کلید موفقیت ترامپ در افغانستان دست "پاکستان" است
سفیر سابق افغانستان در اسلامآباد نوشت: کلید موفقیت ترامپ در افغانستان در پابندی او به تصویر بزرگتر در منطقه نهفته است؛ اینکه ثبات در افغانستان به گونه جداییناپذیر به رفتار پاکستان گره خورده است.
سعیدی نوشت: پرتاب بزرگترین بمب غیر اتمی آمریکا در افغانستان بمنظور از بین بردن شبکه تونلهای مورد استفاده داعش در شرق این کشور، واقعیت فرصتهای از دست رفته، اشتباهات و پیچ و خمهای دشواری را که آمریکا از سال 2001 در افغانستان شاهد آنها بوده است تغییر نمیدهد، اما خود بیانگر یک فرق با گذشته را نشان میدهد.
هنوز فرصت کسب پیروزی در افغانستان برای واشنگتن وجود دارد، اما این اتفاق نخواهد افتاد مگر اینکه واشنگتن توجه خود را به توافق با جبهه پاکستان معطوف کند.
این حمله در واقع استفاده از مهمات و سلاحهای درست برای اهداف درست و یک موفقیت تاکتیک نظامی بود، اما در عین حال، یادآور ناکامی جنگ ناتمام آمریکا در افغانستان نیز بود.
اگرچه این حمله نماد جدیدی را برای مبارزه در جنگ افغانستان معرفی میکرد، اما نشان دهنده تلاش برای جستجوی یک راهبرد جدید و واقعبینانه در جنگ افغانستان نیز بود.
همزمان با تلاش دونالد ترامپ رئیسجمهور آمریکا برای بازنگری در سیاست واشنگتن در افغانستان، باید به این نکته توجه داشت که ثبات در افغانستان با 2 عامل اساسی «صلح با پاکستان» و «صلح با طالبان» مرتبط است.
متاسفانه راه حل نهایی با هر 2 عامل درهم تنیده بوده و اساساً حول محور پاکستان یا پدرخوانده گروههای نیابتی و تروریستی در منطقه، میچرخد.
از سال 2001 تاکنون پاکستان بیش از 30 میلیارد دلار در قالب کمکهای نظامی و غیرنظامی از آمریکا دریافت کرده که این کشور را پس از اسراییل به دومین دولت دریافت کننده کمکهای آمریکا در منطقه تبدیل کرده است، اما این اقدامات چندان موجب ترغیب اسلامآباد به توقف حمایت مرگبار پاکستان از طالبان یا سایر گروههای تروریستی نشده است.
پاکستان به طور پیوسته در جهت ناکامی تلاشهای رزمی آمریکا در افغانستان گام برداشته و نیروهای وابسته به آن تقریباً جان 2400 نظامی و غیر نظامی آمریکایی را گرفتهاند.
پاکستان توسل به گروههای نیابتی را منطقی میداند، زیرا توسل به این گروهها در مقایسه با استقرار نیروهای متعارف کمهزینه و مقرون به صرفهتر است و ضریب اتکا به اسلامآباد و عدم انکار احتمالی پاکستان را در رقم زدن سرنوشت منطقه افزایش میدهند.
از همه اینها مهمتر این است که واشنگتن باید در نهایت روشن سازد که آیا باید پاکستان را دوست قلمداد کند یا دشمن؟
طیف وسیعتری از روابط آمریکا را با دیگر کشورها میتوان در چهار گروه دستهبندی کرد: کشورهای دوست و متحد؛ کشورهای دوست ولی رقیب؛ کشورهای رقیب غیردوست و کشورهای دشمن؛ بر اساس این تقسیمبندی، پاکستان جایی بین گروه رقبای دوست و کشورهای غیر دوست رقیب جای میگیرد.
بر این اساس ترامپ حق دارد پس از کشته شدن «اسامه بن لادن» رهبر القاعده به دست نیروهای آمریکایی در مجتمعی در فاصله چند قدمی از آکادمی نظامی پاکستان، اسلامآباد را متحد نسبی آمریکا بخواند.
مقامات آمریکایی و فرماندهان آمریکایی آشکارا اذعان دارند که گروههای تروریستی مانند طالبان، از امکاناتی مانند فضای امن، عضوگیری و اردوگاههای آموزشی و شبکههای تأمین مالی در داخل خاک پاکستان برخودارند و این گروهها به صورت علنی در بسیاری از شهرهای بزرگ پاکستان مراسم جمعآوری کمکهای مالی برگزار کرده و به برخی از احزاب سیاسی در پاکستان وابستگی دارند.
این حمایتهای بیوقفه از طالبان به گونه فزاینده این گروه را از یک جنبش تودهای به اصطلاح «بزن و در برو» به نیرویی به مراتب متعارفتر تبدیل کرده است.
به عنوان مثال؛ اعضای طالبان هماکنون از تسلیحات پیشرفته مانند هواپیماهای بدون سرنشین، سلاحهای تک تیراندازی، دوربینهای دید در شب و تجهیزات پیشرفته ارتباطی استفاده میکنند و همچنین از یک شبکه اطلاعاتی قدرتمند برای گردآوری اطلاعات بهرهمند بوده و فعالانه از رسانههای اجتماعی بهره برداری میکنند که با وجود همه این موارد از امنیت عملیاتی برخوردار هستند.
افزون بر آن، طالبان فعالیتهای خرابکارانه خود را از طریق اجرای حملات همآهنگ شده، از جمله حمله اخیر به یک پایگاه نظامی افغانستان در ولایت بلخ که بیش از 130 کشته بر جا گذارد، و نیز به اشغال درآوردن مناطق کلیدی به منظور تضعیف دولت تشدید کرده است.
در برابر این پس زمینه، و با وجود درخواستهای مکرر فرماندهان آمریکایی مبنی بر بازنگری کلی و بررسی جامع، سیاست آمریکا در قبال پاکستان همچنان مبهم باقیمانده است.
متأسفانه رویکرد کنونی واشنگتن در قبال پاکستان چیزی است که میتوان از آن به مثابه نادیده گرفتن عمدی و چشمپوشی از سیاست دوگانه و ریاکارانه پاکستان و عدم پاسخگویی در برابر این اقدامات نام برد و تاکید کرد که این رویکرد در واقع هیچ نتایج ملموسی برای آمریکا به دنبال نداشته است.
آمریکا در ادامه باید یک رویکرد جایگزین را در برخورد با اسلامآباد آزمایش کند، سیاست عملی مبتنی بر واقعیات سیاسی. دولت ترامپ باید با ایجاد نقاط جدید اعمال فشار در سیاست جدید، هزینههای هر گونه اقدام پاکستان را در حمایت از گروههای تروریستی بالا ببرد.
واشنگتن برای انجام این کار میتواند برخی تحریمهای مالی هدفمند را به همراه اعمال محدودیتهای مسافرتی برای مقامات ارشد ارتش پاکستان و نیز مقامات اطلاعاتی و امنیتی این کشور که به داشتن روابط با گروههای تروریستی مشهور هستند، به مورد اجرا در آورد.
همچنین آمریکا میتواند بانکها و شبکههای مالی را که ارتش پاکستان به منظور حمایت از شبه نظامیان، از آن برای اجرای برنامههای پولشویی استفاده میکند، هدف قرار دهد.
اهداف واشنگتن در افغانستان محقق نخواهد شد مگر آنکه آمریکا از اهرمهای فشار خود، از جمله اعمال شرایط به مراتب سختتر بر آینده کمکهای نظامی آمریکا به اسلامآباد استفاده کند.
در تبیین راهبرد وسیعتر و فراگیرتر آمریکا در منطقه، باید این موضوع روشن شود که پاکستان تا کجا میخواهد این رویکرد تهاجمی خود را ادامه دهد.
باید از این موضوع اطمینان حاصل شود که ترامپ فریب نشانههای صوری تغییر مواضع پاکستان را نخواهد خورد و اینکه اسلامآباد باید واقعاً نشان دهد که از این سیاستهای خصمانه دست برداشته است.
آمریکا همچنین باید یک اقدام دیگر نیز انجام دهد که همانا برقراری گفتمان و مذاکرات 3 جانبه با اسلامآباد و کابل با تمرکز بر مذاکرات صلح با طالبان و قرار دادن سازمان ملل متحد به عنوان طرف سوم این مذاکرات در خصوص مذاکرات با طالبان، محرمانه بودن است.
پنهان کاری زیادی به خرج داده میشود، چرا که هیچ یک از این مذاکرات تاکنون نتایج ملموس و قابل توجهی را در برنداشته است.
در جنبش جدید طالبان با توجه به درگیریهای داخلی و بروز تفرقه و چندپارگی در صفوف طالبان، هیچکس دقیقاً نمیداند چه کسی با چهکسی است و معلوم نیست کدام گروه طالبان با دیگری قابل تلفیق است و سرکردهگان طالبان هر یک چه مقدار اختیارات دارند و اینکه آیا این رهبران میتوانند به نیابت از تمام دیگر فرماندهان تصمیمگیری کنند.
ظاهراً هیچ یک از گروههای طالبان اختیار یا آزادی عمل ندارند تا با دولت افغانستان وارد مذاکره شود، در غیر این صورت با تحریمها و اقدامات تنبیهی پاکستان مواجه خواهد شد.
هیچ تضمینی وجود ندارد که پاکستان در نهایت خالصانه به همکاری بپردازد مگر آنکه نگرانیهای آن در خصوص ناامنیها، هر چند بیپایه و اساس باشد، کاهش یابد.
درگیر کردن سازمان ملل متحد در مذاکرات با طالبان، نهتنها به این گفتوگوها وجهه بینالمللی و به نوعی مشروعیت میبخشد بلکه برای جهانیان، ماهیت واقعی مشکلات و موانع برقراری ثبات در افغانستان را شفافسازی کرده و روشن میسازد.
در هر صورت، جنگ افغانستان به مناقشه همیشگی تبدیل شده که پاکستان در آن یک بازیگر اصلی و محوری است، هیچکس پاسخ همه مشکلات افغانستان را نمیداند، ولی کلید موفقیت ترامپ در افغانستان در پابندی او به تصویر بزرگتر در منطقه نهفته است؛ اینکه ثبات در افغانستان به گونه جداییناپذیر به رفتار پاکستان گره خورده است.
خوشبختانه هنوز فرصت کسب پیروزی در افغانستان وجود دارد، ولی این اتفاق نخواهد افتاد مگر آنکه واشنگتن توجه خود را به توافق با جبهه پاکستان معطوف سازد و با در پیش گرفتن یک راهبرد واقعبینانه و عملی، یک ترتیبات هوشمندانه مبتنی بر استراتژی برد – برد را در پیش بگیرد.
/
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *