برشی از تاریخ/ خاطرات بانو ثقفی از سالهای دستگیری امام در سال ۴۲
در منزل یخچال قاضی (محلهای در قم) اوضاع شلوغی داشتیم. اول، آقا در دو اتاق کوچکی که برای عروسی مصطفی ساخته بودیم، زندگی میکرد و به حساب آن روز بیرونیاش بود که امروز نام دفتر بر آن گذاشتهاند. یک عمر روحانیون با اندرون و بیرونی زندگی کردهاند و امروز خود دفتر، دفتر و دستکی شده است! بعد یکییکی اتاقها را از ما گرفتند و ما را از آن خانه بیرون کردند که هنوز بیرون از آن خانه زندگی میکنیم.
در مواقعی که شایعه دستگیری آقا بالا میگرفت، شب آقا به من میگفت: اگر مرا گرفتند، دستپاچه نشو، طوری نیست و من به شوخی به او میگفتم: خوبست، نفسی میکشیم!!!
اول مبارزات من و پسر عزیزم مصطفی کربلا بودیم و احمد نقل میکرد و خود آقا میگفت که هر شب آقا به احمد میگفته است: «احمد امشب مرا دستگیر میکنند، نترسی. اگر آمدند و مرا گرفتند تو کاری نداشته باش، به کسی متوسل نشو، از این و آن مخواه که برای رهایی من کاری کنند حتی برای مخارج زندگی پولی از هیچ آقایی قبول نکن!!» آقا نقل میکرد: «صبح، سر صبحانه، هر روز احمد به من میگفت: شما را نگرفتند، خبری نشد و من به او میگفتم: امشب!!» و این وضع تا آمدن ما به قم طول کشیده بود. احمد در آن موقع ۱۵-۱۶ ساله بود.
منبع: مشرق
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.