صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

پیشمرگ‌های کرد مسلمان که در نهایت گمناهی به شهادت می‌رسیدند

۰۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۰۹:۱۰:۲۸
کد خبر: ۳۹۰۰۸۱
هیچ جای جنگ در کردستان را نمی‌توانیم پیدا کنیم که در آن اثری از رزم خالصانه پیشمرگ‌های کرد مسلمان نباشد؛ مجاهدان بی‌ادعایی که پیشمرگ سایر همرزمان و مردم می‌شدند و در نهایت گمنامی به شهادت می‌رسیدند.

به گزارش گروه فضای مجازی ، هیچ جای تاریخ جنگ در کردستان را نمی‌توانیم پیدا کنیم که در آن اثری از رزم خالصانه پیشمرگ‌های کرد مسلمان نباشد؛ مجاهدان بی‌ادعایی که پیشمرگ سایر همرزمان و مردم می‌شدند و در نهایت گمنامی به شهادت می‌رسیدند. شهید ابراهیم مرادی متولد 1334 در روستای ابراهیم‌آباد از پیشکسوتان پیشمرگ کرد مسلمان بود. روایت شده که در یک عملیات نماز را ارجحیت داده و از تیر و تیغ دشمن نهراسیده است. او در برتر شمردن نماز به مولای بی‌کفن‌مان امام‌حسین(ع) تأسی جست و عاقبت نیز در سال 1366 خود را به قافله کربلائیان رساند.

ابراهیم دوران سربازی‌اش را در سال‌های 1353 تا 1355 انجام داد اما چون روح آزادی داشت، چهار ماه اضافه خدمت خورد و یک ماه هم به زندان افتاد. یک بار برایم تعریف کرد که در دفاع از همسنگرش با فرمانده‌شان درگیر شده است و همین موضوع باعث شده تا اضافه خدمت بخورد. پسرم آزادمنش بود و نمی‌توانست زور و ظلم را تحمل کند. یک سال بعد از اتمام خدمتش که انقلاب شروع شد، به تهران رفت و آنجا فعالیت سیاسی می‌کرد. چند بار هم در تهران دستگیر و زندانی شده بود.

آمنه مرادی خواهر شهید؛ ماندن در سنگر را به دامادی ترجیح داد

بعد از پیروزی انقلاب که برادرم به کردستان برگشت، با فعالیت گروهک‌های ضدانقلاب روبه‌رو شد. گروهک‌ها بیشتر گرایش کمونیستی داشتند و فرد مذهبی مثل ابراهیم نمی‌توانست با آنها کنار بیاید. کار به جایی رسید که برادرم مجبور شد مدتی به کرمانشاه برود. بعد که سازمان پیشمرگان کرد مسلمان تشکیل شد، ایشان هم به عضویت این سازمان درآمد. شهید در امر پاسداری به قدری حساس بود که اگر مهم‌ترین کار هم برایش پیش می‌آمد، اول به پاسداری‌اش می‌پرداخت و بعد به کارش می‌رسید. حتی در روز عروسی‌اش، حوالی یکی از روستاها مشغول سنگرسازی بود. همرزمانش به او می‌گویند باید خودت را به مراسم عروسی برسانی، ابراهیم امتناع می‌کند و می‌گوید جبهه واجب‌تر است! کارم که تمام شد، می‌روم.

 

عباس رستمی همرزم شهید؛ امشب عروسی من است

شهید مرادی روحیات خاصی داشت. فرمانده دل‌ها بود. شب عملیات که می‌شد به نیروها می‌گفت آماده باشید. امشب عروسی من است. آنچنان شاد و خوشحال می‌شد که نشاط عجیبی در گردان به وجود می‌آورد. هیچ‌کس در نگاه اول تشخیص نمی‌داد چه کسی فرمانده است و چه کسی سرباز. شهید مرادی بسیار خونسرد و آرام بود و همیشه به خدا توکل می‌کرد. با آرامشی که داشت به نیروها روحیه و انگیزه می‌داد. محال بود از گوشه و کنار اسمی از گروهک ضدانقلاب بیاید و ایشان در اسرع وقت در منطقه گزارش شده حاضر نشود. نصف شب بیدار می‌شد و نیروها را هم صدا می‌زد و خودش کفن می‌پوشید و مشغول خواندن نماز شب می‌شد. در دل کوه‌های کردستان بارها شاهد بودم که افرادی را که هوادار گروهک‌ها بودند ایشان جذب کرده بود.

 

منبع: روزنامه جوان



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *