۹۵ درصد سوختم، اما زنده ماندم
به دلیل زیاد بودن تعداد واحدها چند دقیقهای گذشت تا محل دقیق نشت گاز را پیدا کنیم، باتوجه به عدم حضور مالک آپارتمان اقدام به باز کردن در کردیم و آماده ورود شده بودیم که ناگهان انفجار شدیدی رخ داد و آتش ما را احاطه کرد.
من دیگر چیزی متوجه نشدم بعد از چند روز که به هوش آمدم تازه فهمیدم تمام بدنم میسوزد بخصوص از ناحیه دستها و صورتم بیشتر احساس درد میکردم، در این حال سراغ حمید آذری و دیگر بچهها را گرفتم، متوجه شدم حمید در اثر شدت سوختگی به شهادت رسیده و ۳ نفر دیگر از بچهها بصورت جزئی دچار سوختگی شده اند، درد و سوزش را بکلی فراموش کردم و خاطراتم را با حمید به یاد آوردم.
به گفته دکتر، من دچار ۹۵ درصد سوختگی بودم و تنها خواست خدا بود که زنده ماندم، بیش از ۲ ماه را در بیمارستان گذراندم بعد از چندین عمل جراحی با وضعیتی نه چندان مناسب از بیمارستان مرخص شدم، بعد از مدتی با مساعدت سازمان جهت مداوا به کشور انگلستان اعزام شده و طی ۲ ماه تحت عملهای متعددی قرار گرفتم از جمله عمل پیوند پوست از جاهای دیگر بدنم که تقریبا وضعیت بهتری پیدا کرد.
بعد از بدست آوردن سلامتی نسبی به ایران بازگشتم، ولی متاسفانه هرچند وقت یکبار باید تحت عمل قرار بگیرم تا از جمع شدن و خشک شدن پوست دستانم جلوگیری شود.
من یکی از کسانی بودم که به ایمنی در هنگام عملیات اهمیت میدادم، ولی در آن زمان به علت ایمن نبودن لباسهایم دچار سوختگی شدید شدم اگر لباسهای فعلی در آن زمان وجود داشت، شاید سوختگی من هم به این شدت نبود.
براساس خاطره علی پیرمراد