سالهای آخر قبل از انقلاب بود. ابراهیم به جز رفتن به...
به گزارش گروه سیاسی ، پهلوان بسیجی «ابراهیم هادی» از بنیانگذاران گروه چریکی شهید اندرزگو در جبهه گیلانغرب است. در ایام تعطیلات نوروز امسال، ۱۵ بُرش از زندگی این قهرمان غریب کشورمان را که در کتاب «سلام بر ابراهیم» گردآوری شده است، منتشر میکند.
راوی: ایرج گرائی
«سالهای آخر قبل از انقلاب بود. ابراهیم به جز رفتن به بازار مشغول فعالیت دیگری بود. تقریبا کسی از آن خبر نداشت. خودش هم چیزی نمیگفت. اما کاملا رفتار و اخلاقش عوض شده بود.
ابراهیم خیلی معنویتر شده بود. صبحها یک پلاستیک مشکی دستش میگرفت و به سمت بازار میرفت. چند جلد کتاب داخل آن بود. یک روز با موتور از سر خیابان رد میشدیم. ابراهیم را دیدیم. پرسیدم: داش ابرام کجا میری؟! گفت: میرم بازار. سوارش کردم، بین راه گفتم: چند وقته این پلاستیک رو دستت میبینم؛ چیه؟! گفت: هیچی کتابه! بین راه، سر کوچه نائبالسلطنه پیاده شد. خداحافظی کرد و رفت. تعجب کردم، محل کار ابراهیم اینجا نبود. پس کجا رفت؟!
با کنجکاوی به دنبالش آمدم. تا اینکه رفت داخل یک مسجد، من هم دنبالش رفتم. بعد در کنار تعدادی جوان نشست و کتابش را باز کرد. فهمیدم دروس حوزوی میخوانه، از مسجد آمدم بیرون. از پیرمردی که رد میشد سوال کردم: ببخشید، اسم این مسجد چیه؟ جواب داد: حوزه حاج آقا مجتهدی. با تعجب به اطراف نگاه کردم فکر نمیکردم ابراهیم طلبه شده باشه. آنجا روی دیوار حدیثی از پیامبر (ص) نوشته شده بود: «آسمانها و زمین و فرشتگان، شب و روز برای سه دسته طلب آمرش میکنند: علما، کسانی که به دنبال علم هستند و انسانهای با سخاوت».
یک دفعه با تعجب برگشت و نگاهم کرد. فهمید دنبالش بودم. خیلی آهسته گفت: «آدم حیفِ عمرش رو فقط صرف خوردن و خوابیدن بکنه. من طلبه رسمی نیستم. همینطوری برای استفاده میرم، عصرها هم میرم بازار، ولی فعلا به کسی حرفی نزن».
تا زمان پیروزی انقلاب روال کاری ابراهیم به این صورت بود. پس از پیروزی انقلاب آنقدر مشغولیتهای ابراهیم زیاد شد که دیگر به کارهای قبلی نمیرسید.»