درخواست طلاق از استاد دانشگاه به خاطر دختر دانشجو
همسر استاد دانشگاه وقتی نتوانست او را برای فاصله گرفتن و اخراج دختر دانشجو ترغیب کند،از او طلاق گرفت.
سماجت این زن برای اخراج دختر مورد علاقه شوهرش از دانشگاه برایش دردسر ساز شد. این زن که نمیتوانست تدریس شوهرش به دختری که قبلا از او خواستگاری کرده بود را تحمل کند، آنقدر اصرار به اخراج این دختر از دانشگاه کرد که در نهایت مجبور شد خودش از زندگی شوهرش برای همیشه کنار برود. او حالا همراه شوهرش به شعبه 268 دادگاه خانواده آمده و منتظر است تا قاضی عموزادی پرونده جداییشان را بررسی کند.
چند دقیقه بعد وقتی قاضی علت درخواست طلاق را میپرسد، مرد بلافاصله با عصبانیت شروع به صحبت میکند و میگوید: 6 ماه بیشتر نیست که ازدواج کرده ام ولی در این مدت این زن مرا دیوانه کرده است. او زندگی را رها کرده و فقط به یک مساله پوچ و بیاهمیت توجه کرده است. حسادت زنانهاش باعث شده زندگیمان به جهنم تبدیل شود. حالا هم تنها به خاطر همین حسادت است که پایمان به دادگاه خانواده باز شده است.
من استاد دانشگاه هستم و هر روز سر کلاس میروم. چند سال است تدریس میکنم. پیش از آشنایی با ملیسا به یکی از شاگردانم علاقهمند شدم و از او خواستگاری کردم که بیتا به من جواب منفی داد. بعد از آشنایی با ملیسا در صحبتهایمان اشتباه کردم و موضوع خواستگاری از بیتا را گفتم. درست بعد از ازدواجمان بود که ملیسا شروع کرد به بهانهگیری و گفت که باید بیتا را
از کلاسهایم اخراج کنم و یا از آن دانشگاه بیرون بیایم.
این خواستهاش مرا متعجب کرد. از اینکه او به خاطر حسادتش از من چنین توقعی داشت، عصبانی بودم. با این حال سعی کردم با صحبت و آرامش این موضوع را حل کنم. ولی نشد. الان 6 ماه است که ما در زندگی مشترکمان یک روز خوش هم نداشته ایم. برای همین دیگر خسته شدم. ملیسا حاضر نیست کوتاه بیاید و در این مدت فقط با من قهر کرده و درگیر شده است. هر شب وقتی خسته از خانه بر میگردم باید رفتارهای بچگانه اش را تحمل کنم. برای همین تصمیم به جدایی گرفتم.
در این لحظه همسر این مرد نیز به قاضی میگوید: آقای قاضی شوهرم مرا درک نمیکند. او متوجه نیست که من چقدر عذاب میکشم. اینکه میبینم او هر روز سر کلاسی میرود که دختر مورد علاقهاش هم در آنجا نشسته است واقعا برایم غیر قابل تحمل است. نه فقط من، هیچ زنی این مساله را نمیپذیرد. هر روز صبح وقتی شوهرم به محل کارش میرود تا شب که بر میگردد کلی فکر و خیال میکنم. از طرفی چون سر کلاس است خیلی نمیتوانم با او تلفنی صحبت کنم، برای همین مرتب فکرم آشفته میشود. دست خودم هم نیست. ولی او مرا درک نمیکند.
در پایان نیز قاضی این زوج را به مشاوره خانواده میفرستد تا شاید مشکلشان حل شود.
نظرات بینندگان
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *