صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

ماجرای قبر‌های باشخصیت بهشت زهرا/ پیشنهاد آزمایش خاک قبرستان

۲۸ اسفند ۱۳۹۶ - ۲۳:۱۰:۰۱
کد خبر: ۴۰۶۷۳۹
فکر و ذکرش فقط قبر با شخصیت بود، اما روز چهلم برای عذرخواهی پیش من آمد.
به گزارش خبرنگار گروه جامعه ، یک روز یک آقای جنتلمن آمد و گفت که من تازه از استرالیا آمده ام.
 
می خواهم مراسمی با شکوه برای پدرم انجام شود. کدام قسمت قبر با شخصیت هست قبرگران قیمت و خوب و با کلاس می خواهم.
 
گفتم ببخشید می شه قشنگ توضیح بدید خواستتون چیه؟ ما اینجا قبر با شخصیت و بی شخصیت نداریم همش یکی است و از یک نوع خاک؛  اگر می‌خواهید تحقیقات کنید می تونید نمونه برداری کنید ببرید آزمایش کنید.
 
مرد گفت: من گرانترین قبر و دستگاه اکو و مداح را می خواهم اگر نیست از بیرون تهیه کنید خیلی مراسم با شکوهی می خواهم.

گفت: این قبر‌ها که خاک و خلی است بی شخصیت است، به شخصیت ما نمی خوره از این‌ها، من نمی خواهم.
 
گفتم من کاری ندارم سرمایه مال خودتون صاحب اختیار هم هستید، ولی شما یک هزینه بی خودی دارید می‌کنید این قبر سه طبقه است، ولی اون قبر یک طبقه، این ۳۲ میلیون که می خواهید پولشو بدید با اونی که ۷۰۰ هزار تومان است فرقش در قیمتش است اما خاکش همان خاک است. دو روز دیگه سیمان می شه فضای سبز می شه همه امکانتی که آن طرف هست این طرف هم ایجاد می شود. 
 
گفت: نه شما منظور حرف منو متوجه نمی شید من به شما می گم شما به قیمت کاری نداشته باش تنها یه قبر خوب و گران قیمت و فانتزی باشه. خیلی من از صحبت‌های ایشون ناراحت شدم گفتم باشه بعد از اینکه مراسم تمام شد برگشت به من گفت: آقای موسوی از حرف من ناراحت شدی؟
 
گفتم بله، چون خودم از بستگانم در همین قطعه‌ها مدفون هستند و قرار نیست این‌ها بی شخصیت باشند.
 
بعد از من عذرخواهی کرد. چهلم پدرشون بود که باز آمد سازمان دنبال من می‌گشت و از همکاران سراغ منو می‌گرفت و منو پیدا کرد.
 
آمد با من رو بوسی کرد و گفت: آقای موسوی منو حلال کن ببخش منو گفتم چه اتفاقی افتاده، گفت: بعد از اون قضیه من خواب پدرمو دیدم که از دستم دلخور بود و می‌گفت: این چه حرفی بود که زدی چرا دلشو شکوندی من یک لحظه حرف شما به نظرم رسید یاد شما کردم و اومد خیلی محترمانه عذرخواهی کرد.
 
بر اساس خاطره سید سعید موسوی - کارمند بهشت زهرا
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *