تجربه علمی موفق ما محصول یک دورنمای درست از جایگاه علم است/دچار خشکسالی گستردهای در علوم انسانی هستیم
"در علوم انسانی در خشکسالی خیلی وسیعی به سر میبریم و علوم انسانی غربی نیز دچار آشفتگی است. اما نشانههای خیلی خوب و امیدوارکنندهای از تلاشها در داخل وجود دارد."
در موضوع علم و علم دینی و همچنین سیاستهای علمی که جمهوری اسلامی در طول چهار دهه بعد از انقلاب اتخاذ کرده با او به گفتگو نشستهایم.{برای خواندن بخش اول این گفت و گو اینجا کلیک کنید}؛ آنچه در ذیل میآید بخش دوم این گفتوگو است.
بخش اول این گفتوگو راجع به موضوع سیاست علمی(Science Policy) و کارنامه و عملکرد دولتهای پس از انقلاب بود که محمدجواد لاریجانی در این بخش به ارائه مثالهایی از کشورهای دیگر پرداخت. او همچنین به عنوان یک بخش مهم، به تبیین سیاستهای علمی رهبر معظم انقلاب مبادرت کرد. بخش اول این گفتوگو را میتوانید از اینجا بخوانید.
در ادامه میتوانید بخش دوم این گفتوگو را بخوانید:
به نظر میرسد دولت آقای روحانی در حوزه علمی، سیاستی ندارد. البته دولتهای پیشین هم اقدام خیلی مهمی برای تدوین سیاستهای علمی نداشتهاند. با این حال آقای روحانی با توجه به بیاناتی که اخیراً داشتهاند، قاعدتا باید تلاش بیشتری کنند. به قول آقای رحیمپور ازغدی اصلاً فرض کنیم علم دینی هم کلاً وجود ندارد، بالاتر از آن هر ادعایی هم شما بکنید می پذیریم، ولی حداقل در همین علوم دقیقه و مباحث مربوط به فیزیک و شیمی و اینها که علوم غربی است حداقل میتوانیم انتظار داشته باشیم شما یک حرکتی بکنید یا آنهم خیر؟ اما گذشته از اینها درباره علم دینی که اخیراً ایشان مطرح کردند چه میتوان گفت؟
- محمد جواد لاریجانی: این مورد یک بحث بسیار خوب از دیدگاه نظری است. این سوال را میتوان مطرح کرد که «عقلانیت اسلامی» در بحث تعلیم، تعلّم و دانش تاثیر دارد یا خیر؟. بدون شک دارد. یعنی عقلانیت اسلامی در آموزش، درسخواندن و حتی نوع تحقیقات ما تاثیر دارد. به عنوان مثال عقلانیت اسلامی در درسخواندن تاثیر دارد. وقتی یک فرد متدین میخواهد، درس بخواند، باید در ابتدا هدف خود را روشن کند. عقلانیت اسلامی در امر علم دانشجوی مجاهد تولید میکند. که جهاد آن درس خواندن است و در این راه تمام هستی خود را به کار میگیرد. در امر آموزش هم همینگونه است. استاد در عقلانیت اسلامی تمام تلاش خود را برای آموزش و یادگیری دانشجوی خود بکار میگیرد. همچنین استاد باید بهترین مطلب را برای دانشجویان خود بگوید چون معتقد است که نباید وقت دانشجویان خود را هدر دهد. لذا عقلانیت اسلامی در این زمینه خیلی موثر است.
- محمد جواد لاریجانی: این مورد یک بحث بسیار خوب از دیدگاه نظری است. این سوال را میتوان مطرح کرد که «عقلانیت اسلامی» در بحث تعلیم، تعلّم و دانش تاثیر دارد یا خیر؟. بدون شک دارد. یعنی عقلانیت اسلامی در آموزش، درسخواندن و حتی نوع تحقیقات ما تاثیر دارد. به عنوان مثال عقلانیت اسلامی در درسخواندن تاثیر دارد. وقتی یک فرد متدین میخواهد، درس بخواند، باید در ابتدا هدف خود را روشن کند. عقلانیت اسلامی در امر علم دانشجوی مجاهد تولید میکند. که جهاد آن درس خواندن است و در این راه تمام هستی خود را به کار میگیرد. در امر آموزش هم همینگونه است. استاد در عقلانیت اسلامی تمام تلاش خود را برای آموزش و یادگیری دانشجوی خود بکار میگیرد. همچنین استاد باید بهترین مطلب را برای دانشجویان خود بگوید چون معتقد است که نباید وقت دانشجویان خود را هدر دهد. لذا عقلانیت اسلامی در این زمینه خیلی موثر است.
برخی معتقدند یک سادهسازی در بحث علم اسلامی و دینی در سخنان روحانی اتفاق افتاده است. سوال این است که چرا ایشان چنین ورودی به مسائل انجام میشود. مثلاً در خود غرب هم افرادی مانند اشپنگلر و دیگرانی هستند که نظرات جالبی راجع به علوم در غرب دارند. اشپنگلر میگوید اساساً علم در غرب نه برای کشف رازهای هستی و حقیقت بلکه برای تصرف در طبعیت به وجود آمده و حتی روح این علم را هم فاوستی و شیطانی میداند. همانطور که آقای صادق آملی هم اخیراً اشاره کردند افرادی مانند گادامر هستند که بر اهمیت "پیشفرضها" در علوم تاکید میکنند. به این معنا که با پیشفرضهای مختلفی که مهمترین ویژگیشان غیر قابل اثبات بودن با علم فعلی غربی است، علوم مختلفی هم میتوانند شکل بگیرند. امابه نظر میرسد برخی مانند آقای روحانی با سادهسازی عجیب این مسئله جوری وانمود میکنند که گویا علم همین است که در غرب بوده ولاغیر. و هرکس سخن از علم میکند باید حرفهای آن سوی آب، آنهم فقط آن بخش که با حرفهای تکراری ظاهراً روشنفکران موافقت دارد را باور داشته باشد در غیر اینصورت اصلاً علم نیست حتی اگر دانشمندان بزرگی در غرب به آن معتقد باشند!
همانطور که اشاره کردم انتظارات جامعه علمی هم از ایشان حول داشتن سیاست علمی است. سوال مهم این است که عقلانیت اسلامی در فهم ما از موضوعات علمی موثر است یا خیر؟ و تاثیر آن چگونه است.
علوم را میتوان به علوم مادی و علوم انسانی تقسیم کرد. موضوع علوم مادی، ماده یا عوارض مادی است و موضوع علوم انسانی، افعال اختیاری انسان است. از این جهت فهم آن خیلی مهم است. فرض کنید در علم اقتصاد اگر انسان، انسان سکولار باشد، موتورهای محرک انسان «شهوت»، «قدرت» و «ثروت» است. بنابراین میتوانیم انسان را در این چارچوب در نظر بگیریم و اعمال آن را هدایت کنیم لذا از این منظر، انسان مصرفگرا، شهوت پرست و قدرت طلب و خودمحور است.
اساس اقتصاد غرب در سه قرن گذشته بر این اساس بوده است البته اقتصاد سوسیالیستی هم همین پیش فرض را داشت. اما امروز متوجه شدهاند رفتار انسانها صرفاً در این چارچوب نمیگنجد لذا میبینیم اقتصاد خُرد جای اقتصاد کلان را گرفته است. وقتی موضوعات اقتصاد خرد را بررسی میکنیم، میبینیم که شاخصههای عمده آن عوامل فرهنگی است که انسانها را در گزینش عمل اقتصادی تحت تاثیر قرار میدهد. پس مشخص میشود که حتی فعل اقتصادی هم از بقیه امور انسانی جدا نیست و نمیتوان انسان را به یک ماشین تنازل داد که سه موتور شهوت، قدرت و ثروت دارد و با میتوان این سه موتور سرعت آن را تنظیم کرد.
در تفکر اسلامی، انسان حقیقتا بالاتر از این موارد است. انسان دارای روانی است و ماهیت انسانیِ انسان به نفسِ انسان است نه به جسم آن.
جسم انسان ماشینی در اختیار او است. بنابراین از این انسان کارهای زیادی برمیآید و افعال آن تنها در زمینه دسترسی به قدرت، ثروت و شهوت قابل توجیه نیست. لذا میتوان فهمید که بچههای ما چرا در میدانهای جنگ تحمیلی غوغا کردند. با کدام یک از معیارهای ثروت، شهوت و قدرت میتوان این افعال را توجیه کرد؟ پس در توجیهات تفاوتهای زیادی وجود دارد.
** عقلانیت اسلامی در فهم ما از مسائل علوم انسانی بینهایت موثر است
اگر بخواهیم اقتصادی را بنا کنیم که فعل اقتصادی انسانها در آن صرفا بر پایه مدل سکولار سه موتوره توجیه شود، یک جور است و توجیه فعل اقتصادی براساس انسانِ خداشناسی که تمام منابع طبیعی را امانت میبیند، یک جور دیگر است. لذا عقلانیت اسلامی در فهم ما از مسائل علوم انسانی بینهایت موثر است.
در علوم مادی هم نمیتوان دَر را بست. در علوم مادی از زمان آناگزاگوراس که معاصر سقراط بود، پیشفرضی در علوم مادی قبول شد که آن «سکولاریسم» بود. «سکولاریسم» در علوم مادی این است که اگر دنبال علت پدیدههای مادی میگردیم، فقط علت مادی آن را دنبال میکنیم. چرا این پیش فرض را داریم و از کجا آمده است؟ یک پایه آن میتواند این باشد که غیر از ماده، چیز دیگری قابل قبول نیست. بنابراین اگر غیر از ماده چیز دیگری را قبول داشته باشیم، نمیتوانیم تاثیر آن را بر عالم ماده منکر شویم. بنابراین در علوم مادی که در آنها پیشرفت زیادی هم دارند، اگر علل مادی پدیدههای مادی را دنبال کنیم، مطالب زیادی را میفهمیم. لذا باب این بحث بسته نیست. یعنی مسائل و مطالب زیاد دیگری هم با عبور از مرز علل مادی میتواند قابل فهم باشد. بحث بسیار تئوریک و مهمی است.
البته تئوری سکولاریسم در علوم مادی - که توسط آناگزاگوراس عرضه شد- زمینه تاریخی مهمی دارد. در زمان وی که همان دوران سقراط حکیم بود، اعتقاد به خدایان بسیار رایج بود. در آن زمان، پدیدههای مادی را به خدایان نسبت میدادند و علت آن را با روابط خدایان توجیه میکردند؛ مثلا اگر رعد و برقی اتفاق میافتاد، گویی الهه ابر با الهه باد دعوایشان میشد و رعد و برق ناشی از این زد و خورد بود.
آناگزاگوراس علیه این تفکر قیام کرد و گفت: «هر پدیده مادی دارای علتی مادی است» و بدین وسیله از شر خدایان خلاص شد. از سوی دیگر خدایان در روی زمین معابد خاص خود را داشتند و صاحبان معابد با اداعای «رابطه مستقیم» حکومت میکردند و قدرت مییافتند. سقراط هم علیه این بخش از اعتقاد به خدایان، قیام کرد و مردم را به خدای واحد فراخواند و تئوری آنها را مورد «رفض مهلک» (Elenchus) قرار داد و این امر یکی از اتهامات علیه او بود که به اعدام وی منجر شد.
خلاصه کلام اینکه: اولاً سکولاریزم در کاوش علمی بر یک مصادره (پیش فرض) استوار است که علل پدیدههای مادی را محصور به عوامل مادی میکند. این مصادره خود مبنایی متافیزیکی است و به هیچ وجه بدیهی نیست و اتفاقا چالشهای جدی دارد.
ثانیاً در علوم انسانی که موضوع آن افعال ارادی انسانها یا پدیدههای متشکل از آنها است، این مبنا معادل تنازل نفس انسانی به صور مادی داخل مغز است که علیرغم رواج و تبلیغ آن در محافل علمی غربی غیر موجه و پر چالش است. از سوی دیگر تقلید از فیزیکدانان (علوم مادی) در میان علمای غربی علوم انسانی، عملا عقب ماندگی و بیاعتباری این حوزه از معارف را سبب شده است. در عقلانیت اسلامی مصادره فوقالذکر مرفوض است.
ثالثاًدر علوم طبیعی (مادی) -با توجه به آثار عظیم مبنای سکولاریزم علمی- ضروری است این مصادره با دقت بیشتری مورد توجه قرار گیرد. علیرغم تنوع مصادره همواره این موضوع مناقشهپذیر و محل طرح اشکالات متعدد قرار گرفته است. مصادره سکولاریزم در علوم طبیعی در حادترین بیان میگوید: «علل پدیدههای طبیعی (مادی) صرفا در عالم ماده است». این صورت از مصادره فقط با مبنای انحصار عالم وجود به عالم مادی (ماتریالیسم) سازگاری دارد و لذا در عقلانیت اسلامی مورد قبول نیست. صورت معتدلتر مصادره سکولاریزم میگوید: «با توجه به تردیدهای موجود درباره وجود فراتر از ماده، مطمئنتر این است که ما خود را در سلسله علت -معلول به عالم ماده مقصور کنیم و با توجه به جهشهای علمی ناشی از این مبنا، نسبت به حساسیت و کاوش در میدان فراتر از ماده بیتوجه باشیم.»
در این صورت از مصادره سکولاریزم به جای رفض روشن و صریح میدان هستی فراتر از عالم مادی، بیاشتهایی و بیرغبتی به آن جایگزین شده است. این توصیه نمیتواند موجه باشد، زیرا سوال از ریشه هستی، سوالی تشریفاتی نیست بلکه سوالی فراگیر و تحمیلکننده است و تمام زوایای زندگی انسان را تحت تاثیر قرار میدهد. در این مصادره «نوعی مصادره به مطلوب» نهفته است که قابل قبول نیست. عقلانیت اسلامی در این موضع، بحث مهمی دارد و آن «هدایت الهی» است. یعنی انسان باید به دنبال سعادت حقیقی باشد و لذا باید دنبال معنا و ریشه هستی خود باشد و اگر جستجوگر باشیم هدایت الهی دست ما را میگیرد؛ از علامت و نشانههای عالم هستی در آفاق و انفس گرفته تا ارسال رسل و غیره. بحث هدایت الهی و اطوار گوناگون آن بحث بسیار جالبی است که به آن اشاره خواهم کرد.
صورت حداقلی از مصادره سکولاریزم هم قابل طرح است: «با توجه به کاربرد علوم مادی جهت رفع نیازهای مادی زندگی، دنبال کردن علت پدیدههای مادی در سطح ماده کفایت میکند.» البته مقصور کردن مقصد علمی به کاربرد برای خواستههای زندگی در نشئه مادی قابل چالش و مناقشه است. عالم میتواند صرفاً برای بهتر فهمیدن پدیده تلاش کند و معتقد باشد این امر به نحو طبیعی دستاوردهای علمی را به دنبال خواهد داشت. علوم طبیعی به تدریج از حالت خالص نظری به سوی توجه بیشتر «حل مسائل مطروحه زندگی» سیر کردهاند و علم مدرن امروزی به نحوی مدعی توجه جدی به هر دو جنبه است. لازم به ذکر است که در سلسله علل مادیِ پدیدههای طبیعی هرقدر جلوتر برویم ضمن فهم روشنتر از پدیده، تسلط ما در بکارگیری آن هم افزایش خواهد یافت. دقیقا این امر علت توفیق مبنای سکولاریزم در علوم مادی است"
** تلاش علمی در برای اقامه دین خدا در یک نظام مدنی و اسلامی نیاز به چهار لایه هدایت الهی دارد
از این فرصت استفاده میکنم و راجع به هدایت الهی چند نکته میگویم که امیدوارم برای جوانان موثر باشد. شهید ثانی در شرح کتاب «نفلیه» در باره هدایتهای الهی صحبت میکند. میگوید این هدایتها چهار حوزه یا چهار لایه است. حوزه اول هدایت الهی «قوه نطق» ما است. اینکه عقل، احساسات را دریافت میکند و مفاهیم را میسازد و میفهمد، اولین جایی است که هدایت الهی شامل حال ما میشود و میتوانیم از توجه ویژه حق تعالی برخوردار شویم. یعنی پایه هدایت یک مسلمان در «عقل» آن است.
لایه دوم مربوط به «آیهها و نشانهها» است. میگوید حال که ما قوه نطق داریم و حق و باطل و ناردست را مفهوماً و ملاکاً را فهمیدیم، برای تشخیص معیار حق و باطل نیاز به هدایت است که خدا برای آن، نشانه و علامت گذاشته است. خداوند در عالم هستی برای همه انسانها، نشانهها و علامتهای زیادی گذاشته اما وقتی کسی نخواهد بفهمد، این نشانهها را نمیبیند.
لایه سوم «ارسال رُسل» است. پیامبران برای افرادی که علامتها و نشانهها را نمیبینند و نمیفهمند، نیامدهاند. آنها برای کسانی آمدهاند که موتور عقلی آنها فعال شده و در جستجوی حق برآمده و به نشانهها دست یافتهاند و آماده پذیرش رسالت شدهاند: انا سمعنا منادیا ینادی للایمان فامناً.
لایه چهارم، «هدایتهای ویژه» است. این لایه ویژهترین هدایت وحی است که به رُسُل نازل میشود. مرحلههای بعدی وحی در پشت پرده، در خواب، در رویاهای صادقه و بعد در الهامات قلبی است.
این مراحل چهارگانه به یکدیگر مربوط است. خداوند در همه این مسیرها هدایت دارد. هدایت خداوند در مجاهده علمی هم همینگونه است. چون این هدایت مربوط به عمل است. وقتی با نیت جهاد و تلاش برای اقامه دین خدا در یک نظام مدنی و اسلامی تلاش علمی میکنید، کاری است که چهار لایه هدایت را میخواهد و حتی مرحله الهام را هم میخواهد.
** تجربه علمی موفق ما محصول یک دورنمای درست از جایگاه علم است
میخواهم بگویم مساله خدا و کمک آن در عقلانیت اسلامی به فعالیتهای علمی انسانهایِ پیرو راه خدا محدود به امور صرفاً مادی نیست. اینها مباحث بسیار مهم و جالبی است که باید در جای خود بررسی شود. در سخنرانیهای تبلیغاتی جای این حرفها نیست. اینها بحثهای دقیق خود را میطلبد که باید تلاش کنند برای نسل جوان روشن شود.
جمهوری اسلامی تجربه موفقی در امر دانش و تکنولوژی دارد. باید این را بدانیم. این یک واقعیت است. تجربه موفق ما در زمینه علمی و تکنولوژی یک اتفاق نیست بلکه محصول و مجموعهای از دورنمای درست از جایگاه علم است. مقام معظم رهبری هم بارها این حدیث را اظهار کردند که علم قدرت است(العلم سلطان). بنابراین علم قدرت است و داشتن یک سیاستنامه برای آن معقول است.
مقام معظم رهبری فقط نگفتند که علم خوب است. بلکه تاکید دارند که هیچ حوزه ممنوعهای در علم نداریم. این منبعث از حدیث نبوی هم است که اگر علم در ثریا باشد، بخشی از ایرانیان به آن میرسند. پیگیری این مسائل هم مهم است. با اینکه شاید حدود 30 درصد از نهیبها و تلاشهای رهبری در این زمینه اجرا شده است، ما توانستیم به این نقطه از توانمندی علمی برسیم.
دولت محترم نباید این ثروت عظیم را دست کم بگیرد. من قبول دارم که دولت کمبودهای زیادی در بودجه و امکانات دارد ولی داشتن یک «سیاست علمی» به دلیل اهمیت کار سبب میشود که بتوانیم برای نگهداشتن این بنیّه سرمایهگذاری مناسب و مطلوبی انجام دهیم و این امری ضروری است.
** در علوم انسانی بسیار عقب افتاده هستیم
مقام معظم رهبری در علوم اسلامی دعوت میکنند که به موضوعات پرداخته شود و کرسیهای آزاد اندیشی در دانشگاه برگزار شود اما گویا جریان دیگری که اخیراً علیه تامل و تدقیق بیشتر در علوم اسلامی برخاسته و آن را تخطئه میکند، سعی دارد به اسم آزاد اندیشی بالاترین آپارتاید علمی را حاکم کند بگوید فقط باید به علومی که از غرب آمده، پرداخته شود و راجع به چیز دیگری صحبت نکنید.
در داخل کشور، در علوم مادی، توفیقات بسیار خوبی داریم و دانشگاهها و مراکز پشرفتهای داریم اما در علوم انسانی بسیار عقب افتاده هستیم. یعنی داشتههای ما در این دو عرصه قابل مقایسه نیست. دانشمندان و محققین ما هرساله از بین چندین هزار مقالهای که در علوم مادی چاپ میشود، 100 مقاله و مطلب مهم دارند که قابل توجه دانشمندان دنیا قرار میگیرد. اما در علوم انسانی اینگونه نیست. البته نمیخواهم عالمان خود در این رشتهها را تحقیر کنم اما میخواهم بگویم که ضعیف هستیم و وضعیتمان در علوم انسانی با علوم مادی اصلا قابل مقایسه نیست.
در دنیای غرب هم همین گونه است. در غرب هم عمده سرمایهگذاریها در علوم مادی است. علوم انسانی عمدتا «توصیف همراه» وضعیت نظام مدنی را دنبال میکند. سوالات مهمی هم وجود دارد که چرا دانش انسانی در غرب انقدر آشفتگی (turbulent) دارد. فلاسفه غرب معتقدند تقلید از فیزیک این بلا را سر علوم انسانی آورده است.
اصلاً علم جدید در غرب حتی علوم انسانی با گالیله شروع شد.
بله، کل کتاب (لواتیان) «هابز» تقلید از کار گالیله است. تئوری هابز این بود «همانگونه که میتوانیم مثل اصول نیوتن، مکانیک حرکت اجسام را بدون استناد به خدایان با علت گرانشی توجیه کنیم، برای حرکت انسانها هم میتوانیم دینامیک کاملاً زمینی پیدا کنیم". البته هابز فرد بیدینی نبود. او معتقد بود برای فهمیدن رفتار انسانها باید به حالت زمانی که انسانها به هیچ چیز معتقد نبودهاند، برگردیم و از آنجا دینامیک حرکت افعالی انسانها را کشف کنیم.
لذا این تقلید فیزیکدانان بلایی بود که بر سر علوم انسانی آمد و خود غربیها نیز میگویند: "چرا در علوم انسانی نمیتوانیم پابه پای علوم مادی مثل ریاضی یا فیزیک پیش رویم". در علوم انسانی دائما صفر میکنند و به حالت اول برمیگردند.
** حوزههای علوم انسانی در ایران به مکانهایی برای تبلیغات سیاسی تبدیل شدهاند
در مورد ایران هم باید گفت که حوزههای علوم انسانی به مکانهایی تبدیل شدهاند که بیشتر مشغول کارهای تبلیغاتی سیاسی هستند. اگر یک جامعهشناس یا یک عالِم علوم سیاسی برای ما اندرزنامه سیاسی بنویسد که برای موفق شدن باید در بغل آمریکا بنشینیم، این یک علم نیست. این یک توصیه سیاسی است. علم یعنی فهمیدن یک پدیده.
در ناآرامیهای اخیر نیز بلافاصله همان چیزی که دوست میداشتند، عنوان کردند. میگویند: «چون نمیگذارید جوانان در کنسرتها راحت و خوشحال باشند...». انگار جاهای خوشحالی فقط ایستادیوم ورزشی و کنسرت و عربدهکشی در خیابان است. این که علم نیست.
برای فهم پدیدههای انسانی براساس عقلانیت اسلامی میدان عظیمی وجود دارد. ورود به این میدان شجاعت میخواهد. کسانی که وارد این میدان میشوند، باید معارف موجود غرب را به خوبی یاد بگیرند و بعد یک بنای مستقلی ایجاد کنند. این کار در تاریخ اسلام وجود داشته است. فارابی و ملاصدرا هم همین کار را کردند.
مقام معظم رهبری میخواهند به نیروهای جوان و با دانش ما پر و بال بدهند تا زحمت بکشند. وگرنه اینکه تئوری ماکس وبر را بخوانیم و سعی کنیم در داخل برای آن نمونه پیدا کنیم، چیزی نیست که در کرسیهای آزاداندیشی به دنبال آن هستیم.
در آن طرف هم افراط وجود دارد. اینکه فکر میکنند هیچ احتیاجی به آنها نداریم و میخواهیم همه چیز را از صفر درست کنند. این روش علمی و درستی نیست. طبیعی است که اگر میخواهیم جامعهشناسی یک پدیده را بفهمیم، باید متدهای شناخت آن را بدانیم. اول متدهای موجود را احصا کنیم و اشکالات را پیدا کنیم و بعد متد معقولتری را اختراع کنیم. نوآوری به این اختراع گفته میشود.
کرسیهای آزاداندیشی ایده بسیار خوبی است، البته قبل از این کرسیها نیاز به علمایی داریم که خود را وقف این کار کرده باشند. چون اگر در این کرسیها، افرادی بیایند که از قبل زحمت نکشیده باشند، حرفهایی که میزنند، ژست است و ژست برای ما توفیق نمیآورد.
ما باید در این زمینهها تلاش کنیم البته در حوزه علوم اسلامی نشانههای خیلی خوبی وجود دارد. یعنی استعدادهای خوبی در حوزه هستند و آثار خوبی ایجاد شده و همه اینها امیدوار کننده است.
اما در علوم انسانی در خشکسالی خیلی وسیعی به سر میبریم و اتفاقا اینجا جایی است که نظام آسیبپذیری دارد. چون از تابلوی عِلمیَت آن استفاده میکنند و به حرفهایی که دوست دارند، برچسب علم اضافه میکنند و به آدمهای خیلی علمی هم تبدیل میشوند!!
همانطور که اشاره کردم انتظارات جامعه علمی هم از ایشان حول داشتن سیاست علمی است. سوال مهم این است که عقلانیت اسلامی در فهم ما از موضوعات علمی موثر است یا خیر؟ و تاثیر آن چگونه است.
علوم را میتوان به علوم مادی و علوم انسانی تقسیم کرد. موضوع علوم مادی، ماده یا عوارض مادی است و موضوع علوم انسانی، افعال اختیاری انسان است. از این جهت فهم آن خیلی مهم است. فرض کنید در علم اقتصاد اگر انسان، انسان سکولار باشد، موتورهای محرک انسان «شهوت»، «قدرت» و «ثروت» است. بنابراین میتوانیم انسان را در این چارچوب در نظر بگیریم و اعمال آن را هدایت کنیم لذا از این منظر، انسان مصرفگرا، شهوت پرست و قدرت طلب و خودمحور است.
اساس اقتصاد غرب در سه قرن گذشته بر این اساس بوده است البته اقتصاد سوسیالیستی هم همین پیش فرض را داشت. اما امروز متوجه شدهاند رفتار انسانها صرفاً در این چارچوب نمیگنجد لذا میبینیم اقتصاد خُرد جای اقتصاد کلان را گرفته است. وقتی موضوعات اقتصاد خرد را بررسی میکنیم، میبینیم که شاخصههای عمده آن عوامل فرهنگی است که انسانها را در گزینش عمل اقتصادی تحت تاثیر قرار میدهد. پس مشخص میشود که حتی فعل اقتصادی هم از بقیه امور انسانی جدا نیست و نمیتوان انسان را به یک ماشین تنازل داد که سه موتور شهوت، قدرت و ثروت دارد و با میتوان این سه موتور سرعت آن را تنظیم کرد.
در تفکر اسلامی، انسان حقیقتا بالاتر از این موارد است. انسان دارای روانی است و ماهیت انسانیِ انسان به نفسِ انسان است نه به جسم آن.
جسم انسان ماشینی در اختیار او است. بنابراین از این انسان کارهای زیادی برمیآید و افعال آن تنها در زمینه دسترسی به قدرت، ثروت و شهوت قابل توجیه نیست. لذا میتوان فهمید که بچههای ما چرا در میدانهای جنگ تحمیلی غوغا کردند. با کدام یک از معیارهای ثروت، شهوت و قدرت میتوان این افعال را توجیه کرد؟ پس در توجیهات تفاوتهای زیادی وجود دارد.
** عقلانیت اسلامی در فهم ما از مسائل علوم انسانی بینهایت موثر است
اگر بخواهیم اقتصادی را بنا کنیم که فعل اقتصادی انسانها در آن صرفا بر پایه مدل سکولار سه موتوره توجیه شود، یک جور است و توجیه فعل اقتصادی براساس انسانِ خداشناسی که تمام منابع طبیعی را امانت میبیند، یک جور دیگر است. لذا عقلانیت اسلامی در فهم ما از مسائل علوم انسانی بینهایت موثر است.
در علوم مادی هم نمیتوان دَر را بست. در علوم مادی از زمان آناگزاگوراس که معاصر سقراط بود، پیشفرضی در علوم مادی قبول شد که آن «سکولاریسم» بود. «سکولاریسم» در علوم مادی این است که اگر دنبال علت پدیدههای مادی میگردیم، فقط علت مادی آن را دنبال میکنیم. چرا این پیش فرض را داریم و از کجا آمده است؟ یک پایه آن میتواند این باشد که غیر از ماده، چیز دیگری قابل قبول نیست. بنابراین اگر غیر از ماده چیز دیگری را قبول داشته باشیم، نمیتوانیم تاثیر آن را بر عالم ماده منکر شویم. بنابراین در علوم مادی که در آنها پیشرفت زیادی هم دارند، اگر علل مادی پدیدههای مادی را دنبال کنیم، مطالب زیادی را میفهمیم. لذا باب این بحث بسته نیست. یعنی مسائل و مطالب زیاد دیگری هم با عبور از مرز علل مادی میتواند قابل فهم باشد. بحث بسیار تئوریک و مهمی است.
البته تئوری سکولاریسم در علوم مادی - که توسط آناگزاگوراس عرضه شد- زمینه تاریخی مهمی دارد. در زمان وی که همان دوران سقراط حکیم بود، اعتقاد به خدایان بسیار رایج بود. در آن زمان، پدیدههای مادی را به خدایان نسبت میدادند و علت آن را با روابط خدایان توجیه میکردند؛ مثلا اگر رعد و برقی اتفاق میافتاد، گویی الهه ابر با الهه باد دعوایشان میشد و رعد و برق ناشی از این زد و خورد بود.
آناگزاگوراس علیه این تفکر قیام کرد و گفت: «هر پدیده مادی دارای علتی مادی است» و بدین وسیله از شر خدایان خلاص شد. از سوی دیگر خدایان در روی زمین معابد خاص خود را داشتند و صاحبان معابد با اداعای «رابطه مستقیم» حکومت میکردند و قدرت مییافتند. سقراط هم علیه این بخش از اعتقاد به خدایان، قیام کرد و مردم را به خدای واحد فراخواند و تئوری آنها را مورد «رفض مهلک» (Elenchus) قرار داد و این امر یکی از اتهامات علیه او بود که به اعدام وی منجر شد.
خلاصه کلام اینکه: اولاً سکولاریزم در کاوش علمی بر یک مصادره (پیش فرض) استوار است که علل پدیدههای مادی را محصور به عوامل مادی میکند. این مصادره خود مبنایی متافیزیکی است و به هیچ وجه بدیهی نیست و اتفاقا چالشهای جدی دارد.
ثانیاً در علوم انسانی که موضوع آن افعال ارادی انسانها یا پدیدههای متشکل از آنها است، این مبنا معادل تنازل نفس انسانی به صور مادی داخل مغز است که علیرغم رواج و تبلیغ آن در محافل علمی غربی غیر موجه و پر چالش است. از سوی دیگر تقلید از فیزیکدانان (علوم مادی) در میان علمای غربی علوم انسانی، عملا عقب ماندگی و بیاعتباری این حوزه از معارف را سبب شده است. در عقلانیت اسلامی مصادره فوقالذکر مرفوض است.
ثالثاًدر علوم طبیعی (مادی) -با توجه به آثار عظیم مبنای سکولاریزم علمی- ضروری است این مصادره با دقت بیشتری مورد توجه قرار گیرد. علیرغم تنوع مصادره همواره این موضوع مناقشهپذیر و محل طرح اشکالات متعدد قرار گرفته است. مصادره سکولاریزم در علوم طبیعی در حادترین بیان میگوید: «علل پدیدههای طبیعی (مادی) صرفا در عالم ماده است». این صورت از مصادره فقط با مبنای انحصار عالم وجود به عالم مادی (ماتریالیسم) سازگاری دارد و لذا در عقلانیت اسلامی مورد قبول نیست. صورت معتدلتر مصادره سکولاریزم میگوید: «با توجه به تردیدهای موجود درباره وجود فراتر از ماده، مطمئنتر این است که ما خود را در سلسله علت -معلول به عالم ماده مقصور کنیم و با توجه به جهشهای علمی ناشی از این مبنا، نسبت به حساسیت و کاوش در میدان فراتر از ماده بیتوجه باشیم.»
در این صورت از مصادره سکولاریزم به جای رفض روشن و صریح میدان هستی فراتر از عالم مادی، بیاشتهایی و بیرغبتی به آن جایگزین شده است. این توصیه نمیتواند موجه باشد، زیرا سوال از ریشه هستی، سوالی تشریفاتی نیست بلکه سوالی فراگیر و تحمیلکننده است و تمام زوایای زندگی انسان را تحت تاثیر قرار میدهد. در این مصادره «نوعی مصادره به مطلوب» نهفته است که قابل قبول نیست. عقلانیت اسلامی در این موضع، بحث مهمی دارد و آن «هدایت الهی» است. یعنی انسان باید به دنبال سعادت حقیقی باشد و لذا باید دنبال معنا و ریشه هستی خود باشد و اگر جستجوگر باشیم هدایت الهی دست ما را میگیرد؛ از علامت و نشانههای عالم هستی در آفاق و انفس گرفته تا ارسال رسل و غیره. بحث هدایت الهی و اطوار گوناگون آن بحث بسیار جالبی است که به آن اشاره خواهم کرد.
صورت حداقلی از مصادره سکولاریزم هم قابل طرح است: «با توجه به کاربرد علوم مادی جهت رفع نیازهای مادی زندگی، دنبال کردن علت پدیدههای مادی در سطح ماده کفایت میکند.» البته مقصور کردن مقصد علمی به کاربرد برای خواستههای زندگی در نشئه مادی قابل چالش و مناقشه است. عالم میتواند صرفاً برای بهتر فهمیدن پدیده تلاش کند و معتقد باشد این امر به نحو طبیعی دستاوردهای علمی را به دنبال خواهد داشت. علوم طبیعی به تدریج از حالت خالص نظری به سوی توجه بیشتر «حل مسائل مطروحه زندگی» سیر کردهاند و علم مدرن امروزی به نحوی مدعی توجه جدی به هر دو جنبه است. لازم به ذکر است که در سلسله علل مادیِ پدیدههای طبیعی هرقدر جلوتر برویم ضمن فهم روشنتر از پدیده، تسلط ما در بکارگیری آن هم افزایش خواهد یافت. دقیقا این امر علت توفیق مبنای سکولاریزم در علوم مادی است"
** تلاش علمی در برای اقامه دین خدا در یک نظام مدنی و اسلامی نیاز به چهار لایه هدایت الهی دارد
از این فرصت استفاده میکنم و راجع به هدایت الهی چند نکته میگویم که امیدوارم برای جوانان موثر باشد. شهید ثانی در شرح کتاب «نفلیه» در باره هدایتهای الهی صحبت میکند. میگوید این هدایتها چهار حوزه یا چهار لایه است. حوزه اول هدایت الهی «قوه نطق» ما است. اینکه عقل، احساسات را دریافت میکند و مفاهیم را میسازد و میفهمد، اولین جایی است که هدایت الهی شامل حال ما میشود و میتوانیم از توجه ویژه حق تعالی برخوردار شویم. یعنی پایه هدایت یک مسلمان در «عقل» آن است.
لایه دوم مربوط به «آیهها و نشانهها» است. میگوید حال که ما قوه نطق داریم و حق و باطل و ناردست را مفهوماً و ملاکاً را فهمیدیم، برای تشخیص معیار حق و باطل نیاز به هدایت است که خدا برای آن، نشانه و علامت گذاشته است. خداوند در عالم هستی برای همه انسانها، نشانهها و علامتهای زیادی گذاشته اما وقتی کسی نخواهد بفهمد، این نشانهها را نمیبیند.
لایه سوم «ارسال رُسل» است. پیامبران برای افرادی که علامتها و نشانهها را نمیبینند و نمیفهمند، نیامدهاند. آنها برای کسانی آمدهاند که موتور عقلی آنها فعال شده و در جستجوی حق برآمده و به نشانهها دست یافتهاند و آماده پذیرش رسالت شدهاند: انا سمعنا منادیا ینادی للایمان فامناً.
لایه چهارم، «هدایتهای ویژه» است. این لایه ویژهترین هدایت وحی است که به رُسُل نازل میشود. مرحلههای بعدی وحی در پشت پرده، در خواب، در رویاهای صادقه و بعد در الهامات قلبی است.
این مراحل چهارگانه به یکدیگر مربوط است. خداوند در همه این مسیرها هدایت دارد. هدایت خداوند در مجاهده علمی هم همینگونه است. چون این هدایت مربوط به عمل است. وقتی با نیت جهاد و تلاش برای اقامه دین خدا در یک نظام مدنی و اسلامی تلاش علمی میکنید، کاری است که چهار لایه هدایت را میخواهد و حتی مرحله الهام را هم میخواهد.
** تجربه علمی موفق ما محصول یک دورنمای درست از جایگاه علم است
میخواهم بگویم مساله خدا و کمک آن در عقلانیت اسلامی به فعالیتهای علمی انسانهایِ پیرو راه خدا محدود به امور صرفاً مادی نیست. اینها مباحث بسیار مهم و جالبی است که باید در جای خود بررسی شود. در سخنرانیهای تبلیغاتی جای این حرفها نیست. اینها بحثهای دقیق خود را میطلبد که باید تلاش کنند برای نسل جوان روشن شود.
جمهوری اسلامی تجربه موفقی در امر دانش و تکنولوژی دارد. باید این را بدانیم. این یک واقعیت است. تجربه موفق ما در زمینه علمی و تکنولوژی یک اتفاق نیست بلکه محصول و مجموعهای از دورنمای درست از جایگاه علم است. مقام معظم رهبری هم بارها این حدیث را اظهار کردند که علم قدرت است(العلم سلطان). بنابراین علم قدرت است و داشتن یک سیاستنامه برای آن معقول است.
مقام معظم رهبری فقط نگفتند که علم خوب است. بلکه تاکید دارند که هیچ حوزه ممنوعهای در علم نداریم. این منبعث از حدیث نبوی هم است که اگر علم در ثریا باشد، بخشی از ایرانیان به آن میرسند. پیگیری این مسائل هم مهم است. با اینکه شاید حدود 30 درصد از نهیبها و تلاشهای رهبری در این زمینه اجرا شده است، ما توانستیم به این نقطه از توانمندی علمی برسیم.
دولت محترم نباید این ثروت عظیم را دست کم بگیرد. من قبول دارم که دولت کمبودهای زیادی در بودجه و امکانات دارد ولی داشتن یک «سیاست علمی» به دلیل اهمیت کار سبب میشود که بتوانیم برای نگهداشتن این بنیّه سرمایهگذاری مناسب و مطلوبی انجام دهیم و این امری ضروری است.
** در علوم انسانی بسیار عقب افتاده هستیم
مقام معظم رهبری در علوم اسلامی دعوت میکنند که به موضوعات پرداخته شود و کرسیهای آزاد اندیشی در دانشگاه برگزار شود اما گویا جریان دیگری که اخیراً علیه تامل و تدقیق بیشتر در علوم اسلامی برخاسته و آن را تخطئه میکند، سعی دارد به اسم آزاد اندیشی بالاترین آپارتاید علمی را حاکم کند بگوید فقط باید به علومی که از غرب آمده، پرداخته شود و راجع به چیز دیگری صحبت نکنید.
در داخل کشور، در علوم مادی، توفیقات بسیار خوبی داریم و دانشگاهها و مراکز پشرفتهای داریم اما در علوم انسانی بسیار عقب افتاده هستیم. یعنی داشتههای ما در این دو عرصه قابل مقایسه نیست. دانشمندان و محققین ما هرساله از بین چندین هزار مقالهای که در علوم مادی چاپ میشود، 100 مقاله و مطلب مهم دارند که قابل توجه دانشمندان دنیا قرار میگیرد. اما در علوم انسانی اینگونه نیست. البته نمیخواهم عالمان خود در این رشتهها را تحقیر کنم اما میخواهم بگویم که ضعیف هستیم و وضعیتمان در علوم انسانی با علوم مادی اصلا قابل مقایسه نیست.
در دنیای غرب هم همین گونه است. در غرب هم عمده سرمایهگذاریها در علوم مادی است. علوم انسانی عمدتا «توصیف همراه» وضعیت نظام مدنی را دنبال میکند. سوالات مهمی هم وجود دارد که چرا دانش انسانی در غرب انقدر آشفتگی (turbulent) دارد. فلاسفه غرب معتقدند تقلید از فیزیک این بلا را سر علوم انسانی آورده است.
اصلاً علم جدید در غرب حتی علوم انسانی با گالیله شروع شد.
بله، کل کتاب (لواتیان) «هابز» تقلید از کار گالیله است. تئوری هابز این بود «همانگونه که میتوانیم مثل اصول نیوتن، مکانیک حرکت اجسام را بدون استناد به خدایان با علت گرانشی توجیه کنیم، برای حرکت انسانها هم میتوانیم دینامیک کاملاً زمینی پیدا کنیم". البته هابز فرد بیدینی نبود. او معتقد بود برای فهمیدن رفتار انسانها باید به حالت زمانی که انسانها به هیچ چیز معتقد نبودهاند، برگردیم و از آنجا دینامیک حرکت افعالی انسانها را کشف کنیم.
لذا این تقلید فیزیکدانان بلایی بود که بر سر علوم انسانی آمد و خود غربیها نیز میگویند: "چرا در علوم انسانی نمیتوانیم پابه پای علوم مادی مثل ریاضی یا فیزیک پیش رویم". در علوم انسانی دائما صفر میکنند و به حالت اول برمیگردند.
** حوزههای علوم انسانی در ایران به مکانهایی برای تبلیغات سیاسی تبدیل شدهاند
در مورد ایران هم باید گفت که حوزههای علوم انسانی به مکانهایی تبدیل شدهاند که بیشتر مشغول کارهای تبلیغاتی سیاسی هستند. اگر یک جامعهشناس یا یک عالِم علوم سیاسی برای ما اندرزنامه سیاسی بنویسد که برای موفق شدن باید در بغل آمریکا بنشینیم، این یک علم نیست. این یک توصیه سیاسی است. علم یعنی فهمیدن یک پدیده.
در ناآرامیهای اخیر نیز بلافاصله همان چیزی که دوست میداشتند، عنوان کردند. میگویند: «چون نمیگذارید جوانان در کنسرتها راحت و خوشحال باشند...». انگار جاهای خوشحالی فقط ایستادیوم ورزشی و کنسرت و عربدهکشی در خیابان است. این که علم نیست.
برای فهم پدیدههای انسانی براساس عقلانیت اسلامی میدان عظیمی وجود دارد. ورود به این میدان شجاعت میخواهد. کسانی که وارد این میدان میشوند، باید معارف موجود غرب را به خوبی یاد بگیرند و بعد یک بنای مستقلی ایجاد کنند. این کار در تاریخ اسلام وجود داشته است. فارابی و ملاصدرا هم همین کار را کردند.
مقام معظم رهبری میخواهند به نیروهای جوان و با دانش ما پر و بال بدهند تا زحمت بکشند. وگرنه اینکه تئوری ماکس وبر را بخوانیم و سعی کنیم در داخل برای آن نمونه پیدا کنیم، چیزی نیست که در کرسیهای آزاداندیشی به دنبال آن هستیم.
در آن طرف هم افراط وجود دارد. اینکه فکر میکنند هیچ احتیاجی به آنها نداریم و میخواهیم همه چیز را از صفر درست کنند. این روش علمی و درستی نیست. طبیعی است که اگر میخواهیم جامعهشناسی یک پدیده را بفهمیم، باید متدهای شناخت آن را بدانیم. اول متدهای موجود را احصا کنیم و اشکالات را پیدا کنیم و بعد متد معقولتری را اختراع کنیم. نوآوری به این اختراع گفته میشود.
کرسیهای آزاداندیشی ایده بسیار خوبی است، البته قبل از این کرسیها نیاز به علمایی داریم که خود را وقف این کار کرده باشند. چون اگر در این کرسیها، افرادی بیایند که از قبل زحمت نکشیده باشند، حرفهایی که میزنند، ژست است و ژست برای ما توفیق نمیآورد.
ما باید در این زمینهها تلاش کنیم البته در حوزه علوم اسلامی نشانههای خیلی خوبی وجود دارد. یعنی استعدادهای خوبی در حوزه هستند و آثار خوبی ایجاد شده و همه اینها امیدوار کننده است.
اما در علوم انسانی در خشکسالی خیلی وسیعی به سر میبریم و اتفاقا اینجا جایی است که نظام آسیبپذیری دارد. چون از تابلوی عِلمیَت آن استفاده میکنند و به حرفهایی که دوست دارند، برچسب علم اضافه میکنند و به آدمهای خیلی علمی هم تبدیل میشوند!!
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *