صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

احساسات جمعی از آرگو تا پایتخت

۲۷ فروردين ۱۳۹۷ - ۱۲:۰۰:۰۲
کد خبر: ۴۱۲۲۸۶
دسته بندی‌: فرهنگی ، عمومی
تولید فیلم "به وقت شام" در سینما و "مجموعه پایتخت 5" در تلویزیون راهی تازه در عرصه هنر ایجاد کرد. راهی که با توجه مسائل روز خاورمیانه و مشکلات منطقه توانست آگاهی بخشی موثری را برای مردم به همراه داشته باشد.

به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، سال 97 برای عرصه سینما و تلویزیون سال متفاوتی بود. این تفاوت را می توان در تولیدات سینما و تلویزیون مشاهده کرد. تولیداتی که توانستند با توجه به مضمون تازه خود اتفاق تازه ای را در این دو عرصه رقم بزنند.

تولید فیلم "به وقت شام" در سینما و "مجموعه پایتخت 5" در تلویزیون راهی تازه در عرصه هنر ایجاد کرد. راهی که با توجه مسائل روز خاورمیانه و مشکلات منطقه توانست آگاهی بخشی موثری را برای مردم به همراه داشته باشد.

به همین مناسبت داود مصطفوی منتقد و پژوهشگر عرصه سینما یادداشتی را در رابطه با تولید این آثار در اختیار قرار داده که به شرح زیر است:

چند سال پیش، وقتی فیلم آرگو را دیدم صرف نظر از ایرادات تاریخی موجود در این فیلم و همچنین حسی که به عنوان یک ایرانی نسبت به این فیلم ضد ایرانی داشتم، به دلیل برخی ویژگی‌های موجود در فیلم آرگو و قدرت رقبای این فیلم مخصوصا فیلم تاثیرگذار "لینکلن" تصور می‌کردم آرگو از شانس کمی برای بردن اسکار بهترین فیلم برخوردار باشد. فیلمی با موضوع فرار شش دیپلمات آمریکایی از دست نیروهای انقلابی ایران پس از تسخیر لانه‌ی جاسوسی در سال 1357.

کمی بعد اما این فیلم آرگو بود که اسکار بهترین فیلم را به دست آورد و جایزه‌ی خود را هم از بانوی اول آن روزهای آمریکا یعنی «میشل اوباما» دریافت کرد! هنوز به خوبی گزارش طعنه‌آمیز خبرنگار بی‌بی‌سی را از موفقیت این فیلم در کسب اسکار را فراموش نکرده‌ام. «برای آمریکایی‌ها هیجان پیروزی هموطنانشان در فرار از ایران از تلاش‌های لینکلن در لغو بردگی جذاب‌تر بود!» آن روزها البته سرخورده از این تصمیم سیاسی، این طعنه‌ی مهم خبرنگار بی‌بی‌سی را درک نمی‌کردم.

جدا از نکات فنی به نظر من آرگو سرشار از ایراداتِ تاریخی بود و گرچه در آغاز فیلم تلاش کرد با اشاره به کودتای آمریکا در مرداد 32 علیه دولت دکتر مصدق، قضاوت خود را عادلانه نشان دهد اما در جای جای فیلم بی‌عدالتی و عدول از تاریخ موج می‌زد. با این همه به نظر می‌رسد پیروزی آرگو نشانگر قدرت یک عنصر مهم جامعه‌شناختی برای قوام و دوام یک جامعه است که امیل دورکهیم آن را «همبستگی اجتماعی» می‌نامد. همبستگی موجود در آمریکا از چنان قدرتی برخوردار بود که فرار دیپلمات‌ها از ایران را برای آن‌ها تا این حد جذاب باشد.

به عبارت بهتر زبان هنر به عنوان یک ابزار توانسته بود هرچند یک دروغ را نه تنها در میان یک ملت بلکه در میان سایر ملت‌ها نیز بازتولید کند.

از همان روز این سؤال در درون من نیز ایجاد شد که چرا هنرمندان ما از چنین ظرفیت‌هایی بهره نمی‌برند تا چنین حسی را در میان هموطنان خود بازتولید کنند و مخاطبان را با خود همدل و همراه سازند. آن هم در شرایطی که از یکسو موقعیت اجتماعی و فرهنگیدر ایران، بازتولید چنین احساساتی در میان ایرانیان را ضروری کرده است و از سوی دیگر برای به تصویر کشیدن این احساسات و هیجانات نیاز به جعل تاریخ وجود ندارد و اتفاقات موجود در تاریخ معاصر کشور ما پتانسیل عمیقی برای تولید آثار هنری این چنینی دارند.

این دغدغه که از سال 2012 میلادی همراه نگارنده بود بارقه‌هایی از امید را در نوروز امسال در مقابل خود دید. فیلم سینمایی «به وقت شام» و سریال پر بیننده‌ی «پایتخت 5» هر دو موقعیتی را به تصویر کشیدند که برای ایرانیان معاصر موقعیت چندان عجیب و دور از ذهنی نبود اما از حیث هنری بکر و دست نخورده باقی مانده بودند. کم نبوده‌اند بزرگ‌مردانی که در چنگال داعش گیر افتاده بودند اما فیلمسازان و هنرمندان ما تا امروز علاقه‌ای به استفاده از این ظرفیت هیجان‌انگیز و احساسات برانگیز برای همدل کردن مخاطبان از خود نشان نداده بودند.

البته استقبال بی نظیر مخاطبان به این دو فیلم یکی در حوزه‌ی سینما و دیگر در حوزه‌ی تلویزیون نشان‌دهنده‌ی ظرفیت عمیق چنین موضوعاتی برای جذب مخاطبان است. موضوعاتی که می‌تواند حس همذات‌پنداری و روح جمعی را بر یک ملت حاکم کند و «همبستگی اجتماعی» را تقویت نماید.

در این میان اگرچه فیلم سینمایی «به وقت شام» به عنوان یک درام جدی توانست بسیاری از جوانب و جزئیات واقعی صحنه‌ی نبرد با داعش را به تصویر بکشد و پیام جدی‌تری برای مخاطب خود داشت اما «پایتخت 5» بیش از این فیلم سینمایی توانست ویژگی فوق را برای همدل کردن مخاطبان خود داشته باشد. خانواده‌ای «معمولی» که رفتارهایی شبیه به عموم مردم ایران داشتند و ایرانیان خود را در آینه‌ی آنان می‌دیدند و به صورت اتفاقی با داعش مواجه می‌شوند.

در این ایام به خوبی قابل درک بود که مردم ایران خود را به جای نقش‌های این سریال می‌گذراند و با لبخندهای آنان می‌خندند و بر بغض آنان می‌گریند. همانطور که در شادی‌ها و نقاط مفرح فیلم حس همراهی با خانواده‌ی «معمولی» خنده را بر لب مردم کشور می‌آورد تمام ایرانیان در طول درگیری با داعش خود را چنگ در چنگ این گروهک می‌دیدند و این همان روحیه‌ی جمعی است که سال‌های مدیدی هنرمندان ما از آن غفلت ورزیده‌اند.

اکنون اما با تجربه‌ی موفقی که این دو فیلم از خود به جای گذاشته‌اند باید امیدوار بود که هنرمندان بیش از پیش به فکر تقویت روحیه‌ی جمعی مردم این سرزمین باشند.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *