دستگیری قاتلان نزاع مسلحانه طایفه ای در آبادان/ دختر ۱۵ ساله خانواده ثروتمند، طلاهای عمهاش را دزدید/ تجاوز 3 نفره به یک زن
دختر ۱۵ ساله خانواده ثروتمند، طلاهای عمهاش را دزدید
ایران نوشت: چندی قبل زن ثروتمندی با حضور در پلیس آگاهی تهران مدعی شد برادرزادهاش، طلاهایش را از گاوصندوق خانه ویلاییاش سرقت کرده است.
این زن به کارآگاهان گفت: «وضع مالی خوبی دارم. بعد از مرگ همسرم و رفتن فرزندانم به خارج از کشور تنها زندگی میکنم و گاهی اوقات «مهشید» برادرزادهام به خانهام میآید و شبها پیش من میماند. روز گذشته برادرم با من تماس گرفت و گفت دخترش بههمراه یکی از دوستانش در نبود من، به خانهام آمده و همه طلاهایم و حتی سنگهای قیمتی که با شوهرم از سفر خارج آورده بودم را با خود برده است. حالا از برادرزادهام و دوستش شکایت دارم.»
با شکایت زن ثروتمند، کارآگاهان پلیس وارد عمل شده و دختر 15 ساله و دوستش به نام «سهند» را بازداشت کردند. دختر نوجوان در تحقیقات گفت: «با «سهند» در گروه تلگرامی آشنا شدم. اوایل ارتباط ما با اعضای گروه در حد گفتوگوهای مجازی بود اما بعد از مدتی در کافهها و پارکها جمع میشدیم و گاهی کوهنوردی میرفتیم. گروه برنامههای عجیب و غریبی داشت و یکی از آنها کارهای غیرقانونی بود. بهطور مثال یکی از اعضای گروه حساب مالی پدرش را هک کرده بود، یکی دیگر خودروی مادرش را سرقت کرده بود و.... فقط من و سهند هیچ کاری نکرده بودیم و همه ما را دست و پا چلفتی و بیعرضه میدانستند. به همین دلیل ایده این سرقت به ذهن من رسید و «سهند» هم از آن استقبال کرد. ما هر دو از خانواده ثروتمندی هستیم و نیازی به این طلاها نداشتیم. فقط میخواستیم خودمان را به اعضای گروه ثابت کنیم.»
«مهشید» درباره شیوه سرقتش نیز گفت: «عمهام به من خیلی اعتماد داشت و هرازگاهی آنجا میرفتم. در این مدت از دسته کلید عمهام، کلید یدکی ساخته بودم. آن شب عمهام برای میهمانی به خانه دوستش رفته بود که با همان کلید وارد خانه شدیم و طلاها را برداشتیم. من مطمئن بودم او هرگز سر گاوصندوقش نمیرود و قرار بود همه طلاها و سنگهای قیمتی را بدون کم و کاست برگردانیم. اما وقتی به پیشنهاد اعضای گروه عکس سلفی با جواهرات انداختیم و در اینستاگرام گذاشتیم، خواهرم با دیدن این عکس، طلاها را شناخته و موضوع را به پدرم گفته بود.
با این اعتراف، بازپرس پرونده دستور بازداشت «مهشید» و «سهند» را صادر کرد. اما از آنجا که دخترنوجوان 15 سال داشت به دادسرای اطفال فرستاده شد و عمهاش نیز از شکایت خود درباره برادرزادهاش صرفنظر کرد. اما چون معتقد بود «سهند» او را به این کار ترغیب کرده است خواستار رسیدگی به شکایتش درباره پسر 18 ساله شد.
دستگیری قاتلان نزاع مسلحانه طایفه ای در آبادان
میزان نوشت: فرمانده انتظامی استان خوزستان از دستگیری قاتلان مسلح درگیری آبادان خبرداد.
سردار حیدر عباس زاده گفت: روز یکشنبه در پی اعلام مرکز فوریتهای پلیسی ۱۱۰ مبنی بر وقوع یک فقره تیراندازی در منطقه ذوالفقاری شهرستان آبادان بلافاصله عوامل انتظامی به محل حادثه اعزام شدند.
این مقام ارشد پلیس با بیان اینکه قبل از حضور ماموران عاملان نزاع از محل متواری میشوند، تصریح کرد: دراین درگیری براثر تیراندازی، سه نفر مجروح ویک نفر کشته میشود.ماموران انتظامی در همان لحظات اولیه نسبت به شناسایی ودستگیری قاتل اقدام کردند.
فرمانده انتظامی استان اظهار داشت:در همان ساعت اولیه یکی از قاتلان به هویت (م_ث) دستگیر وقاتل دوم به هویت (خ_ث) کمتر از ۲۴ ساعت درمخفیگاهش دستگیر ویک قبضه اسلحه جنگی کلاش به همراه ۲ تیغه خشاب مربوطه که در نزاع و قتل بکار رفته بود از محل اختفا قاتل کشف وضبط شد.
گفتنی است روز یکشنبه اختلاف خانوادگی در یکی از طوایف آبادان، منجربه درگیری ونزاع با استفاده از اسلحه جنگی شد. نیروی انتظامی همزمان باماموریت ذاتی خوددرحال رایزنی بابزرگان طایفه بوده تاازادامه درگیری جلوگیری شود.
مرگ دختر ۶ سالهای که پدربزرگ و مادربزرگ، او را برای فراموشی سختیهای طلاق والدین بهتفریح بردند
ایران نوشت: عصرجمعه، ساحل شنی شهرستان بابلسر دریک روز آفتابی، شاهد جمعیت زیادی بود. پریا کوچولو همراه پدر بزرگ و مادر بزرگش به ساحل آمده بود تا کمی بازی کند.
پدر و مادر«پریا»، مدتی قبل ازهم جدا شده بودند به همین خاطر دخترک ضربه روحی شدیدی خورده بود. درآن شرایط، پدربزرگ و مادربزرگش برای اینکه نوهشان کمی ازآن حال و هوا بیرون بیاید، نوه ششسالهشان را برای تقویت روحیه، به ساحل بابلسر آورده بودند. نوه دختریشان نزد آنها امانت بود و قرار گذاشته بودند پس ازچند روز به تهران برگردند وپریا کوچولو را تحویل مادرش دهند، اما ناگهان اتفاقی شوم رخ داد.
دخترک مشغول بازی بود که صدای زوزه گوشخراش اگزوزموتورسیکلتی نگاه همه را به خود جلب کرد. دوپسر نوجوان سواربر موتور، روی ساحل شنی در حرکت بودند. صدای موتور هر لحظه نزدیکتر میشد. دراین میان دخترک در بازیهای کودکانهاش غرق بود که راکب موتور سیکلت، ناگهان کنترل موتور را از دست داد و...
دقایقی بعد دخترک جیغی کشید و بعد هم با پیکری خونین، بیحرکت روی ماسههای شنی ماند.همان موقع چندین نفر که شاهد ماجرای هولناک بودند، شوک زده به کمک شتافتند.اما پریا بیحرکت روی زمین افتاده بود و درمقابل چشمان بهت زده پدربزرگ ومادربزرگ، ناباورانه جان داد و...
پس ازتأیید مرگ دخترک، پیکرش با دستوربازپرس کشیک دادسرا به پزشکی قانونی انتقال یافت. راکب موتورسیکلت نیز در بازداشت است.
این زن جوان دور از چشم شوهر، نوزادش را فروخت
برنا نوشت: زن 27 ساله ای به اتهام فروش نوزادش و با اعلام شکایت پدر نوزاد توسط ماموران انتظامی دستگیر شد.
این زن به تشریح چگونگی ماجرای فروش نوزاد پرداخت و به کارشناس اجتماعی کلانتری گفت: کودک خردسالی بودم که پدر و مادرم از یکدیگر جدا شدند پدرم اعتیاد داشت و همین موضوع منجر به کشمکش های زیادی در زندگی آن ها شده بود به طوری که مدام با یکدیگر مشاجره می کردند و مشاجرات آن ها دقایقی بعد به کتک کاری و قهر می کشید که در نهایت هم آن ها نتوانستند به این زندگی ادامه بدهند و به ناچار از یکدیگر جدا شدند.
این گونه بود که مادرم زندگی جدیدی تشکیل داد و پدرم نیز با زن دیگری ازدواج کرد در این میان من نزد پدرم ماندم و با خواهران ناتنی ام به زندگی ادامه دادم تا این که در سن 18سالگی با پسر جوانی به نام حبیب در خیابان آشنا شدم و با او ارتباط برقرار کردم. حبیب جوانی کارگر و زحمت کش بود اما از نظر مالی در سطح پایین جامعه قرار داشت.
مدتی بعد ما با یکدیگر ازدواج کردیم و من از این که از شرایط آشفته زندگی با نامادری رها شده بودم خیلی خوشحال بودم اما طولی نکشید که دخالت های پدر و یکی از خواهران ناتنی ام در زندگی ام شروع شد چرا که پدرم اعتقاد داشت من باید از اموال و پول های همسرم به او کمک کنم.
روزها به همین ترتیب می گذشت و من صاحب 2 فرزند شده بودم که روزی همسرم با یک خودرو تصادف کرد و به کما رفت.
در همین روزها با اصرار پدرم و دخالت های خواهر ناتنی ام مهریه ام را به اجرا گذاشتم و بدین ترتیب پول دیه ای را که به حبیب تعلق می گرفت تصاحب کردم. پدرم آن پول را از من گرفت و طبقه بالای خانه اش را ساخت.
وقتی 6 ماه بعد حبیب از کما بیرون آمد و متوجه ماجرا شد اختلافات ما با یکدیگر اوج گرفت و بر سر همین موضوع درحالی کارمان به جدایی کشید که من روزهای آخر سومین بارداری ام را می گذراندم. چند روز بعد از جاری شدن صیغه طلاق در بیمارستان بستری شدم و پسری به دنیا آوردم در همین زمان پدر و خواهر ناتنی ام تصمیم گرفتند فرزندم را به فردی که فرزندی نداشت بفروشند.
با گذشت یک ماه از این ماجرا فرد خریدار با شماره حبیب تماس گرفته و عنوان می کند مبلغ را به حساب پدر همسرت واریز کردم این گونه بود که حبیب در جریان فروش نوزاد قرار گرفت و از من و خانواده ام شکایت کرد.
محاکمه ۳ متجاوز به یک زن در دادگاه غیرعلنی
ایران نوشت: زن جوانی که هنگام رفتن به خانه توسط یک راننده شیطان صفت ربوده شده و با کشانده شدن به بیابانهای جنوب تهران مورد تعرض قرار گرفته بود، با رهایی از چنگ این تبهکار، در بیابان به دو سرنشین یک خودروی سواری پناه برد.اما بار دیگر گرفتار دو متجاوز شد.
دیروز دو تن از متهمان درشعبه هشتم دادگاه کیفری استان تهران به صورت غیر علنی محاکمه شدند.
زن جوان آن شب وقتی از چنگ راننده رها شد به دو سرنشین یک خودرو پناه برد و از آنها خواست او را به روشنیهای شهر برسانند. اما دو شیطان صفت هم بیتوجه بهچشمان گریان و التماسهایش، او را به یک گاوداری کشاندند و پس از تعرض وحشیانه، در بیابان تاریک رهایش کردند.
درگرگ و میش هوا، زن نیمه جان، وحشتزده خود را به مأموران پلیس رساند و گفت: شبانه بعد از پایان کارم در تهران به میدان آزادی رفتم تا از آنجا به خانهام در شهریار بروم. همان موقع راننده خودرو پرایدی جلوی پایم نگه داشت و از آنجا که یک مسافر داشت، ازشدت خستگی و به خاطر زود رسیدن اعتماد کردم و سوار شدم.اما بعد از طی مسافتی، مسافرش پیاده شد و راننده پراید بسرعت تغییر مسیر داد و رو به بیابان رفت. در بین راه هر چه التماس کردم و از او خواستم نگه دارد تا پیاده شوم توجهی نکرد. تا اینکه بعد از طی یک مسیر در جادهای خلوت و خاکی نگه داشت و پس از تعرض وحشیانه به من، پول، مقداری طلا و وسایل با ارزشی که به همراه داشتم را سرقت کرد و بعد هم در بیابان رهایم کرد ورفت.
بعد از این ماجرای هولناک، با چشمانی اشکبار و پای پیاده، خودم را به جادهای خلوت رساندم تا با کمک رانندههای عبوری خودم را به شهر برسانم که چند دقیقه بعد یک خودرو پژو پرشیا مقابلم توقف کرد. این ماشین دو سرنشین داشت که با دیدن آنها به گریه افتادم وپس ازشرح اتفاقی که برایم افتاده بود با التماس از آنها خواستم کمکم کنند.آنها هم مرا سوار کردند اما به جای آنکه به سمت شهر برویم به سمت یک دامداری حرکت کردند. همان موقع به التماس افتادم و از آنها خواستم به من رحم کنند. اما آن دو ناجوانمرد هم بدون توجه به التماسهایم مرا به یک دامداری کشاندند و بیرحمانه آزار و اذیتم کردند. حتی یکی از آنها که سیامک نام داشت وقتی مقاومت مرا دید خواست خفهام کند که همدستش مرا از دست او نجات داد. بعد از آن مرا در بیابان و در تاریکی شب رها کردند و متواری شدند.تا اینکه بالاخره با کمک یک راننده جوانمرد به کلانتری رسیدم.
با شکایت زن جوان، پروندهای در شعبه چهارم دادسرای جنایی پایتخت تشکیل شد و دستور تحقیقات ویژه در این خصوص صادر شد.تا اینکه کارآگاهان مبارزه با جرایم جنایی پلیس آگاهی تهران با ردیابیهای تخصصی موفق شدند یکی از سرنشینان خودرو به نام ناصر را دستگیر کنند.
این تبهکار زمانی که در مقابل بازپرس جنایی قرار گرفت به جرایم سیاهش اعتراف کرد وبه دنبال دستگیری او دو متجاوز دیگر هم با ردیابیهای تخصصی دستگیر شدند.
دو تن از متهمان صبح دیروز از زندان به شعبه هشتم دادگاه کیفری تهران منتقل شدند و تحت محاکمه قرار گرفتند. محاکمهای که پشت درهای بسته و بهصورت غیر علنی برگزار شد و پس از دو ساعت قضات ختم جلسه را اعلام کردند تا پس از شور رأی خود را درباره متهمان صادر کنند.