صفحه نخست

رئیس قوه قضاییه

اخبار غلامحسین محسنی اژه‌ای

اخبار سید ابراهیم رئیسی

اخبار صادق آملی لاریجانی

قضایی

حقوق بشر

مجله حقوقی

سیاست

عکس

حوادث- انتظامی و آسیب‌های اجتماعی

جامعه

اقتصاد

فرهنگی

ورزشی

بین‌الملل- جهان

فضای مجازی

چندرسانه

اینفوگرافیک

حقوق و قضا

محاکمه منافقین

هفته قوه قضاییه

صفحات داخلی

متن روضه شب بیست و سوم رمضان

۲۷ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۴:۳۲:۵۵
کد خبر: ۳۱۹۹۲۰
با فرارسیدن سومین شب قدر مصادف با بیست و سوم رمضان مساجد، تکایا و هیات‌های سطح کشور به شب زنده‌داری پرداخته و با خواندن روضه‌های مناسب با این شب با پروردگار خود راز و نیاز می‌کنند.
به گزارش گروه فرهنگی ، با فرارسیدن سومین شب قدر مصادف با بیست و سوم رمضان مساجد، تکایا و هیات‌های سطح کشور به شب زنده‌داری پرداخته و با خواندن روضه‌های مناسب با این شب با پروردگار خود راز و نیاز می‌کنند.
 
به همین مناسبت به انتشار برخی از زیباترین روضه‌های شب بیست و سوم ماه مبارک رمضان پرداخته است:
 
*اَصبَغ بن نُباته ﻣﯿﮕﻪ : ﻭﻗﺘﯽ ﺍﻭﻣﺪﻡ ﺁﻗﺎﻡ ﺭﻭ ﺩﯾﺪﻡ ، ﮔﻔﺘﻢ ﺍﯼ ﻛﺎﺵ ﻛﻮﺭ ﺷﺪﻩ ﺑﻮﺩﻡ ، ﯾﻪ ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺯﺭﺩﯼ ﺑﻪ ﺳﺮِ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺑﺴﺘﻪ ﺑﻮﺩﻥ ، ﻣﻌﻠﻮﻡ ﻧﺒﻮﺩ ، ﺩﺳﺘﻤﺎﻝ ﺯﺭﺩﺗﺮﻩ ﯾﺎ ﺻﻮﺭﺕ ﻋﻠﯽ ...
 
ﺭﺍﺣﺖ ﻧﺎﻟﻪ ﺑﺰﻧﯿﺪ ﺍﻣﺸﺐ ﺑﺎﺑﺎﺗﻮﻥ ﺭﻭ ﺟﻮﺍﺏ ﻛﺮﺩﻥ ...
 
 ﺑﭽﻪ ﻫﺎ ﺳِﻤﺎﺟﺖ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﯿﺪ ، ﻫﺮ ﭼﯽ ﮔﻔﺘﻦ : ﻫﻤﺘﻮﻥ ﺑﺮﯾﺪ ، ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﻣﻤﻨﻮﻉ ﺍﻟﻤﻼﻗﺎته ، ﺩﯾﺪﻥ اَصبَغ بن نُباته ، ﭘﺸﺖِ ﺩﺭ ﺧﻮﻧﻪ ﻧﺸﺴﺘﻪ ، ﺯﺍﻧﻮﻫﺎﺵ ﺭﻭ ﺑﻐﻞ ﮔﺮﻓﺘﻪ ، ﻧﻤیرﻩ ، ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﺍﻭﻣﺪ ﮔﻔﺖ : اَصبَغ ﻣﮕﻪ ﻧﮕﻔﺘﻢ ﺑﺮید"
 
ﮔﻔﺖ : ﺁﻗﺎ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﺮﻡ ، ﺍﻣﺎ ﺩﻟﻢ ﺟﺎﻣﻮﻧﺪﻩ ﺍﯾﻨﺠﺎ ، ﭘﺎﻫﺎﻡ ﺩﯾﮕﻪ ﻣﻨﻮ ﻧﻤﯽ ﻛﺸﻮﻧﻪ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺮﻡ ، ﻣﻦ ﺑﺎﺑﺎﻡُ ﻣﯿﺨﻮﺍﻡ .... ﺗﺎ ﻋﻠﯽ ﺭﻭ ﻧﺒﯿﻨﻢ ﺩِﻟﻢ ﺁﺭﻭﻡ ﻧﻤﯿﺸﻪ ...
 
ﺍﺟﺎﺯﻩ ﮔﺮﻓﺖ ﺑﺮﺍ اَصبَغ ، اَصبَغ ﺑﯿﺎﺩ ﺑﻪ ﻋﯿﺎﺩﺕ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ، ﺍﻣﺸﺐ ﻋﺮﺿﻢ ﺍﯾﻨﻪ ﺳﻤﺎﺟﺖ ﻛﻨﯿﺪ ، ﺩﺭُ ﺑﻪ ﺭﻭﺗﻮﻥ ﺑﺎﺯ ﻛﻨﻦ ، ﺟﻤﻠۀ ﺷﻬﺪﺍ ﺭﻭ ﻓﺮﺍﻣﻮﺵ ﻧﻜﻨﯿﻢ ، ﺍﯾﻨﻘﺪﺭ ﺑﺎ ﻋﺸﻖ ﻣﯽ ﮔﻔﺘﻨﺪ، ﺟﻮﺍﺑﻢ ﮔﺮﻓﺘﻨﺪ ...*
 
ﺁﻧﻘﺪﺭ ﺩَﺭ ﻣﯿﺰﻧﻢ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ... ﺁﻗﺎﻡ ﺁﻗﺎﻡ
 
ﺗﺎ ﺑِﺒﯿﻨﻢ ﺭﻭﯼِ ﺻﺎﺣﺐ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ... ﺁﻗﺎﻡ ﺁﻗﺎﻡ
 
*ﻫﻤﻪ ﺭﻭ ﻛﻪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﻛﺮﺩ ، ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﺑﭽﻪ ﻫﺎﻡ ﻛﻨﺎﺭ ﺑﺴﺘﺮﻡ ﺑﺎﺷﻨﺪ ، ﺣﺴﻨﯿﻦ ﻭ ﺯﯾﻨﺒﯿﻦ ﺩﻭﺭِ ﺑﺴﺘﺮ ﺑﺎﺑﺎ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩﻧﺪ ، ﯾﻪ ﻭﻗﺖ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ﭼﺸﻢ ﻫﺎﯼ ﺑﯽ ﺭﻣﻖِ ﺧﻮﺩﺵُ ﺣﺮﻛﺖ ﺩﺍﺩ ، ﺩﻭﺭ ﻭ ﺑﺮِ ﺧﻮﺩﺵُ ﻧﮕﺎﻩ ﻛﺮﺩ ، ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﭘﺲ ﻋﺒﺎﺱ ﻛﺠﺎﺳﺖ؟!! ﺍﻭﻣﺪﻧﺪ ﺑﯿﺮﻭﻥ ﺩﯾﺪﻥ ﻋﺒﺎﺱ ﺳﺮ ﺑﻪ ﺩﯾﻮﺍﺭ ﮔﺬﺍﺷﺘﻪ ، ﻫﺎﯼ ﻫﺎﯼ ﺩﺍﺭﻩ ﮔﺮﯾﻪ ﻣﯿﻜﻨﻪ ....
 
ﺳﺌﻮﺍﻝ ﻛﺮﺩﻧﺪ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﻠﯿﻪ ﺍﻟﺴﻼﻡ ، ﺳﺮﺍﻍ ﺷﻤﺎﺭﻭ ﺩﺍﺭﻩ ﻣﯿﮕﯿﺮﻩ ، ﻣﮕﻪ ﻧمی یاید ﻛﻨﺎﺭِ ﺑﺴﺘﺮ ، ﮔﻔﺖ : ﻣﯽ ﺧﻮﺍﻡ ﺑﯿﺎﻡ ، ﺍﻣﺎ ﺍﺩﺏ ﻣﯿﻜﻨﻢ ، ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻛﻪ ﺩﻭﺭ ﺑﺴﺘﺮ ﺣﻠﻘﻪ ﺯﺩﻥ ،  ﻫﻤﻪ ﻣﺎﺩﺭﺷﻮﻥ ﻓﺎﻃﻤﻪ ست ﺳﻼﻡ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻬﺎ ﺍﺳﺖ  ، ﺍﻣﺎ ﻣﺎﺩﺭِ ﻣﻦ ﺍﻡ البنینِ ، ﻣﻦ ﻛﺠﺎ ﻭ ﺑﭽﻪ ﻫﺎﯼ ﻓﺎﻃﻤﻪ ﻛﺠﺎ؟ ...
 
اﻣﺸﺐ ﻫﺮﻛﯽ ﺁﺭﻭﻡ ﺑﺎﺷﻪ ﺧﻮﺩﺵ ﺿﺮﺭ ﻛﺮﺩﻩ ، ﻧﺎﻟﻪ ﺯﻧﻬﺎ ﯾﻪ ﺷﺄﻥ ﺩﯾﮕﻪ ﺩﺍﺭﻥ ﺍﻭﻥ ﺑﺎﻻ  ... ) مَعالِی السّبْطَیْن ﻣﯿﻨﻮیسِ : ﺗﺎ ﻋﺒﺎﺱ ﺍﻭﻣﺪ ﻛﻨﺎﺭ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﺯﯾﻨﺐ ﺭﻭ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺑﺎﺑﺎﺟﺎﻥ ، ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﺧﺎﺹُ ﻭﯾﮋﻩ ﺑﻪ ﺯﯾﻨَﺒِﺖ ﺩﺍﺷﺘﯽ ، ﻫﺮ ﻭﻗﺖ ﻣﯽ ﺧﻮﺍﺳﺘﯿﻢ ﺑﺮﯾﻢ ﺳﺮ ﻗﺒﺮ ﭘﯿﻐﻤﺒﺮ ﺻﻠﻮﺍﺕ ﺍﻟﻠﻪ ﻋﻠﯿﻪ، ﯾﻜﯽ ﺭﻭ ﺟﻠﻮ ﺟﻠﻮ ﻣﯿﻔﺮﺳﺘﺎﺩﯼ ، ﺷﻤﻊ ﻫﺎﯼ ﺑﯿﻦ ﺭﺍﻩ ﺭﻭ ﺧﺎﻣﻮﺵ ﻛﻨﻨﺪ ، ﻛﺴﯽ ﻗﺪ ﻭ ﻗﺎﻣﺖ ﺯﯾﻨﺐ ﺭﻭ ﻧﺒﯿﻨﻪ ، ﺷﻤﺎ ﺟﻠﻮ ﺟﻠﻮ ﻣﯿﺮﻓﺘﯽ ، ﯾﻪ ﺩﺍﺩﺍﺷﻢ ﺳﻤﺖ ﺭﺍﺳﺖ ، ﯾﻜﯽ ﺳﻤﺖ ﭼﭗ ، ﻣﺜﻞ ﻧﮕﯿﻨﯽ ﺣﻠﻘﻪ ﻭﺟﻮﺩ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺩﺭ ﺑﺮ ﻣﯿﮕﺮﻓﺘﯿﺪ ، ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺩﺍﺩاش ها ﺭﻭ ﻣﻮﻇﻒ ﻛﻨﯿﺪ، ﺷﻤﺎ ﺑﻔﺮﻣﺎﯾﯿﺪ ، ﻣﻦ ﻛﻨﯿﺰ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻫﺴﺘﻢ ، ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻣﺆﻇﻒ ﺑﺎﺷﻪ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﺑﺎﺷﻪ، ﻫﻮﺍﯼ ﻣﻦ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻪ، ﻣﺴﺎﻓﺮﺗﯽ، ﻛﺎﺭﯼ ....
 
ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﻓﺮﻣﻮﺩ : ﻫﺮﻛﺪﻭﻡ ﺭﻭ ﺑﮕﯽ ، ﻣﻦ ﺧﻮﺩﻡ ﺑﻬﺶ ﻣﯿﮕﻢ ، ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﻛﺮﺩ ﺑﻪ ﭼﻬﺮۀ ﻣﺒﺎﺭک ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﻦ ﻭ ﺍﻣﺎﻡ ﺣﺴﯿﻦ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺖ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﺍﻣﺎﻡ ﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨ، ﺑﻪ ﺍﯾﻨﻬﺎ ﻛﻪ ﭼﯿﺰﯼ ﻧﻤﯽ ﺗﻮﻧﻢ ﺑﮕﻢ ، ﻧﮕﺎﻩ ﺯﯾﻨﺐ ﮔﺮﻩ ﺧﻮﺭﺩ ﺑﻪ ﻧﮕﺎﻩ ﻋﺒﺎﺱ ﻋﺮﺿﻪ ﺩﺍﺷﺖ : ﺍﮔﻪ ﺍﺟﺎﺯﻩ ﺑﺪﯾﺪ ﻋﺒﺎﺱ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﺑﺎﺷﻪ، ﺍﻣﯿﺮﺍﻟﻤﺆﻣﻨﯿﻦ ﺑﺎ ﻫﻤﻮﻥ ﺻﺪﺍﯼ ﻛﻢ ﺟﻮﻫﺮ ، ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻋﺒﺎﺳﻢ ﺑﯿﺎ ﺟﻠﻮ ، ﻋﺒﺎﺱ ﻛﻪ ﺟﻠﻮ ﺍﻭﻣﺪ ﺩﺳﺖِ ﺯﯾﻨبُ گذاﺷﺖ ﺗﻮ ﺩﺳﺖِ ﻋﺒﺎﺱ ، ﺻﺪﺍ ﺯﺩ ﻋﺒﺎﺱ ﺟﺎﻥ ، هذه وَدیعتی مِنی علیه ، ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﻣﻦ ﭘﯿﺶِ ﺗﻮﺳﺖ ، ﻫﻮﺍﯼ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺭﻭ ﺩﺍﺷﺘﻪ ﺑﺎﺵ ، ﻣﯿﺪﻭﻧﯽ ﻛِﯽ ﺯﯾﻨﺐ ﯾﺎﺩِ ﺍﯾﻦ ﺣﺮﻑ ﺍُﻓﺘﺎﺩ؟؟ ﻭﻗﺘﯽ ﺯﻥُ ﺑﭽﻪ ﺭﻭ ﺍﻭﻣﺪ ﺳﻮﺍﺭ ﺑﺮ ﻧﺎﻗﻪ ﻛﻨﻪ ... ﯾﻪ ﻧﮕﺎﻫﯽ ﻛﺮﺩ ﺳﻤﺖ ﻋﻠﻘﻤﻪ ، ﮔﻔﺖ : ﻋﺒﺎﺱ ﺟﺎﻥ ﺍﯾﻦ ﺍﻣﺎﻧﺖ ﺭﻭ ﺩﺍﺭﯼ ﺑﻪ ﻛﯽ ﻣﯿﺴﭙﺮﯼ میری ؟ ﺑﺒﯿﻦ ﯾﻪ ﻣﺸﺖ ﺣﺮﺍﻣﺰﺍﺩﻩ ﺩﻭﺭ ﻣﺤﻤﻞِ ﺯﯾﻨﺐ ..........
 
 ************
 یک قطره اشک شرم مرا، یم حساب کرد

کوثر حساب کرد و زمزم حساب کرد

با این خدا هر آنکه طرف شد ضرر نکرد

یک دم صدا زدیم، دمادم حساب کرد ...

*یه شب اومدیا، اما فرمود:: لَیْلَةُ الْقَدْرِ خَیْرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ، یه شب صداش زدی تو پروندت نوشت، یه عمر*

پیش کریم دست به جیبم نمی‌برم

خرج من است، کیسه‌ی حاتم حساب کرد

کارم اگر نداشت پس اینجا چه می‌کنم

منت سرم گذاشت مرا هم حساب کرد ...

*گفت شهدا اومدن، اولیاء اومدن تو هم بیا ... *

***

مقصد، عبودیت که نباشد نمی‌شود

حتی روی عبادت بلعم هم حساب کرد

معلوم بود ابرویم را نمی‌برد

از اولش گناه مرا کم حساب کرد ...

اول بنا نداشت حساب کند، ولی
وقتی که دید فاطمه دارم حساب کرد

*مادرانه میخره، دونه دونه مونو*

این گریه قابلیت غفران نداشت که

پس روی گریه‌های محرم حساب کرد

فرمود: بالحسین بگو، گفتمو خرید ...

یعنی مرا دومرتبه آدم حساب کرد ...

چیزی نمانده بود که بیرونمان کند

ممنون حیدریم که درهم حساب کرد.

 
**********

 بیاید بریم تو کوچه‌های مدینه، یه آقایی رو دارن رو زمین میکشن، طناب به گردنش بستن، بریم سر رو دامن این آقا بذاریم... بگیم آقا یا امیرالمومنین یا علی! ما بریدیم... ما ناتوانیم... ما خسته ایم... ما از خودمون ناامیدیم... ما دلمون شکسته... یا علی ما دیگه آدم نمیشیم... آدم شدن کجا ما کجا؟ حالا بریم در خونه‌ی علی... آقا مگه جوابمونو میده؟! به... شما علی رو نشناختید، علی جواب قاتلای همسرش رو داده جواب ما رو نمیده؟ مگه ما کاری کردیم؟! به بن بست که رسیدی یه دفعه‌ای خودتو... جهنمتو، بهشتتو، همه رو ر‌ها کن

السلام علیک یا امیرالمومنین یا علی بن ابیطالب‌ای یعسوب المومنین، پناه مومنین، سرمایه‌ی مومنین، بعد آقا بفرمایند:چیه؟ چی میخوای؟ هیچی، فقط خواستم همین جوری صدات بزنم... دارم آتیش میگیرم... میخوام با آب محبت تو وجودم رو خنک کنم... آرام بگیرم... بعضیا فکر میکنند ما شراب نداریم میل کنیم، مست بشیم... همه‌ی غم‌های عالم رو کنار بگذاریم... ماهم داریم... ما میریم اون کوچه‌های باریک بنی هاشم سر به دیوار میگذاریم، یه ناله‌ی مادر مادر میزنیم دنیا و عقبی را فراموش میکنیم... آرام میگیریم...:ماهم داریم... بالاخره این جور نیست که همش ما بسوزیم که... روز قیامت آخر علی میاد دستمونو میگیره...

************

آخرشم آقا میاد، یه جمله بگم؟ قدیما چاقو کشا، قداره بندا، میخواستن یه کسی رو بزنند میرفتند در خونش در میزدند میگفتند:بیا سر کوچه بزنیمت... سر بسته میخوام بگما ... میگفت: نه، حرفی داری بزن، میگفت:نه، بیا ... اینجا خانوم بچه هات میبینن، زشته ... بعد اگر خانومش می‌اومدن، دم در برمیگشتن ... میگفتن نامردیه آدم با زن طرف نمیشه ... چاقوکشای قدیم اینطوری بودن ... نامرد رفت عده‌ای اراذل و اوباش رو جمع کرد، بهشون پول داد ... گفت:اینا شعور ندارن...؛ اینا رو میبرم در خونه‌ی علی رو آتیش بزنند، گفت:اینا نمیفهمند، راحت دستور اجرا میکنند، اینا رو آورد در خانه‌ی علی رو آتیش زد، همچین که صدای فاطمه از پشت در بلند شد میدونید اینجا خونه‌ی کیه؟ کجا اومدید؟ اراذل و اوباش برگشتند، به اون نامرد گفتند: برگردیم ... این صدای فاطمه زهراست... ما دیگه حاضر نیستیم از این جلوتر بیایم ... دید نقشش داره به هم میریزه آن چنان لگد به در زد ... همه ناله بزنیم یا زهرا ...
 
منبع: پایگاه متن و روضه مداحان؛ باب‌الحرم
 
انتهای پیام/


ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *