صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

شکنجه‌های تکان دهنده زندان‌های ساواک به روایت زوج مبارز+عکس

۲۱ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۳:۲۰:۰۱
کد خبر: ۳۹۵۵۴۷
حاج مهدی غیوران از مبارزان پیشکسوت دوران انقلاب و همسرش طاهره سجادی از ناگفته‌های خود در دوران مبارزه و دستاوردهای انقلاب سخن گفتند.
به گزارش گروه فضای مجازی ،  عصر یک روز از روز‌های بهمن‌ماه که هنوز اثر برف در خیابان‌های تهران مانده بود، به خیابان دولت رفتیم تا با زوجی مصاحبه کنیم که هر دو در مسیر آزادی و استقلال کشور سال‌ها رنج زندان و شکنجه را به جان خریدند. آن‌ها از پیش از انقلاب ساکن خیابان دولت بودند. خانه‌ای که مدت‌ها مأمن انقلابیون بود؛ خانه «حاج مهدی غیوران».

نام «غیوران» را باید باصلابت ادا کرد چراکه هم نامی با صلابت دارد و هم سال‌ها رنج زندان و شکنجه را با صبر و اقتدار تحمل کرده است.

حاج مهدی غیوران یکی از مبارزان دوران نهضت اسلامی است که بیشترین شکنجه‌ها را تحمل کرده است. وی از بنیانگذاران مدرسه رفاه بود که اولین اقامت‌گاه امام خمینی بعد از بازگشت به ایران است. از اعضای اول هیئت‌های موتلفه بود که با آیت‌الله طالقانی نیز رابطه‌ای صمیمی داشت. وی بر اثر شکنجه ۴ ماه در حال اغما بود و مدتی فلج شد. او را به‌همراه همسرش «طاهره سجادی» دستگیر می‌کنند و هر دو ۴ سال در زندان به سر می‌برند.
 

تصویر طاهره سجادی و حاج مهدی غیوران در زندان کمیته مشترک ضد خرابکاری


مهدی غیوران هرچند خود جانباز انقلاب است، فرزند رشیدش مجتبی غیوران را با رضایت خود راهی جبهه کرد که به شهادت رسید. وی علاوه بر اینکه پدر شهید است، خواهرزاده‌اش نیز شهید دوران انقلاب است. همسرش طاهره سجادی در این باره می‌گوید "روزی که شاه رفت، خواهر زاده حاج آقا غیوران زیر شنی تانک ماند و کشته شد. اینکه می‌بینید مردم شعار می‌دادند "توپ تانک مسلسل دیگر اثر ندارد تا مرگ شاه خائن نهضت ادامه دارد" تانک‌های ارتش همیشه در خیابان‌ها بودند. در چهل سالی که از انقلاب می‌گذرد کسی توپ و تانک در خیابان ندیده است. "

متن زیرمشروح گفت‌وگو با این دو زوج انقلابی و مادر و پدرش شهید است که از منظرتان می‌گذرد:

با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار دادید، با توجه به سوابقتان در مبارزه و نهضت امام خمینی (ره)، علت ورود شما به مبارزه با رژیم پهلوی چه چیزی بود و جرقه‌ای که باعث ورود شمابه تشکیلات شد چه بود؟

حاج مهدی غیوران: بسم الله الرحمن الرحیم. ما دیدیم که رژیم به مردم ظلم زیادی می‌کند و مردم هم معذب هستند لذا برای دفاع از آن‌ها مبارزه را شروع کردیم؛ در قرآن کریم هم آمده است که "وَالَّذِینَ جَاهَدُوا فِینَا لَنَهْدِیَنَّهُمْ سُبُلَنَا"خداوند می‌فرمایند قدم بردارید تا من کمکتان کنم. ما هم با توکل به حضرت الهی قدم برداشتیم و خداوند هم عجیب به همه ما کمک کرد.

در سال‌های مبارزه اولین اقدامی که انجام دادید چه بود و همراه چه افرادی این اقدامات را انجام می‌دادید؟

حاج مهدی غیوران: تقریبا سال ۱۳۴۱ که امام خمینی نهضت را آغاز کرد ما نیز اهداف ایشان را کم‌کم پیاده می‌کردیم که الحمد الله موفق هم بودیم.

طاهره سجادی: در همان سال‌های ۱۳۴۱-۴۲ بود که من و حاج آقا خیلی جوان بودیم. حاج آقا همیشه اهل مبارزه بودند و حتی در جریان خلع ید انگلستان از صنعت نفت نیز حاضر بودند البته سن کمتری داشتند و من هم سنم خیلی کم بود. ما وقتی با هم ازدواج کردیم، یک سال و نیم بعد نهضت امام خمینی (ره) شروع شد؛ لذا امثال حاج مهدی غیوران گمشده خود را در چهره امام دیدند و به همین خاطر دور امام جمع شدند. من هم از همان زمان همراه حاج آقا بودم. حاج آقا مرتب اعلامیه‌های حضرت امام را می‌آوردند و با هم می‌خواندیم بعد‌ها نوار‌ها در سراسر کشور توسط مبارزین پخش می‌شد.

حاج آقا مهدی مرتب به قم می‌رفت و با امام ملاقات می‌کرد بعد از آن هم جریان ۱۵ خرداد بود که ما هم به محل وقوع جریان ۱۵ خرداد نزدیک بودیم و خود حاج آقا هم حضور داشتند. فساد رژیم شاه و وابستگی را از قبل می‌دانستیم مثلا اینکه رضا شاه را انگلیسی‌ها بر سر کار آوردند و بعد او را برداشتند و محمدرضا را بر سر کار گذاشتند. روشنگری‌های امام خمینی (ره) هم ما را نسبت به اتفاقات و نهضت آگاهی داد.

حاج آقا اولین دستگیری شما چه زمانی بود و علت دستگیری چه بود؟

حاج مهدی غیوران: اولین دستگیری من در سال ۱۳۵۴ بود و علت آن را دقیق به یاد ندارم.

طاهره سجادی: حاج آقا مهدی البته در نهضت ملی شدن نفت هم ۲۴ ساعت بازداشت بودند که به خاطر سن پایینشان آزاد شدند.

در دوران مبارزه بیشتر با کدام سازمان‌ها و گروه‌ها در ارتباط بودید. در جایی می‌خواندم که شما با آقای طالقانی ارتباط داشتید؟

حاج مهدی غیوران: بله در دوران مبارزه با آقای طالقانی، منتظری و غیوری در ارتباط بودم و اقدامات را با آن‌ها هماهنگ می‌کردیم.
فساد رژیم شاه و وابستگی را از قبل می‌دانستیم مثلا اینکه رضا شاه را انگلیسی‌ها بر سر کار آوردند و بعد او را برداشتند و محمدرضا را بر سر کار گذاشتند. روشنگری‌های امام خمینی (ره) هم ما را نسبت به اتفاقات و نهضت آگاهی داد.

دلیل تاسیس مدرسه رفاه که شما جزو هیئت موسس آن بودید قبل از انقلاب چه بود؟ و چه کسانی بودند که این تصمیم را گرفتند؟

حاج مهدی غیوران: ۱۱ نفر بودند. شهید بهشتی، شهید باهنر، آقای توکلی و چند نفر دیگر از بازار و چند نفر هم افراد عادی بودند که هیئت مدیره مدرسه رفاه را تشکیل می‌دادند. دکتر بهشتی تاکید داشتند که بر روی مدارس دختران بیشتر کار کنید، چون مدارس اسلامی دخترانه کم است و ایشان روی این مطلب کار می‌کنند. خواستند مدرسه را ببندند. دکتر بهشتی در جلسه هیئت مدیره گفته بودند هرکس کاری می‌تواند بکند که مدرسه را نبندند. همه اقدام کردند من هم اقدام کردم. یک آقایی بود به نام هاشم قاسمی راد که در خیابان چراغ برق، مغازه لوازم یدکی داشت. او زمانی سرباز تیمسار به‌آفرید بود که ما رفتیم و به او گفتیم تو که مدتی پیش تیمسار به‌آفرید بودی یک کاری بکن که از ما دفاع بکند تا مدرسه را نبندند.

با قاسمی راد پیش تیمسار به‌آفرید رفتیم. به او گفتم ما یک مدرسه باز کردیم و می‌خواهیم "صنار سه شاهی" از آن پول دربیاریم حالا می‌خواهند آن را ببندند. تیمسار گفت: فردا بیایید به شما خبر می‌دهم. وقتی فردا رفتیم به ما گفت: ۱۰۰ هزار تومان خرج دارد. آن موقع هم ۱۰۰ هزار تومان خیلی بود. هرجوری شد از مدرسه هم پول گرفتیم. ۵۰ هزار تومان شد به تیمسار دادیم و گفتیم شما کار ما را درست کن تا بقیه پول را جمع کنیم. ما را فرستاد پیش تیمسار نصیری رئیس ساواک. به تیمسار نصیری توضیح دادیم که این مدرسه را باز کردیم تا از آن مقداری پول دربیاریم حالا می‌خواهند مدرسه را ببندند. نصیری گفت: خانم بازرگان کجاست؟

پوران بازرگان که عضو مجاهدین خلق بود؟

حاج مهدی غیوران: خانم بازرگان یکی از فعالین مبارزاتی بود که ساواک برای دستگیریش به مدرسه رفاه آمده بود، چون مدرسه ۳ در داشت. ساواکی‌ها که از مدیر مدرسه آقای اسلامی پرسیده بودند خانم بازرگان کجاست؟ گفته بود از این مدرسه رفته است. اسلامی بعد به خانم بازرگان زنگ زده بود و گفته بود که از دری که به کوچه باز می‌شود فرار کن که ساواکی‌ها دنبالت آمده بودند. ساواکی‌ها دوباره برگشتند و گفتند به مدرسه‌ای که گفتید رفتیم و آن‌ها گفتند خانم بازرگان در مدرسه رفاه کار می‌کند که آقای اسلامی دوباره گفته بود بازرگان از رفاه رفته است. اگر می‌خواهید بدانید کجا رفته از آموزش و پرورش سوال کنید. ساواکی‌ها رفتند، اما ما نتوانستیم به آن‌ها بفهمانیم که خانم بازرگان از مدرسه رفاه رفته و آن‌ها هم نتوانستند از ما جوابی بگیرند که او کجاست تا دستگیرش کنند تا بالاخره مدرسه را بستند.

بعد از انقلاب ما با تیمسار به‌آفرید تماس گرفتیم و گفتیم ۵۰ هزار تومانی که از ما گرفتی را پس بده اگر ندی می‌گوییم بگیرنت. گفت: من کاری نکردم. گفتم تو کاری نکردی؟ تو دادستان نواب صفوی بودی اگر تا ۲۴ ساعت دیگر پول را برنگردانی می‌دهم بگیرنت. یک ساعت بعد دیدم آقای قاسمی‌راد که سربازش بود و با او رفته بودیم پیشش زنگ زد گفت: چی به تیمسار گفتید دستش می‌لرزید؟ وقتی پول را که گرفتم به مدرسه رفاه دادم.
 

علت اینکه امام بعد از ورود به ایران به مدرسه رفاه رفتند چه بود؟ چه دلایلی داشتید که مدرسه رفاه را انتخاب کردید؟

حاج مهدی غیوران: مدرسه رفاه یک مدرسه انقلابی بود و امام هم با همه آقایانی که در مدرسه رفاه بودند آشنا بود به همین خاطر به مدرسه رفاه و علوی آمد.

طاهره سجادی: حاج آقا مهدی تا چند روز بعد از ورود امام در زندان بودند یعنی همان بهمن ماه ۱۳۵۷ آزاد شدند.

آخرین دسته زندانی‌های سیاسی که آزاد شدند را می‌گویید؟

طاهره سجادی: بله؛ حاجی جزو آخرین دسته زندانی‌های سیاسی بودند که آزاد شدند. من زودتر از حاج آقا آزاد شدم.

با اعضای اصلی سازمان مجاهدین در زمان مبارزه همکاری یا رفت و آمدی داشتید؟ بعد از تغییر ایدئولوژی سازمان رابطه شما با آن‌ها چطور بود؟

حاج مهدی غیوران: اعضای اول مجاهدین خلق مسلمان بودند، اما وقتی که تغییر ایدئولوژی دادند من نمی‌دانستم. در زندان بودم که فهمیدم. مثلا آیت‌الله طالقانی نمی‌دانست و یک بار مجاهدین خلق من را دیدند و گفتند می‌شود آیت‌الله طالقانی را ببینیم که من گفتم با ایشان صحبت می‌کنم. وقتی به آقای طالقانی گفتم ایشان گفتند مانعی ندارد. آیت‌الله طالقانی از دیدار با مجاهدین خلق برگشت. از من پرسید "این‌ها تغییر ایدئولوژی داده‌اند؟ " من گفتم نمی‌دانم. آنجا بود که آیت‌الله طالقانی متوجه موضوع شد و بعد از چند وقت ایشان به من گفتند "کمک به مجاهدین خلق (منافقین) دیگر خلاف شرع است؛ کمک‌هایی هم که تا به حال کرده‌ایم تا قبل از این بود که بدانم تغییر ایدئولوژی داده‌اند. "

شما در کدام زندان‌ها بیشتر بودید؟

حاج مهدی غیوران: من در کمیته مشترک ضد خرابکاری (موزه عبرت) زیاد بودم. بعد بردند ما را اوین و بعد از آن هم چند روز ما را بردند قصر و از قصر هم آزاد شدیم.

آیت‌الله طالقانی متوجه موضوع شد و بعد از چند وقت ایشان به من گفتند "کمک به مجاهدین خلق (منافقین) دیگر خلاف شرع است؛ کمک‌هایی هم که تا به حال کرده‌ایم تا قبل از این بود که بدانم تغییر ایدئولوژی داده‌اند. "

در زندان روابط شما با امثال رجوب و سرکرده‌های منافقین چطور بود؟ برخوردی با آن‌ها داشتید؟

حاج مهدی غیوران: نه دیگر با آن‌ها تماسی نداشتم. در زندان هم یک مقدار بودیم، اما بعد از مدتی از آن‌ها جدا شدیم. به آقای حقانی که شهید شدند گفتم ما چند روزی است می‌خواهیم از مجاهدین جدا بشویم، ولی نمی‌شود. شما بیایید با هم از مجاهدین جدا بشویم که آقای حقانی چند روز بعد گفت: اگر از این‌ها جدا شویم هر جوانی که به زندان بیاید وقتی ببیند ما از بقیه جدا شدیم می‌گوید این‌ها ساواکی هستند و نزدیک ما نمی‌آیند، اما اگر ما با این‌ها باشیم با آن‌ها می‌توانیم ارتباط برقرار کنیم و از مسائل آگاهشان کنیم و فریب این‌ها را نخورند که من قانع شدم و گفتم چشم.

بعد آقای لاجوردی، عسگراولادی، ابوالفضل حاجی حیدری و چند تایی از اوین به قصر آمدند یا از بند دیگری به بند ما آمدند. گفتند ما آمده‌ایم با مسعود رجوی صحبت کنیم اگر قانع شدند که در کنار هم می‌مانیم، اگر نشدند که از هم جدا می‌شویم شما هم بیایید پیش ما.

بعد از اینکه با مسعود رجوی صحبت کردند و قانع نشد، ما رفتیم پیش آن‌ها صحبت کنیم. رفتیم پیش آقای لاجوردی و ظهر نگهبان زندان آقای عسگراولادی را می‌خواهد و می‌گوید شما چرا همه‌تان با هم هستید؟ آقای عسگراولادی گفته بود ما اوین همه که بودیم کنار هم بودیم. بعد پرسیده بود "غیوران چرا آمد اینجا؟ " جواب داد "او را هم از قبل می‌شناختیم به خاطر همین آمده است. " آقای عسگراولادی به من گفت که نگهبان اینجوری گفته، اگر از تو هم سوال کرد همین جوری جواب بده.

حاج خانم شما هم توضیح بدهید چرا دستگیر شدید؟

طاهره سجادی: آن زمان هرکس یک کتاب هم علیه شاه می‌خواند اقدام علیه امنیت کشور کرده بود. من هم به خاطر کمک به انقلابیون و افرادی که به منزل ما رفت و آمد داشتند بخاطر یک‌سری فعالیت‌ها دستگیر شدم. ما با هم دستگیر شدیم که هر دو حدود ۴ سال در زندان بودیم و در فاصله چند روزه از هم آزاد شدیم. من در اواخر آذر آزاد شدم و حاج آقا در بهمن ماه آزاد شدند.

حاج مهدی غیوران: من را در مغازه دستگیر کردن. د. وقتی خواستند ببرند به شاگردم گفتم که به خانه زنگ بزن و بگو که من را بردند و دیگر برنمی‌گردم.

وقتی از مغازه حاج آقا تماس گرفتند و گفتند ایشان را دستگیر کردند شما چرا فرار نکردید؟

طاهره سجادی: اقدام به فرار نکردم، چون در خانه خودمان بودیم و افراد مخفی نبودیم که بخواهیم فرار کنیم البته امکان همه چیز را می‌دادیم، چون مخالف رژیم پهلوی بودیم و از کسانی بودیم که با خود امام شروع کرده بودیم. بعد از روشنگری‌های امام در مورد کاپیتولاسیون و تبعید ایشان ما در محله‌ای زندگی می‌کردیم که در اکثر خانه‌های بزرگ آمریکایی‌ها ساکن بودند. مبارزات ما در مرحله رویارویی با رژیم پهلوی هر کاری که می‌توانستیم انجام می‌دادیم و از مبارزین حمایت می‌کردیم.

آن زمان مثل الان نبود که تا یکی حرفی بزند همه جا بفهمند. خفقان زیاد بود همه چیز سانسور می‌شد و صحبت‌های حضرت امام هم که می‌خواست به دستمان برسد دردسر داشت و اگر یکی از این اعلامیه‌ها را دست کسی می‌دیدند زندان داشت و پدرش را در می‌آوردند. خفقان آنقدر زیاد بود که لایحه کاپیتولاسیون را در مجلس به تصویب رسانده بودند، اما کسی خبر نداشت و کسی نمی‌دانست چه خبر است. لایحه کاپیتولاسیون را هم یک کارمند مجلس کپی می‌گیرد و به امام می‌دهد وگرنه کسی متوجه نمی‌شد.

رابطه دیپلماتیک با اسرائیل هم بسیار خوب بود، اما زیاد اعلام نمی‌کردند، چون از علما می‌ترسیدند مخصوصا بعد از اینکه حضرت امام به مرجعیت رسیدند. خفقان خیلی زیاد بود که شما جوان‌ها حتی فکرش را هم نمی‌کنید که حتی اگر یک کتاب از کسی می‌گرفتند تا سرحد مرگ می‌دیدیم که شکنجه‌اش می‌دادند حتی برخی مواقع معلوم می‌شد اشتباه دستگیر شده است. از این مسائل زیاد بود.

آن زمان مثل الان نبود که تا یکی حرفی بزند همه جا بفهمند. خفقان زیاد بود همه چیز سانسور می‌شد و صحبت‌های حضرت امام هم که می‌خواست به دستمان برسد دردسر داشت و اگر یکی از این اعلامیه‌ها را دست کسی می‌دیدند زندان داشت و پدرش را در می‌آوردند.

حاج مهدی غیوران: اسم یک نفر را به من گفتند که جایش را به آن‌ها بدهم بعد دیدم خیلی اذیت می‌کنند خواستم کلکی به آن‌ها بزنم گفتم من یک نشانه از او دارم اگر آن نشانه را به شما بدهم من را آزاد می‌کنید؟ گفتند اصلا ما به خاطر فلانی (شخصی به نام علی) تو را دستگیر کرده‌ایم. گفتند کجاست؟ گفتم "می‌آید دم مغازه". فحش داد که دروغ می‌گویی. گفتم برای چه دروغ بگویم؟ می‌خواهم آزاد بشوم. گفتم یک کوچه کنار مغازه من است که ته آن کوچه به توپخانه، سرچشمه و ناصرخسرو راه دارد. علی که به کوچه آمد شما دستگیرش کنید آن‌ها هم قبول کردند. این حرف دروغی بود و کسی که دروغ بگوید دشمن خداست، اما در ساواک راستگو دشمن خداست (باخنده)، چون اگر راست می‌گفتم خیلی‌ها لو می‌رفتند.

آن موقع گفتم ۱۰ روز دیگر می‌خواهد بیاید دم مغازه که من ۱۰ روز راحت باشم و با من کاری نداشته باشند. بعد ساعت ۸ صبح رفتیم دم مغازه من به بازجو گفتم بگذارید من داخل مغازه کار کنم تا خیال کنند که من آزاد شدم. ظهر که شد منوچهری که همراه من بود با عضدی ساواک تماس گرفت و گفت: غیوران ما را سر کار گذاشته است که عضدی گفت: برگردید ساواک. وقتی رسیدیم ساواک بازجو‌ها می‌گفتند به ما کلک زدی و شروع کردند با مشت و لگد من را زدند. یک دستگاه شوک الکتریکی به من وصل کردند که نصف تن من لمس شد. به همین خاطر من را به بیمارستان شهربانی بردندو نمی‌دانم ۴ ماه یا ۷ ماه در آنجا بودم.

من را به زندان قصر بردند بازجو هم آمد آنجا تا از من چند سوال کند که من جواب نمی‌دادم. بعد به رئیس زندان گفت: یک دستگاهی از اسرائیل به ما داده‌اند اولین نفر روی این امتحان کردیم که بدنش فلج شد. «تهرانی» که از شکنجه‌گر‌های ساواک بود در دادگاه بعد از انقلاب گفت که به ما در اسرائیل آموزش دادند، اما به ما نمی‌گفتند که در اسرائیل هستیم. ما هم از روی کره‌هایی که برایمان می‌آوردند می‌فهمیدیم که در اسرائیل هستیم.

حاج آقا شما هم در اقدامات مسلحانه آن زمان مانند ترور منصور حضور داشتید؟

حاج مهدی غیوران: سرتیپ زندی‌پور رئیس کمیته ساواک را بچه‌ها کشتند که من هم شرکت داشتم. در قضیه ترور منصور من نبودم بلکه مرحوم ابوالفضل حاجی حیدری، عسگراولادی و چند نفر دیگر بودند. در زندان به ابوالفضل حاجی حیدری گفتم چرا به من نگفتید تا به شما کمک کنم. (باخنده)

طاهره سجادی: اینجور عملیات‌ها از زمان فدائیان اسلام و قبل از آن بود و کسی از نظر امام که گفته بود با این کار‌ها مخالفم اطلاع نداشت. امام اینگونه گفته بود که نیروهایتان را تلف می‌کنید، چون با یک جمعیت و گروه کوچک نمی‌شود کاری کرد. دستگیرتان می‌کنند و همین نیرو‌ها هم از بین می‌روند. این نبوده که امام فتوا داده باشد و این حرف‌ها را بعد از انقلاب از زبان خود امام شنیدیم و این مورد هم امام بعد از انقلاب تعریف کردند و بعضی این‌ها را هم در خاطراتشان گفته‌اند.

همان سال ۴۱ و ۴۲ حاج آقا مهدی اعلامیه‌های امام را می‌زد پشت شیشه مغازه‌شان. یکی از دوستانشان که پدرش در شهربانی بود گفت: اینکار را نکنید، چون اسمتان رد می‌شود و می‌گویند که این طرفدار خمینی است. حاج آقا گفته بودند حرف مراجع است. فرزند یکی از دوستان حاج آقا به ایشان گفتند که امام گفته اعلامیه‌ها را به جایی نزنید. حاج آقا هم برای اطمینان به قم برای دیدار امام رفتند که امام گفتند شما این کار را بکنید و از خود امام سوال کردند.

حاج مهدی غیوران: مارکسیست‌ها برای دزدی به بانکی حمله کردند که رئیس بانک مقاومت کرد و آن‌ها رئیس بانک که آدم خوبی هم بود را کشتند. ما به آن‌ها گفتیم این کار را نکنید اگر شما پول خواستید به ما بگویید ما برای شما تهیه می‌کنیم. بعد من رفتم به بازار و به آقای آل حمد گفتم یک مقدار پول به ما بده برای مبارزه می‌خواهیم. او نمی‌دانست که من کار سیاسی می‌کنم. چند روز بعد به من گفت: یک عده مقلد آیت‌الله خمینی، یک عده مقلد آیت‌الله طالقانی و عده دیگری مقلد آیت‌الله منتظری هستند. شما از این‌ها اجازه بگیر من سهم امام را به شما می‌دهم. آن موقع آیت‌الله منتظری تبعید بود و پیام دادیم افرادی که از شما تقلید می‌کنند سهم امام را بگیریم و برای مبارزه خرج کنیم که ایشان گفتند بگیرید و خرج کنید.
 

دستور ساواک برای بایگانی شدن نامه حاج مهدی غیوران به همسرش


از آقای هاشمی رفسنجانی سوال کردم، گفت: بگیر و خرج کن. از آیت‌الله طالقانی هم سوال کردم که ایشان هم اجازه داد بعد به آقای آل احمد گفتم که از هر سه سوال کردم و هر سه اجازه دادند. پول‌ها را از آقای آل احمد گرفتم و نگه داشتم. به یکی از دوستان هم وکالت امضا دادم تا وقتی به زندان افتادم بتواند پول ما را از بانک بردارد و به افرادی که به او مراجعه می‌کنند پرداخت کند.

سید ضیاء گفت: "همانطور که گفتم شاه گفت: اختیاری ندارم و کاری نمی‌توانم بکنم و اصلا جرات این حرف‌ها را ندارم و نمی‌دانم چه کسی را تبرئه می‌کنند و چه کسی را اعدام می‌کنند. ".

اما از آنجایی که خدا نمی‌خواست پول آن‌ها برسد وقتی من را دستگیر کردند تمام نزدیکانم را تحت نظر قرار دادند و این تحت نظر قرار دادن به نحوی بود که وقتی کمونیست‌ها برای دریافت پول به نزد فردی که انتخاب کرده بودم رفتند، از ترس پول به آن‌ها نداده بود و گفته بود پول پیش من نگذاشته که بخواهم به شما بدهم که بعد من آزاد شدم؛ پول را گرفتم و بعد از انقلاب به آقایان دادم.

من به اتفاق حاج آقا مهدی محمدی باجناقم رفتیم پیش آقای غلامرضا سعیدی که با ضیاءالدین طباطبایی نخست وزیر رضا شاه، مربوط بود. همراه او پیش سید ضیاء رفتیم. به او گفتیم ۷ نفری که در ترور منصور دست داشتند را می‌خواهند اعدام کنند. شما از شاه بخواهید که یک تخفیفی به آن‌ها بدهد که سعیدی گفت: شاه اصلا قدرت ندارد و به او ربطی ندارد، اما من روز دوشنبه می‌روم شما روز سه‌شنبه بیایید که بگویم چه شد.

سه‌شنبه که رفتیم سید ضیاء گفت: "همانطور که گفتم شاه گفت: اختیاری ندارم و کاری نمی‌توانم بکنم و اصلا جرات این حرف‌ها را ندارم و نمی‌دانم چه کسی را تبرئه می‌کنند و چه کسی را اعدام می‌کنند. "

طاهره سجادی: این جریان برای سال ۴۲ و ۴۳ بود که علما و بازاریان خیلی تلاش کردند جلوی اعدام آن‌ها را بگیرند که ۴ نفر اعدام شدند و آقای عراقی هم حبس ابد خورد.

با توجه به ۴۰ سالی که از انقلاب اسلامی می‌گذرد چه تفاوت‌هایی میان شرایط امروز جامعه ما و شرایط آن موقع و چه تفاوتی میان برگزاری انتخابات در دوران پهلوی با جمهوری اسلامی می‌بینید؟

طاهره سجادی: ما انتخابات اصلا ندیده بودیم. در جریان برگزاری انتخابات انقلاب سفید شاه و مردم داشتیم به قم می‌رفتیم که یک عده را دیدیم با بیل و کلنگ می‌گفتند "جاوید شاه جاوید شاه". بعد که حاج آقا از آن‌ها سوال کرد چه خبر است؟ گفت: به ما گفتند می‌خواهیم به شما زمین بدهیم، ما هم آمده‌ایم از شاه حمایت کنیم! مثل الان نبود و من تا ۱۲ فروردین که قرار شد به جمهوری اسلامی رای بدهیم نمی‌دانستم انتخابات چه هست.


تصویری از دیدار سال گذشته حاج مهدی غیوران با رهبر معظم انقلاب
 

به نظر شما آن عاملی که باعث می‌شد زندانی در مقابل شکنجه تحمل کند و دوام بیاورد چه بود؟

طاهره سجادی: ما می‌دانستیم که این‌ها دشمن ما هستند. چگونه با دشمن سازش کنیم. تازه وقتی که به زندان می‌رفتیم بیشتر ماهیت آن را می‌فهمیدیم و کاملا معلوم بود که تاج و تخت پهلوی به این کابل‌ها و شکنجه وابسته است. خودشان هم می‌گفتند تا وقتی ما هستیم امکان هیچ تغییری نیست. عضدی دو سه بار به خود من گفت: "ما حاضریم همه مردم ایران را بکشیم ۵ میلیون بماند"! و این برای اعلی‌حضرت کافی است. ابایی برای گفتن این حرف‌ها نداشتند. بیرون از زندان وابستگی و نوکریشان برای دیگران را می‌دانستیم. توقع دارند با این دشمنان بسازیم؟ البته خب بودند افرادی که سازش کردند، اما لطف خدا ما را در مقابل این شکنجه‌ها نگه داشت.
 
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *