افسردگی ره آورد زندگی بدون بچه
نگرش خانواده ها در داشتن فرزند بسیار مهم است اما نکته با اهمیت تر این است که اگر فرزندی در خانواده نباشد افسردگی در آن خانواده موج می زند.
اگر کسی بچه برایش مهم باشد و به این نتیجه برسد که زنم یا شوهرم بچهدار نمیشود و احساس کند که باید نیازهای احساسی، روانی و عاطفیاش را به وسیله بچه تامین کند؛ اما این اتفاق در آینده نخواهد افتاد و برای همیشه از نعمت داشتن فرزند محروم است، به سمت طلاق میرود.
دومین نکته مربوط به نوع نگاه و نگرش فرد نسبت به بچه است و اینکه متعلق به او باشد. شخصیکه اصرار دارد فرزندش باید از گوشت و خون خودش باشد، هرگز حاضر نمیشود از مراکزی که از بچههای بیسرپرست نگهداری میکنند، بچه بپذیرد. سوم، مسائلی است که فرد به آن اعتقاد دارد. یعنی میگوید اگر برویم و بچهای هم بیاوریم، چون متعلق به ما نیست، یکروز ممکن است خانواده و پدر و مادر پیدا کند و بیایند بچه را بگیرند. چهارم، اعتقادات مذهبی فرد است. فرد میگوید ما تمام تلاشمان را از نظر پزشکی برای بچهدار شدن انجام دادیم، اما جواب نداد. بعضی از خانوادهها که به قدرت خداوند اعتماد دارند، میگویند که خدا کمکمان میکند و صبر میکنند.
این خانواده پایدار است. اما خانواده دیگری هم وجود دارد که از نظر اعتقادات مذهبی در سطح نازلتری قرار دارد و وقتی میبیند با کمترین تلاش بچهدار نمیشود، به سمت جدایی پیش میرود. علت بعدی نبود عشق است. یعنی فرد به زن یا شوهرش حس عاشقانهای ندارد و دوست ندارد از او فرزندی داشته باشد و همین مساله باعث میشود تا جدایی را انتخاب کند. مورد بعدی، تعاملاتی است که با همسرش دارد.
مثلا مرد بداخلاق است، دست بزن دارد، وابسته به خانواده است. همسرش با خودش اینطور فکر میکند که شوهرم این همه مشکل دارد، به جهنم از بچه هم میگذرم. علت دیگر، مسئولیتپذیر نبود فرد است که نوعی اختلال شخصیتی است. افرادیکه لذت شیرین وجود یک بچه کوچک را در خانه حس نکردهاند، حس پدر و مادری در آنها وجود نداشته و اینطور فکر میکنند که خب من که این حس را ندارم، پس برای چه بچه بیاورم؟ پول و هزینه بدهم؟ دردسر دارد. اینها از نظر شخصیتی افراد ضعیفی هستند.
نوع نگاه زن در این ماجرا این است که شوهرم پول نمیدهد و هزار و یک مشکل دیگر هم دارد، بچهدار هم شوم هم باید نق و نوق بچه را تحملکنم و هم به شوهرم برسم. مگر سرم درد میکند که بچهدار شوم؟ نوع نگاه مرد هم اینطور است که زنم شلخته است، خانه را نظافت نمیکند، از صبح تا شب خوابیده، پرخاشگر و عصبانی است، دلیلی ندارد بچهدار شوم.
درست در مقابل موضوعی که به آن اشاره کردم، این بار مردی را میبینیم که اتفاقا اخلاق خوبی هم دارد، توانمند است و وابسته به خانوادهاش هم نیست. اما در بعضی موارد با همسرش مشکل و تنش دارد. با خودش میگوید که حالا بچه بیاورم تا او هم دچار تنش شود؟
به عنوان آخرین حرف، به اعتقاد من آدمها در مرحلهای از زندگیشان به شغل، دوستان، درس خواندن در مقاطع بالاتر و... فکر میکنند و از انجام این کارها لذت هم میبرند، اما پس از مدتی به جایی میرسند که تمام اینها لذتشان را از دست میدهند و اینجاست که حتی غذا خوردن بچه برای او بهعنوان مادر یا پدر بزرگترین لذت خواهد بود. اما اگر بچهای در میان نباشد، دیگر محبت زن و مرد به یکدیگر به تنهایی جوابگو نخواهد بود و افسردگی روح و روان هر دو را خواهد فشرد.
پرویز رزاقی/ روانشناس و مدرس دانشگاه
ارسال دیدگاه
دیدگاهتان را بنویسید
نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخشهای موردنیاز علامتگذاری شدهاند *