رسید خرید سیگار دستم را رو کرد
خودش میگوید یکی از بدشانسترین دزدهایی است که دستگیر شده است.
به چه جرمی دستگیر شدی؟
سرقت، اما من از شما یک سوال دارم.
بفرمایید.
به من میخورد دزد باشم. من خوشتیپ و جوان هستیم.
مگر سارقها همیشه باید بد تیپ و خشن باشند؟
نمیدانم، اما من همیشه خوب میگردم و نمیگذارم کسی بفمهد کسب و کار من دزدی است.
چه شد به فکر سرقت افتادی؟
بی پولی باعث شد در شمال تهران پرسه بزنم. آن روز اتفاقی دیدم زن و مرد خانه خیابان اختیاریه از خانه خارج شدند به همین خاطر من داخل رفتم و دست به سرقت زدم.
چه سرقت کردی؟
۱۰ میلیون طلا، مقداری پول نقد که کم بود. لپ تاب و یک ساعت گران قیمت.
چه شد دستگیر شدی؟
روزی که دستگیر شدم روزنامهها تیتر زدن دزد فراموشکار، اما من میگویم دزد بدشانس.
چرا بد شانس؟
هیچ وقت رسید خرید سیگارم را نگه نمیداشتم. اما آن روز در جیبم بود و همان باعث شد لو بروم.
یعنی قبض رسید خرید تو را لو داد؟
آره. قبض سیگار در جیبم بود که حین سرقت در خانه مالباخته افتاد. ماموران ان را پیدا کردند و به سراغ من آمدند.
خوب میتوانستی بگویی برای من نیست؟
آخه من یک گاف دیگر هم داده بودم. ساعت مرد مالباخته خیلی زیبا بود، دلم نیامد آن را بفروشم به همین خاطر آن را دستم کرد. در لحظه دستگیری و بعدش مالباخته من را با ان ساعت دید و ساعتش را شناخت.
میدانی مجازاتت چیست؟
مجازات یک دزد بدشانس هرچه باشد قبول میکنم.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *