صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

آینه بغل فیلمی درگیر شعارزدگی اخلاقی شدید/بازیگران به مثابه محصولات تبلیغاتی+عکس

۰۴ بهمن ۱۳۹۶ - ۱۴:۳۶:۰۹
کد خبر: ۳۸۸۶۰۵
فیلم سینمایی "آینه بغل" این روزها در سینمای ایران فروشی بالاتر از 10 میلیارد تومان به ثبت رسانده که همین فروش نقدهای مثبت و منفی فراوانی را به همراه داشته است.
به گزارش خبرنگار گروه فرهنگی ، فیلم سینمایی "آینه بغل" این روزها در سینمای ایران فروشی بالاتر از 10 میلیارد تومان به ثبت رسانده که همین فروش نقدهای مثبت و منفی فراوانی را به همراه داشته است.
 
به همین مناسبت یوسف آبروشن درباره اکران این فیلم نقد و یادداشتی را در اختیار قرار داده که به شرح زیر است:

 
داستان ازاین قراره که در یک جمع فرهیخته به جز خودم نشسته بودم که صحبت از سینمای ایران شد و من، چون همیشه مخالفت خودم با این مطلب که سینمای ایران رو به رشد است رو اعلام کردم.  البته عرض بنده به لحاظ جلوه‌های ویژه یا رنگ و دکوپاژ‌های آنچنانی نیست. فیلمنامه. فیلمنامه و کارگردانی و نه حتی بودجه؛ و به دلم ماند که فیلمی ایرانی ببینم و حداقل یک ساعت فکرم رو مشغول کنه یا دست کم احساس شعف کنم.
 
به هر حال به هوای خندیدن و تعریفی که شنیده بودم به همراه خانواده رفتم به یکی از سینما‌های ایران تا فیلم (آینه بغل) به کارگردانی منوچهر هادی که با کمدی پرفروش شده فیلم (من سالوادور نیستم) و سریال (عاشقانه) رو در رزومه هنریش دارد را به نظاره بنشینیم  که هنوز مشکل کیفیت و نیم تنه بالایی همشهری جلوه‌ای از جلوه گاه‌های این تماشاخانه بود.
 
حدود ده دقیقه اول تبلیغ و داستان فیلم به یک زوج میپردازد که با برداشتن یک ماشین گرانقیمت از گاراژی که پولدار‌ها ماشینشان را در آنجا پارک میکنند، به ویراژ دادن درخیابان‌ها میپردازند که براثر حادثه‌ای آیینه بغل ماشین میشکند و مرتضی و مهناز برای جلب رضایت صاحب ماشین به خانه او میروند که در یک عمل انجام شده قرار میگیرند و مجبور میشوند به درخواست شاهرخ یعنی صاحب ماشین، برای لو نرفتن رابطه قبلی اش با شخصی به نام مژگان جلوی نامزد جدید او نقش دوستان شاهرخ را بازی کنند و از سوی دیگر مژگان، هم بیکار ننشسته و هرکاری که بتواند نامزدی شاهرخ را به هم بزند انجام میدهد.
 
به جای تیتراژ شاهد یک شوی ویدیویی نازل بودم که خب در رسانه قدرتمند سینما و مخصوصا این فیلم که گرفتار شعارزدگی اخلاقی شدید است. تصاویر هم که گویای لاکچری بازی یک زوج با بالگرد بود که باید گفت: خواننده برای کی میخواند؟ از همان اول متوجه شدم که شاهد یک فیلم کپی نازل از بالیوود دو دهه اخیر هستم. تقابل همیشگی پولدار و فقیر با این تفاوت که بر حسب تمام فیلم و سریال‌های ایرانی، محور و معضل اصلی، بحث ازدواج میباشد و در حقیقت همچون سینمای هند که برای خیل عظیم فقرا مشکلات پولدار‌ها را به رخ میکشد این فیلم هم معضلات فضای مجازی برای مرفهین جامعه را بلای خانمانسوزی برمیشمارد که البته فضای مجازی مطلب مهمی است، اما در سطح جامعه این فضا جای کار بسیاری در موارد مختلف آسیب شناسی در اقشار پایین‌تر جامعه را داراست که جا داشت به این موارد پرداخت شود.
 
 
اول فیلم که آدم بده داستان با بازی مه لقا باقری در نقش مژگان با پست گذاشتن اینستاگرامی به آن شکل این پیام را میدهد که قرار است استفاده ابزاری از تکیه کلام‌ها و سوژه‌های فضای مجازی شود که به این داستان مطلب ویرانگر تبلیغ اسپانسر‌ها به صورت کاملا ابتدایی توسط کارگردان را باید اضافه کرد، که برخلاف شعار‌های کلامی فیلم، تمام تبلیغات (غیر از محصولات شوینده که در جای جای شهر دیده میشد) به طبقه مرفه جامعه مربوط میشد، اتومبیل‌هایی که از دست آدم‌هایی شبیه مرتضی با بازی جواد عزتی که بخش زیادی از جامعه را تشکیل میدهند برای یک شب داشتنش مجبور به خیانت در امانت میشوند.
 
بازی جواد عزتی در این نقش آدم را کم و بیش به یاد سریال (دردسر‌های عظیم) می اندازد که استیصال همیشگی و دادزدن‌های گاه و بیگاه از ترس یا هیجان که برای خنداندن بیشتر بر تکیه کلام‌های کوچه بازاری، داستان محرم و نامحرمی (خوب شد پلیس نیومد بگه شما باهم چه نسبتی دارین) و تکه پرانی‌ها ایضا تلگرامی تکیه داشت که هم نشان ضعف فیلمنامه و همینطور آزاد گذاشتن جواد عزتی در ری اکشن‌ها ازسوی کارگردان بود.
 
محمد رضا گلزار در نقش شاهرخ هم همان آدم شسته رفته، که باید چهره اش برای تبلیغ محصولات بیشتر زیبا و دست نخورده باقی میماند نیز از لحاظ جنس بازی تغییر چندانی با پسر فیلم سام و نرگس در هفده سال پیش نداشته که البته از تمام فیلم‌هایی که به عنوان تیپ در آن حضور داشته میتوان بازی در بوتیک را یک استثنا عنوان کرد و خانم یکتا ناصر در نقش شهرزاد نامزد شاهرخ آمده بود تا یک جمع خانوادگی دیگرمانند زوج هنری خانم باقری و آقای عزتی را با کارگردان فیلم تکمیل کند و به لحاظ ضعف کارگردانی، بازی و جنس حضورش فقط در حد مادران فیلم هندی‌های دهه‌های پیش است که این پرسوناژ آنقدر مهجور مانده که طریقه مطلع شدنش از ماجرای شاهرخ و مژگان دوباره ضعف فیلمنامه رو نمایان میکنه.
 
 
نازنین بیاتی در نقش مهناز هم بیشتر یک وصله نچسب به دیگر تیپ‌ها و شخصیت‌های فیلم داشت که شاید بتوان گفت: بدلیل تربیت خاص پدرش که آشپز امورخارجه بود این چهارچوب رفتاری را داشت.
 
کارگردان برای درگیر کردن و همزادپنداری مخاطب از چند المان نخ نما شده همیشگی استفاده کرده که به نسبت پرخرج بودن فیلم بسیار ضعیف کار شده بود. زندگی در دست پایین جامعه، شرایط بد اقتصادی، مشکلات وام دهی بانک‌ها به زوج در شرف ازدواج و .. گویی تمام بودجه فیلم صرف نشان دادن یک زندگی مرفه آنچنانی با چرخ بال و قایق تفریحی و اتومبیل‌های آنچنانی و پنت هاوس مجلل با دستشویی به مساحت آرزوی یک زوج جوان برای اجاره و شروع زندگی شده بود.
 
شوخی‌های کلامی بسیار بیشتر از موقعیت سازی کمدی استفاده شده بود البته باید اتفاقاتی که با حیوانات می‌افتد را تقلیدی نازل از فیلم‌های هالیوودی دانست که باز به نسبت این فیلم بد نبود ... حرکت باآسانسور مرتضی و مهناز از آنهمه طبقات مثال ورود آن‌ها به بهشتی است که حتی در آرزوهایشان هم تصورش را نداشتند .. به همین دلیل بخاطر ورود به جایی که نمیتواند متعلق به آن‌ها باشد با خشم و عتاب فرشته درگاه آن بهشت که همان عقاب ساکن در آنجا باشد مواجه میشوند و یا دوئل نماد فقرکه مرتضی باشد با کروکودیل درون استخر که نماد نظام سرمایه داری است و بهترین آن‌ها، اسب پشت پنجره که انگار از وجود مرتضی در آنجا متعجب شده است را میتوان در بهترین حالت هنرنمایی کارگردان متصور شد که نمیدانم آیا واقعا به این موضوع‌ها توجهی داشته یا صرف بوجود آوردن موقعیت طنز این صحنه‌ها گنجانیده شده اند.
 
بعد از یک پنجم ابتدایی فیلم ضرب‌آهنگ فیلم به مدت ده دقیقه کند میشود که این روند در فیلم‌های فاخر برای رهایی از شوک مخاطب از مطلب یا هضم موضوع و آرام کردن اکشن ماجرا به کار میرود که در اینجا نیازی دیده نمیشد، به جز شوخی جالب اتاق خواب و گریه بچه که با طنز کلامی مرتضی خوب از کار درآمده بود.
 
 
پوشیدن لباس زنانه ابتدایی، اما استفاده از شوکر به جای ریش تراش مطلب را تعدیل کرده بود. گریه‌های بزنگاه شاهرخ هم ضعف فیلمنامه و کارگردان را نشان میداد که نمیدانست هر دفعه بعد از مشاجره مرتضی با شاهرخ چگونه آن‌ها را به هم پیوند دهد.
 
صحنه تجمع هواداران مژگان هم مثل نمایش‌های انتخاباتی البته اینبار با رنگ قرمز و حرف‌های مژگان با شاهرخ همه گرته برداری از چت‌های فضای مجازی که البته بنا به مشکل موجود با هم چفت شده بودند.

یک مسئله دیگر اینکه از آنهمه خانه‌ای که شاهرخ داشت. مژگان و هوادارانش از کجا و چطور فهمیدند که شاهرخ در گاراژی به سر می‌برد که فقط ماشینش را در آن پارک کرده و هیچ ربط دیگری به آن گاراژ ندارد. مگر اینکه بگوییم پدر مهناز که گوشی اش را به مرتضی داده تا از اینترنت بفهمد مرتضی کجاست با خبر شده که نه رابطه مژگان و پدر مهناز حتی در حد یک هوادار در جایی اشاره شده و نه اطلاع آشپز وزارت خارجه از رابطه شاهرخ و مرتضی که بازهم استفاده از کلام و شعار توسط شهرزاد در این صحنه بد جوری توی ذوق میزد. میتوان گفت وجود آنهمه جوان به عنوان هوادار مژگان نمادی از پرداختن جوانان ما به کار‌های پوچ و بیهوده و گشتن در فضای مجازی است.
 


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *