سناریوی انتقال داعش به افغانستان
شکستها و ناکامیهای گروههای تروریستی- تکفیری و در صدر آنها داعش، در دستیابی به اهداف از پیش تعیین شده، سبب شده است که حامیان بینالمللی داعش و سایر گروههای همسو با مبانی عملی و نظری آنها، در اندیشه گشودن حوزه-های جغرافیایی دیگری در سطح منطقه، برای استمرار بقا و فعالیتهای این گروه باشند.
به عبارت دیگر، فروپاشی داعش در عراق، سوریه و کشورهای دیگر منطقه از یک سو و ضرورت پیگیری و عملیاتی کردن اهداف آمریکا و متحدانش در غرب آسیا با استفاده از یک ابزار درون منطقهای از سوی دیگر، سبب شده که انتقال فعالیت-های داعش جهت احیا و بازسازی و تقویت مجدد آن در دستور کار حامیان بین المللی آنها قرار گیرد. افغانستان یکی از گزینههای مهمی است که برای این جابجایی راهبردی در نظر گرفته شده است.
افغانستان کشوری است که در طول قرون گذشته به جهت برخورداری از ویژگیهای ممتاز، همواره مدنظر قدرتهای جهانی و منطقهای قرار داشته و شکلگیری تحولات سیاسی در آن، تا حدود زیادی متأثر از جایگاه ژئوپلیتیکی و ژئواستراتژیکی این کشور در قلب آسیا بوده است. در دوران جنگ سرد، این کشور، خط مقدم مواجهه دو نحله فکری شرق و غرب بود و اکنون، کانون ترانسفر تروریستهای فراری داعشی و محملی برای حضور نامشروع آمریکا و بیگانگان به شمار میآید.
ویژگیهای منحصر بفرد افغانستان همچون مجاورت با روسیه و چین که از آنها به عنوان دو تهدید بزرگ در «سند راهبردی آمریکا» ذکر شده، نزدیکی به غرب آسیا، بستری برای گسترش مضاعف ناتو به سمت شرق آسیا، همسایگی با ایران و کشورهای نفت خیز، کشت و تجارت مواد مخدر در آن، دروازه ورود به آسیای مرکزی و قفقاز، نزدیکی به اقیانوس هند، تنگه هرمز و خلیج فارس، از جمله پارامترهایی هستند که جایگاه ویژهای به این کشور بخشیده و برای بازیگران فرصتطلب و حامیان سلطهطلب آنها، غیرقابل اغماض است.
داعش در افغانستان با «شیعیان» و «طالبان» در حال نزاع است. عقاید تکفیری این گروه، دلیل کشتار شیعیان را آشکار میکند، اما تخاصم آنها با طالبان، نیازمند مداقه است. حدود یک هفته پیش، اخباری از تشدید درگیریها بین طالبان و داعش منتشر شد، هرچند پیش از آن، گروههایی از طالبان با داعش بیعت کرده بودند. از این رو به نظر میرسد هرجا طالبان با تکفیریها همراه شده، ائتلافی نامیمون میان آنها شکل گرفته و هر زمان که داعش، طالبان را سد راه خود دیده، به نبرد با آنها پرداخته است.
از سوی دیگر، یکی از دلایل عمده مبارزه داعش با طالبان آن است که طالبان بعد از قطعی شدن فوت ملاعمر (سرکرده این گروه) دچار چند دستگی شده است. به علاوه، این گروه در سالهای اخیر تا حدود زیادی کارکرد خود را برای حامیان خارجیاش از دست داده، از این رو، داعش اولاً برای جایگزین کردن درآمدهای نفتی خود در عراق و سوریه با مزارع کشت خشخاش در افغانستان و ثانیاً، تصرف سرزمینهای تحت سلطه طالبان، انگیزهای بسیار قوی داشته و چراغ سبز آمریکا را دریافته است. گفتنی است در صورت موفقیت داعش در به دست گرفتن مزارع تولید خشخاش، سالانه حدود یک میلیارد دلار از محل کشت و قاچاق تریاک نصیب این گروه خواهد شد که میتواند اقتصاد جنگ این گروه ورشکسته را تا حد زیادی تأمین کند.
از سوی دیگر، با مسلط شدن نسبی داعش در افغانستان، بناست که این گروه تروریستی، تحرکات ایذایی خود را در ایران اسلامی آغاز کند.
البته در شرایط فعلی، امکان حمله تروریستهای داعشی از جانب مرز افغانستان وجود ندارد؛ به این جهت که مرزهای جمهوری اسلامی محکم و باثبات بوده و نیروهای امنیتی، جدیت و اشراف کامل بر تحرکات مجموعههای تکفیری دارند، ضمن اینکه توان نظامی داعش در اندازهای نیست که قادر باشد جبهه جدیدی را بگشاید، حتی اگر عِدّه و عُدّه آنها از سوی آمریکا احیا شود. بنابراین، یکی از اهداف حضور داعش در افغانستان، ایجاد مزاحمت برای ایران است، کما اینکه یکی از برنامههای این گروه تروریستی، برای سلطه بر آسیای مرکزی، ورود به حیاط خلوت روسیه، مخدوش کردن امنیت این کشور و اقدام تلافی جویانه به جهت ضرباتی است که مسکو به داعش در سوریه وارد آورده است.
این در حالی است که حضور داعش در برخی نقاط افغانستان برای تسلط بر کشورهای آسیای مرکزی و ایجاد هرج و مرج بیشتر در آن مناطق صورت گرفته است. داعش برای ارتباطگیری با سلفی- تکفیریهای آسیای مرکزی و مهیا کردن کریدوری برای فرار به این منطقه در صورت افزایش فشارها علیه این گروه در افغانستان، کوشیده است تا درگیریها را به شمال این کشور بکشاند. داعش از دو مسیر، وارد آسیای مرکزی شده تا از این طریق، معبری برای ورود به کشورهای تاجیکستان، قرقیزستان و دیگر کشورهای این منطقه باز کند که امتداد آن به قفقاز خواهد رسید.
معبر اول، ولایت «ننگرهار»، «نورستان» و «بدخشان» است و معبر دیگر، مسیر «گلستان»، «فراه» و «هلمند» به سمت ولایت «غور» و در نهایت ولایت «فاریاب»، که در حال حاضر، این گروه تروریستی از همین دو مسیر، خود را به آسیای مرکزی رسانده است. شایان ذکر است؛ گروههای افراطی در منطقه آسیای مرکزی، خصوصاً «جنبش اسلامی ازبکستان» و «اتحادیه جهادی اسلامی» ضمن اینکه با سایر گروههای نزدیک به تفکر وهابیت، ارتباط استراتژیک دارند، در اهداف خود مصمم بوده و مترصد فرصت برای بی ثبات کردن منطقهاند. در این میان، بیعت سران برخی گروههای سلفی در آسیای مرکزی با به اصطلاح دولت اسلامی عراق و شام و الهام گرفتن آنها از راهبرد داعش و همکاری آنها در افغانستان، نشانههایی هستند که چرایی تقلای آمریکا برای مستقر کردن داعش در افغانستان را کاملا روشن میکند.
افزون بر این، اختلافات قومی بین اقوام مختلف افغانستان، از دیگر عوامل تسهیل کننده همکاری داعش و گروههای تروریستی آسیای مرکزی است. تسلط و نفوذ گسترده پشتونها در بدنه دولت و به حاشیه رانده شدن اکثر قومیتها از مناصب حکومتی، موجب شده داعش و گروههای بنیادگرای آسیای مرکزی بتوانند از این شکاف قومی به نفع اهداف خود بهرهبرداری کنند، چراکه به دلیل همین اختلافات، کنترل دقیقی بر مرزها صورت نمیگیرد و تروریستها از این فرصت، به عنوان سکوی پرش خود استفاده میکنند.
حضور داعش در افغانستان برای هند نیز یک تهدید است، چراکه به سازمانهای تروریستی در پاکستان که خواهان پایان-بخشی به کنترل هند بر بخشهایی از جامو و کشمیر هستند، کمک کرده و حتی احتمال حملات انتحاری عناصر داعشی علیه نیروهای هندی در این مناطق وجود دارد. این نکته نیز حائز اهمیت است که با وجود فروکش کردن حملات داعش در فیلیپین، هستههای فروخفته این گروه در مانیل حضور دارند و هند، یکی از سرپلهای ورود اعضای این گروه به دهلینو و از آنجا به افغانستان است؛ و بالاخره باید گفت: طرح آمریکا برای انتقال داعش به افغانستان، قطعا به نتایج فوق محدود نبوده و دایرهای وسیعتر را در بر خواهد گرفت؛ اتفاقی که تحولات آینده، آن را مشخص خواهد کرد.
: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *