چرا آمریکا از ایران عصبانی است؟
عصبانیّت بهخاطر این است که آمریکا یک نقشهای برای این منطقهی غرب آسیا که خودشان به آن میگویند خاورمیانه، داشتهاند از پانزده شانزده سال قبل -شاید هم قبل[تر]؛ ممکن است نقشه مال قبل بوده، بُروز و ظهورش از حدود پانزده شانزده سال قبل است- که بر اساس آن یک مدّتی اسم «خاورمیانهی جدید» را آوردند، یک مدّتی اسم «خاورمیانهی بزرگ» را آوردند؛ یک نقشهای برای اینجا داشتند.
گری سیک(مشاور پیشین امنیت ملی آمریکا): انقلاب اسلامی ایران یک شکست بزرگ و تحقیر ابدی برای آمریکا بود. به همین دلیل آن ماجرا تبدیل به یک عقده روانی برای امریکا و امریکاییها شد و تاکنون آنان را آزار میدهد. بخشی از سیاستهای تند امریکا تا به امروز برای جبران آن شکست است.
نمونه شکستهای آمریکا از انقلاب اسلامی ایران عبارتند از:
شکست در حمایت از رژیم ستم شاهی پهلوی
شکست درنجات گروگانهای لانه جاسوسی درطبس
شکست در کودتای نوژه
شکست در طرح براندازی توسط قطب زاده نفوذی و حزب خلق مسلمان
شکست در طرحهای براندازی توسط منافقین درسال ۶۰
شکست در طرح براندازی بوسیله جنگ تحمیلی توسط صدام
شکست در طرح براندازی خاموش توسط مطبوعات
شکست در طرح براندازی در فتنه ۷۸ از طریق جریان ضد ولایت
شکست در طرح براندازی فتنه ۸۸ با استفاده از مفتونهای داخلی
شکست در طرح خاورمیانه جدید
شکست در طرح خاورمیانه بزرگ وتغییر جغرافیای سیاسی منطقه
شکست در طرح ایجاد خلافت اسلامی داعش در منطقه
شکست در طرح براندازی نظامهای جبهه مقاومت
شکست در طرح براندازی از طریق برجام
شکست در طرح انزوای سیاسی ایران
شکست در طرح براندازی از طریق تحریم اقتصادی
شکست در طرح نابودی جنبشهای حماس و حزب الله
شکست در ارتقاء ضریب امنیت اسرائیل
شکست درجلوگیری از نفوذ جمهوری اسلامی در منطقه
شکست در ایجاد جبهه ضد ایرانی در بین اعراب
خاورمیانه نمایشگاه ناکامی و شکستهای آمریکاست.
طرح خاورمیانه جدید در عمل
سیاست خاورمیانهای امریکا در دهه ۱۹۹۰ بر نظمبخشیدن روابط دولتهای منطقه و ایجاد ثبات در این روابط متمرکز بود. این سیاست که بلافاصله پس از بیرونراندن عراق از کویت در سال ۱۹۹۱ به اجرا درآمد، برای رسیدن به نظم و ثبات موردنظر، ازیکسو درصدد حل منازعات موجود در منطقه و ایجاد آشتی بین دولتهای در حال منازعه بود و ازسویدیگر میکوشید دولتهایی را که کوششی برای منطبقکردن خود با سیاستها و برنامههای امریکا صورت نمیدادند، در انزوا قرار دهد و تاثیرگذاری آنها بر نظم و ثبات منطقهای را محدود سازد.
نتیجه ظهور و بروز عملی این سیاست، اجرای روند صلح خاورمیانه و آغاز مذاکرات اعراب و اسرائیل با هدف حل سختترین منازعه منطقهای، و به کاربستن دکترین مهار دوگانه با هدف مهار دولتهای عراق و ایران و بازداشتن آنها از ایجاد اخلال در مسیر سیاستهای امریکا بود.
امریکا پیشبینی میکرد با این مکانیسم رضایت تمامی دولتهای طرف منازعه خاورمیانه حاصل خواهد شد و نظمی ایجاد خواهد گردید که بهخاطر مبتنیبودن بر رضایت طرفین، پایدار و باثبات خواهد بود.
اما در پایان دهه ۱۹۹۰ و در اوایل سالهای هزاره سوم میلادی، تحولاتی بهوقوع پیوست که نهتنها پیشرفت سیاستهای خاورمیانهای امریکا را متوقف ساخت بلکه واقعیتهایی را به تصویر کشید که بهرغم حمایت دولتها، از وجود موانع جدی بر سر راه این سیاستها خبر میداد.
بینتیجهماندن مذاکراتی که در چارچوب کنفرانس اقتصادی خاورمیانه و شمال آفریقا با هدف عادیکردن روابط اقتصادی اسرائیل با کشورهای عرب و شکلدادن مناسبات اقتصادی جدید در منطقه صورت میگرفت، پیشرفتنکردن مذاکرات سوریه و اسرائیل و در نتیجه عدم تحقق صلح بین اسرائیل با سوریه و لبنان و متوقفماندن گفتوگوهای فلسطینیها و اسرائیل در مرحله نهایی و آغاز انتفاضه دوم در فلسطین در سال ۲۰۰۰ از جمله این تحولات بودند؛ تحولاتی که گاه مذاکرات و روند صلح را تا نقطه صفر تنزل دادند.
در کنار تحولات منطقه خاورمیانه، در سطح بینالمللی نیز تحولاتی رخ داد که تاثیر عمیقی بر سیاستهای امریکا بهویژه در منطقه خاورمیانه برجای گذاشت. مهمترین این تحولات حملات یازدهم سپتامبر ۲۰۰۱ به امریکا و پس از آن اتخاذ سیاست موسوم به مبارزه با تروریسم از سوی امریکا بود. از این مقطع، امریکا با نگرش و دیدگاهی تازه به تنظیم استراتژی و پیگیری سیاستهای خود در جهان و مناطق مختلف آن پرداخت.
سیاستهای امریکا در خاورمیانه دچار تحولی بنیادین شد. حمله به افغانستان در سال ۲۰۰۲ و حمله به عراق در سال ۲۰۰۳ از نتایج این تحول بودند؛ بهعبارتی امریکا که در طول دهه ۱۹۹۰ میکوشید تا با مذاکره و گفتوگو با دولتهای خاورمیانه نظم و ترتیبات خاورمیانهای را براساس نقشه «خاورمیانه جدید» ایجاد و تثبیت نماید، ظرف مدت کوتاه دو سال با دو حمله نظامی کوشید تمامی روندها در خاورمیانه را به زور متحول سازد و پس از حصول پارهای نتایج، در سال ۲۰۰۴ امریکا شرایط را برای ارائه طرح و نقشه جدید برای خاورمیانه موسوم به طرح «خاورمیانه بزرگ» مناسب دید.
در طرح خاورمیانه جدید تلاش بر این بود که مذاکرات و حلوفصل مسائل منطقه بدون تغییر در ساختارهای منطقه صورت پذیرد، اما در طرح خاورمیانه بزرگ هدف ایجاد تغییرات بنیادی و ساختاری است. طراحان این طرح سعی دارند با اجرایی کردن آن، زیرساختهای فرهنگی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی منطقه را بهطورکامل دگرگون سازند و ساختار جدیدی را منطبق با نظم مورد نظر امریکا بهوجود آورند.
اهداف طرح خاورمیانه بزرگ
تضمین جریان انرژی از منطقه به سوی بازارهای مصرف
پیشبرد روند به اصطلاح صلح خاورمیانه و تضمین امنیت رژیم صهیونیستی
مبارزه با اسلام سیاسی، تحت عنوان مبارزه با تروریسم
کنترل رقبای جهانی و منطقهای امریکا
گسترش فرهنگ امریکایی در قالب لیبرال دموکراسی
در دوره جدید، سیاستهای خاورمیانهای امریکا به جای تماس با دولتها بر ارتباط با گروههای اجتماعی و سیاسی (بهویژه گروههای غربگرا)، فعالکردن افراد و شخصیتهای منتقد دولتها، تقویت گروههای فعال در حوزه زنان، تقویت گروههای اپوزیسیون، پشتیبانی و حمایت از سازمانها و نهادهای غیردولتی، تاکید بر حقوق گروههای اجتماعی، تشویق و ترغیب این گروهها به فعالیت و مشارکت در امور سیاسی و اجتماعی، تاکید بر حقوق اجتماعی و آزادیهای سیاسی، درخواست برگزاری انتخابات برای تعیین رهبران سیاسی، و کمک و پشتیبانی برای ایجاد اتحادیهها و گروههای سیاسی مستقل تمرکز خواهد شد و در برخورد با دولتها شیوهای بهکار خواهد رفت که به «جنگ نرم» معروف شده است.
امریکا با تمرکز بر بخشهای غیردولتی و گروههای اجتماعی و تشویق آنها به مشارکت در جریانهای سیاسی و اجتماعی، میکوشد جریان گسترده و عظیمی را در خاورمیانه به راه اندازد؛ جریانی که ایجاد دگرگونی در تمامی ساختارها را هدف گرفته است؛ دگرگونیای که دیگر بازگشت به عقب ــ آنچنانکه در طرح خاورمیانه جدید در اواخر دهه ۱۹۹۰ اتفاق افتاد و تمام آنچه را که در چارچوب مذاکرات صلح بهدست آمده بود، از میان برد ــ در آن امکانپذیر نباشد.
همانطور که ملاحظه میکنید اهداف خاورمیانه بزرگ نیز نوعا با شکست روبرو شده و آمریکا نتوانسته است به اهداف خود برسد.
عصبانیّت بهخاطر این است که آمریکا یک نقشهای برای این منطقهی غرب آسیا که خودشان به آن میگویند خاورمیانه، داشتهاند از پانزده شانزده سال قبل -شاید هم قبل [تر]؛ ممکن است نقشه مال قبل بوده، بُروز و ظهورش از حدود پانزده شانزده سال قبل است- که بر اساس آن یک مدّتی اسم «خاورمیانهی جدید» را آوردند، یک مدّتی اسم «خاورمیانهی بزرگ» را آوردند؛ یک نقشهای برای اینجا داشتند.
محور اصلی این نقشه و قلب این نقشه عبارت بود از سوریه، لبنان، عراق؛ این سه کشور، سه محور و سه مرکزی بودند که این نقشه باید عمدتاً آنجاها پیاده بشود؛ چهجوری پیاده بشود؟ دولتهایی در این سه کشور بر سر کار بیایند که تسلیم مطلق و نوکر آمریکا باشند، هرچه آمریکا میخواهد اطاعت کنند و برای او عمل بکنند. نتیجه چه خواهد شد؟
نتیجه این است که تمام این منطقه میشود پاانداز رژیم صهیونیستی و در این منطقه همان از نیل تا فراتی که آنها گفته بودند به یک شکلی تأمین خواهد شد، ولو نه به شکل سیاست ظاهری، به شکل سلطه و نفوذ و تسلّط معنوی و واقعی. این را میخواستند انجام بدهند. اینها میخواستند کاری بکنند که عراق، [این]کشور تاریخی باعظمت، با اینهمه افتخارات، تحت تسلّط صهیونیستها و آمریکاییها قرار بگیرد؛ سوریه مرکز به این مهمّی، کانون مقاومت در مقابل رژیم صهیونیستی، در واقع در اختیار رژیم صهیونیستی قراربگیرد؛ لبنان هم که تکلیفش معلوم است. اینها این را میخواستند و این کار را میخواستند انجام بدهند.
حالا شما نگاه کنید به واقعیّت، ببینید واقعیّت با آنچه اینها میخواستند چقدر فاصله دارد! لبنان را نگاه کنید، نتوانستند هیچ غلطی بکنند؛ عراق را ملاحظه کنید، درست عکس آنچه آنها خواستند انجام گرفت؛ سوریه را ملاحظه کنید! البتّه در سوریه آمریکا و متّحدینش جنایتهای زیادی کردند، دست اینها تا مِرفَق به خون مردم سوریه آلوده است؛ در این شکّی نیست؛ داعش را راه انداختند، همین تکفیریها -جبهةالنّصرة و امثال اینها- را راه انداختند و مردم را به یک معنا قتلعام کردند، این کار را کردند لکن نتوانستند پیش ببرند. امروز شما نگاه کنید مسئله داعش، موضوع داعش درواقع دارد به پایان میرسد، تکفیریها بهطورکامل منزوی هستند، وضعی که آنها میخواستند از بین برود تا به جای آن یک وضع دیگری به وجود بیاورند، استقرار بیشتری پیدا کرده، و درست نقطه مقابل آنچه آمریکا میخواسته تحقّق پیدا کرده. وقتی آمریکاییها نگاه میکنند، ایران را در این زمینه مؤثّر و مقصّر میدانند لذا عصبانیاند. خب به قول مرحوم آقای بهشتی «عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر»! خب حالا عصبانی باشند. مقام معظم رهبری ۹۶/۶/۳۰ - نتیجه این عصبانیت؛ خب به قول مرحوم آقای بهشتی «عصبانی باش و از این عصبانیت بمیر»! ۹۶/۶/۳۰.
ما یقین داریم که در این کارزاری که بین حق و باطل، امروز راه افتاده است - کارزار بین اسلام و معارف اسلامی و بیداری اسلامی از یک سو، و طمعورزیهای استکباری سیاستهای شیاطین عالم و در رأس آنها شیطان بزرگ یعنی دولت امریکا از یک طرف دیگر - پیروزی با ماست؛ پیروزی با طرف حق است. در این، هیچ تردیدی وجود ندارد. همهی قرائن این را نشان میدهند و تأیید میکنند. طبیعتِ سنن الهی هم همین است. یعنی غیر از این معنی ندارد. آن گروهی که طرفدار حقند اگر بایستند و اقدام بکنند، شکی نیست که بر باطل پیروز خواهند شد. سنتهای الهی در جهت تقویت حق است و انتظار طبیعی از جریان سنن الهی در تاریخ، اقتضاء این را دارد. ما هم داریم به تجربه این را مشاهده میکنیم. امام خامنهای.
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *