صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

ماجرای شهیدی که زنده شد!

۰۳ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۰:۰۴:۳۴
کد خبر: ۳۸۹۷۱۳
سیدحسین حسینی در محله‌ای زندگی می‌کند که نامش به عنوان یک شهید روی یکی از کوچه‌های آن نقش بسته است! آقای حسینی مزار هم دارد و گاهی که به زیارت برادر شهیدش در قطعه 53 بهشت زهرا می‌رود ...

به گزارش گروه فضای مجازی ، سیدحسین حسینی در محله‌ای زندگی می‌کند که نامش به عنوان یک شهید روی یکی از کوچه‌های آن نقش بسته است! آقای حسینی مزار هم دارد و گاهی که به زیارت برادر شهیدش در قطعه 53 بهشت زهرا می‌رود، سری هم به مزار خودش می‌زند و فاتحه‌ای می‌خواند! دی ماه 1366 بود که خبر رسید سیدحسین مفقود شده است. شواهد نشان می‌داد شهید شده اما... ماجرای شهادت سیدحسین حسینی و عهدی که با برادر شهیدش بسته بود را از زبان خودش بخوانید.

او می گوید: من و محمدعلی برادرم در لحظه وداع با هم عهد بستیم که اگر یکی از ما شهید شد، دیگری اسلحه‌اش را روی زمین نگذارد و همیشه پشتیبان امام و ولایت باشد. من بعد از شهادت برادرم و بهبودی پایم، باز در جبهه حضور یافتم. دی ماه 1366 بود که به همراه 11 نفر دیگر که همگی پاسدار بودیم به اسارت درآمدیم. چون پاسدار بودیم نام ما را در لیست اسرا اعلام نکردند. از همان زمان جزو مفقودین قرار گرفتیم. دشمن من را که سن کمی داشتم و پاسدار هم بودم، خیلی اذیت کرد. چون اسم ما در لیست اسرا نبود، هر رفتاری با ما داشتند. مرتب ضرب و شتم می‌شدیم و گاهی غذاهایی به ما می‌دادند که فکرش حالم آدم را به‌هم می‌زد. پیش می‌آمد که برگ درخت و بادمجان نپخته به ما می‌دادند. حتی نمی‌گذاشتند با خیال راحت نماز بخوانیم. خلاصه سه سال تمام در چنین وضعیتی بودیم تا اینکه سال 1369 اسرا آزاد شدند و کمی بعد ما را هم آزاد کردند.

وقتی به ایران برگشتم، خانواده‌ام بعد از سه سال متوجه شدند که زنده‌ام. مادر و خواهرهایم وقتی من را دیدند از خوشحالی غش کردند. دوباره که به محله‌مان در جنوب غرب تهران برگشتم، دیدم نام کوچه‌مان به اسم شهید سیدحسین حسینی است. به اسم خودم بود. چشمم که به تابلوی کوچه افتاد خنده‌ام گرفت. جریانش را پرسیدم و گفتند فکر می‌کردیم شهید شده‌ای و شهرداری هم اسم کوچه را به نام تو تغییر داد. تازه برایم سنگ مزار هم گذاشته بودند. در قطعه 53 بهشت زهرا به فاصله یک ردیف، با مزار برادرم همسایه هستم. هر وقت به محمدعلی سر می‌زنم، به مزار خودم هم می‌روم.

منبع: روزنامه جوان

: انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای منتشر می شود.



ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *