تیزهوشان، عدالت یا بی عدالتی؟
با این وجود با نگاهی به عملکرد چند دهه اخیر سمپاد، متوجه می شویم هویت عملکردی این سازمان متفاوت از هدف ابتدایی آن بوده است. سمپاد همانند دیگر نهادهای موجود در ساختار معیوب آموزشی کشور، اسیر روند کنکور محوری شده و رقابت بر سر قبولی در کنکور و المپیادهای مختلف و هم چنین رقابت با دیگر مدارس موجود اعم از دولتی و غیرانتفاعی در جذب دانش آموزان و قبولی در آزمون های گوناگون محور اصلی فعالیت این سازمان است.
گسترش کمی مدارس تیزهوشان و جذب تعداد بیشتر دانش آموزان شاهدی بر این ادعا است. اگر مبنای ارزیابی عملکرد نهاد آموزشی هچون سمپاد را بر پایه قبولی در کنکور قرار دهیم، بی شک سمپاد در این عرصه موفق بوده است. اما باید در نظر داشت شناخت استعداد برتر و پرورش آن لزوما به معنای هدایت فرد در قبولی کنکور نیست. امکانات متفاوت مدارس سمپاد، کیفیت آموزشی متفاوت، جذب دانش آموزان درس خوان و جداسازی آنان از دیگر دانش آموزان موجب شده است تا این مدارس گوی سبقت را در نه تنها در رقابت با مدارس غیرانتفاعی بلکه در رقابت با مدارس دولتی بربایند و مظهر پیروزی خود را در نتایج کنکور و المپیادها مشخص سازند.
از سویی دیگر دانش آموزانی که بضاعت مالی برای رفتن به مدارس غیرانتفاعی نداشتند و همچنین نتوانستند در رقابت با دیگر دانش آموزان برچسب تیزهوشی خورده و وارد اینگونه مدارس شوند آهسته آهسته از عرصه رقابت کنار رفته اند.
مرز بین برچسب تیزهوشی و کم هوشی و تیزهوشی و عادی بودن (که در گذر زمان برچسبی منفی را بر دانش آموزان تحمیل می کند) آزمون ورودی این مدارس است. علیرغم آنکه در طول این سالها دانش آموزان باهوش، مستعد و درس خوان از طریق این آزمون در این مدارس پذیرش شده اند، اما نباید منکر معیوب بودن سازوکار شناخت استعداد و هوش از این طریق شد. عیان است که سنجش استعداد یک فرد تنها توسط یک آزمون آن هم در شرایط رقابت، استرس و امکانات متفاوت (اعم از شرکت در کلاس های آمادگی آزمون ورودی مدارس تیزهوشان، استفاده از کتب کمک درسی) امکان پذیر نیست. علاوه بر آنکه مدارس سمپاد تا چند دهه تنها در رشته های تجربی و ریاضی پذیرش داشته اند و در چندسال اخیر با مقیاس بسیار کم به جذب دانش آموزان در رشته انسانی روی آورده اند و همچنین رشته هنر محلی برای اعتنا در این مدارس نیست. در نتیجه سازوکار معیوب سنجش استعدادها در ادامه اثر مستقیمی بر افزایش بی عدالتی آموزشی در نظام آموزش و پرورش کشور خواهد داشت.
حال با توجه به خبر حذف آزمون ورودی این مدارس از مقطع ابتدایی به متوسطه، این مساله مطرح می شود که حذف تدریجی مدارس سمپاد و ادغام آن با دیگر مدارس نظام آموزشی را در جهت تقویت عدالت آموزشی سوق خواهد داد یا از منظری دیگر ذینفعان دیگری همچون مدارس غیرانتفاعی از آن منتفع خواهند شد و بار دیگر مدارس دولتی و دانش اموزان عادی بازنده بازی خواهند بود؟
در پاسخ به این سوال باید گفت: در وهله نخست حذف تدریجی مدارس سمپاد در گام نخست در جهت عدالت آموزشی و کاهش استرس و بار روانی از خانوادهها و دانش آموزان برای کسب برچسب تیزهوشی پیش خواهد رفت، اما نابرابری کیفی میان مدارس غیرانتفاعی و مدارس دولتی و عادی بستر مناسبی را برای سودجویی دیگر نهادهای آموزشی فراهم خواهد کرد. حذف تدریجی مدارس سمپاد باید موازی با افزایش کیفی مدارس دولتی پیش رود. شناخت استعداد دانش آموزان تنها در موفقیت در آزمونها و المپیادها به دست نمی آید بلکه شناخت استعداد باید فرآیندی چندساله با سازوکاری مناسب باشد.
طرحی همانند طرح شهاب (که در تحلیل دیگری باید مورد ارزیابی و آسیب شناسی قرار بگیرد) می تواند نمونه ای از این سازوکار باشد. از سویی دیگر کلیت درسها، نحوه اداره کلاس ها، آزمون ها، کیفیت معلمان نیز باید متغیرهای دخیل در شناخت استعداد دانش آموزان باشد. فلسفه وجود مقطع راهنمایی برای هدایت دانش آموزان در جهت انتخاب رشته ای بود که با علایق و توانمندی دانش¬آموزان مرتبط باشد، هرچند این مقطع نتوانست بر مبنای ماهیت وجودی خویش عمل کند.
با این حال امید است حذف تدریجی مدارس سمپاد به موازات تقویت مدارس دولتی به لحاظ کمیت و کیفیت و ایجاد سازوکاری مناسب برای شناخت و پرورش استعدادهای دانش آموزان منتهی شود، نه آن که به بهانه ایجاد عدالت آموزشی و کاهش استرس دانش آموزان با حذف مدارس سمپاد دولت از زیر بار مسئولیت خود در حوزه نظام آموزشی شانه خالی کرده و این عرصه را به نام خصوصی سازی و کاهش هزینه های دولت به دست دیگر کنشگران غیردولتی سودمحور بسپارد.
حنانه اکبری نوری / تحلیل گر گروه سیاسی-اجتماعی اندیشکده مطالعات حاکمیت و سیاستگذاری
انتهای پیام/