نمیدانم چرا مشهور شدم؟!
آنهایی که میخواهند عنوان سلبریتی کنار اسم و رسمشان بنشیند، باید خود را به آب و آتش بزنند، در این هیاهو، اما یکی هم هست که از شدت «معمولی بودن» معروف شده است تا قواعد دنیای شهرت و نامآوری را بشکند.
«کاظم عقلمند»، یکی از چهرههای محبوب دنیای مجازی است که با «روزمرگیهای یک آبدارچی» معروف و برای خودش یک «پدیده» شد.
۶ هزار لایک برای یک لیوان چای
وی ادامه میدهد: مضمون پست این بود که ۶ سال است آبدارچی شرکتی هستم و وظیفه نظافت و چای ریختن بر عهده من است. دلخوشی ام این است که کسی یک لیوان چای به من بدهد. این پست ۵ تا ۶ هزار بار به اشتراک گذاشته شد و در آن صفحات قریب به ۴۰۰ تا ۵۰۰ هزار لایک خورد. بعد این اتفاق شبکههای خبری خارجی و خبرنگاران مختلف به من پیشنهاد مصاحبه دادند که قبول نکردم. مضمون پستهای من تا پیش از این طنز و اشعار عاشقانه بود؛ ولی بعد از آن پست، تصمیم گرفتم کمی از روزمرگیها و اتفاقاتی بنویسم که برایم میافتند و احساسی که نسبت به آنها دارم. به همین دلیل برای متمایز شدن این پستها، خط اول هر مطلبم مینوشتم: روزمرگیهای یک آبدارچی. عقلمند با بیان این که آن موقع فرق بین صفحه خصوصی و عمومی را نمیدانسته، عنوان میکند: به پیشنهاد خواهرزادهها و دوستانم که تفاوت صفحه خصوصی و عمومی را برایم توضیح دادند، صفحهای عمومی با عنوان «روزمرگیهای یک آبدارچی» ساختم. آن صفحه ۷ تا ۸ هزار دنبال کننده داشت.
کوچ به اینستاگرام
عقلمند ادامه میدهد: کمی بعد فیس بوک هم از رده خارج شد و اینستاگرام، روی کار آمد و هوادار پیدا کرد. به همین دلیل من هم بار و بندیلم را جمع کردم و به اینستاگرام رفتم. در اینستاگرام صفحهای با همان نام قبلی ساختم و حدود چهار هزار نفر ظرف همان یک هفته اول صفحه من را فالو کردند. در همین ایام بود که دو خبرگزاری با من مصاحبه کردند.
این مصاحبهها باعث شد بر تعداد دنبال کنندههای صفحه ام افزوده شود. پس از آن مصاحبههای تلویزیونی شروع شد و کمکم روزنامهها، مجلات و برنامههای رادیویی به سراغم آمدند. خلاصه آنجا بود که شهرت را از زاویه دیگری تجربه کردم.
نمایش عریان واقعیت
این آبدارچی درباره دلیل معروف شدنش اظهار میکند: من صرفا از خودم مینویسم و درست نمیدانم دلیل اصلی شهرتم چه بوده؛ اما خب این لطف مردم نیز هست.
تعداد لایک پستهایم واقعا برای خودم نیز باعث تعجب است. من پستهایی دارم که بیش از ۱۰۰ هزار لایک خورده اند، همچنین پستهایی دارم که بازدید واقعی آنها بیش از ۲ میلیون بار بوده است. البته حدسهایی میزنم. دوستی میگوید ممکن است ما هم در ماهیتابه غذا گرم کنیم و بخوریم؛ اما برای عکس گرفتن و گذاشتن در اینستاگرام بهترین بشقابها را استفاده میکنیم. تزیینات مختلف به سفره میبخشیم و شمعهای رنگی روشن میکنیم.
اما تو واقعیت را به صورت عریان نمایش میدهی. عکس همان ماهیتابهای را منتشر میکنی که در آن غذا میخوری. این میتواند یک دلیل معروف شدنم باشد. دلیل دیگر نیز میتواند این باشد که من هرگز نمیگویم که آدم خوبی هستم یا حرفی که میزنم درست است. با کسی کاری ندارم و صرفا زندگیام را به صورت واقعی مینویسم. سعی میکنم کلماتم را سمت رویکردهای منفی نبرم و سعی نمیکنم مهرطلب باشم.
به صورت شبانه دیپلم گرفتهام
وی در واکنش به این سوال که چه شد آبدارچی شدی، بیان میکند: به خاطر شرایط، مجبور به پذیرش این شغل شدم. تحصیلات بالایی نداشتم. تازه از خدمت سربازی آمده بودم و آشنایی نیز نداشتم که روی کمکش حساب کنم تا جایی سفارشم کند. سه سالی میشد که در یک خیاطی مشغول بودم، اما آنجا بیمه و آینده نداشتم.
به دنبال کاری بودم که کمی امنیت داشته باشد. اشتباهی که بسیاری از افراد درباره من میکنند این است که فکر میکنند شغلم را دوست دارم. این درحالی است که به محض رسیدن به تحصیلات بالاتر، به دنبال عوض کردن شغلم خواهم بود. باور دارم وقتی درآمد داری باید شکرگزار باشی، چون بسیاری از افراد به دنبال همین درآمد هستند و همین شغل را هم ندارند. من از این شغل کسب درآمد میکنم و دو راه دارم. یا عاشقانه انجامش بدهم یا با غرولند. من راه اول را انتخاب کردم. وی ادامه میدهد: آبدارچی بودن پایینترین سطح شغلی یک شرکت است، اکنون با تحصیل در مدرسه شبانه موفق به اخذ دیپلم شدهام. تمام سعیام را میکنم که به دانشگاه بروم و شغلم را عوض کنم. من خواستهام و امید دارم که یک روز به شغلی با سطح بالاتر دست پیدا کنم.
فضای شرکت من را گرفت
این آبدارچی معروف میافزاید:اکثر کودکان دوست دارند خلبان، دکتر یا مهندس شوند. ولی من از بچگی به شغلهایی علاقه داشتم که در ارتباط با حیوانات است. با توجه به روابط عمومیام، احساس میکنم در شغل فروشندگی نیز موفق میشدم؛ اما اکنون به روان شناسی علاقهمندم.
بزرگترین آرزویم دیدن خواهرم در خواب است
کنار آمدن با شغلم بسیار سخت بود
این مشهدیهای مهربان
این آبدارچی از سفرش به مشهد اینگونه یاد میکند: این سفر، سومین سفرم به مشهد بود. تا ۳۰ سالگی به مشهد نیامده بودم. هنوز محبت مشهدیها را فراموش نکردهام.
در سفر قبلی فردی به نام رضا بدون اینکه مرا بشناسد تا فرودگاه برای دیدنم آمده بود و مرا به هتل رساند. بعد نقاط دیدنی مشهد را نشانم داد. میگفت: در این شهر مهمانی و مهمان حبیب خداست. این دفعه که به مشهد آمدم دوستانی که نمیشناختمشان پیشنهاد در اختیار گذاشتن خانه یا ماشینشان را به من میدادند.
برایم تبرک میآوردند که بسیار برایم باارزش بود. در انتها باید بگویم که روزنامه خراسان را خیلی دوست دارم و ویژه نامه «جیم» را همیشه میخوانم. این روزنامه بسیار صریح و بی پرده حرف میزند. در دنیای فناوری کار روزنامهها برای حفظ مخاطب بسیار سختتر است و از این بابت برای اهالی رسانه آرزوی موفقیت دارم.
انتهای پیام/
:
انتشار مطالب و اخبار تحلیلی سایر رسانه های داخلی و خارجی لزوماً به
معنای تایید محتوای آن نیست و صرفاً جهت اطلاع کاربران از فضای رسانه ای
منتشر می شود.
منبع: روزنامه خراسان
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *