یک کشور در جامعه‌ی اسلامی می‌سازد.

چند موضوع دیگر به نظرم مهم و اساسی می‌رسید که این‌ها را نرسیدم بنویسم. یک موضوع، مسئله‌ی قرارداد پیشنهادی چهار کشور غیر متعهد است که ایشان در اعلامیه‌ی اخیر خود در مورد این قرارداد یک دروغ آشکار گفته است. این قرارداد، یک قراردادی بود که در جلسه‌ی شورای عالی دفاع رو شد و اگر چنانچه آن را در اینجا من مطرح کنم و نمایندگان محترم و ملت ایران اطلاع پیدا کنند که شرایطی که در آن قرارداد به ما تحمیل می‌کرد، چه بود، همه رد خواهند کرد. دو پیشنهاد در زمینه‌ی آن قرارداد در مجلس گفته شد که آن دو پیشنهاد، یکی از سوی آقای رجایی و یکی دیگر از سوی بنده مطرح شد و پذیرفته شد که اگر این دو پیشنهاد عمل بشود، آن وقت این قرارداد قابل قبول تلقی می‌شود و ما هنوز پاسخی به آن قرارداد نداده‌ایم؛ و ایشان در این اعلامیه وانمود می‌کنند که این قرارداد وجود داشته و بنا بوده که کشور‌های غیر متعهد بیایند و تعقیب کنند آن را و عزل ایشان از فرماندهی کل قوا به این کار صدمه زده و پایان آبرومند جنگ را عقب انداخته است و این یک دروغ آشکار است.

مسئله‌ی دیگر، یکی دو تا خاطره‌ی مهم از دوران شورای انقلاب است. یکی خاطره‌ی تحویل گرفتن گروگان‌ها از دست دانشجویان مسلمان پیرو خط امام و سپردن آنان به دست شورای انقلاب است. این از جمله مسائل غوغاانگیز آن روز بود در داخل شورای انقلاب. در آن روز ما معممین شورای انقلاب، مصراً با این کار مخالفت کردیم و گفتیم که این کار را ما حاضر نیستیم و تقبل نمی‌کنیم. ایشان و بعضی دیگر از آقایان که در شورای انقلاب بودند، مصراً پافشاری می‌کردند که ما بایستی گروگان‌ها را از دانشجویان بگیریم و در اختیار شورای انقلاب بگذاریم و این چیزی بود که همان وقت هیأت‌هایی که واسطه می‌شدند، این را می‌خواستند و ایشان اصرار می‌کرد که انجام شود. خاطره‌ی دوم مسئله‌ی نصب سرپرست رادیو و تلویزیون است که یکی از دوستان خود را در آنجا نصب کرد. این‌ها هرکدام یک حادثه است؛ اما این حادثه نشان‌دهنده‌ی یک جهت‌گیری در کار آقای بنی‌صدر است؛ ایشان که این همه دم از قانون اساسی می‌زند. البته از این کار‌ها در آن دوران بار‌ها داشته است، من سرانگشتی می‌شمارم. یکی این مسئله است. یک مسئله، مسئله‌ی پاک‌سازی است که ایشان یک فردی را به عنوان پاک‌سازی، خودش امضاء کرد و معرفی کرد و حکم شورای انقلاب به او داد و او تمام پاک‌سازی‌های کشور را انجام داده که همان آقای فضلی‌نژاد است که در دفتر ایشان است و مسئول مراجعه‌ی به وزارتخانه‌ها هم برای آوردن پرونده‌ها، همان ایشان بود؛ و ایشان را حکم داد و به امضای شخص خودش از سوی شورای انقلاب مسئول پاک‌سازی کرد و تمام کار‌هایی که در پاک‌سازی در سطح کشور انجام گرفته است، جز در آموزش و پرورش که مربوط به ایشان نبود، مربوط به این آقاست. این‌ها کمیته‌های پاک‌سازی در سطح کشور به وجود آوردند و در مقام پاسخ به اعتراض‌های مردم سعی کردند بهره‌ی خودشان را بپوشانند و وانمود کردند که پاک‌سازی‌ها از سوی روحانیون یا عناصری که خودشان مخالف بودند، از سوی آن‌ها انجام گرفته است.

مسئله‌ی آقای فراحی هم از همین قبیل است. ایشان یک روز در شورای انقلاب حاضر شدند، در حالی که چند ساعت قبل رادیو اعلام کرده بود که آقای فراحی از سوی شورای انقلاب به سرپرستی رادیو تلویزیون منصوب شده است. ما چند ساعت بعد که در جلسه شرکت کردیم و شدیداً به ایشان اعتراض کردیم که چرا این کار را کردی؟ گفت که من رأی‌گیری کردم و تصویب شد. ما گفتیم که این مسئله مطرح نشده و تصویب نشده است. گفت: من رأی گرفتم. گفتیم که از کی رأی گرفتی؟ گفت که دکتر شیبانی موافقت کرده است. گفتیم آقای دکتر شیبانی شما موافقت کردی؟ گفت: نه. گفت که آقای بازرگان موافقت کرده است. آقای بازرگان آمد، ایشان هم گفت که موافقت نکرده است. بعد [معلوم شد]ایشان نشسته پای تلفن به آقای بازرگان تلفن کرده و گفته آقا بقیه موافق هستند، شما موافقید که آقای فراحی سرپرست رادیو و تلویزیون باشد؟ آقای بازرگان هم گفته بود خوب. بعد تلفن کرده به آقای شیبانی که آقا بقیه موافقند، شما هم موافقید؟ تلفنی، از دور با این زبان از اعضای شورای انقلاب موافقت گرفته. البته ظاهراً از شش نفر که با خود ایشان می‌شود هفت نفر. ما این را رد کردیم و گفتیم این رأی قانونی نیست. البته، چون اعلام شده بود از سوی رئیس‌جمهور و در رادیو اعلام شده بود که آقای فراحی سرپرست رادیو تلویزیون است، شورای انقلاب مصلحت نمی‌دانست که علناً و صریحاً مخالفت کند.

یکی دیگر از مسائل، ماجرای نظرخواهی ایشان است در مورد محبوبیت در بین مردم که ایشان یک نظرخواهی کرده بودند که نتیجه‌اش این بود که آقای بنی‌صدر (شاید ارقام را اشتباه کنم، درست یادم نیست، ولی نسبت‌ها نزدیک به این مقدار است.) در میان ۸۰ درصد مردم محبوبیت دارد، امام ۵۳ درصد در میان مردم محبوبیت دارد و بقیه هم که جای خود دارند. ایشان این را آوردند در شورای انقلاب و گفتند که نظرخواهی ما این را نشان می‌دهد که محبوبیت من از امام امروز در جامعه بیشتر است! و همین را ایشان در یک مصاحبه‌ی خارجی گفته بود و بعد در شورای انقلاب مطرح شد. آقای بهشتی سؤال کرد که شما این را گفتی؟ گفت: «نه این یک دروغ است.» یادش نبود که خودش در شورای انقلاب این را به ما هم گفته است و از اصل قضیه اظهار بی‌اطلاعی می‌کرد.

ایشان با یک چنین معرفتی نسبت به مردم و جامعه کار‌های خودش را شروع کرد و ادامه داد. بنده خیال می‌کنم با این تفصیلات، یک دهمش کافی بود برای این‌که عدم کفایت ایشان را ثابت کند. بنده شاید سه برابر آنچه گفتم، الآن مطلب اینجا حاضر دارم که می‌توانم بیان کنم. مسئله‌ی عدم کفایت ایشان یک مسئله‌ی واضح و مبین است. واقعاً اگر کسی با این همه اظهارات و دلایل و شواهد قانع نشده باشد که آقای بنی‌صدر کفایت سیاسی و صلاحیت سیاسی و اخلاقی و ... برای احراز ریاست جمهوری ندارد، باید گفت: مثلاً در این مجلس نبوده و گوش نکرده، والا اگر کسی این حرف‌ها را گوش کرده باشد و به این نتیجه نرسد، برای من قابل قبول نیست.

اما مطلبی که راجع به هویزه دیروز خانم اعظم طالقانی یک جمله نقل کردند، وظیفه‌ی من است که بگویم آقایان، بنده روز پانزدهم دی ماه خودم در منطقه‌ی هویزه بودم. روز ۱۵ دی روز حمله به نیرو‌های عراقی از طرف نیرو‌های ما بود. اینجا من لازم می‌دانم از این تریبون از فرمانده آن لشکر، سرکار سرهنگ لطفی که آن روز شجاعانه، مؤمنانه و بی‌پروا در صفوف اول حرکت می‌کرد و دائماً در میدان جنگ از آن طرف به این طرف می‌رفت، سپاس‌گزاری کنم و یاد و نام او را نیک بدارم. افسر لایق و شجاعی دیدم در این ماجرا ایشان را. میدان جنگ بود. نیرو‌های ما حمله می‌کردند. نیرو‌های دشمن منهدم شده بودند و یک لشکر ما به تمام در خطر بود و حرکت می‌کرد.

البته بچه‌های سپاه هم در همان حدود، ساعت دو تا دو و نیم بعد از ظهر بود. همان بچه‌هایی که شهید شدند، آن‌ها را من دیدم که مابین هویزه و آن منطقه که خط اول بود و آن‌ها به سوی خط اول حرکت می‌کردند و می‌رفتند لب کرخه‌کور؛ یعنی این‌ها از غرب به شرق می‌آمدند، نیروی دشمن هم به‌عکس حرکت می‌کرد؛ یعنی فرار می‌کردند که به نیرو‌های خودشان در «دب حردان» که در غرب اهواز و در شرق این نقطه‌ای که می‌گویم قرار دارد، بپیوندند؛ که من به بعضی از برادر‌ها گفتم نیرو‌های ما هم دارد پیش می‌روند؛ عجله نکنید و آن‌ها گفتند که نه ما می‌خواهیم برویم. در آن ماجرا من هیچ‌کس را مقصر نشناختم. فردای آن روز، روز شانزدهم هم تا حدود ساعت سه تا سه و نیم و بعد از ظهر من بودم که آقای بنی‌صدر هم بود و نیرو‌های ما به تدریج شروع کردند به ضربت خوردن؛ یعنی نیرو‌های عراقی، نیروی کمکی بزرگی به کمکشان آمد و نیرو‌های ما را از پهلو مورد هدف قرار دادند که این برای ما قابل محاسبه نبود و محاسبه نشده بود برای نیرو‌های ما و دستگاه اطلاعاتی ما. این بود که نیرو‌های ما شروع کردند به عقب‌نشینی کردن. بین ساعت سه یا سه و نیم بود که با عجله آمدم شهر که در قرارگاه آن لشکر دیگر که هست، حاضر بشوم و به آن فرماندهان و افسران تأکید کنم و سفارش کنم که از یک طرف دیگر وارد شوند. بعضی از برادر‌های دیگر نظامی آمدند که مهمات دست و پا کنند و همه آن ساعت، «بینی و بین الله» تلاش می‌کردند؛ یعنی من آن کسانی را که مسئولان سطح بالا هستند، نظامی یا غیرنظامی، نیافتم که تلاش نکنند. البته در آن ساعت که من آمدم، آقای بنی‌صدر نبود؛ یا غذا می‌خورد یا نماز می‌خواند یا خوابیده بود. به هر حال نبود. یکی دو ساعتی لکن بعد که ما آمدیم، ایشان بوده آنجا. حدود چند ساعت هم آنجا بود و نیرو‌های ما وقتی منهدم شدند، ایشان آنجا بود. شاهد بود و بعداً آمده بود برای ما نقل می‌کرد.

علی‌ایحال، در هویزه که بچه‌های ما شهید شدند، من به طور قطع نفی نمی‌کنم، ولی من به‌هیچ‌وجه از کسانی یک تعلل عمدی، سستی عمدی، خیانت، خدای نکرده، مشاهده نکردم. چون دیروز شنیده شد که عده‌ای می‌گفتند، این کار، کار آقای بنی‌صدر است، نه. درباره‌ی آقای بنی‌صدر ما آن‌قدر اشکال و ایراد وارد و منطقی داریم که محتاج این نیستیم که با این مسئله که هیچ راه اثباتی ندارد، ایشان را متهم کنیم. این را من گناه بنی‌صدر نمی‌دانم؛ یعنی طبق تشخیص من تا آنجا که من اطلاع دارم، گناه بنی‌صدر نیست. بنی‌صدر اگر گناهی داشته باشد –که حتماً دارد- در جا‌های دیگر است.

والسلام علیکم و رحمةالله



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *