فارنافرز: حملات خودی در "ارتش افغانستان" تاکتیک جنگی طالبان شده است
جاوید احمد کارشناس مسائل سیاسی در یادداشتی برای فارنافرز نوشت: حملات به خودی در نیروهای ارتش افغانستان به طور فزاینده به تاکتیک جنگی طالبان تبدیل شده است
در ادامه این یادداشت آمده است: یک مورد دیگر مربوط به سرباز ناراضی افغان بود که اسلحهاش را به سمت نیروهای ناتو و نیروهای نظامی افغانستان شلیک کرد و این کار را برای طالبان انجام داده بود. اینگونه حملات به خودی تهدیدی است که پیشرفتی را که پس از پانزده سال جنگ در افغانستان حاصل شده است، خنثی میکند.
حملات خودی در نیروهای ارتش افغانستان به تاکتیک جنگی طالبان تبدیل شده است
باور عمومی بر این است که این موجی از حملات در تلافی تمام نارضایتیهای شخصی اتفاق میافتد که در اذهان تعداد خاصی از نیروهای نظامی افغانستان تشدید میشود.
اما من در یک مطالعه اخیر انگیزه متفاوتی یافتم. حملات خودی بهطور فزاینده به تاکتیک جنگی طالبان تبدیل شده است، گروهی که به خوبی میداند چگونه از منابع محدود حداکثر استفاده را ببرد و از نقظه ضعف در تشکیلات نظامی ایالات متحده را دریافته است: بیزاری و نفرت عمیق از تلفات. همچنین طالبان توانسته بین نیروهای آمریکایی و افغان فاصله ایجاد کنند.
جاوید مینویسد: از سال 2007، 102 مورد حمله به خودی که در آن حداقل 157 پرسنل ناتو را که عمدتاً سربازان و کارمندان غیرنظامی آمریکایی بودند، کشته و بیش از 205 تن را زخمی کرده، ثبت شده است. پیش از سال 2008، کمتر از یکدرصد تلفات کلی پرسنل ناتو در افغانستان حملات سبز-بر-آبی بود؛ با این حال، در سال 2016 این نسبت به 12.5 درصد افزایش یافت.
افزایش 30 هزار سرباز در جمع سربازان آمریکایی در ماه دسامبر 2009، در افزایش حملات خودی یک نقش مهم بازی کرد.
مسلما، حملات خودی عامل افزایش سربازان آمریکایی نبود، اما افزایش تعداد نیروها زمینه را برای بهره برداری طالبان فراهم کرد. در چند ماه، این تلفات از تلفاتی که عامل آن مستقیما طالبان و دیگر گروههای ستیزهجو بود بیشتر شد. این حملات باعث تلفات تقریبا 557 سرباز افغان نیز شده است. فراتر از تلفات، این حملات باعث رشد بیاعتمادی بین پرسنلهای ناتو و نیروهای افغانستانی شده است.
دلایل متعددی برای وقوع چنین حملات وجود دارد. نخست، طالبان روی نفوذ در نیروهای افغان بهعنوان راهی برای هدف قراردادن کارمندان افغان و ناتو و هم برای جمعآوری اطلاعات و تضعیف همکاری آنها، تمرکز کردند. بیشتر نفوذ در صفوف پلیس محلی افغانستان که به درستی گزینش نشدند، اتفاق میافتد.
دوم، طالبان کارمندان ناراضی پلیس یا ارتش افغانستان را استخدام میکنند تا یا حملات خودی را تسهیل کنند یا شخصا به نمایندگی از شورشیان حملات را انجام دهند. طالبان اغلب با استفاده از مشوقهای مالی، فشار ایدیولوژیکی و ارعاب – از جمله ربودن اعضای خانواده و همچنین نفوذ شبکههای قبیله – سربازان افغان را مجبور به انجام چنین کاری میکنند.
سوم، طالبان در جعل هویت ماهراند و اعضای این گروه وانمود میکنند پرسنل پلیس یا ارتش افغانستان هستند تا هنگام نفوذ در ایستهای بازرسی از بازرسی امنیتی و موانع فرار کنند. این گروه به استفاده از یونیفورمها و کارتهای هویت جعلی سربازان افغان برای نفوذ به صفوف امنیتی افغانستان شهرت دارد.
سرانجام، در حملاتی که انگیزهی شخصی دارند، اغلب یک سرباز ناراضی افغان به تنهایی و بدون راهنمایی یا فشاری از سوی طالبان عمل میکند. دلایل برخوردهای شخصی متفاوت است اما میتواند نارضایتیهای را که ریشه در توهینهای شخصی، درک نادرست از فرهنگ، بیاحترامی به باورهای دینی و هنجارهای محلی و تلفات غیرنظامی دارند را شامل شود.
گاهی، سوءتفاهم میان پرسنل افغانستان و ناتو به تنشها دامن زده است و گاهی نیز مترجمان و مشاوران فرهنگی مکالمات را غلط ترجمه کردند که باعث سوءتفاهم و احساسات بد میشود. و در برخی موارد، مترجمان نظرات شخصی خود را در جریان ترجمه دخیل ساختند که برداشت نادرست از مشکلات خلق میکند.
در ادامه این گزارش مینویسد: حداقل 25 درصد تمام 102 حمله خودی از سال 2007 بدینسو به نفوذ، اثرگذاری یا جعل هویت توسط طالبان نسبت داده شده است؛ 14 درصد به همکاری یک سرباز افغان با طالبان؛ و بیش از 40 درصد به انگیزهها و نارضایتیهای شخصی نیروهای امنیتی افغانستان. دلایل حملات باقی مانده نامشخص است؛ عمدتا به این دلیل که این حملات مهاجمان بلافاصله در تیراندازی متقابل کشته شدند.
ایالات متحده و ناتو باید به سربازانشان در مورد فرهنگ و هنجارهای اجتماعی محلی آموزش بدهد. با این حال، سربازان همیشه در رفتارشان از چنین رفتاری تبعیت نمیکنند. حتی در پایگاهها گزارشهایی در مورد بدرفتاری زبانی با سربازان افغان و تمسخر آنها در حضور سربازان دیگر وجود دارد.
در یک نمونه آن از ماه مارس2013 در میدان هوایی بگرام، یک سرباز آمریکایی بهشدت یک فرمانده افغان را، زمانی که او کارکنان تلویزیون را به یک مکان حساس راه داده بود، در محضر عام مواخذه کرد. در پاسخ، این فرمانده خشمگین افغان به سرباز آمریکایی از طریق مترجم به او گفت: «اگر اسلحه میداشتم، یک خشاب کامل را به شکمات خالی میکردم».
برخی از واکنشهای منفی سربازان آمریکایی نسبت به نیروهای نظامی افغانستان، طبق یک مطالعهی انجامشده در سال 2011، شامل «استفاده مواد مخدر غیرقانونی، دزدی بزرگ، بیثباتی شخصی، عدم صداقت، بیاحتیاطی در استفاده از اسلحه، افسران فاسد، اتحاد پنهانی با شورشیان، ترک وظیفه، روحیه بد، تنبلی، بهداشت و آزار و اذیت سگها» بوده است.
فرماندهان ناتو و افغانستان اقدامات متعددی را برای پاسخ دادن به این تهدید انجام دادند، از جمله تجدید نظر در الزامات آموزشی برای نیروهای افغان، سخت کردن فرایند سربازگیری و ثبت بیش از 90 درصد نیروهای امنیتی افغانستان در پایگاه دادههای بیومتریک. در برخی از موارد، تازهسربازهای پلیس افغان تمرینات میدانیشان را با تفنگهای چوبی انجام دادند، در موارد دیگر، اسلحه که در اختیار تازهسربازها برای اهداف آموزشی قرار داده شدند اغلب بهخاطر جلوگیری از خطر بالقوه برای آموزگاران ناتو، خشاب نداشتند.
اقدامات بیشتر حضور بیشتر ماموران اطلاعاتی آمریکایی در صحنه؛ دستور به سربازان ناتو که همیشه یک اسلحه آماده در دسترسشان باشد؛ یکجاسازی «فرشتگان نگهبان» با واحدهای افغان برای تهیهی اطلاعات در مورد سربازان همکار را شامل میشود. فرماندهان افغان و ناتو همچنین کتابهای راهنمای مختلفی را برای آموزش به سربازان دو طرف در مورد همکاری فرافرهنگی تهیه کردند.
از زمانی که این تغییرات در اواسط سال 2012 اجرا شد، مقامهای افغان صدها سرباز را بازداشت کرده یا عزل کردند و حملات خودی 80 درصد کاهش یافته است. با این حال، سربازان افغان، بهویژه پلیس محلی، مستعد پذیرش نفوذ طالبان هستند.کارتهای هویت جعل شده ، رهبران قبیله، فساد در میان نیروهای امنیتی و موضوع رشوه از جمله مواردی است که طالبان می تواند از طریق آنها نفوذ کند.
حملات خودی یک پدیده پیچیده است، اما این حملات در نوع خود تازگی ندارد. همیشه تاحدودی عدم قطعیت وجود خواهد داشت اما مشکل اساسی فقط نارضایتیهای شخصی نیستند، بلکه نفوذ طالبان نیز است. نواقص و کمکاریهای در نهادهای امنیتی افغانستان زمینه نفوذ طالبان را فراهم میکند.
مهمترین آنها خلاهای رهبری قابل توجهی است که در نهادهای امنیتی در کابل و در ارتش وجود دارد. نیروهای افغان فاقد قابلیتهای حیاتی اطلاعاتی، نظارتی و شناسایی هستند که شدیدا بر کارآمدی جنگی آنها تاثیر میگذارند. باوجود این حقیقت که مبارزه با افراطیون یک تلاش اطلاعاتی-محور است، هماهنگی میان نیروهای امنیتی و اطلاعاتی افغانستان اندک است.
علاوه بر این، نهادهای امنیتی افغانستان بهطور فزاینده سیاسی شده است. دخالت زورمندان سیاسی در امور امنیتی که ساختارهای فرماندهی رسمی را نادیده میگیرد یک اتفاق معمول است. واحدهای پلیس محلی افغانستان، جایی که اکثریت نفوذ طالبان صورت میگیرد، این پویایی را مجسم میسازد. از جمله 30 هزار مردی که پلیس محلی افغانستان را تشکیل میدهد، هزاران عضو آن بهعنوان محافظان زورمندان محلی خدمت میکنند. در موارد دیگر، یک بخش قابل توجهی از نیروهای پلییس صرف روی کاغذ وجود داشته و وجود خارجی ندارد.
اطلاعات روز نوشت: بهدلیل این خلاهای عملیاتی حیاتی، نیروهای افغانستان تلفات 15 هزار نفری را در هشت ماه نخست 2016 تحمل کردند.
نیروهای افغانستان همچنین اصطکاک 2.4 درصدی را هر ماه تحمل میکنند که شدیدا موفقیت عملیاتی آنها را تضعیف میکند. برای اصلاحات اساسی در رهبری و ظرفیت نهادی نهادهای امنیتی افغانستان هم در سطح راهبردی و هم در سطح تاکتیکی، باید اقدامات جدی انجام شود. این، قطعا نفوذ طالبان یا شانس راضی نگاه داشتن نیروهای افغانستان به کشتن شریکان بینالمللیشان را به حداقل خواهد رساند.
/
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *