«آقا رضا» دوست داشت کبوتر حرم بود!
این چند سال سخت و طاقتفرسایی هم که بیماری جانکاه، محمل امتحان الهیاش شد؛ حاج رضا مقدسی کوه صبر بود.
گفتم: «حاج رضا! من تازه دارم میرم مشهد، قراره همشهری تو و امام رضا بشم». انگار منتظر همین جمله بود. سر سخن باز کرد و ما را برد تا کوچه پس کوچههای خاطرات ۴۰ سال پیش. کودکی که مغازه پدری اش به داخل حرم امام رضا (ع) باز میشد و محل بازی اش، صحن کهنه آقا.
گفت که خانه پدری اش چند بار در اطراف حرم تغییر کرده و یک دور، گرداگرد حرم چرخیده. سر آخر هم آهی کشید و گفت: انگار کبوتر حرم بودیم!
آن شب، آخرین دیدار من با رضا مقدسی بود. این یکی دوماهی که به مشهد آمده ام، خیلی اوقات به یادش بودم و برایش دعا میکردم. هفته پیش که بعضی دوستان رسانهای از تهران به مشهد آمده بودند، توفیقی شد تا از نقاره خانه حضرت، روبروی گنبد طلا به آقا سلامی بدهیم و همنوا با دم گرم آقاایمان شمسایی، امین الله بخوانیم. شفای عاجل رضا مقدسی دعای همه دوستان بود از حضرت.
اما گویی این کبوتر حرم، بیشتر شوق پریدن داشت تا ماندن و دیروز روح بلندش از جسم صبورش، جدا شد و از میان ما پرکشید.
رضا مقدسی، مدیر رسانهای انقلابی که همکاران و هم سنگران به درستی «روزنامه نگار تراز انقلاب اسلامی» لقبش داده اند، حقیقتاً مرد اخلاق و تقوا و بصیرت بود. او که کار رسانهای را به صورت جدی در مشهد و از روزنامه قدس آغاز کرده بود، پس از عزیمت به تهران و اجرای موفق طرح سراسری کردن این روزنامه، در رسانههای دیگر نیز مسئولیتهای مختلفی را بر عهده گرفت که تقریباً در همه آنها خوش درخشید.
آقارضا در فراز و فرودها و تحولات سیاسی و اجتماعی سالیان اخیر به رغم آنکه در همه صحنهها حاضر و به تعبیری وسط میدان بود، اما چنان تقید به اخلاق نیکو داشت که به یاد ندارم کسی از او رنجیده خاطر باشد یا درباره او جز به خوبی یاد کند. با این وجود او بصیر و زمان آگاه نیز بود. دفاع از مبانی انقلاب و جایگاه ولایت را وظیفه خود میدانست و در این مسیر حتی با دوستانش هم تعارف نداشت.
این چند سال سخت و طاقت فرسایی هم که بیماری جانکاه، محمل امتحان الهی اش شد؛ حاج رضا مقدسی کوه صبر بود. اهل گلایه و شکایت نبود. در همه جلسات فعال و پویا حاضر میشد و تا آنگاه که بیماری زمینگیرش نکرد، با روحیهای عالی یک لحظه دست از تلاش و مجاهدت برنداشت.
دیروز که داخل صحن انقلاب با پیامک، خبر رفتنش بر سرم آوار شد؛ یاد جمله آخرش افتادم که گفت: انگار کبوتر حرم بودم!
نگاهی به گنبد طلا کردم و کبوتری که آن بالا کنار پرچم داشت میچرخید.
درود و رحمت بیکران خداوند بر او باد!
*سیدنظام الدین موسوی معاون ارتباطات و رسانه آستان قدس رضوی
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *