صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

یک عدّه علمداران تبعیّت از فرهنگ غرب و فریفتگان به زرق و برق غربی‌اند؛ خودکوچک‌بین‌ها و خودکم‌بین‌ها

۱۷ اسفند ۱۳۹۶ - ۰۶:۰۱:۰۱
کد خبر: ۴۰۰۹۸۳
دسته بندی‌: سیاست ، گزارش و تحلیل
یک عدّه علمداران تبعیّت از فرهنگ غرب و فریفتگان به زرق و برق غربی‌اند؛ خودکوچک‌بین‌ها و خودکم‌بین‌ها. خود، یعنی ملت خود، فرهنگ خود، میراث علمی خود، گذشته‌ی خود. تاریخ خود را زیر پا له کردند، برای این‌که بتوانند خودشان را به فرهنگ وارداتی غرب و با همان مفاهیم و با همان اصطلاحات و خطّی که آن فرهنگ و آن تمدّن ارائه می‌داد، آشنا و نزدیک کنند.

به گزارش گروه سیاسی به نقل از khamenei.ir، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای در تاریخ ۱۴ مهر ۱۳۷۹ با جمعی از اساتید، فضلا و طلاب حوزه علمیه قم در مدرسه فیضیه دیدار کردند.

مشروح سخنان مقام معظم رهبری در این دیدار به شرح زیر است.

بسم‌اللَّه‌الرّحمن‌الرّحیم

الحمدللَّه ربّ العالمین. والصّلاة والسّلام علی سیّدنا و نبیّنا سیّد الأنبیاء والمرسلین. حبیب قلوبنا ابی‌القاسم‌المصطفی محمّد و علی آله الأطیبین الأطهرین المنتجبین. الهداة المهدیّین المعصومین. سیّما بقیّةاللَّه فی الأرضین.

در خدمت شما علمای محترم، فضلای گرامی، فضلای جوان، طلاّب زحمتکش و خدوم حوزه‌ی علمیه‌ی قم، در این مدرسه‌ای که محور و مرکز خاطره‌های بزرگ و حوادث شورانگیز تاریخ نیم قرن اخیر کشور ماست، این اجتماع برای من بسیار مغتنم، شیرین و هیجان‌انگیز است. از آقایان علمای محترم و اساتید معظّم حوزه‌ی علمیه و دیگر عزیزانی که در جلسه حضور دارند - فضلای جوان و خواهرانی که در مدرسه‌ی دارالشفاء اجتماع کرده‌اند - صمیمانه تشکّر میکنم و امیدوارم این مجلس ما و دیدار ما و اجتماع ما، مشمول نظر لطف و عنایت و قبول حضرت حق قرار گیرد.

جلسه، جلسه‌ای بسیار صمیمی است؛ جلسه‌ای طلبگی، و گوینده و شنونده، همه طلبه‌ها و فرزندان این حوزه و این مدرسه‌ایم. مطلبی که امروز در نظر گرفتم در این اجتماع عزیز در میان بگذارم، مطلبی راجع به حوزه است؛ ولی مسائل حوزه از مسائل کلّ جامعه، مسائل کشور، مسائل جهان، بلکه مسائل تاریخ جدا نیست. حوزه و روحانیت جزیره‌ای نیست که با پیرامون خود ارتباطی نداشته باشد. برحسب بافت معمولىِ همیشگىِ تغییرناپذیر نظام اجتماعی و روابط انسانی ما، حوزه و روحانیت مثل خونی است که در سرتاسر پیکره‌ی جامعه در جریان است؛ در حرکت است؛ با همه جا مرتبط است؛ لذا مسائل روحانیت و مسائل حوزه، پیوندی ناگسستنی با مسائل کشور، مسائل نظام اسلامی، مسائل دنیای امروز و حتی با مسائلی از تاریخ و گذشته دارد که من در بحث امروز، فهرست‌گونه‌ای از آن را عرض میکنم.

یک مطلب درباره‌ی این نکته است که نظام اسلامی چه خطّی را برای خود ترسیم کرده است؟ مسیری که نظام اسلامی برای خود در نظر گرفته و فرض کرده است، چیست؟ مطلب بعدی این است که در این مسیر - که بیگمان از فراز و نشیب‌ها و چالش‌ها و افت و خیز‌ها خالی نیست - نقش‌آفرینان اصلی چه کسانی هستند و حوزه‌ی علمیه در این میان کجا قرار دارد؛ چه نقشی دارد؛ چه نقش‌آفرینیای دارد؟ مطلب سوم این است که در نظام اسلامی در حال حاضر، بر حسب طبیعت این نظام، چالش‌هایی هست؛ این چالش‌ها چیست؟ نظام با چه موانعی، با چه مزاحمتهایی، احیاناً با چه معارضه‌هایی، با چه پدیدار‌هایی که باید با آن‌ها مقابله کند، روبه‌روست؟ نوع تقابل با این چالش‌ها باید مورد توجّه و تعمّق و ژرف‌اندیشی حوزویان قرار گیرد. مطلب بعدی این است که با این مقدمات، امروز واجبات روحانیت چیست؟ واجباتی داریم و مستحبّاتی - به محرّمات نمیپردازم - امروز واجبات روحانیت و حوزه‌ی علمیه چیست؟ همان‌طور که در گزارش مدیر محترم حوزه‌ی علمیه‌ی قم شنیدیم، در این چند سال کار‌های مهمی شده است. برخی از این کارها، کار‌هایی است که آثار آن در آینده‌های میان‌مدّت و حتی بلندمدّت دانسته خواهد شد. این کار‌ها شده است؛ این خلأ‌ها بوده و پُر شده است؛ اما باز هم ما خلأ‌هایی داریم که باید آن‌ها را شناسایی کنیم و راه پُر کردن آن خلأ‌ها را بشناسیم. در پایان، بخش پنجم است که توصیه‌هایی است به شما عزیزان؛ برادران و فرزندان من.

مطلب اوّل این است که خط کلّی نظام اسلامی چیست؟ اگر بخواهیم پاسخ این سؤال را در یک جمله ادا کنیم، خواهیم گفت: خط کلّی نظام اسلامی، رسیدن به تمدّن اسلامی است. این یک پاسخ کلّی و قابل توضیح و تشریح. البته این‌که در مقابل تمدّن کنونی بشر - یعنی تمدّن مادّی غرب - میتواند تمدّن دیگری مطرح شود یا نه و این تمدّن برای پیدایش خود و سپس برای ماندگاری و استواری خود، از چه عناصر و از چه عواملی کمک خواهد گرفت، در این‌باره سخن‌ها هست. اگر شما به بلندگویانِ تمدّن کنونی غرب مراجعه کنید، آن‌ها خواهند گفت: تمدّن مادّی غرب ابدی و تغییرناپذیر است. از اوایلی که این تمدّن اوج گرفته بود - یعنی از قرن نوزدهم میلادی - بحث معارضه‌ی سنّت و مدرنیته را مطرح کردند. یعنی همه‌ی آنچه که این تمدّن تقدیم بشریّت میکند، چیز‌های مدرن و نو و تازه و اجتناب‌ناپذیر و جذّاب و خواستنی است و هرچه در مقابل آن است، این سنّت است، این منسوخ است، این قدیمی است، این زوال‌پذیر است. این بحث را شما امروز هم گاهی در برخی از محافل روشنفکری ما میبینید؛ اما این بحثِ نویی نیست؛ این بحثِ قرن نوزدهمىِ دنیای غرب است که ادامه پیدا کرده است؛ با این هدف که تمدّن غرب در راه خود، همه‌ی فرهنگ‌ها را، همه‌ی تمدّنها را، همه‌ی زیرساخت‌های مدنی را، همه‌ی روابط انسانی و اجتماعی را، همه‌ی آن چیزی را که تمدّن غرب آن را نمیپسندد، از سر راه خود بردارد و حاکمیت مطلق خود را با پشتوانه‌ی قدرت مادّی و سرمایه‌داری از یک سو، قدرت نظامی و سیاسی از یک سو، قدرت رسانه‌یی از یک سو، ابدی کند.

شما دیدید وقتی که نظام مارکسیستی در شوروی سابق و اروپای شرقی برافتاد - با این‌که نظام مارکسیستی تمدّنی جدید و نو نبود؛ تفکّری بود بر اساس همان تمدّن غربی؛ عمدتاً با همان پایه‌های تفکّر و تمدّن غربی؛ با همان پایه‌های مادّی؛ درعین‌حال با دستگاه سرمایه‌داری غرب و نگهبانان و افسونگرانِ پاسدار تمدّن غربی معارضه‌ای داشت - مسأله‌ی نظم نوین جهانی و مسأله‌ی تک ابرقدرتی در دنیا را مطرح کردند. یعنی امروز تمدّن غرب حتی در میان اجزای خود، آن وحدت و انسجام و آن یگانگی و صداقت لازم را ندارد. یک نقطه که یک رشد مادّی بیشتری کرده است، بنا به طبیعت تمدّن مادّی، افزون‌طلب است؛ کلیّت‌طلب است؛ تمامیّت‌طلب است و بقیه‌ی بخش‌ها را نادیده میگیرد.

در تمدّن مادی غرب - همچنان که در همین ماه‌های جاری در دنیا مشاهده کردید - هرچه حرف میزنند، طرّاحی هزاره‌ی دوم را میکنند! حالا مگر تمدّن مادّی غرب، سرتاسر هزاره‌ی اوّل را فرا گرفته بود که شما میخواهید هزاره‌ی دوم را هم به آن ملحق کنید؟! مگر بشر از این دو، سه قرنی که از سیطره‌ی تمدّن مادّی غرب گذشته، راضی است؟! مگر تمدّن مادّی غرب توانسته است زخم‌های کهنه‌ی بشریّت را علاج کند؟! آیا فقر در دنیا از بین رفت؟ آیا گرسنگی از بین رفت؟ آیا ظلم و تبعیض از بین رفت؟ آیا آرامش خاطر انسان تأمین شد؟ آیا مهربانی و صفای میان انسان‌ها تأمین شد؟ یا بعکس، تمدّن مادّی غرب در دوره‌ی استعمار، سپس در دوره‌ی استثمار - که سلطه‌ی حکومت‌های غربی در دوره‌ی استثمار، مثل دوره‌ی استعمار، مستقیم نبود؛ به شکل استثمار نیرو‌ها در دنیای عقب‌افتاده و فقیر بود؛ همان سلطه‌ی پنهانی قاهری که همه‌ی سرمایه‌ها و همه‌ی نیرو‌ها را از آن‌ها میربود و در خود هضم میکرد و جیب کمپانی‌های سرمایه‌داری را بیشتر میانباشت - و سپس در دوره‌ی رسانه و در دوره‌ی ارتباطات - یعنی امروز - در همه‌ی این سه دوره، با زور، با قدرت‌نمایی، با زورگویی، با ایجاد اختناقِ طرف مقابل و صف مقابل همیشه وارد میدان شده است؛ در حالی که در بالاترین مراکز خود هنوز تبعیض هست؛ تبعیض نژادی هست؛ فاشیسم هست! با این سابقه، با این همه گرفتاری، با این همه مشکلات، تمدّن مادّی غرب ادّعای ابدیّت میکند! اما این ادّعا، ادّعای واهی، غیرعملی و ناکام است.

آری؛ بی شک تمدّن اسلامی میتواند وارد میدان شود و با همان شیوه‌ای که تمدّنهای بزرگ تاریخ توانسته‌اند وارد میدان زندگی بشر شوند و منطقه‌ای را - بزرگ یا کوچک - تصرّف کنند و برکات خود یا صدمات خود را به آن‌ها برسانند، این فرآیند پیچیده و طولانی و پُرکار را بپیماید و به آن نقطه برسد. البته تمدّن اسلامی به صورت کامل در دوران ظهور حضرت بقیةاللَّه ارواحنافداه است. در دوران ظهور، تمدّن حقیقی اسلامی و دنیای حقیقی اسلامی به وجود خواهد آمد. بعضی کسان خیال میکنند دوران ظهور حضرت بقیةاللَّه، آخرِ دنیاست! من عرض میکنم دوران ظهور حضرت بقیةاللَّه، اوّلِ دنیاست؛ اوّلِ شروع حرکت انسان در صراط مستقیم الهی است؛ با مانع کمتر یا بدون مانع؛ با سرعت بیشتر؛ با فراهم بودن همه‌ی امکانات برای این حرکت. اگر صراط مستقیم الهی را مثل یک جاده‌ی وسیع، مستقیم و همواری فرض کنیم، همه‌ی انبیا در این چند هزار سال گذشته آمده‌اند تا بشر را از کوره‌راه‌ها به این جاده برسانند. وقتی به این جاده رسید، سیرْ تندتر، همه‌جانبه‌تر، عمومیتر، موفقتر و بیضایعات یا کم‌ضایعات‌تر خواهد بود. دوره‌ی ظهور، دوره‌ای است که بشریّت میتواند نفس راحتی بکشد؛ میتواند راه خدا را طی کند؛ میتواند از همه‌ی استعداد‌های موجود در عالم طبیعت و در وجود انسان به شکل بهینه استفاده کند. امروز از امکانات بشر استفاده‌ی بهینه نمیشود؛ استعداد‌ها ضایع و نابود میشود؛ استعداد‌های طبیعی هم همین‌طور. همه‌ی این پدیده‌هایی که شما میبینید علیه محیط زیست و در آلوده‌سازی محیط زیست وجود دارد، ناشی از بد استفاده کردن از امکانات طبیعی است. بشر در این راه افتاده است و پیش میرود؛ اما این راه درستی نیست؛ راه منحصری نیست. راه دانش، راه‌های فراوانی است. بشر میتواند در سایه‌ی نظام الهی آن راه را بیابد و طی کند. فعلاً نمیخواهیم وارد این بحث شویم؛ این بحث مجال وسیعتری میطلبد. به‌هرحال خطّی که نظام اسلامی ترسیم میکند، خطّ رسیدن به تمدّن اسلامی است.

زوال تمدّن‌ها معلول انحراف‌هاست. تمدّنها بعد از آن‌که به اوجی رسیدند، به خاطر ضعف‌ها و خلأ‌ها و انحراف‌های خود رو به انحطاط میروند. ما نشانه‌ی این انحطاط را امروز در تمدّن غربی مشاهده میکنیم، که تمدّنِ علم بدون اخلاق، مادیّتِ بدون معنویّت و دین و قدرتِ بدون عدالت است. وقتی که در فلسطین اشغالی، در خانه‌ی مردمی که خودِ صاحبخانه‌ها از زندگی در آن یا از زندگی آسوده در آن محرومند، یک فلسطینی از سرِ ناچاری حرکتی انجام دهد و آسیبی به یک صهیونیستِ بیگانه‌ی غریبه‌ی به‌زور آمده بخورد، همه‌ی دستگاه‌های تبلیغاتی غرب بسیج میشوند تا این حادثه را بزرگ کنند! اگر کسی کشته شده باشد، عکس پدر او، مادر او، بچه‌ی او، خواهر او، گریه‌ها و ناراحتیهایشان، در مجلاّت امریکایی و سایر مجلات دنیا چاپ میشود! اما امروز یک کودک، یک نوجوان، در آغوش پدرش و در مقابل چشم او، در فلسطین کشته میشود؛ زن و مرد و کودک نمازگزار در مسجدالاقصای مسلمانان به گلوله بسته میشوند. دستگاه‌های ارتباطاتی جمهوری اسلامی روز اوّل با اروپا تماس گرفتند که خبر‌های اروپا را کسب کنند، از آن طرف به آن‌ها گفتند که این‌جا هیچ خبری نیست! حادثه‌ی به این عظمت، در روز‌های اوّل و دوم، در اروپا و در منطقه‌ی سلطه‌ی تمدّن غربی، هیچ خبری نیست! تا وقتی که بتدریج تظاهرات اوج میگیرد، مردم در همه جا بلند میشوند، صدای اعتراض‌ها بلند میشود؛ آن دستگاه‌هایی که مدّعی طرفداری از حقوق بشرند، مدّعی اطّلاع‌رسانیاند، آن وقت مجبور میشوند یک اطّلاعی، آن هم البته ناقص و نه کامل، یکجانبه و نه عادلانه، به سود غاصب و نه به سود مردم مظلوم بدهند! این‌ها همه نشانه‌های شکست و انحطاط تمدّن غرب است.

البته نه پیدایش و نه زوال تمدّنها، مسأله‌ای دفعی نیست؛ یک مسأله‌ی تدریجی و تاریخی است؛ اما این‌ها نشانه‌هایش است. امروز بسیاری از متفکّران غرب هم به این حقیقت توجّه پیدا کرده‌اند، هشدار میدهند و میگویند؛ بنابراین هیچ شگفتی نباید داشت از این‌که برقی از گوشه‌ای بجهد؛ همچنانی که همه‌ی تمدّنهای عالم به وجود آمده‌اند، یک فکر نو، یک پیشنهاد نو برای بشریت مطرح شود و بر اساس آن فکر، یک نظام سیاسی در گوشه‌ای از دنیا بتواند یک ملت را گرد هم جمع کند؛ آن ملت ایستادگی کند؛ آن مردم به شرایط لازمی که خواهم گفت، عمل کنند؛ زبدگان و نخبگان و خواص جامعه نقش‌های خود را پیدا کنند و طبق آن عمل کنند؛ لذا هیچ بُعدی ندارد - بلکه نتیجه‌ای حتمی است - که این تمدّن مثل همه‌ی تمدّنهای دیگر رشد خواهد کرد؛ مثل خورشیدی که بتدریج بالا می‌آید و به وسط‌السماء میرسد، اشعّه و انوار خود را به نقاط مختلف دنیا خواهد تابانید. بنابراین، این نظام اسلامی، نظامی است که یک خطِّ حرکت معقول و منطقی برای خود تصویر کرده است. این سیْری نیست که بتواند متوقّف شود؛ این سیْری هم نیست که مراحل گوناگونی که در آن هست، برای آن دائمی و ابدی باشد. یک حرکت تکاملی است. از آغاز انقلاب اسلامی این حرکت به وجود آمد؛ این برق در این نقطه از عالم درخشید؛ چشم‌هایی را خیره کرد؛ بعد هم این توفیق را پیدا کرد که نظام اسلامی را به وجود بیاورد؛ این نظام اسلامی هم از آغاز تشکیل، با چالش‌های خود، با مشکلات خود، با امکانات خود، حرکتی را آغاز کرده است و پیش میرود. این خط اگر با جدیّت، با پشتکار، با شناخت آنچه که لازم است، با عمل به آنچه که وظیفه است، ادامه پیدا کند، سرنوشت حتمی عبارت است از این‌که تمدّن اسلامی یک بار دیگر بر مجموعه‌ی عظیمی از دنیا، پرتوِ خود را بگستراند. نه به معنای این‌که لزوماً نظام سیاسىِ اسلامی در نقاط دیگر جهان هم قبل از عصر ظهور گسترش پیدا کند؛ نه. معنایش این نیست؛ بلکه تمدّن بر اساس یک فکر جدید، یک حرف جدید، یک نگاه جدید به مسائل بشر و مسائل انسانیت و علاج درد‌های انسانیت است؛ یک زبان نویی است که دل‌های نسل‌های نوی انسان و قشر‌های محروم جوامع گوناگون، آن زبان را میفهمند و درک میکنند. به معنای رساندن یک پیام است به دلها، تا بتدریج در میان جوامع مختلف گسترش و رشد پیدا کند. این امری است که شدنی است. با وضعی که امروز من در کشورمان مشاهده میکنم، با ریشه‌های عمیقی که تفکّر اسلامی در کشور ما دارد، با حرکت بسیار وسیع و گسترده‌ای که از اوّل انقلاب در راه تعمیق این اندیشه آغاز شده است و امروز به جا‌های خوبی هم رسیده است، به نظرم میرسد که این آینده برای نظام اسلامی، یک آینده‌ی قطعی و اجتناب‌ناپذیر است.

مطلب دوم این است که نقش‌آفرینان اصلی در این عرصه چه کسانی هستند؟ ما میخواهیم ببینیم روحانیت در این میان کجا قرار دارد و شما طلاّب جوان و فضلای جوان - کسانی که نقد ارزشمند جوانی خود را برداشتید و به این حوزه آوردید - میخواهید این سرمایه را برای چه و در کجا مصرف کنید؟ نقش‌آفرینان اصلی در این‌جا چه کسانی هستند؟ اولاً باید معلوم باشد که این حرکت عظیم نظام اسلامی و حرکت به سمت آن آینده‌ی آرمانی - که ایجاد تمدّن اسلامی است؛ یعنی تمدّنی که در آن، علم همراه با اخلاق است؛ پرداختن به مادّیات، همراه با معنویّت و دین است؛ و قدرت سیاسی، همراه با عدالت است - یک حرکت تدریجی است. البته پُرهیجان است؛ اما هر کس بداند چه کار میکند. هر قدمی که برمیدارد، برای او هیجان‌انگیز است؛ اما این کار عظیم و ماندگار تاریخی، این کاری که سر و کارش با نسل‌ها و قرنهاست، این را نباید با کار‌های دفعی، جزئی و شعاری اشتباه کرد. این کاری است که باید گام به گام، هر گامی محکمتر از گام قبل، با نگاه دقیق نسبت به هر قدمی که برمیداریم و با دید نافذ نسبت به مسیری که طی میکنیم، همراه باشد.

برای ایجاد یک تمدّن اسلامی - مانند هر تمدّن دیگر - دو عنصر اساسی لازم است: یکی تولید فکر، یکی پرورش انسان. فکر اسلامی مثل یک دریای عمیق است؛ یک اقیانوس است. هر کس که لب اقیانوس رفت، نمیتواند ادّعا کند که اقیانوس را شناخته است. هر کس هم که نزدیک ساحل پیش رفت و یا چند متری در آب در یک نقطه‌ای فرو رفت، نمیتواند بگوید اقیانوس را شناخته است. سیْر در این اقیانوس عظیم و رسیدن به اعماق آن و کشف آن - که از کتاب و سنّت همه‌ی این‌ها استفاده میشود - کاری است که همگان باید بکنند؛ کاری است که در طول زمان باید انجام گیرد. تولید فکر در هر زمانی متناسب با نیاز آن زمان از این اقیانوس عظیم معارف ممکن است. یک روزی حرف‌های مرحوم شهید مطهّری که مطرح میشد، به گوش بعضی ناآشنا میآمد. حرف‌های شهید مطهّری، حرف‌های دین بود؛ حرف‌های قرآن بود؛ حرف‌های اسلامی بود؛ اما بسیاری از کسانی که با دین و قرآن و اسلام هم سر و کار داشتند، با آن حرف‌ها آشنایی نداشتند! در همه‌ی زمان‌ها این امکان برای متفکّران آگاه، قرآن‌شناسان، حدیث‌شناسان، آشنایان با شیوه‌ی استنباط از قرآن و حدیث، آشنایان با معارف اسلامی و مطالبی که در قرآن و در حدیث اسلامی و در سنّت اسلامی هست، وجود دارد که اگر به نیاز زمانه آشنا باشند، سؤال زمانه را بدانند، درخواست بشریّت را بدانند، میتوانند سخن روز را از معارف اسلامی بیرون بیاورند. حرف نو همیشه وجود دارد؛ تولید فکر، تولید اندیشه‌ی راهنما و راهگشا برای بشریّت.

شرط دوم، پرورش انسان است. حال در آن‌جایی که فکر و انسان باید تولید شود، ببینید نقش‌آفرینان چه کسانی هستند. این نقش‌آفرینان کسانی هستند که باید بتوانند افکار را هدایت کنند. این یک بُعد قضیه است. چون این راه جز با پای ایمان و نیروی ایمان و عشق طیشدنی نیست، باید کسانی باشند که بتوانند روح ایمان را در انسان‌ها پرورش دهند. بدون شک مدیران جامعه جزو نقش‌آفرینانند؛ سیاستمداران جزو نقش‌آفرینانند؛ متفکّران و روشنفکران جزو نقش‌آفرینانند؛ آحاد مردم هر کدام به نحوی میتوانند در خور استعداد خود نقش‌آفرینی کنند؛ اما نقش علمای دین، نقش کسانی که در راه پرورش ایمان مردم از روش دین استفاده میکنند، یک نقش یگانه است؛ نقش منحصر به فرد است. مدیران جامعه هم برای این‌که بتوانند درست نقش‌آفرینی کنند، به علمای دین احتیاج دارند. سیاستمداران و فعّالان سیاسی در جامعه نیز همین‌طور. محیط‌های گوناگون علمی و روشنفکری نیز همین‌طور. برقی از سخن یک عالمِ دینِ پارسا و زمان‌شناس ممکن است بجهد، ظلماتی را از دلی یا دل‌هایی بزداید؛ چقدر هدایت‌ها به این ترتیب اتّفاق افتاده است. این نقش، نقش یگانه است. نقش‌آفرینی را به علمای دین منحصر نمیکنیم؛ اما جایگاه نقش‌آفرینی علمای دین را از همه‌ی جایگاه‌های دیگر برجسته‌تر میبینیم؛ به این دلیل روشن که در این راه، اندیشه‌ی دینی و ایمان دینی برای انسان‌ها لازم است؛ تولید فکر اسلامی برای این راه ضروری و لازم است و اگر علمای دین سر صحنه نباشند، دیگری نمیتواند این کار را انجام دهد. البته عالم دین با آن شرایطی که نیاز به آن شرایط هست،‌ای بسا نتواند این نقش را ایفا کند؛ او هم اگر این شرایط را نداشته باشد، نخواهد توانست؛ که حالا من بعد در دنباله‌ی عرایضم مطالبی در این زمینه هم عرض خواهم کرد. البته در آحاد مردم هم نقش‌آفرینىِ دینی هست؛ از راه امر به معروف و نهی از منکر؛ از راه آماده‌سازی خود برای این‌که در یک جایگاه نقش‌آفرین قرار گیرند.

وقتی نگاه میکنیم، حوزه‌ی روحانیت و علمای دین، اگر با آن تربیتِ درست و در آن مدارجِ لازم پرورش پیدا کنند، نقششان نقش یگانه است؛ لذا امام بزرگوار ما الگویی برای علمای دین شد. اگر امام نمیبود، اگر نَفَس گرم او و منطق نیرومند و استوار او و ایستادگی او در این راه نمیبود و نمیتوانست مجموعه و منظومه‌ی عظیمی از علمای دین را در این راه به حرکت بیندازد، یقیناً این حرکت عظیم ملت ایران اتّفاق نمیافتاد. هیچ حزب سیاسی، هیچ رجل سیاسی، هیچ رجل دانشگاهی، هیچ آدم اجتماعی معروف و محبوب امکان نداشت بتواند این اقیانوس عظیم ملت ایران را این‌طور به تلاطم بیندازد و مردم را به خیابان‌ها بکشاند. این فقط روحانیت بود و پیشوایىِ امام بزرگوار ما با خصوصیاتی که او داشت؛ که اگر این خصوصیات را آن شخصیت عظیم هم نمیداشت، باز این کار به این آسانی‌ها ممکن نبود. این نقش یک روحانی است که شرایط لازم را دارد و در زمانِ متناسب ظهور و بروز میکند و این‌طور عظیم نقش‌آفرینی او در تاریخ و در جهان روشن و مسجّل میشود. این وضع روحانیت است. پس جایگاه روحانیت این است.

طلبه‌ی جوان وقتی که وارد حوزه‌ی علمیه میشود و درس حوزه را میخواند و برنامه‌ی حوزه را عمل میکند، چشمش به این است که بتواند در این حرکت عظیم مردمی نقش بیافریند؛ نه لزوماً نقشی همانند نقش امام؛ نقش‌های آگاهیبخش و هدایت کننده مثل نقش پیامبران. آن‌قدر آدم‌سازی و پرورش انسان‌های والا و باایمان مهم است که اگر یک روحانی همّت خود را صرف کند و در طول زمان بتواند تعدادی انسانِ مناسب و استوار را بسازد، کار بزرگی را انجام داده است. طلبه‌ی جوان و فاضل جوان به فکر آن است که در این حرکت عظیم مردمی، در این خطّ مستقیمی که نظام الهی و اسلامی به سمت آن سرانجامِ بسیار درخشان و بزرگ خود حرکت میکند، بتواند نقش ایفا کند و این حرکت را حتمیّت و تسهیل ببخشد. البته امروز نظام اسلامی با چالش‌های بزرگی مواجه است. اگر این چالش‌ها شناخته نشود، اگر معارضه‌ها دانسته نشود - چه معارضه‌های ممکن، چه معارضه‌های واقع و موجود - نمیتوان درست نقش ایفا کرد؛ نمیشود واقعیت را فهمید و با آن مواجه شد. پس مسأله‌ی بعدی این است که چالش‌های کنونی نظام چیست؟

شرط اوّلِ کسی که میخواهد در این راه حرکت کند، این است که بداند با چه کمین‌ها و موانعی روبه‌رو خواهد شد؛ خودش را آماده کند. «العالم بزمانه لا تهجم علیه اللّوابس». (۱) عالمِ به زمان فقط این نیست که انسان با تعدادی از مردم ارتباط دوستانه داشته باشد، یا خبر‌هایی از این‌جا و آن‌جا به گوش او برسد. عالمِ به زمان کسی است که بداند در کجای دنیا زندگی میکند؛ صف‌بندی‌های مقابل او چیست؛ انگیزه‌های مخالفت با او کدام است؛ طرح‌هایی که این انگیزه‌ها به وسیله‌ی آن‌ها تحقّق پیدا میکند، چیست؟ این عالم ِ. به زمان است. البته این مخالفت‌ها و این دشمنی‌ها هرگز دشمنی با شخص نیست؛ اما شخص باید بداند کجا قرار دارد و نظام او و راه او و اهداف او با چه چیزی مواجه است.

من این را هم به شما عرض کنم، موانع و مشکلات و کمین‌ها در راه هر جامعه‌ای و هر نظامی و هر مجموعه‌ای از انسانها، اگرچه برای آن‌ها دردسر و مشکل درست میکند، اما بن‌بست درست نمیکند. در واقع با یک نگاه میشود گفت که مشکلات مایه‌ی رشد است؛ نعمت است. هیچ ملتی نمیتواند بدون دست و پنجه نرم کردن با موانع و مشکلاتی که با آن مواجه است، به جایی برسد. اگر ملت ایران هشت سال جنگ تحمیلی را نمیداشت، البته خیلی از ویرانی‌ها را، خیلی از فقدان‌ها را، خیلی از خسارت‌ها را نمیداشت؛ اما این اعتماد به نفس را هم نمیداشت؛ این قدرت علمی، نظامی و پیشرفت صنعتی را هم نمیداشت؛ این عزّتی را هم که در مقابل چشم جهانیان به دست آورده است، نمیداشت؛ این حالت یأس و ناامیدی از تسلّط بر این ملت هم در دل دشمنان بزرگ او - البته عقلایشان؛ چون بیعقلهایشان خیال میکنند که میشود تسلط پیدا کرد! - به وجود نمیآمد. بنابراین، مشکلات همیشه این‌طور است و هر ملت و هر مجموعه‌ای اگر بخواهد راه صلاح و نجاح و راه رسیدن به آرمان‌ها را طی کند، باید با این موانع دست و پنجه نرم کند.

البته هر مجموعه‌ای، هر کشوری و هر جامعه‌ای، در هر زمانی موانع مخصوص به خود را دارد. میان هدف‌های هر ملت، با موانعی که در سر راه او قرار میگیرد و مشکلاتی که او مجبور است با آن‌ها دست و پنجه نرم کند، ارتباط وجود دارد. هرچه هدف‌ها والاتر باشد، مشکلات هم به همان نسبت وسیعتر خواهد بود. هرچه آرمانگرایی وجود داشته باشد، به طور طبیعی چیز‌هایی در مقابل آن آرمان‌ها صف‌آرایی خواهد کرد؛ لذا ارتباط مستقیمی وجود دارد.

و، اما در نظام اسلامی، این چالش‌ها چیست؟ نمیتوانیم امروز را به طور کامل با صدر اسلام و زمان نبی مکرم اسلام مقایسه کنیم. شباهت‌هایی وجود دارد؛ اما فوارقی هم وجود دارد. در صدر اسلام، عمده‌ی تقابل دوران دهساله‌ی پیغمبر، با سه جبهه بوده است: جبهه‌ی منافقین در داخل، جبهه‌ی اهل کتاب و یهود - که در مدینه و محیط حکومت پیغمبر وضع خاصی داشتند - و جبهه‌ی کفار و مشرکین. این‌ها سه جبهه‌ی عمده است که شما شرح این چالش‌ها را در سرتاسر قرآن و بیشتر در سوره‌ی مبارکه‌ی بقره مشاهده میکنید. در تقابل با یهود، چون یهود کسانی بودند که سیطره‌ی فکری و سیطره‌ی مالی بر مردم مدینه داشتند، مسأله‌ی آنها، مسأله‌ی دشمنی از نوع دشمنی کفّار قریش نبود. آن‌ها گذشته‌ای داشتند، تاریخی داشتند، افتخاراتی داشتند، کتابی داشتند؛ با اتکای به آن، با مردمی که تا قبل از ظهور اسلام، امّی، بی‌ریشهو بی‌اطّلاع از همه‌ی معارف الهی بودند، دست و پنجه نرم میکردند؛ یک سلطه‌ی روحی بر آن‌ها داشتند؛ مثل سلطه‌ی یک مجموعه‌ی روشنفکر بر یک جامعه‌ی بیسواد. نبی اکرم در برخورد با این‌ها به نقاط اساسی و حسّاسی انگشت گذاشت و البته وحی الهی این کار را میکرد. در سوره‌ی بقره، تقابل و چالش نبی اکرم با یهودیان - همچنین با منافقان - به تفصیل بیان شده است.

ما امروز نمیتوانیم بگوییم مقابله‌ی ما فقط با مجموعه‌هایی از این قبیل است؛ اما ما هم به حسب تناسب وضع خود و نظام خود، زمینه‌هایی برای تقابل و معارضه در پیش روی خودمان داریم. این‌جا مقصود حتماً معارضه‌ی سیاسی نیست. نمیخواهیم بگوییم آن کسانی را که ردیف خواهیم کرد، معارضان سیاسی نظامند یا با نظام مبارزه میکنند؛ نه. این‌ها زمینه‌های مبارزه است؛ این‌ها چالش‌هایی است که نظام اسلامی به طور طبیعی در مقابل خود دارد.

یک عدّه با اصل دین مخالفند؛ لذا نظامی که بر اساس سیاست دینی استوار شده است، برای این‌ها یک نظام غیرقابل قبول است. اصل دین را در دل قبول ندارند. عدّه‌ای با سیاست دینی مخالفند؛ دین را به عنوان یک مسأله‌ی تخصّصی و مربوط به کنج دل و کنج خلوت میدانند؛ دین را برای حکومت، برای سیاست، برای اداره‌ی امور مردم نمیدانند. این‌ها اصل دین را قبول دارند؛ اما این دین کدام دین است، من نمیدانم!

نبی اکرم از اوّلِ حرکت خود در دوران بعثت شعار‌هایی داده است که جز با هجرت آن بزرگوار به مدینه و جز با ایجاد نظام اسلامی، این شعار‌ها نامفهوم و غیرقابل درک است. آن توحیدی که پیغمبر اسلام آن را ترویج میکند، آن توحیدی که تبعیض را در جامعه نفی میکند، آن توحیدی که غلامان و بردگان مظلوم را علیه اربابانشان تحریک میکند، آن توحیدی که جوان‌های باروحیه و حسّاس را در مقابل کار‌های زشت و غلط و انحرافىِ پدرانشان به مقاومت وامیدارد، آن یک توحید فردی و قلبی و پنهان در گوشه‌ی انزوا نیست. همان توحیدی است که بایستی پرچمش برافراشته شود و یک جامعه بر اساس آن زندگی کند؛ یعنی همان دوران مدینه و هجرت. از اوّلِ هجرت هم، پیغمبر حکومت اسلامی را تشکیل داد. حال، آن کسی که دین محمدبن‌عبداللَّه صلّیاللَّه‌علیه‌وآله‌وسلّم را قبول دارد، اما هجرت او، حکومت او، ولایت او و اقتدار او را قبول ندارد، من نمیدانم چگونه مطلب را برای خودش توجیه میکند! به‌هرحال یک عدّه سیاست دینی، یا دینی را که بر عرصه‌ی سیاسی مینشیند، نمیتوانند قبول کنند. این‌ها هم یک مجموعه‌اند.

یک عدّه دچار نفاق دینی هستند؛ یعنی نام دین را لازم دارند، عنوان دین را لازم دارند؛ اما حقیقت دین را برنمیتابند! این‌ها هم آن‌جایی که دین با همه‌ی واقعیّت خود، با حضور خود، با اقتدار خود در جامعه ظاهر میشود و نظام تشکیل میدهد و حکومت راه می‌اندازد، نمیتوانند آسان کنار بیایند. دیدیم کسانی به نام دین با قرآن و نهج‌البلاغه حرف میزدند؛ اما برای مقابله با مفاهیم حقیقی قرآن و نهج‌البلاغه!

یک عدّه علمداران تبعیّت از فرهنگ غرب و فریفتگان به زرق و برق غربی‌اند؛ خودکوچک‌بین‌ها و خودکم‌بین‌ها. خود، یعنی ملت خود، فرهنگ خود، میراث علمی خود، گذشته‌ی خود. تاریخ خود را زیر پا له کردند، برای این‌که بتوانند خودشان را به فرهنگ وارداتی غرب و با همان مفاهیم و با همان اصطلاحات و خطّی که آن فرهنگ و آن تمدّن ارائه میداد، آشنا و نزدیک کنند. کسانی بودند که گفتند ما باید از سر تا پا فرنگی شویم. آن کسانی که این مملکت را صد سال عقب انداختند؛ که امروز ما هرچه نگاه میکنیم، سیّئات و کوتاهی‌ها و تقصیر‌های حکمرانان و وابستگان به آن‌ها در دوران گذشته بیشتر برای ما آشنا میشود. این‌ها همان کسانی بودند که معتقد بودند از ایران و ایرانی و این ملت، هیچ‌گونه امید خیری نیست؛ مگر این‌که به‌کلّی قلب ماهیت کنند؛ اخلاقشان، رفتارشان، کردارشان، لباسشان، زبانشان، خطّشان، همه چیزشان را برطبق ملت‌های غربی قرار دهند؛ یک مقایسه‌ی بسیار ساده‌لوحانه و ابلهانه! چون آن ملت از لحاظ علم پیشرفت کرده است، پس همه چیز آن ملت فراگرفتنی است و ما هم اگر بخواهیم به آن رتبه‌ی علمی برسیم، بایستی مثل او در اخلاق، مثل او در رفتار، مثل او در عقاید، مثل او در آداب زندگی عمل کنیم! واقعاً انسان تعجّب میکند که چطور کسانی با دعوی روشنفکری، این‌قدر ساده‌اندیش و کوته‌بین باشند! یک عدّه هم این‌ها بودند و همیشه هستند.

یک عدّه هم قدرت‌طلبانند؛ تشنگان قدرت. کاری به کار دین و اخلاق و اعتقاد و خدا و این چیز‌ها ندارند. برای آن‌ها آنچه در درجه‌ی اوّل مهم است، کسب قدرت است؛ تشنگان قدرت. این‌ها هم برای نظام اسلامی زمینه‌های چالشند. یک عده از کسانی که نمیتوانند مفاهیم اسلامی را درست درک کنند، این‌ها زمینه‌های چالش نظام اسلامیاند.

البته همه‌ی کسانی را که اسم آوردیم، معنایش این نیست که این‌ها با نظام اسلامی معارضه دارند؛ نه. ممکن است معارضه‌ای هم نباشد؛ اما نظام اسلامی نمیتواند این‌ها را نبیند؛ نمیتواند حضور این‌ها را، فکر این‌ها را، تلاش این‌ها را، اهداف و نیت‌ها و انگیزه‌های این‌ها را که در کنار آن، در مقابل آن، در میان آن حضور دارند، ندیده بگیرد. حکمت و تدبیر برای نظام اسلامی این است که این‌ها را ببیند؛ این‌ها را بشناسد و این‌ها را علاج کند. علاج، معنایش استفاده‌ی از زور و قدرت نیست. تصوّر نشود که هرجا گفته میشود باید این فکر را یا این کار را علاج کرد، یعنی به زور متوسّل شد؛ نه. زور مال کسانی است که منطق ندارند. مجموعه‌ای که منطق دارد، با حربه‌ی استدلال و منطق کاری میکند که هیچ حربه‌ی دیگری و هیچ قدرت مادّیای نمیتواند آن کار را انجام دهد؛ بنابراین نیاز به زور نیست.

پنجه‌افکندنِ این صفوف گوناگون، و این‌که هر کسی بخواهد در نظام اسلامی پنجه بیفکند، چه زمینه‌هایی در درون خود نظام اسلامی، مسؤولان نظام، سردمداران نظام، مؤثران نظام و مردم دارد؟ من چند نمونه‌اش را این‌جا یادداشت کرده‌ام:

یکی از زمینه‌ها، تحجّر است. نگاه نو به مسائل نکردن، گذرانِ تاریخ و تحوّلِ فکر انسان‌ها را ندیده گرفتن، تعالی و ترقّىِ فکر و اندیشه و راه‌های زندگی را انکار کردن. این تحجّر است. هر دانشی را که شما نگاه کنید، تعالی و پیشرفت آن دانش، فریادی علیه تحجّر است. اگر قرار بود ایستایی، پافشاردن بر هر آنچه که عادت کرده‌ایم آن را ببینیم، چیز خوبی باشد، اصول ما هم پیشرفت نمیکرد؛ فقه ما هم از هزار سال پیش تا به‌حال این همه تحوّلات و پیشرفت‌ها را پیدا نمیکرد. در همه‌ی امور زندگی این‌طور است. تحجّر، یکی از بزرگترین آفات است.

در کنار تحجّر، ولنگاری فکری و عملی. ولنگاری و بیبندوباری، چه در فکر - یعنی این‌که انسان هر آنچه را که در بازار فکر و اندیشه مطرح میشود، بدون ارزیابی، بدون نقّادی و بدون فهم درست با آن مواجه شود و با زرق و برق، این متاع بسیار حسّاس را برای خود تهیه کند - و چه در عمل؛ یعنی نقطه‌ی مقابل تقوا. تقوا، همان ضدّ ولنگاری است. تقوا، یعنی دقّت و مراقبت و مواظبت از این‌که هیچ عملی - چه گفتار، چه کردار، عمل جوارح، حتی عمل جوانح - بدون رعایت موازین انجام نگیرد. این تقواست. نقطه‌ی مقابلش همین ولنگاری و بیبندوباری است. اگر در زمینه‌ی فکر و اندیشه، در زمینه‌ی علوم و در هر زمینه‌ای این ولنگاری باشد، واویلاست! هرجا این روحیه‌ی بیبندوباری و ولنگاری وارد شد - که به دنبال آن، سهل‌انگاری در قبول، سهل‌انگاری در عمل، سهل‌انگاری در فهم خواهد بود - آن کسانی که دچار این آفت شوند، وضع و روز خوبی نخواهند داشت.

تقلید کورکورانه‌ی از غرب بخصوص، این هم یکی از آفتهاست. چون تمدّن غربی از لحاظ علمی پیشرفت داشته است و زرق و برقی دارد، از او کورکورانه تقلید کنند و هر چیزی از آن‌جا آمد، بپذیرند؛ چه فلسفه، چه اخلاق، چه حرف‌های گوناگون.

از جمله‌ی آفتها، طعمه‌جویی است. این آفت بزرگی است. مسند را، مسؤولیت را، مقام اجتماعی را و حتی علم را به عنوان طعمه نگاه کند، برای این‌که بتواند به نان و نوایی برسد. این آفت است. فرصت‌طلبی، راحت‌طلبی و خوی شرارت، از این قبیل است. این‌ها آفت‌هایی است که وجود دارد. این زمینه‌هاست؛ زمینه‌های درونی، اخلاقی، رفتاری خود ماهاست؛ آن صف‌بندی‌های طبیعی است که در مقابل نظام اسلامی هست.

از طرف سوم، دشمن خارجی است. دشمن خارجی نقشش این است که از این امکانات معارضه‌ی با نظام در داخل استفاده کند و آن‌ها را تشدید نماید. بنده گاهی که در صحبت‌ها بعضی کسان را به توطئه‌های دشمن تنبّه میدهم، افرادی میگویند: آقا! شما چرا به دشمن خارجی میپردازید؟ چرا به مسائل خودمان، به کمبود‌های خودمان اشاره نمیکنید؟ حرف باید روشن بشود. اگر دشمن خارجی در مقابل خود کمبود‌ها را، ضعف‌ها را، زمینه‌ها را مشاهده نکند، نمیتواند تسلّط پیدا کند. این‌که چیز بدیهی و روشنی است؛ بار‌ها هم گفته‌ایم. اصلاً کامیابی دشمن از بیرون در آن صورتی است که در درون صفوف داخل نظام - داخل کشور و داخل جامعه - نقاط ضعف و نقاط خلأ وجود داشته باشد. در این‌که شکّی نیست. اما دشمن خارجی را نمیشود منکر شد. دشمن خارجی می‌آید از همین ضعف‌ها حداکثر استفاده را میکند. هیچ انسانی را، هیچ جامعه‌ای را و بیش از همه هیچ مسؤولی را کسی مدح نخواهد کرد که دشمن را نبیند؛ تلاش دشمن را نفهمد؛ سوء استفاده‌ی دشمن را از ضعف‌های خودی بجا نیاورد. آری؛ دشمن خارجی یک حقیقت است؛ منتها دشمن خارجی می‌آید از ضعف‌های ما استفاده میکند. نظام اسلامی اگر در درون توانسته باشد این ضعف‌ها را برطرف کند، یقیناً دشمن خارجی ناکام خواهد ماند؛ اما وقتی که دشمن خارجی حمله میکند، وظیفه‌ی فوری و فوتی، مواجهه‌ی با اوست. فرض بفرمایید وقتی دشمن به مرز‌ها حمله میکند - در تشبیه به این دشمنىِ جنگ نظامی - وظیفه اوّل این است که همه بروند جلوِ او را بگیرند. ما بیاییم بحث کنیم که «علت این‌که دشمن این جنگ را شروع کرد، چه بود؟ ممکن است فلان رفتاری که ما کردیم، فلان پرخاشی که ما کردیم، فلان عمل خلافی که ما کردیم، موجب این شده است»؛ جای این بحث‌ها نیست. هرچه علت بوده است، هر ضعفی وجود داشته است، الان باید رفت جلوی دشمن را گرفت؛ بعد البته بپردازید علت‌ها را هم برطرف کنید.

امروز حقیقت این است که نظام اسلامی در صحنه‌ی جهانی با حقد و کین و دشمنی مراکز قدرت جهانی مواجه است. البته نظام اسلامی مستحکم است. آن‌ها نتوانستند ضربه‌ی کاری وارد کنند. اگر میتوانستند یک لحظه تأمل نمیکردند. چیز‌هایی در این نظام هست که در هر نظامی باشد، آن را مستحکم نگه میدارد. این نظام، مردمی است. این نظام، ایمانی است. این نظام، برخاسته از عواطف مردم و ایمان‌های مردم است. مسؤولان این نظام برای خودشان کیسه ندوخته‌اند. کارگزاران ارشد این نظام با نیّتهای خوب وارد این میدان شده‌اند و مجاهدت و تلاش میکنند. این‌ها چیز کمی نیست. لطف الهی و نصرت الهی تابع همین چیزهاست. وقتی که ملتی ایستادگی میکند، در راه خدا سختی‌ها را تحمّل میکند، مسؤولان در آن مجموعه نیّت خودشان را برای خدا خالص میکنند، خدای متعال نصرت خود را نازل میکند. این‌ها چیز‌هایی نیست که بتوانند با آن مقابله و مواجهه کنند؛ والّا انگیزه‌ی دشمن زیاد است. این را نمیشود منکر شد.

حال، حوزه‌ی علمیه‌ی روحانیت و در رأس، حوزه‌ی قم و سپس حوزه‌ی شهرستان‌ها - از شهرستان‌های بزرگ تا شهر‌های کوچک - در قبال چنین چالش‌هایی قرار گرفته‌اند. شما هستید - یعنی حوزه‌ی دین، حوزه‌ی علمیه و حوزه‌ی روحانیت - که میخواهید بنای شامخ تمدّن اسلامی را بالا ببرید و استوار کنید؛ چراغ هدایت اسلام را در مناره‌ی بلند نظام اسلامی به درخشش درآورید و انسان‌ها را هدایت کنید - یعنی کاری که همه‌ی پیغمبران برای آن آمدند - و آن‌ها را به صراط مستقیم الهی و جاده‌ی اصلی الهی - سبیل اعظم و صراط اقوم - نزدیک کنید. حوزه با این چالش‌ها مواجه است؛ با این هدف حرکت میکند. حال شما ببینید حوزه‌ی علمیه چگونه باید باشد و چه کار باید بکند؟ واجبات این حوزه چیست؟

اگر هیچ چیز هم بنده به عنوان آنچه که تصوّر میکنم برای حوزه‌ها لازم است، عرض نکنم، این موقعیتِ حسّاس که تبیین شد، این هدف بلند که ترسیم شد، این معارضه‌ها و چالش‌هایی که در پیش روی نظام اسلامی هست و بیان شد، اقتضائاتی دارد که با توجّهی میشود این اقتضائات را دانست و بنده هم مختصری عرض میکنم.

بخش چهارم بحث ما، واجبات حوزه‌های علمیه است. البته حوزه‌ی علمیه‌ی قم حقیقتاً امروز یک حوزه‌ی برجسته است. من یک وقت در همان چند سال قبل از این، در همین سالن اجتماعات مدرسه‌ی فیضیه، عرض کردم که قطعاً از اوّل تاریخ اسلام تا امروز، هیچ مجمع علمىِ بزرگِ عمیقِ با کیفیّتی مثل امروزِ حوزه‌ی علمیه‌ی قم وجود نداشته است. البته و بلاشک حوزه‌های علمیه‌ای بوده است که علمای بزرگ در آن حضور داشته‌اند. در بغداد و در حلّه و در نجف و در کربلا و در جا‌های دیگر بوده‌اند؛ اما با این کمیّت عظیم، با این تنوّع، با این همه استاد و شاگرد، با این همه حلقه‌های علمی، چنین چیزی وجود نداشته است. امروز هم حوزه‌ی علمیه با حوزه‌ی علمیه‌ی زمان مرحوم آیةاللَّه العظمی بروجردی رضوان‌اللَّه‌تعالیعلیه فرق‌های زیادی دارد. آن روز ما در این حوزه بودیم؛ طلبه‌ی همین مدرسه‌ی فیضیّه و مدرسه‌ی حجّتیه بودیم؛ بسیار هم نقاط روشن و برجسته‌ای داشت؛ اما تحرّک و تلاش و آگاهی و هوشیاری و احساس مسؤولیت در کنار کمیّت عظیم استاد و شاگرد در حوزه، امروز با آن روز قابل مقایسه نیست. البته آن روز هم اساتید بسیار بزرگ و برجسته در این حوزه حضور داشتند - در این شکی نیست - لیکن امروز چیز‌هایی در حوزه هست که آن روز نبود. این آگاهیها، این آشناییها، این مجهّز بودن‌های به جهاز لازم تبلیغ در زمان معاصر؛ آن روز این چیز‌ها نبود. با توجّه اینها، به نظر ما حوزه این واجبات را دارد. البته این، همه‌ی واجبات نیست. من نتوانستم استقصاء (۲) کنم؛ یعنی نخواسته‌ام استقصاء کنم و چند نقطه‌ای که به نظرم مهم آمده، عرض کردم.

اوّل این است که حوزه‌ی علمیه باید نظام اسلامی - همین نظام جمهوری اسلامی - را از خود بداند و برای تکمیل و رفع نقص آن، همه‌ی کوشش خود را مبذول کند. این نظام از آن حرکت و نهضت عظیمی پدید آمده است که در همین مدرسه‌ی فیضیّه و در همین مسجد اعظم پایه‌گذاری شد. نظام دینی است؛ نظامی است که بر اساس معارف و احکام دینی و ارزش‌های دینی شکل گرفته است. حوزه در مقابل چنین نظامی نمیتواند بیتفاوت باشد. هیچ مصلحت و هیچ انگیزه‌ی شخصی یا صنفی یا سیاسی نمیتواند و حق ندارد از حمایت حوزه نسبت به نظام مانع شود. بدتر از حمایت نکردن و درصدد تکمیل بر نیامدن و کمر به اصلاح ضعف‌های نظام نبستن، این است که انسان به دشمنان نظام کمک کند! متأسفانه گاهی دیده میشود که پست‌ترین و رذلترین و بیارزشترین دشمنان نظام به وسیله‌ی کسانی تأیید میشوند. چرا؟! به چه بهانه‌ای؟! چون در نظام، فلان نقص وجود دارد؟ وقتی نقص هست، باید دشمن نظام را تأیید کرد، یا باید تلاش کرد تا آن نقص برطرف شود؟ یقیناً مسؤولان نظام، از صدر تا ساقه، ضعف‌هایی دارند. بنده خودم در اوّلِ صف قرار دارم؛ مجمع ضعف‌های فراوان و عیوب بیشمار. در این تردیدی نیست. باید این ضعف‌ها را برطرف کرد؛ باید این‌ها را جبران کرد؛ باید به رفع عیب‌ها کمک کرد. نمیشود گفت: یا صددرصد یا هیچ؛ یا باید مثل حکومت امیرالمؤمنین و پیغمبر اکرم علیهم‌السّلام باشد، یا اصلاً نباشد. حکومت کفّار و فسّاق و فجّار و این‌ها باشد، خوب است؟ این‌که منطقی نیست؛ این‌که گفتنی نیست. این، مسأله‌ی اوّل است. حوزه‌ی علمیه به هیچ بهانه‌ای، با هیچ مصلحت و انگیزه‌ای، درست نیست که به دشمنان نظام کمک کند؛ که البته امروز حوزه‌های علمیه مثل کوه پشت سر نظام ایستاده‌اند. امروز مراجع معظّم تقلید، فضلای بزرگ، شخصیت‌های عالی، طلاّب و فضلای جوان، در زمینه‌های علمی، در زمینه‌های سیاسی، هر جایی که نظام احتیاج به پشتیبانی داشته است، با کمال قوّت و شهامت پشتیبانی کرده‌اند.

دومین چیزی که به نظر بنده جزو واجبات حوزه‌ی علمیه است، این است که حوزه باید بدون فوت وقت، صلاحیت‌های لازم را برای مقابله با بحران‌های فکری، در حوزه و در میان اعضای حوزه به وجود آورد. شاید بعضی افراد هستند که نمیدانند در میان فضای ذهنی برخی از جوان‌ها و جامعه چه میگذرد! توجّه ندارند. امروز مراکزی وجود دارد - در داخل و خارج - که اساساً همتشان این است که ذهن جوان‌ها را با مشکلات، با شکوک، با تردید‌ها و با حرف‌های کم‌محتوا، اما خوش‌ظاهر، از مبانی اسلام و مفاهیم الهی دور کنند. حوزه نمیتواند این چیز‌هایی را که میتواند بحران فکری برای نسل جوان به وجود آورد، ندیده بگیرد.

روزی در این کشور - تقریباً حدود چهل سال قبل - رواج تفکّر الحادىِ مارکسیستی یک بحران بود. هر جا میرفتیم - در دانشگاه، در محیط‌های گوناگون، حتی در بعضی از گوشه کنار‌های بعضی از حوزه‌ها اثر پای این تفکّر را میدیدیم. عدّه‌ی معدودی متوجه بودند که قضیه چیست؛ با آن مواجهه میکردند، مقابله میکردند. بعد که خطر آشکار شد، آن وقت بزرگانی به فکر افتادند که کاری صورت دهند! مگر ما باید این‌گونه عمل کنیم؟! بگذاریم تا بحران فکری به وجود بیاید، عدّه‌ای از دل‌ها و ذهن‌ها و ایمان‌ها را تباه کند، بعد ما به فکر بیفتیم؟!

در حوزه‌ی علمیه باید این ظرفیت و این توان به‌وجود بیاید که بحران‌های فکری را پیش‌بینی کند. بحران‌های فکری، مثل بحران‌های سیاسی نیستند؛ بی سر و صدا و آرام وارد میشوند؛ بتدریج اثر میگذارند؛ ناگهان خودشان را ظاهر میکنند؛ در حالی که علاجشان آسان نیست.

من همین جا عرض کنم: حوزه‌ی علمیه‌ی قم که بحمداللَّه در رشته‌ی فقاهت - که ما هم بار‌ها گفته‌ایم رشته‌ی اصلی در حوزه‌های علمیه‌ی ماست - پیشرفت‌های خوبی کرده است، مبادا پرچم فلسفه‌ی اسلامی را زمین بگذارد. من احساس خطر میکنم. فلسفه‌ی اسلامی، فلسفه‌ی بسیار والایی است. فلسفه‌ی اسلامی، آن منطق عقلانیای است که میتواند بیپایگی بسیاری از تفکّرات شبه فلسفی و فلسفی را روشن کند. فلسفه‌ی اسلامی، افتخار حوزه‌های علمیه است. پرچم فلسفه‌ی اسلامی، همیشه در دست حوزه‌های علمیه بوده و بیش از همه در دوران‌های اخیر، حوزه‌ی علمیه‌ی قم آن را در دست داشته است. مبادا این پرچم را زمین بگذارید. من از چند طریق هشدار‌هایی شنیدم که برایم قدری نگران کننده است. فلسفه‌ی اسلامی باید در سطوح مختلف، با شیوه‌های خوب، با کتاب‌های قوی و با استفاده از متون راقىِ گذشته تدریس شود.

سوم از واجبات حوزه علمیه این است که مدیران محترم حوزه و بزرگان و اعلام حوزه باید طلاّب را از لحاظ فکری و سیاسی مصونیت بدهند. طلاّب را از لحاظ فکر اسلامی و ظرافت‌هایی که در برخورد با امواج گوناگون فکری وجود دارد، باید مصونیت ببخشند. باید طوری بشود که هر طلبه‌ای احساس کند در مقابل هر منطقی که برای او پیش می‌آید - ولو برایش از قبل ناآشنا باشد - این مایه را دارد که بتواند مواجهه و مقابله کند. همچنین در زمینه‌های سیاسی باید قدرت تحلیل سیاسی به طلاّب داده شود. این مجموعه‌ی عظیم جوان در این حوزه‌ی علمیه، مجموعه‌ای است که میتواند و باید بتواند حوادث سیاسی را جزء به جزء تحلیل کند؛ معنای هر حرکتی را که صفوف مختلف و جناح‌های مختلف در داخل و خارج میکنند، بفهمد تا بتواند آن خط مستقیم و صراط الهی را در این بین همواره در مقابل چشم داشته باشد و فریب نخورد.

البته فهم سیاسی، غیر از سرگرمی‌های سیاسی است. بنده به این سرگرمی‌های سیاسی و بعضی از دسته‌بندی‌های سیاسىِ تصنّعی، چندان خوشبین نیستم؛ لذا منظورم آن نیست و به آن هم توصیه نمیکنم. منظور من درک سیاسی و قدرت تحلیل سیاسی است که راه‌های ممکنی هم دارد. بزرگان حوزه و مدیران حوزه میتوانند این کار را بکنند و باید هم بکنند. چاره‌ای ندارند؛ برای خاطر این‌که اگر شما تحلیل سیاسی را به جوان حوزه ندادید، کسی که با راه‌اندازی جریان سیاسی به فکر سوء استفاده و طعمه‌طلبی است - که اشاره کردیم - دیگر نمیگوید که آقا جوانهایش را آماده نکرده، پس ما سراغ این‌ها نرویم. او می‌آید از این ناتوانی درک سیاسی و تحلیل سیاسی حداکثر سوء استفاده را میکند. این خسارت است؛ بنابراین شما ناچارید. باید به طلاّب، آگاهی‌های سیاسی و قدرت فهم و تحلیل سیاسی بدهند. طلبه باید بداند که تحرّکات دشمن در قبال شوکتی که امروز اسلام پیدا کرده است، چیست و چگونه است؛ بداند تحرکات دشمن در مقابل خودِ حوزه‌ی علمیه چیست و چگونه است.

توصیه‌ی بعد - یعنی آنچه که به نظر من کار لازم بعدی است - این است که نظام درسی در حوزه باید کوتاه و کارآمد و به‌روز شود. من قبلاً هم راجع به مسأله‌ی برنامه‌های درسی حوزه عرض کرده‌ام که بنده به هیچ وجه طرفدار رقیق کردن، بیعمق کردن و بیسواد بارآوردن طلبه نیستم؛ اشتباه نشود. من میگویم این دوره‌ای را که ما طی میکنیم، میتواند با استفاده از شیوه‌های جدید، فشرده‌تر شود. مثلاً من ادبیات را عرض کنم. من نمیدانم اکنون ادبیات در چند سال خوانده میشود؛ اما ادبیاتی را که ما در کتاب «مغنی» یا «مختصر مغنی» یا «مطوّل» یا «مختصر مطوّل» میخوانیم، ادبیات استدلالی است؛ یعنی راهی برای مجتهد شدن در ادبیات است و طلبه‌ی ما این را لازم ندارد. فقیه احتیاج نیست که در ادبیات مجتهد باشد. این‌که گفته‌اند در همه‌ی مقدمات اجتهاد، اجتهاد لازم است، حرف محکمی نیست. البته در بعضیهایش اجتهاد لازم است؛ اما در این چیز‌ها اجتهاد لازم نیست. شما باید بدانید که این کلمه به چه معنا به کار میرود. این قدر چیز‌های متّفقٌ‌علیه در ادبیات وجود دارد. «چرا این جمله یا این کلمه به این معنا به کار میرود؛ فلان نحوی این طور گفته است، این هم استدلالش؛ فلان کس دیگر این‌گونه گفته، این هم استدلالش»؛ شما به این‌ها چه احتیاجی دارید؟! باید کارآمد، کوتاه، به‌روز، در مدّت کوتاهی - یکی، دو سال - از دوره‌ی ادبیات عبور کنند؛ از اول تا آخر. بخصوص امروز طلاّبی که وارد حوزه میشوند، غالباً دارای معلوماتی هستند؛ چیز‌هایی را اطلاع دارند، چیز‌هایی را خوانده‌اند؛ احتیاجی به این کتاب‌های فارسی و عربی و مخلوط ندارند. درباره‌ی فقه و اصول هم نظراتی هست؛ البته آن‌جا مسأله پیچیده‌تر و مشکلتر است؛ چون دوره‌ی سطوح، بسیار مهم و برای پیشرفت‌های بعدی پایه است. به‌هرحال نظام درسی باید دائماً مورد توجّه باشد. از جمله مواردی که در برنامه‌ریزی‌های مراکز آموزشی بزرگ، به‌طور دائم در حال تحوّل است، نظام درسی و کتاب درسی است. دائم نقصهایش را برطرف و آن را با خصوصیات لازم برای آموزش و پرورش همراه میکنند.

مطلب دیگر، شناسایی استعداد‌ها در حوزه است که من در چند ماه قبل از این به مدیران محترم حوزه این را عرض کردم. این حوزه مجمعی از استعداد‌های گوناگون است. این‌ها باید شناخته شود. استعداد‌ها برای کار‌های مختلف، برای معارف و معلومات مختلف و فعّالیت‌های مختلف علمی یا تحقیقی شناسایی شوند. این شناسایی کمک بسیاری برای بهره برداری درست در پرورش این استعداد‌ها خواهد کرد.

مطلب بعدی که از واجبات حوزه است، مسأله‌ی هجرت است. هجرت برای تعلیم و تزکیه؛ برای بودن در میان مردم. در گذشته هم ما این را عرض کرده‌ایم. دوستان و بعضی از فضلای حوزه طرحی به صورت طرح مقدماتی برای هجرت آماده کردند. کسانی که در حوزه به حدّی از معرفت و آگاهی و علم میرسند، باید بروند به طرف جایگاه‌هایی که احتیاج به آنهاست. امروز چقدر نیاز به فضلای جوان و فعّال و کارآمد در اقطار این کشور هست؛ نه فقط در روستاها، بلکه در شهرها؛ حتی بعضی شهر‌های بزرگ! در گذشته در هر کدام از شهرستان‌های ما گاهی چند مجتهد مسلّم زندگی میکردند. امروز با معارف جدیدی که فضلا و مجتهدان ما دارند، اگر چنین افرادی در شهرستان‌ها باشند، چه برکات عظیمی بر وجود آن‌ها مترتّب خواهد شد. هجرت به شهرستانها، ارتباط با مردم را برای فضلا ممکن میکند. تعامل با مردم، نکته‌ی بسیار مهمی است.

مطلب دیگری که در این فهرست واجبات قرار میگیرد، کامل کردن برنامه‌ی درسی حوزه است و از جمله آنچه که به‌نظرم بسیار لازم می‌آید، تاریخ است. هیچ لزومی ندارد که تاریخ را درس بدهیم؛ میتوان تاریخ را به عنوان کار‌های فوق برنامه‌ی طلاب گذاشت؛ منتها از آن‌ها امتحان کرد و در پیشرفت‌های حوزه‌اىِ آن‌ها دخالت داد. طلاّب باید با تاریخ و عمدتاً تاریخ صدر اسلام آشنا باشند. این بسیار مهم است. تاریخ تحلیلىِ دهساله‌ی زندگی پیغمبر، از جمله بخش‌های بسیار روشنگر برای همه‌ی ذهنهاست. تاریخ مشروطیت، از دوره‌ی مشروطه تا امروز و امثال این‌ها هم مهم است. البته بخش‌ها و مقاطع دیگری هم از تاریخ هست که مهم است و من نمیخواهم وارد جزئیّات شوم.

همین‌طور حدیث. در برنامه‌ی کاری طلاّب باید حدیث وارد شود. طلاّب بایستی با حدیث آشنا شوند؛ باید با «کافی» آشنا شوند؛ با کتاب‌های حدیثىِ مشخّصی آشنا شوند. خواندن کلمات ائمّه برای ما لازم است. به برکت مطالعه‌ی کلمات ائمه‌ی هدی علیهم‌السّلام و نیز نهج‌البلاغه، بسیاری از فکر‌های عالی در ذهن‌ها میجوشد.

مطلب دیگری به عنوان امر لازمی در حوزه میخواهم عرض کنم. امروز در حوزه‌ی علمیه‌ی قم، خوشبختانه بخش‌های تحقیقاتىِ زیادی وجود دارد که بعضی مربوط به حوزه، بعضی مربوط به خارج حوزه و بعضی مربوط به بخش‌های خصوصی است. طلاّب و فضلای جوان کار‌های تحقیقاتی انجام میدهند؛ این‌ها را باید با تدبیری، مدیریّت حوزه مکمّلِ هم کند؛ به طوری که از مجموعه‌ی این تحقیقات، یک منظومه‌ی کامل برای رصد کردن هجوم فکری و تبلیغاتی دشمن و امکان مقابله‌ی با این هجوم به وجود آید. امروز برای طلاّب، اغلبِ این تحقیقات در بخش‌های مختلف، جنبه‌ی کاربردی پیدا خواهد کرد. باید طوری انتخاب شود که هر کس میخواهد یک مجموعه‌ی کارىِ تحقیقاتی درست کند، با مدیریّت حوزه مشورت کند؛ با او در میان بگذارد؛ توصیه‌ی او را به طور الزامی بپذیرد و آن‌ها بدانند چه کار میکنند. یک نگاه کلّىِ به برنامه و کار تحقیق در حوزه باشد؛ کار‌های تکراری و بیهوده و بی‌فایده وارد مسأله‌ی تحقیقات نشود و وقت‌های حوزه را از بین نبرد. این کار بسیار لازمی است.

این‌ها بخشی از مطالبی بود که میخواستم در باب واجبات حوزه عرض کنم. البته مقدار زیادی از این‌ها مربوط به مدیریّت است و من این‌جا میخواهم از فرصت استفاده کنم و عرض کنم: عزیزان من! مسأله‌ی مدیریّت حوزه را جدّی بگیرید. بعضی اشخاص، مدیریّت حوزه را جدّی نمیدانند؛ جدّی است. اگر ممکن بود یکی از مراجع معظّم، مدیریّت حوزه را به طور اجرایی به دست بگیرد، این اولویّت داشت. این‌قدر مسأله‌ی مدیریت حوزه مهم است. اگر یک مرجع تقلید از همه‌ی کار‌های مربوط به مرجعیّت صرف نظر کند - از افتاء و رسیدن به مقلّدان و تدریس و ... - و فقط به مدیریت حوزه بپردازد، جا دارد. این‌قدر مدیریت حوزه مهم است. امروز بحمداللَّه عزیزانی این مهم را بر دوش گرفته و این زحمت را قبول کرده‌اند. همه باید با این‌ها همکاری کنند تا کار‌های مدیریّت بتواند پیش برود. همه باید از گذشتِ کسانی که مسؤولیت کار اجرایی مدیریّت را به عهده گرفته‌اند، قدرشناسی کنند.

قسمت پنجم - و آخرین بخش عرایض من - توصیه‌ها و تذکرات به شما عزیزان است. اوّل این‌که درس خواندن را جدّی بگیرید عزیزان! نگویید، چون این برنامه فلان عیب را دارد، پس برنامه هیچ؛ نه. تا برنامه تغییر نکرده است، همین برنامه‌ای که وجود دارد، باید با جدیّت دنبال شود. باید درس بخوانید. تا قبل از اتمام دوره‌ی سطح، توصیه‌ی من این است: طلاّبی که مشغول به سطوح هستند، تا قبل از آن‌که از سطح خارج شوند، به هیچ کار دیگر غیر از درس نپردازند. درس بسیار جدّی است؛ درس بسیار مهم است؛ علم و سواد پایه‌ی اصلی است؛ بدون آن هیچ نقشی نمیتوانید ایفا کنید، یا درست نمیتوانید ایفا کنید. نقش‌آفرینی غلط، از نقش‌آفرین نبودن به مراتب خسارتبارتر است.

دوم، حفظ زىّ طلبگی است. زىّ طلبگی چیست؟ من زىّ طلبگی را در دو جمله میتوانم معرفی کنم: پارسایی با عزّت، و نظم در تحصیل و زندگی. طلبه، پارساگونه زندگی میکند. البته من از اوضاع مادّی حوزه‌ی علمیه، حقیقتاً آشفته و ناراحتم. از مشکلاتی که بسیاری از طلاّب و فضلا با آن دست و پنجه نرم میکنند - مشکلات مادّی - مطّلعم. گاهی اوقات بعضی از این اطّلاعات برای من بسیار تلخ و گزنده است. البته آن مقوله‌ی دیگری است که واقعاً باید برایش فکری کرد. امروز حقیقتاً طلاّب علوم دینی از همه‌ی طبقات جامعه - حتی از کارمند و از کارگر و از دیگران - از لحاظ حظّ معیشتی پایین‌ترند - این یک واقعیت است - در حالی که یکی از بزرگترین و شریفترین کار‌ها را این‌ها انجام میدهند. از ظواهر هم چندان چیزی نمیشود فهمید. همان عزّت نفس و مناعتی که طلاّب علوم دینی از گذشته با آن سرافراز بوده‌اند، نمیگذارد آدم‌های سطحی و ظاهربین، بسیاری از بواطن امر را ببینند و بشناسند. من نمیخواهم آن مقوله را با این مقوله مخلوط کنم. آنی که حالاً عرض میکنم، این است که طلاّب - چه آن‌هایی که برخوردارند، چه آن‌هایی که دچار سختی‌هایی هستند - باید زىّ طلبگیشان محفوظ بماند؛ یعنی حالت پارسایی و قناعت، همراه با عزّت نفس؛ این یک. دوم، نظم در تحصیل و به تبع آن نظم در زندگی؛ که خصوصیت طلبگی نظم است.

توصیه بعدی من به شما عزیزان این است که باید اخلاق اسلامی را، هم بشناسیم - همه‌مان؛ این دیگر پیر و جوان ندارد؛ اما جوان‌ها بیشتر و بهترند - و هم تحلّی به حلیه‌ی اخلاق پیدا کنیم. امروز خوشبختانه درس‌های اخلاق در حوزه هست؛ اما عزیزان من! درس اخلاق، همه‌ی وظیفه‌ی ما در باب تخلّق به اخلاق حسنه را ایفا نمیکند. هر کسی خودش باید با دل خود، با رفتار خود، به طور دائم مشغول تهذیب و مشغول کشتی گرفتن با بدی‌ها و زشتی‌های وجود خودش باشد. دعای شریف مکارم الاخلاق را - که دعای بیستم صحیفه‌ی سجادیّه است - زیاد بخوانید تا ببینید آن چیز‌هایی که امام سجاد علیه‌السّلام در این دعا از خدا خواسته است، چیست. بسیاری از این چیز‌ها یا بسیاری از دعا‌های دیگر را ما به عنوان اخلاق نیکو نمیشناسیم. مفاهیم و مضامینی که در همین دعای پنجم صحیفه‌ی سجادیّه هست: «یا من لاتنقضی عجائب عظمته» - که شروعش این‌طوری است - برای ما درس است؛ «الّلهم اغننا عن هبة الوهّابین بهبتک و اکفنا وحشة القاطعین بصلتک». (۳) با کلمات ائمّه، با دعا‌های صحیفه‌ی سجادیّه، با این دارو‌های شفابخشی که میتواند بیماری‌های اخلاقی ما را شفا بخشد و زخم‌های وجود ما را درمان کند، خودمان را آشنا کنیم. قدر بدانید این دعا و توسّل و تضرّع و توجه و نورانیّتی که از این راه حاصل میشود. این همه چیز است.

امام بزرگوار ما - آن‌گونه که من از بزرگان خودمان شنیده‌ام - از جوانی در این حرم مطهّر حضرت معصومه عبادت میکرد. مرحوم آمیرزا جواد آقای تهرانی در مشهد، سال‌ها قبل از انقلاب برای ما نقل میکرد؛ میگفت من رفتم قم به عنوان طلبه؛ حرم که مشّرف میشدم، هر روز یک چهره‌ی نورانی، یک مرد محترم، یک جوان نورانی، یک سیّد نورانی را میدیدم که غرق در عبادت است. میگفت از نورانیّت و عبادت او دل من مجذوب شد؛ پرسیدم ایشان کیاند؟ گفتند ایشان حاج آقا روح‌اللَّه خمینی هستند. این مربوط به زمانی است که امام بزرگوار ما - این شخصیّت برجسته - هنوز سی سال از عمرشان نگذشته بود. آری؛ همان عبادت‌ها و همان توجّهات و همان ارتباط و اتّصال با معدن نورانیّت غیب الهی و اولیای الهی، همین نتایج را هم دارد. این نورانیّتی را که به خاطر جوانی در دل شماست، قدر بدانید و مغتنم بشمارید.

توصیه‌ی دیگر من به شما عزیزان این است که از لحاظ علمی و همچنین از لحاظ سیاسی، باید اعتماد به نفس کاملی را در خودتان به وجود آورید. علم شما، علم بسیار باارزشی است؛ علمی است که میتواند بسیاری از گره‌های زندگی بشر را باز کند. آگاهی سیاسی و موضع سیاسی شما و همچنین آگاهی فکری و مواضع فکری و اعتقادی شما باید طوری باشد که در محیط‌های مختلف اثر گذار باشید. این‌طور نباشد که طلبه‌ی جوان در مواجهه‌ی با طوفان‌های فکرىِ مخالف، به خود بلرزد و احساس ضعف و وحشت کند. این عزّت نفس، این اعتماد به نفس، این قدرت تکیه‌ی به خود را باید حتماً در خود به وجود آورید. راه‌هایی دارد پیمودنی.

توصیه‌ی دیگر من این است: من شما عزیزان را در زمینه‌ی مسائل سیاسی، به دو چیز که گاهی با هم اشتباه میشود - دعوت میکنم. یکی این است که همچنان که بزرگان گفتند و میگویند و توصیه میکنند، غیرت دینی، لازم است. نباید بگذارید غیرت دینی از مجموعه‌ی حوزه‌ی علمیه و آحاد آن سلب شود. دوم این‌که از لحاظ سیاسی عصبی نشوید. این‌ها با همدیگر نبایستی اشتباه بشود. بعضی کسان دوست میدارند حوزه‌ی علمیه را عصبی و آشفته و دچار کار‌های بیرویّه‌ی سیاسی مشاهده کنند. توصیه‌ی من این است که نگذارید. حضور سیاسی، سخن سیاسی، موضع سیاسی، بسیار خوب و لازم است و در مواردی مقتضای غیرت دینی هم هست؛ اما حرکات بیرویّه، حرکات عصبی، حرکاتی که اگر پای صحبت به میان بیاید، نمیتوانید از آن دفاع کنید؛ این نه. این دو را با هم تفاوت بگذارید. مرز بین این دو را همیشه در نظر داشته باشید.

نکته‌ی بعدی این است که من به برادران عزیز در حوزه‌ی علمیه توصیه میکنم که نگذارند توطئه‌ی جدایی و تقابل حوزه و دانشگاه بار دیگر به ثمر بنشیند. دانشگاه را همتای علمی خودتان بدانید؛ دو همتا. شما در یک رشته تحصیل میکنید، آن‌ها هم در رشته‌های دیگری تحصیل میکنند. یک مجموعه‌ی علمی این‌جاست، یک مجموعه‌ی علمی هم محیط دانشگاهی کشور است. همیشه سعی دشمن این بوده است که بین حوزه و دانشگاه نفرت و تنافر و دشمنی به‌وجود بیاورد. نگذارید این حالت به وجود آید. اگر چهار نفر در گوشه‌ای در یک دانشگاه یک حرکت خلافی انجام دادند، این مثل آن است که دو نفر در حوزه‌ای، در گوشه‌ای، کار غلطی کردند. نه آن را میشود تعمیم داد، نه این را میشود تعمیم داد. البته این‌جا منظورم از رابطه‌ی حوزه و دانشگاه، رابطه‌ی صرفاً عاطفی است. البته رابطه‌ی علمی و عملی به وسیله‌ی مدیران امکانپذیر است، ولی در این مقام، من مسأله‌ی عاطفی را مطرح میکنم.

آخرین توصیه‌ای که عرض میکنم، در ارتباط طلاّب عزیز و جوان و فضلای محترم با مردم است. در ارتباطات خود با مردم، اصل نرمش و تواضع و مدارا و درعین‌حال اثرگذاری و تبلیغ و هدایت را هرگز نباید فراموش کنید. خصوصیت طلاب حوزه‌ی علمیه و فضلای حوزه‌های علمیه همین است که بتوانند دل مردم را جلب کنند و فکر مردم را تحت تأثیر سخن هدایت‌آمیز خودشان قرار دهند. اگر امر بعکس شد، نتیجه بعکس خواهد شد. اگر در مقامِ دادن فکر، حرف درستی ارائه نشود، متاع قابلی عرضه نشود؛ اما در مقامِ برخورد، برخورد طلبکارانه، متوقّعانه و خشن ارائه شود، دل جذب نخواهد شد؛ فکر هم تسلیم نخواهد شد. امروز، روزی است که حوزه‌ی علمیه نیاز دارد فکر و افکار گوناگون را مجذوب فکر بلند و اندیشه‌ی والای اسلامی خود کند؛ همچنان که نیاز دارد برای جلب همراهی و همکاری آنها، دل‌های آن‌ها را متوجه خودش کند.

پروردگارا! به محمد و آل محمّد، آنچه را که گفتیم و شنیدیم، برای خودت و در راه خودت قرار بده و از ما قبول فرما. پروردگارا! نظام اسلامی ما را، نظام مستحکم و ادامه‌ی منطقی و طبیعی و رو به رشد کار انبیای بزرگ قرار بده. پروردگارا! نظام اسلامی ما را به آرمان بزرگ آن - که ایجاد تمدّن اسلامی است - برسان. پروردگارا! اسلام و مسلمین را در همه جای عالم نصرت عنایت کن و دشمنان اسلام را منکوب فرما. پروردگارا! رشد علمی و عملی و سیاسی و اجتماعی به حوزه‌های علمیه‌ی ما، آن‌چنانی که شایسته‌ی مقام والای حوزه‌های علمیه است، عنایت کن. پروردگارا! روح مطهّر امام بزرگوار را که سرسلسله‌ی این همه حرکات عزیز و بابرکت بوده است، با ارواح مطهّر انبیا و اولیا و شهدا محشور فرما. شهدای عزیز ما را با پیغمبر محشور کن. پروردگارا! به طلاّب جوان و فضلای جوان ما توفیق نقش‌آفرینی والا در همه‌ی عرصه‌ها عنایت فرما.

والسّلام علیکم و رحمةاللَّه و برکاته

۱) تحف‌العقول، ۳۵۶،
۲) پیجویی و بررسی.
۳) صحیفه سجادیه: ۶۵



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *