گرفتاری های مریم پس از فرار از خانه
به گزارش خبرنگار گروه جامعه ، موهای دو سمت سرش را تراشیده بود و باقیمانده موهایش بیشباهت به تاج خروس نبود! تعداد زیادی حلقه و نگین سطح گوش هایش را پوشانده بود و شال کوچکی که به زور سرش را میپوشاند در میان انبوه پوشش پسرانهاش تنها نشانهای بود که دختر بودنش را به رخ میکشید...
در تماس تلفنی مردم با پلیس 110 مبنی بر حضور چند ساعته دختری با پوشش و رفتار نامناسب در یکی از پارکهای شهرک اکباتان، خودروی گشت به محل مراجعه و دخترک را به کلانتری و دفتر مشاوره و مددکاری منتقل کرده بودند.
پوشش خاص و رفتارهای پرخاشگرانهاش توجه هر کسی را که از مقابل دفتر مشاوره میگذشت به خود جلب میکرد. محتوای کیفش را روی میز من خالی کرد و هیچ چیز غم انگیزتر از این نبود که در کیف شخصی دختر کم سن و سالی مانند او علاوه بر انبوهی از لوازم آرایش وسایل استعمال مواد مخدر شیشه نیز به چشم میخورد.
با وجود اصرارهای من، از دادن هرگونه اطلاعات شخصی خودداری کرده و مدام تکرار میکرد: «شما حق ندارید منو اینجا نگه دارید من باید برم.» برایش توضیح دادم دختر فراری محسوب میشود و تنها با دستور قاضی یا در صورت حضور اعضای درجه یک خانوادهاش حق خروج از کلانتری را دارد.
هر راهی را که میشد برای اعلام مخالفتش با شرایط موجود نشان دهد امتحان کرد از جیغ و داد و ناسزاگویی گرفته تا گریه و زاری. وقتی دید هیچ کدام در تغییر شرایطش کارگر نیست و من با خونسردی کاغذ و قلم را برای چندمین بار جلویش گذاشتم و خواستم تا شماره تماس یکی از بستگانش را برایم بنویسد بالاخره کوتاه آمد و شماره تماس شخصی را که به گفته خودش عمهاش بود روی کاغذ نوشت.
ا این زن تماس گرفتم و درباره دخترک از او پرسیدم. وی گفت من نمیتوانم مسئولیتش را قبول کنم. خانواده مریم در اصفهان زندگی میکنند و او هر چند وقت یکبار فراری میشود و در تهران هم جا و مکان مشخصی ندارد و نمیدانم چطور زندگیاش را اداره میکند و من تنها میتوانم شماره خانه برادرم را به شما بدهم تا آنها را در جریان دستگیریاش قرار دهید.
با مادر مریم تماس گرفتم. زن بیچاره با شنیدن اسم دخترش زیر گریه زد و گفت: «تو رو خدا همانجا نگهش دارید تا من پدرش را برای بردنش بفرستم». از مادر مریم علت گرفتاری دخترش در شرایط کنونی را پرسیدم.آهی کشید و گفت: این جوری نگاهش نکنید تا یکی دو سال پیش بهترین دختری بود که هر پدر و مادری دوست دارند داشته باشند. خیلی مهربان. اصلاً با چیزی که الان میبینید قابل مقایسه نبود.
کلاسهای اخلاق میرفت. ما واقعاً به وجودش افتخار میکردیم. اما نمیدانم کدام آدم از خدا بیخبری و تحت چه شرایطی او را در معرض استعمال مواد مخدر قرار داد. ما خیلی سریع برای ترک دادنش اقدام کردیم اما همان یکبار استفاده از مواد مخدر صدماتی به سلولهای مغزیاش زد که مریم دیگر آن مریم سابق نشد و بیشتر و بیشتر غرق شد.
من علاوه بر مریم چند فرزند دیگر دارم و مسئولیت نگهداری از آنها باعث میشود نتوانم مدام هوای مریم را داشته باشم و بعد از هر بار ترک دوباره شرایط قبلی تکرار میشود و با کوچکترین اعتراضی از طرف ما از خانه فراری میشود.
مدتی پیش هم با پسری در تهران آشنا شد و فکر میکرد میتواند با او ازدواج کند اما فقط صدمات روحی و جسمی نصیبش شد و همین بیشتر به سمت مواد مخدر سوقش داد.
شنیدن سرگذشت تلخ مریم تأثرآور بود. بیشک غفلت خانواده از نوجوان خود و نظارت نداشتن بر روابط دوستی وی که منجر به آشنایی با فرد منحرفی شده بود که به جای دست دوستی مواد مخدر به دخترک ساده دل تعارف کرده سرنوشت غم انگیز بسیاری از نوجوانان است که والدینشان حساسیت و آسیبپذیری فرزند خود در دوران بلوغ و نوجوانی را درک نکردهاند و فرزند خود را با تقویت خودکنترلی و مهارت نه گفتن در برابر پیشنهادات نامعقول دوستان و اطرافیان واکسینه نکردهاند.
باید از گرفتاری نوجوان و گرایش وی به مواد مخدر جلوگیری کرد اما در صورت بروز چنین مشکلی دریک خانواده نباید هر تلاشی را منتهی به بنبست تلقی کرد. باید دستهای نوجوان آسیب دیده را به گرمی فشرد و به او در بازتوانی مجدد یاری رساند. امید کلید رهایی از هر آسیبی است.
پس مهربانانه امید رسیدن به روزهای روشن آینده را در قلب وی شعله ور سازید و کاری کنید تا محکم و استوار در راه اصلاح شرایط ناراحتکننده زندگیاش گام بردارد و در مواجهه با هر مانعی این شعار را با شهامت تکرار کند: «من دیگر از خودم متنفر نیستم. من هر روز بهتر میشوم و مطمئن هستم که آیندهای درخشان را پیش رو دارم. من بزودی عاری از مواد مخدر میشوم و به دانشگاه میروم و از همه مهمتر خانوادهام دیگر برای من شرمنده نیستند.
ستوانیکم سمانه مهربانی
کارشناس اجتماعی پلیس آگاهی تهران بزرگ
انتهای پیام/