صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

مرگ عروس در خودرو بنز

۰۷ فروردين ۱۳۹۷ - ۰۶:۱۰:۰۱
کد خبر: ۳۹۹۷۶۷
خودرو بنز در خیابان‌ها در حرکت بود و همه از عروسی شاد در حال رساندن زوج جوان به خانه شان بودند که یکباره همه چیز تغییر کرد.
به گزارش خبرنگار گروه جامعه ، آتش فروکش می‌کند، آمبولانس پیکر مردی مجروح و نیمه سوخته را به سوی ساختمان می‌برد. آتش‌نشانان با لکه‌گیری ساختمان آتش گرفته به کار خود پایان می‌دهند.
 
در نور آغاز شب «فرخ رضایی» فرمانده گروه حریق ایستگاه ۶ آتش‌نشانی، بادقت یک بار دیگر محل را از نظر می‌گذراند، تا بتواند بادقت بیشتری «گزارش حادثه» را آماده کند. هر چند ظاهرا حال مرد مصدوم وخیم نیست، اما تجربه به او می‌گوید که امکان دارد، حال او روبه وخامت برود.

در حالیکه آتش نشانان به جمع کردن لوله‌ها و بررسی تجهیزات مشغولند «رضایی» هم آپارتمان ۷۰ متری را از نظر می‌گذراند. رنگ دیوار‌ها از سمت «حمام» به کلی سوخته و از وسط «هال» به آن سو، دیوار‌ها سیاه شده‌اند. کاملا پیداست، که حجم آتشی قابل توجه با سرعت از داخل حمام به بیرون پاشیده شده است. یکدستگاه بخاری کوچک سوخته، در گوشه‌ای افتاده و آثاری از یک کاسه فلزی و برس در کنار آن دیده می‌شود. حادثه از این قرار است که مرد صاحبخانه لباس‌های آغشته به روغن خود را به داخل حمام برده و با استفاده از بنزین مشغول شستن آن‌ها شده است.

چند دقیقه بعد بخار بنزین، حجم کوچک حمام را پر کرده و در یک چشم به هم زدن با برخورد به شعله حجم بزرگی از آتش پدید آورده‌است.

مرد، راننده کامیون است و بدون توجه به فرار بودن بنزین از آن به عنوان ماده پاک کننده استفاده کرده است.

«رضایی» در حالی که تاسف در چهره در هم کشیده‌اش به خوبی دیده می‌شود، از ساختمان بیرون می‌آید. خوشبختانه بجز راننده بی احتیاط هیچکس دیگری صدمه ندیده است. به زودی به کوچه می‌رسد و داخل خودروی پیشرو مستقر می‌شود. آنگاه در حالیکه او با بی سیم گزارش می‌دهد، خودرو‌ها محل حادثه را ترک می‌کنند. نور چراغ‌های گردان، شب را روشن کرده است.
 
در فاصله‌ای که خودرو‌ها به ایستگاه می‌رسند، «رضایی» یک کلمه حرف نمی‌زند. وضعیت مرد مصدوم حال او را دگرگون کرده است. یک مرد هر اندازه قوی باشد، هنگامی که به یکباره در حجمی از آتش آغشته به بخار بنزین شناور شود، صدمات جبران ناپذیری می‌بیند. هر چند مصدوم قادر به حرف زدن بوده و از حال خود اطهار رضایت کرده است، اما تجربه می‌گوید که ریه‌هایش به شدت آسیب دیده، به گونه‌ای که ممکن است حتی منجر به فوت او شود.

چنان غرق اندیشه است که متوجه نمی‌شود، خودرو‌ها وارد ایستگاه شده‌اند. با توقف خودروها، نگاهی به اطراف می‌اندازد و ضمن پیاده شده از خودرو با بی سیم دستی پایان عملیات را گزارش می‌دهد و به سوی دفتر می‌رود. میلی به غذا ندارد و دلش می‌خواهد هر چه زودتر گزارش حادثه را آماده کند.

داخل دفتر «رضایی» مشغول نوشتن، گزارش به ساعت نگاه می‌کند. ساعت از ۲۳ گذشته است و او هنوز گزارش خود را تکمیل نکرده است. معاون فرمانده روبروی او نشسته و در سکوت نگاه می‌کند. «رضایی» خودکار را زمین می‌گذارد.

- بچه‌ها خوابیدن؟ - توی آسایشگاه بودن. احتمالا خوابیدن. بعله. شما استراحت نمی‌کنین؟ -تو برو استراحت. من یه سری به کشیک بی سیم می‌زنم بعد هم اگه شد دراز می‌کشم. - انگار حالتون خوب نیست؟! - چرا. خوبم. یه خورده عصبی شدم. یه راننده کامیون که هر روز میره پمپ بنزین. اون تابلوی بزرگ اخطارومی بینه که با خط درشت روش نوشته: «از بنزین به عنوان ماده پاک کننده استفاده نکنین» باز هم میره تو حموم، که با ۴ لیتر بنزین لباس بشوره. 
 
-خب بعضی‌ها جدی نمی‌گیرن دیگه آقا. اگه همه مراعات می‌کردن که جایی آتیش نمی‌گرفت. درست میگم؟ «رضایی» به جای پاسخ دادن به چهره مهربان همکارش نگاه می‌کند، که لبخندی به لب دارد و با تردید به او نگاه می‌کند. او هم لبخند می‌زند و از جا بر می‌خیز‌د، اما ناگهان زنگ اتوماتیک «حریق» و «نجات» باهم به صدا در می‌آید و هر دو نفر بدون معطلی به سرعت اتاق را ترک می‌کنند.

کمتر از یک دقیقه طول می‌کشد که آتش نشانان در حال پوشیدن لباس عملیات به سوی خودرو‌ها می‌دوند و فرمانده ضمن صحبت با بی سیم و اعلام وضعیت در خودروی پیشرو مستقر می‌شود.

-بزرگراه صدر، پل شریعتی به سمت شرق. حرکت می‌کنیم.

«کاردان»‌که چشم به فرمانده دوخته با اشاره او، خودرو را به حرکت در می‌آورد. فرمانده، در حالیکه داخل آینه حرکت بقیه خودرو‌ها را کنترل می‌کند، دستی به لباس خود می‌کشد و با شنیدن صدای کاردان به او نگاه می‌کند.
- «تصادف خودرو» داریم آقا؟ - ظاهرا برخورد یه بنز سواری با «بنز خاور»
 
با آنکه ساعتی به نیمه شب مانده، بزرگراه صدر به طرز چشمگیری شلوغ است. اما خوشبختانه، خودرو‌های عبوری با شنیدن صدای آژیر و دیدن نور چراغ‌های گردان راه را برای عبور باز می‌کنند و خودرو‌های آتش نشانی با سرعت به سوی محل حادثه پیش می‌روند.

در محل یاد شده، خوشبختانه نشانی از دود وآتش نیست، تنها تعدادی خودرودر اطراف متوقف شده و سرنشینان آن‌ها در گوشه‌ای از بزرگراه اجتماع کرده اند. خودرو‌های آتش نشانی توجه آن‌ها را جلب می‌کنند. بعضی کنار می‌کشند و بعضی به سرعت به سوی خودرو‌ها می‌دوند وبا نشان دادن دو خودروی حادثه دیده با ماموران آتش نشانی هم جهت می‌شوند. به محض توقف خودرو‌های آتش نشانی وپیاده شدن ماموران، آژیر خودروی راهنمایی و رانندگی نیز خاموش می‌شود و صدای افسر راهنمایی و رانندگی در فضا می‌پیچد.
 
-خانم ها، آقایون! لطفا محل را ترک کنین، اجازه بدین مامور‌ها به کارشون برسن. بفرمایین لطفا

چند لحظه بعد باز هم صدای آژیر به گوش می‌رسد و خودروی اورژانس به محل نزدیک می‌شود. پلیس مردم را کنار می‌زندو فضا را برای استقرار خودروی اورژانس باز می‌کند.

نگاه نگاهی به ماموران آتش نشانی می‌اندازد و برای هدایت ترافیک به پشت جمعیت می‌رود. تعدادی از جوانان همراه عروس و داماد کمی جلوتر به دست افشانی مشغولند.

در این فاصله، ماموران آتش نشانی اوضاع را به دقت از نظر گذرانده و منتظر دستور فرمانده ایستاده اند. «فرمانده رضایی» باراننده بنز سواری که لباس دامادی به تن دارد صحبت می‌کند. داماد کمی شوکه شده و درک کاملی از اوضاع ندارد. تقریبا هیچکس از حاضران نیز به فکر حادثه‌ای ناگوار نیستند و به جای توجه به سرنشینان خودرو بیشتر، به جمعیت همراه کاروان نگاه می‌کنند.

راننده بنز خاور، پریشان، روی لبه جدول نشسته و با حیرت به دور دست نگاه می‌کند. آنچه از ظاهر حادثه پیداست، این است که بنز ۲۸۰ گل زده عروس و داماد از ناحیه گلگیر سمت راننده پس از برخورد به بنز خاور به شدت آسیب دیده است، اما داماد در سلامت کامل پس از جرو بحث مفصلی با راننده خاور، بیتاب به چپ وراست قدم می‌زند.

«عروس» داخل خودرو، شنل را روی سر خود کشیده وبا آرامش کامل، بدون هیچ حرکتی روی صندلی نشسته است. یکی از آتش نشانان که مشغول صحبت با عروس است، با احتیاط شنل را کنار می‌زند. فرمانده رضایی از دور به او نگاه می‌کند ومتوجه می‌شود که آتش نشان بانگرانی به سوی او می‌دود.

«رضایی» از داماد دور می‌شود ونزدیک خودرو به آتش نشان می‌رسد. آتش نشان چیزی در گوش او می‌گوید واو متعجب ونگران به سمت عروس نگاه می‌کند و به آن سو می‌دود:
 
-عروس خانم. چرا پیاده نمیشین؟ ... خانم ...
 
گوشه لباس عروس را می‌کشد و می‌بیند که سر او بدون اراده به چپ خم می‌شود و روی پشتی صندلی فرود می‌آید. چشمان خود را به آرامی می‌بندد و پس از آنکه برخود مسلط می‌شود، کار را پی می‌گیرد.

- به بچه‌ها بگو بیان کمک. داماد و بقیه بستگان عروس رو نذارین بیان جلو. بچه‌های اورژانس رو هم خبر کنین.

ماموران آتش نشانی، چون گلی که به سرعت شکفته می‌شود، به اطراف می‌دوند. دو نفر به کمک فرمانده می‌آیند و دو نفر حاضران را از مسیر عبور ماموران اورژانس دور می‌کنند. یک نفر ماموران اورژانس را به سرعت به سمت خودرو می‌آورد.

در فاصله‌ای که تکنیسین‌های اورژانس برای انتقال مصدوم آماده می‌شوند. ماموران آتش نشانی با احتیاط کامل، عروس را از خودروبیرون می‌آورند. خبر به سرعت دهان به دهان می‌گردد و چند لحظه بعد بستگان عروس با فریاد راه می‌گشایند و پیش می‌آیند.

نیروی اورژانس پس از معاینه کامل عروس اعلام می‌کند که عروس جوان فوت کرده است. علیرغم تلاش فرمانده رضایی، خبر به گوش دیگران می‌رسد و فریاد و شیون جای هلهله شادمانی را می‌گیرد.

ماموران اورژانس جنازه عروس را به داخل آمبولانس منتقل می‌کنند و همراه با آمبولانسی که آژیرکشان دور می‌شود، تعدادی از خودرو‌ها نیز به سرعت محل را ترک می‌کنند.

افسر راهنمایی و رانندگی مشغول گشودن گره ترافیک است و همزمان خودروی انتظامی نیز به محل می‌رسد.

ماموران آتش نشانی که وظیفه خود را به انجام رسانده‌اند، برای بازگشت آماده می‌شوند. فرمانده رضایی در حالی که با بی سیم اعلام وضعیت می‌کند، اندوهگین به سوی خودرو می‌رود.
 
خودرو‌های آتش نشانی، بزرگراه را ترک می‌کنند و به خیابان منتهی به ایستگاه می‌پیچند، در حالیکه «رضایی» خسته و اندوهگین به پشتی صندلی تکیه داده و به سیاهی آسفالت خیره شده است.

براساس خاطره‌ای از فرخ رضایی فرمانده آتش نشانی
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *